در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سینا | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:10:53
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانهٔ من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچهٔ خوشبخت بنگرم
👤فروغ فرخزاد

هنگامه ی شب به چپ و راست می غلتیدم.
تنها بی خوابی ام با من بیدار بود.
به هنگام سپیده دم،با زانوانی سست،به سوی پنجره قدم بر میداشتم.
اما ... دیدن ادامه ›› از دریچه ی پنجره تنها تاریکی با من هم صحبت بود.
قدمی بردار،قدح را از جام پر کن که به سلامتی هیچیدن و پوچیدن بنوشیم.
خود بدان آگاهم که چقدر کسالت دارم.
چرایی آن آگاهی است...!
آقایان،دانستن بیماریست.
تاریکی،دوست قدیمی ام بود.
هر دو عمیق بودن را به خوبی از بر بودیم.
کشف می کردیم مسیر را،امامنتهی به رنج بود.
تشنه ی انتقام بودم.
از همه چیز؛
از خود،نور،تاریکی،رنج...
رنگ قرمزش،چراغ راهمان بود.
بدون تاریکی جسارت می خشکید.
به او گفتم مرا بردار تا لباسم بیفتد.
لباسی که نور بر تنم کرده بود.
به گوشه ای پناه بردم.
شمعی روشن بود.
کالبدم چغرتر از آنی بود که به یاد دارم.
روحم به دنبال رهایی بود اما...
تاریکی را یاد آوردم که قول و قراری داشتیم.
پرسید چه بود؟
قرارمان شبی که ماه آن دو نیم است،نیمی از آن درخشان و نیمی دیگر را مه پوشانده،یک و خنجر و گلی سرخ...
اما انگار از یاد برده بود...



شب بسیار درخشانی سپری شد.
به اتفاق دوست بسیار بزرگوار و نیک صفت،جناب دکتر فراهانی به تماشای این اثر نشستیم.
جناب مساوات،به مساوات شب نخست اثر بسیار درخشانی را اجرا کرد👌
در بخش های مختلف،جناب مساوات تغییراتی به جا و درست در آغاز هر بخش ایجاد و به اجرا در آورد.
در بخش ۹ یا همان تاریکی بازیگر مصنوعی،حتی بنده که یکبار نمایش را دیده بودم،به یکباره کاملا غافلگیر شدم...
تاریکی ۹ پاسخی بود به تمامی عزیزانی که اذعان داشتند،صدا به صورت کامل و یا بخش بخش ضبط شده و ایشان لب خوانی می کنند.
تمام عزیزان و رفقای تئاتری رو به تماشای دوباره این نمایش دعوت میکنم.
هر چه از موسیقی،متن و نورپردازی تعریف کنم،قطعا کم گفته ام.
اجرایی مونولوگ وار همانند این اجرا قطعا کم نظیر بوده و خواهد بود.
با گذر زمان،نمایش روز به روز بهتر و عالی تر خواهد شد.
هر بار که اثر را تماشا می کنم از خودم می پرسم؛
چنین چیزی چطور مقدور است؟
بی نظیر👏🌺
سینا (sinari1)
درباره نمایش تلقین i
اجرای جالبی بود.
آقا سجاد کریم دخت و خانم ناظری چه کردید👏👌
درجه یک بودید
موسیقی متن ضرب آهنگ بسیار خوبی داشت.
اما متاسفانه در خصوص متن و بازی برخی دوستان،یک مرتبه نمایش دچار افت می شد که سناریو هم بی تاثیر نبود.
خسته نباشید عرض میکنم خدمتت تک تکتون🌺
درود به شما
ممنون از نظراتتون💙🙏
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کنیاکش خوبه...
میخوری؟؟!
من هنوز مست نیستم،فقط مستانه در این میان میرقصم...
میان چه چیز؟
کلمات...


