حس درونی ام می گه برو بالاتر، نترس!
اون پایین آنقدر تاریکه که دوست ندارم به اونجا برگردم.
بالاخره هر تولدی،تولد از تاریکی به نوره...
اما نه!
صبر کن...
نور زیادم سوی چشمامو کامل از بین میبره.
نمیدونم چیکار کنم
گیجم
سردرگم...
در این بین قلبم پیروز ماجرا بود و دل رو به دریا زدم.
اوج گرفتم
چقدر حس قشنگی بود...
آزادم،آزاد
تعلقی ندارم،به هیچ
... دیدن ادامه ››
چیز
اما زیاد ادامه نداشت.
آخه جسارت،پرهامو سوزوند
پشیمون نیستم...
بهتر از درجا زدن در تاریکی بود
پریده بودم...
تاریکی معلمم بود
رنج،رنج،رنج
میگفت آدما سه دسته ان؛
یا روشنن یا تاریک و یا این فی ما بین قدم میزنن.
اما من همیشه با این حرفش مشکل داشتم!!
به اعتقاد من آدما دو دسته ان؛
یا علیه تاریکی عصیان میکنن یا در تاریکی باقی می مونن...
بعضی جاها نیازه با معلمت هم نظر نباشی!
چه نمایش دوست داشتنی و دلچسبی بود.🤝
متن فانتزی و به دور از هرگونه حاشیه پردازی اضافه.
البته برخی جاها کار از ریتم می افتاد و داستان رو دچار نوسان می کرد که به نظر می شد ازش جلوگیری کرد و یا اصلاحش کرد.
نور هم در برخی صحنه ها از نمایش عقب می موند که کمی عجیب بود.
بنا به برداشت شخصی،باید بگم که دیشب در سانس ۱۹:۳۰ شاهد یکی از جذاب ترین و پر چالش ترین اجراهای فیزیکال در سالیان اخیر بودیم.
دوستان به خوبی از عهده ی این وظیفه به خوبی براومده بودند.
خسته نباشید جانانه میگم به هر دو عزیز.