من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانهٔ من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچهٔ خوشبخت بنگرم
👤فروغ فرخزاد
هنگامه ی شب به چپ و راست می غلتیدم.
تنها بی خوابی ام با من بیدار بود.
به هنگام سپیده دم،با زانوانی سست،به سوی پنجره قدم بر میداشتم.
اما
... دیدن ادامه ››
از دریچه ی پنجره تنها تاریکی با من هم صحبت بود.
قدمی بردار،قدح را از جام پر کن که به سلامتی هیچیدن و پوچیدن بنوشیم.
خود بدان آگاهم که چقدر کسالت دارم.
چرایی آن آگاهی است...!
آقایان،دانستن بیماریست.
تاریکی،دوست قدیمی ام بود.
هر دو عمیق بودن را به خوبی از بر بودیم.
کشف می کردیم مسیر را،امامنتهی به رنج بود.
تشنه ی انتقام بودم.
از همه چیز؛
از خود،نور،تاریکی،رنج...
رنگ قرمزش،چراغ راهمان بود.
بدون تاریکی جسارت می خشکید.
به او گفتم مرا بردار تا لباسم بیفتد.
لباسی که نور بر تنم کرده بود.
به گوشه ای پناه بردم.
شمعی روشن بود.
کالبدم چغرتر از آنی بود که به یاد دارم.
روحم به دنبال رهایی بود اما...
تاریکی را یاد آوردم که قول و قراری داشتیم.
پرسید چه بود؟
قرارمان شبی که ماه آن دو نیم است،نیمی از آن درخشان و نیمی دیگر را مه پوشانده،یک و خنجر و گلی سرخ...
اما انگار از یاد برده بود...
شب بسیار درخشانی سپری شد.
به اتفاق دوست بسیار بزرگوار و نیک صفت،جناب دکتر فراهانی به تماشای این اثر نشستیم.
جناب مساوات،به مساوات شب نخست اثر بسیار درخشانی را اجرا کرد👌
در بخش های مختلف،جناب مساوات تغییراتی به جا و درست در آغاز هر بخش ایجاد و به اجرا در آورد.
در بخش ۹ یا همان تاریکی بازیگر مصنوعی،حتی بنده که یکبار نمایش را دیده بودم،به یکباره کاملا غافلگیر شدم...
تاریکی ۹ پاسخی بود به تمامی عزیزانی که اذعان داشتند،صدا به صورت کامل و یا بخش بخش ضبط شده و ایشان لب خوانی می کنند.
تمام عزیزان و رفقای تئاتری رو به تماشای دوباره این نمایش دعوت میکنم.
هر چه از موسیقی،متن و نورپردازی تعریف کنم،قطعا کم گفته ام.
اجرایی مونولوگ وار همانند این اجرا قطعا کم نظیر بوده و خواهد بود.
با گذر زمان،نمایش روز به روز بهتر و عالی تر خواهد شد.
هر بار که اثر را تماشا می کنم از خودم می پرسم؛
چنین چیزی چطور مقدور است؟
بی نظیر👏🌺