کویر روحم از بارش سیر بود.
بارشی از پرسش ها،از بودن و یا نبودن ها...
در درونم آنقدر کلمه ها به یکدیگر سایش داده شده بود که حاصل آن چیزی ... دیدن ادامه ›› جز فرسایش نبود.
فرسایشی از جنس تمنا و خواهش...
این بارش آنقدری ادامه پیدا کرد که در درون خود گمشده بود.
عمقی در سایه ی سایه ها.
ناگهان نوری ما را به سمت یک بندرگاه راهنمایی و سوق داد.
کشتی های بسیاری دیده می شد...
اما چرا کشتی من لنگر نمی انداخت؟
در کدام اقیانوس پنهان شده بود؟؟
شاید هم در میان آب ها زندانی شده بود...
دوباره ها را مرور می کردم تا این که بوق آخرین کشتی ناگهان اولین ستاره را روشن کرد.
کمی انتظار ها و این بطالت را معنی بخشید.
طولی نکشید که ناگهان این ستاره نیز بی فروغ شد.
به راستی اقیانوس نیز برای من مرد.
تمام پرسش هایم همانند کلکی بود که به یکباره ترکه هایش را به کشتی هدیه می داد...
اما نکند کشتی هم دروغی بیش نباشد!
به مسیرم ادامه خواهم داد.
تنها نیستم،عابر هایی که در نور یکدیگر را پیدا کرده بودیم نیز همراه من هستند.
سرما،رعشه به تنشان انداخته بود.
سرمای گم شدن بود...
انتطار داشتند رخی بنمایاند
اما یاوه ای بیش نبود...
خودمانیم؟
کسی غیر از ما دو نفر نیست؟
بیا به این یاوه ادامه دهیم،چرا که همین را سعادت می پندارند!
نفر دوم نیز خود بودم...





با احتساب تاخیر های پیش از آغاز و پایان نمایش، ۱ روز(۲۴ساعت) به تماشای کارامازوف آمدم.
بگذارید اینگونه توصیفش کنیم؛
صبح،ظهر و شب
هیچکدام کدام شبیه یکدیگر نبودند که به جذابیت این اثر می افزایید.
جسارت اجرای بداهه در لحظه،همان چیزی بود که مرا به خود فرا می خواند.
توصیفش به مانند یک مهمانی، به میزبانی جناب داستایوفسکی به راهنمایی جناب خیل نژاد و رفقایشان بود!
شبی در دل تاریکی و سرمای روسیه با چاشنی آلمانی!!
امشب چند لحظه ای خیره در چشمان ایوان بودم بدون آنکه پلک بزنم.
تسلط جناب شجره مثال زدنی بود.
تغییرات محسوسی به نسبت چند اجرای قبل شاهد بودیم که روند داستانی جذاب تر می کرد.(مخصوص پس از آنتراکت نخست)
امان از پرفورمنس خانم بهرامیان👌
کلمات از زیبایی این اجرا قاصرند.
روانم از آنچه امروز و امشب شاهدش بود،شاد گشت
دست مریزاد🙏🌺
خوب وقتی میگید تغییرات محسوسی هم داشته من مجبورم برای بار چهارم هم ببینمش😂
۴ روز پیش، یکشنبه
سینا
اینطور که شما فرمودی احساس میکنم کمه!😂
فکر کنم این حرفم نیروی محرکه شد 5 بار دیگه ببینین :)
۴ روز پیش، یکشنبه
حسین چیانی
فکر کنم این حرفم نیروی محرکه شد 5 بار دیگه ببینین :)
دقیقا😂😂👌
۴ روز پیش، یکشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تو آمدی،قلبم را تکان دادی و رفتی...
انگار فقط آمده بودی بگویی هنوز می شود «درد» کشید.


📚شب های روشن
👤داستایوفسکی
من آدم خبیثی هستم،آقایان!...اصلا راحتتان کنم؛مریضم.
هیچ جذابیتی هم ندارم.

📚یادداشت های زیرزمینی
👤داستایوفسکی 💜


زیباییش زبانزد خاص و عام بود.
احترام خاصی براش قائلم.
همه هم نظر بودن که دختر شریفیه...
آخه هم کتابخون بود،هم مستقل.
موهای پیچ و تاب ... دیدن ادامه ›› خورده و تنیده در همش رو که میدیدی،غرق خیال می شدی.
یه سری چیزا خیلی براش مهم بود؛
استقلالش،شرافتش و نجابتش.
علیه هر مشکلی «عصیانگر» بود.
گزیده کار بود چه در صحبت چه در کار.
سکوت رو میتونستی از نوع نگاهش هم بخونی.
سکوت،زیادیش وهم آوره...
خیالش،هر وجود بی جونی رو،رمق دوباره میداد.
هر شبی که فکر او در سرم نبود،دستام به خون تخیل آغشته می شد.
آخه آخرای فصلم بود که دوباره از نو ساخته شده بودم...
با او در تمامی فصول می تونستی برقصی...
قماری بود بر روی نبض های جریانم.
همه ی ما گاهی زیاده روی میکنیم؛
غیر از اینه؟
فرصتی خداگونه رو به من بخشیده بود تا خودم رو دوباره از بیافرینم.
اما انگار من،قدر فرصت رو ندوسته بودم.
دستم به خون آلوده شده...
شاید ۵دقیقه
شاید حتی ۵ثانیه...
دیگر فرصتی رو که خلقش کنه از دست نخواهم داد...
زیادی غرق در رنج خودم بودم.

