جمعهکشی، نمایشی اصیل و باحرمتی است.
جمعهکشی درد دارد. حرف دارد... جمعه تمام شدنی نیست،انگاری کش میآید...صبح اش بهار، ظهرش تابستان، عصرش پاییز و غروبش مثل زمستان است... شاید جمعه برای خیلی از آدم های تنها و بی کس، غریب ها و فقیرها، عذاب آور و طولانی و بی دلیل است... جمعه گاه کلافه می کند...
اسماعیل خلج، از نمایشنامه نویسان برجسته ایران است. دغدغه شریف طرح مسائل طبقات فرودست و در حاشیه جامعه را دارد. جمعهکشی بعد از ۴۶سال دوباره اجرا میشود و قطعا مناسبات و روابط آدم ها از هر طبقه و حاشیه ای در سال 98 بسیار پیچیده تر و بغرنجتر شده، اما اصل ماجرا از قضا همان است که بوده. طبقات فرودست اجتماع همواره ظلم مضاعف می کشند و استثمار می شوند.
جمعهکشی بازیهای تماشایی و غافل گیر کنندهای دارد. چهرههایی که بیشترشان را نمیشناختم اما طبیعی و به جا و بسیارباورپذیر بودند. مثلا بازیگر نقش دوچرخه ساز و خود خلج……
با دیدن جمعه کشی بیشتر دچار حسرت می شویم. حس کمبود ناشی از تنوع سنی بازیگران خوب به فراخور نقش ها و به کارگیری آنها بر روی صحنه تئاتر... تبعیض ناشی از سن Ageism یکی دیگر از دهها آفت و تبعیض و درد تئاتر ایران است.. بسیاری از بازیگران خوب تیاتری با سنین بالاتر از روی صحنه نمایش امروز حذف و طرد شدهاند...این وصعیت البته در مورد خانمهای بازیگر وخیمتر است.
بازیگران جمعه کشی خلج، با تسلط کامل نقش ها را مثل زندگی روی صحنه جاری می
... دیدن ادامه ››
کنند به دور از ادا و اطوارهایی هستندکه برخی از شاگردان شاگردان اساتید هم نسل خلج روی صحنه تحت عنوان ایفای به اصطلاح نقش، تباه و لوث می کنند.
خلج واقعیت بیرونی را با واقعیت ذهنی و صحنه ادغام می کند حاصل اش زبان زنده و پالوده و در عین حال متعلق به بخشی از طبقات پایین است. در بین نمایش در فضای خوب طراحی شده قهوه خانه آوازهایی توسط بازیگران با صدای خوش به طور تک نفره یا جمعی خوانده می شود که کاربرد بسیار دلنشینی دارد.
**
اسماعیل خلج در سال 1348 پس از تاسیس کارگاه نمایش( تشکل تئاتری پیشرو و بسیارتاثیرگذار و تجربه گرا)، به عنوان نویسنده و ذیل عنوان گروه تئاتر کوچه در کارگاه فعال شد. نمایش جمعه کشی را سال 1352 نگاشت که از تاریخ 10تا13 شهریور52 در قهوه خانه کرامت شیراز، در هفتمین جشن هنر شیراز به روی صحنه رفت و سال بعد آن در محل کارگاه نمایش... در مورد نمایشنامه هایش در دوران طلایی کارگاه نمایش، نوشته اند؛ خلج از زندگی مردمی که در ته شهر ساکن بودند و چشم انداز ویژه و مختص به خود داشتند استفاده می کرد.از آنها که در محدوده ی مکانی خاص( قهوه خانه ها) بودند و محل ترددشان کوی و برزن و محله های فقیرنشین شهر تهران بود مایه ای بر گرفته و به آن وسعتی اجتماعی می داد.عباس نعلبندیان از آوانگاردترین نمایش نامه نویسان ایرانی و همکارش در کارگاه نمایش گفته؛ "شناخت خلج از محیطی که در آن بزرگ شده، به خوبی در نمایشنامه هایش آشکار است و همراه این شناخت برداشت و نگرش او بر زندگی، کاملن روشن است. خلج بی اینکه تصنعی در گفتن حرف ساده داشته ( اما سنجیده و حساب شده) خود داشته باشد، سخن خیش را با مردم ساده جنوب شهری و با کلام بسیار روان طبیعی قالب می دهد."*
از اسماعیل خلج نمایش داستان های ناتمام را در سال 91 تماشا کرده ام که جزء کارهای جدیدترش بود و باز به دغدغه های اجتماعی درباره آدم های فرودست اجتماع کنونی و داستان هایشان پرداخته بود.
اما تماشای نمایش جمعه کشی، انگاری برایم دورنمایی بخشی از دوران طلایی تئاتر ایران را در کارگاه نمایش تداعی کرد. دوران تجربه های اصیل و ناب و تاثیرگذار برای همیشه تئاتر ایران….دورانی که درباره آن فقط در کتاب ها و مقاله ها خوانده ایم و اسماعیل خلج در کنار بزرگانی چون آربی اوانسیان و دیگرانی از بازمانده با ارزش آن دوران تکرار نشدنی تئاتر ایران هستند. باشد که باشند و تکثیر شوند و ادامه دهند.
حضور اصیل خلج روی صحنه را باید غنیمت شمرد.
*تئاتر ایران در گذر زمان، کارگاه نمایش از آغاز تا پایان۱۳۵۷_۱۳۴۸، ستاره خرمزاده اصفهانی، انشارات افراز ۱۳۸۷