نمیدونم کدومشون داره خفم میکنه،اما باید فریاد بکشم...




به طرز اعجاب انگیزی،غرق در کلمات متن بودم.
همانطور که دوستان نیز قبلا به این موضوع اشاره داشتند؛
در متن شاهد اقتباس از یادداشت های زیرزمینی،جنایت و مکافات و اشاراتی به زندگی شخصی حضرت «داستایوفسکی» بودیم که جدال شک و ایمان نمونه ی خوبی از شرح داستان زندگی داستایوفسکی به حساب میاد.

نیمه اول نمایش از نظر شیوه بیان احساسات مختلف،عرصه رو به نیمه ی دوم نمایش باخت.
میتونیم بگیم که برافراشته شدن پرچم قسمت دوم از سه گانه بورش و خون،به واسطه ی نیمه ی دوم اون بود.
چه بازی صامتی درجه یکی رو از صابر ابر شاهد بودیم؛
یک پکیج کامل از میمیک های صورت و بازی های بدن.
طراحی صحنه هم همانند قسمت اول برای من سوپرایزی همانند قسمت اول بود.
بی صبرانه منتظر قسمت سوم و پایانی خواهیم بود که احتمالا سال بعد خواهد بود🔥👌
حداقل ۲بار به تماشای این اثر خواهم آمد
درجه یک بودید💐
چقدر زیبا و کامل بود توضیحاتتون جناب سینا

هر روز و ساعتی که وارد صفحه این اجرا میشم اولین چیزی که توجهم رو جلب میکنه حس حسادتم هستش
حسادتم به کسایی که هنوز این اجرا رو ندیدن
خوش به حالشون چه اجرای نابی رو قراره تجربه کنند.


۱۶ اردیبهشت
الهام نعیمی
عالی بود
ایهام داره فرمایش شما😄
اگر نمایش رو میفرمایید که قطعا همینطوره👌
۱۶ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فعلا ورای استیکر زیر نمی گنجد که نکته ای از این اجرا فراتر بنویسم و یا بازگو کنم؛

«🤯»



بی نظیر بود.
پایان!!
دستام بالاست،اما نه برای تسلیم.
شاید این رگ هایم هستند که با تو سخن می گویند...
راستی قبل از پایانم،بگذار چند صحنه ای را با تو بسازم.
رهایی نمیاره این همه تاب آوردن.
این سوال هنوز ادامه داره؛
کیه که تو قلبش ستاره داره؟
عشق اشتباه بود از اول یا که اشتباهاته منه که ادامه داره؟؟




قدمی در مرز سورئال و رئالیسم...


نیمه اول نمایش،قربانی حقیقی بخش دوم بود.
با توجه به نقش آقای پیرزاده،انتظار گریمی متفاوت و یا نحوه ادای دیالوگی متفاوت را داشتم که متاسفانه تحقق نیافت.
در مجموع ارزش تماشا و یک بار دیدن رو دارا هستش.
خسته نباشید میگم خدمت دوستان🙏🌹
این سرزمینی است که بسیار دوستش میداشتم ؛ و این مردمانند که در « کوشش » که « سزاوار » بهترند...

شرحی بر بیگانگی قدرت و برابری...
سایه ی سنگین علم بر تصویر یاغی گری قدرت
به راستی در این سرپنجه کدام پیروز حقیقی است؟
سرزمینی تاریکی،منظره ای سیاه را به ارمغان آورده است.
ندایی میاید که این نبرد،نبردیست پایانی.
لباس رزم بر تن کنید.
« با کوبشی همچون پتک کاوه بر روی این زمین شوم،بانگ عدالت طنین انداز خواهد شد.»
به یقین بگویم بهترین اثری که امسال ... دیدن ادامه ›› تا بدین لحظه به تماشای آن نشسته ام.
اجرایی جسورانه در مقام یک اثر فاخر...
همه چیز آن به جا و اندازه بود👌
نقش جم که یک و سر گردن بالاتر از چیزی بود که توقع می رفت.
خسته نباشد جانانه خدمت یکایک شما عزیزان و بزرگواران🌹
کودکی من،در گوشه ای از اتاق مشغول تماشای تئاتر سایه هاست.
سایه ها اشک می ریزند.
به درون خود کوچ کرده بودم.
آفتاب مرا متهم به دیدن کرده بود.
سنگینی دستور و اراده ی او...
بوی تعفن قدرت،کمی بلند تر از سایه های کشیده تر بود.
سایه های کشیده تر، تمام دیوار ها را پوشانده بودند.
هنگام غروب آفتاب،سایه ها در هم سُر می خوردند.
اتحاد گله ی گرگ ها...
گاهی سایه ها آنقدر بلند و کشیده بودند که حتی به حضورم شک می کردم.
به ... دیدن ادامه ›› حالتی بیمارگونه،اشک ها و لبخند های خود را می بلعیدم.
در جنگی نا تمام کودکی بی سر پناه و بی آشیانه ماند...



دیشب برای بار دوم به تماشای این اثر جذاب آمدم.
اما این بار داستان متفاوت بود.
بار نخست مجذوب بازی ایمان صیاد شدم و مرا به این نکته واداشت تا روایت را از زاویه ای دیگر دنبال کنم که شاید توجهی به آن نشده بود؛

« سایه ها »

روایتی دیگر برقرار بود.
خورشید و نور،روز را در خود می بلعند.
همه چیز از آنجایی آغاز می شود که سیاهی و تاریکی بر همه جا حاکم می شود.داستان و قصه ها شنیدنی تر می شود.
آخر میدانید،روز همانند ماسکی ست بر چهره ی ما...


همانند بار نخست گله ام بازی خانم الوند بود،با کمال احترام ای کاش راوی این نقش شخص دیگری بود...
خسته نباشید عرض میکنم خدمت بزرگواران🙏🌹
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
علی آقا اتفاقی افتاده؟
۱۳ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با احترام کامل نسبت به تلاش بزرگواران نمایش خوبی نبود.
متن سردرگم بود.
بازی ها یکنواخت بود.
با توجه به محوریت متن،قابلیت بهره از دکور دیده می شد که متاسفانه به عرصه ی اجرا در نیامد.
هر چه تلاش کردم ارتباطی برقرار کنم متاسفانه ثمر بخش نبود.
خسته نباشید خدمت بزرگواران🙏
ممنونم از تشریف فرمایی و نظرتون
🙌❤️
۰۲ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هر جانور که باشد بگریزد از بلایی
من خود بلای خویشم، از خود کجا گریزم؟
👤امیر خسرو دهلوی


از سایه های درونم تغذیه کرده بود.
خیلی وقت بود سراغی از او نگرفته بودم.
او از من خبر داشت،بر خلاف من که در خواب غفلت به سر می بردم.
بعد از مدت ها سراغی از او گرفتم و به دیدارش رفتم.
به محض ملاقات با او،متوجه ... دیدن ادامه ›› شدم جمله ای را دائم زیر لب با خود زمزمه می کرد؛
شیطان هیچوقت بیگانه ای خارج از ما نیست بلکه در قلعه ای محکم در درون هر یک از ما پناه گرفته است.
آشنا بود،جمله متعلق به (( یونگ )) بود.
از رنج دادن و رنج کشیدن من لذت می برد.
زندانی او بودم.
هیولایی بود از جنس تاریکی،نفسانی،احساسات بی ثبات،کنترل گر،بد بین و...
او نماینده‌ی چیز هایی بود که از مخفیگاه یا کمدی دربسته که مدت‌ها در آن پنهان و فراموش شده و حالا بیرون آمده!
چقدر مرا یاد مرد فیل نمای دیوید لینچ می انداخت...




مدت مدیدی در انتظار این سبک نمایش بودم.
تو را در مواجهه با خود واقعی ات به چالش بکشد.
تا حدود بیست دقیقه ابتدایی نمایش،شاید پشیمان از انتخاب نمایش شوی،اما به یکباره غافلگیر خواهید شد!!
موسیقی،دیالوگ ها،کارگردانی،لباس ها و مابقی المان ها در حد استاندارد نمایش بودند.
بازی ها همانگونه بود که می باید و انتظار می رفت،اما بازی خانم الوند در لحظات اوج نقش به نظر کافی نبود.


شروعی به جا برای نمایش های ۱۴۰۴
حتما مجدد به تماشای این اثر خواهم آمد👌
خسته نباشید عرض میکنم خدمت تمامی گروه🌹🙏
سینا (sinari1)
درباره نمایش ۴۱۷ i
ما همه توهم همیم و زندگی توهم همه ی ماست...
شاید بگی هدف چیه پس؟
این یعنی توهم یه لحظه ی خاص؛
عشق،چه وجود عجیبی،دلیل تولد وهم...

حسن ختام نمایش های ۱۴۰۳
اگر نمایش برای سال آینده تمدید بشه،بازار سیاهش بسیار داغ خواهد بود!!🥴😄
حواست هست کجا قدم میزاری؟
فاصله توهم و واقعیت کمتر از یه قدمه!
اما شاید من واقعیت رو در توهم یافته باشم...
شایدم حقیقت توهمی بیش نباشه.
اما مطمئنی داری از زاویه ی درست نگاه میکنی؟


بیا شنا کنیم!!
همه باید شنا کردنو بلد باشن...
-حالتون امروز چطوره؟
_مشخص نیست دارم از در و دیوار میرم بالا؟!

این دیالوگ،همانند یک ابر دیالوگ بر من اثر کرد.
اینکه میان بین انتخاب هیچ چیز و باز هم هیچ چیز هر دو را انتخاب کردم!
چرا که اصلا انتخابی نداشتم.
من زندگی میکنم تا نایی باقی مونده،اما به چه بهایی؟
در آخر به خود چه پاسخی خواهم داد؟
شاید در پاسخ بگویی،زندگی زیبایی های خود را دارد!
قبول!
اما سوالی که مطرح می شود؛
آیا این زیبایی ... دیدن ادامه ›› در همه ی موارد اخلاق و قانون را درون خود می گنجاند؟
چه پاسخی داری؟؟

_گور بابای هر چی اخلاق و عرف و قانونه!!

در عصر حاضر من چه اراده ای خواهم داشت تا از خود نشان دهم؟
...


نمایشی بسیار روان و دلچسب
بازی ها غیر از دو مورد یکدست بود.
ایده ی طی شدن روز ها در نوع خودش جالب بود.
شروع دیالوگ و مونولوگ از لحظه آغاز تا پایان نمایش دچار نقص می شد.
بازی شاهین زارع👌
به امید درخشش روزافزون بزرگواران🤝
خوش اومدید‌😍😍
۲۶ بهمن ۱۴۰۳
ممنون از شما❤️
۰۸ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سرگردان یه جایی فی ما بین ۲/۵تا۳ ستاره!
متن نمایش بسیار گم بود
یه موضوع یا بخشی رو فقط به صورت تیتر وا بیان می کرد و بعد رها می شد.
در سطح اول خودش باقی می موند و واکاوی نمی شد.
لازم به ذکر هستش که بسیار کلیشه در درون داستان دیده می شد.
بازی جناب فلاح نمایش رو یک پله بالاتر می برد اما انگار ارتباط بین داستان و ایشون در برخی لحظات کاملا قطع می شد.

صندلی ها=کمر درد خالص!!
در بخش نیمه دوم نمایش حس می شد اومدین کنسرت!
از صدای بیرون از سالن نمایش هم بی بهره نخواهید موند!!!
شاید اگر بنا بود، دردنوشان را نمایش بنامیم نقدی های بسیاری بر آن وارد بود که در جلسه نقد و بررسی بعد از نمایش هم جناب زین العابدین به آن اشاره داشتند.
اما روایتگر اصلی اتفاقات و رویداد های صحنه ای، جناب سعدی بود که از زبان گروه جناب تفتی به دیده مخاطب رسید.
استاد سخن،لب بگشاید و لذت نبری؟
محال است.
شب نشینی با جناب سعدی🙂

و اما اتفاقی کلیشه ای ... دیدن ادامه ›› و بسیار آشنا!!
همهمه های تماشاچیان و زنگ خوردن تلفن...
همانند ویروسی واگیردار به تئاتر و صحنه ی نمایش رخنه کرده است.

خسته نباشید عرض میکنم خدمت تک تک بزرگواران🙏
با درود
سپاسگزارم که نظرتان را با ما در میان گذاشتید
۱۳ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سینا (sinari1)
درباره نمایش امان i
امان از این نمایش فوق العاده!
هنر ناب مونولوگ.
تلخ اما همچو قند شیرین.
همانند نوای کمانچه در پایان اثر،بر جانم رخنه کرد.
پایان نمایش دوست داشتم چند ساعت همان جا بنشینم و فکر کنم!
خسته نباشید خدمت تک تک بزرگواران🌺🙏
سینا (sinari1)
درباره نمایش من i
و این منم...
خود واقعی من
آنچه مسلم به آن واقف هستم، همین من است.
فقط نمیدانم کدام من واقعی ست!!
آن منی که به هنگام مطالعه می شناسم؟
یا آن منی که هنگام نوشیدن قهوه به فکر فرو می رود؟؟
یک من دیگر نیز می شناسم!
آن منی که به هنگام خواب به عمق خیال نفوذ می کند.
داستانی تازه برای خود تعریف می کند و به تماشای خیال بافی اش می نشیند.
کدام یک را بپذیرم؟
آسایش،التهاب،تحلیل،انتخاب،عمل ... دیدن ادامه ›› کردن و انفعال،سکوت و حرف ازدحام.
هر کدام شکنجه ای مستقل هستند.
دنبال چرا و چگونگی اش هستم.
فکر میکنم بین تمامی آن ها گمگشته ای بیش نیستم.
کاش،چرا،اما،اگر...
نفس نفس زنان به توقف و کمی استراحت فکر میکنم...
اما کافیست؟
تلاش کردم او را نیز به تنهایی خود اضافه کنم تا شاید گفتگویی متفاوت آغاز و به چرا های من پاسخ چگونگی دهد.
به نتیجه ای خواهم رسید؟
از من بپرس!!



گمان میکنم از نظر موضوعی شاید مهم ترین عنوان نمایشی بود که به تماشایش نشستم.
همان چیزی که همه به دنبال پاسخی از آن می گردیم،یعنی شخص من.
زوایای بسیاری باید مورد بررسی قرار می گرفت که به نظرم شاید حتی برای پرسیدن پرسش ها نیز نمایش دچار ضیق وقت شد.


چقدر اوج های ایمان صیاد برایم جذاب هستند.
عصبانیت،شادی،غم و...
دیشب با توجه به شب نخست کار،چند باری ایشون تپق زدند.
شاید هم عدم تمرکز باعث این اتفاق بود.
انتخاب موسیقی بسیار دلنشین بود.
نور عالی،بازی ها جذاب،دکور دوست داشتنی نمایش
همه چیز دست به دست هم دادند تا شبی بی بدیل رو رقم بزنند.


اما کاخ هنر!
از صندلی هایش تعریف کنیم یا از هیهات هیهات گویان نمایش برج عیوض در طبقه بالا؟
سینا (sinari1)
درباره نمایش اژدهاک i
در متن هیچ جای بحثی باقی نیست!
اجرا هم در نوع خود،متفاوت و نو تلقی میشه که نکات درخور توجهی برای بیننده و مخاطب خواهد داشت که اگر در متن گنجانده میشد یا بر روی صحنه نمی رفت و یا باید تیغ سانسور رو پشت سر می گذاشت.
همان طور که در نظرات هم اشاره شده بود،تعویض صحنه ها برای بنده به شدت عجیب بود!
هم چنین صحبت های جناب جهانجونیا در حین اجرا هم برای من عجیب بود...
مونولوگ طاقت فرسا و بسی دشواره آن هم از جنس آثار استاد بیضایی.
اما تمام این نکات دال بر این نخواهد بود که موجبات نکات انحرافی در اجرا و اثر بشه.
اتفاقی که در اثر قبلی ایشون نیفتاد.
امید به موفقیت های روزافزون شما🙏😊
درود سپاس از مهر نگاهتان
این عجیب‌ترین کار خودم هم هست
و البته همشون پایه‌ی نظری-اکادمیک دارن (پایان‌نامه کارشناسی ارشد بنده در همین باب است) که اینجا جای گفتنش نیست
اما برای خودم هم عادی نشده و کار قبلی که از مقابل چشم زیبایتان گذشت؛ گذشت و دیگر هیچوقت در آن سبک کار نخواهم کرد، هر چند بدان نیز علاقه مندم.
مخلص🌱
۲۳ دی ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید