در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمد کارآمد | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:14:55
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
چرا جغد هری پاتر رو ریختن توی مرغابی وحشی ایبسن؟
درست ترین سوال یه پاترهد ⚡️
«هدویگ» در نمایشنامه‌ی «مرغابی وحشی» نام کاراکتر دختر خانواده‌ی اکدال هست دوست عزیز
نوید آغاز
«هدویگ» در نمایشنامه‌ی «مرغابی وحشی» نام کاراکتر دختر خانواده‌ی اکدال هست دوست عزیز
جناب اغاز مطایبه ای فرمودیم جدی نگیرید دوست عزیز
۶ روز پیش، چهارشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش ساکورای کاغذی نمونه‌ای از اثری بود که با ایده‌های خلاقانه‌ای آغاز شد اما در اجرا به دلیل مشکلات ساختاری و روایی، نتوانست به یک اثر منسجم و تأثیرگذار تبدیل شود. این نمایش از همان اپیزود ابتدایی، مسیری متفاوت از تئاترهای معمول درباره ترومای فقدان و افسردگی را انتخاب کرد. برخلاف آثار مشابه نظیر پس از یا اسب قاتلین که معمولاً از فضایی دارک و وهم‌آلود بهره می‌برند، این نمایش با نشان دادن کابوس‌هایی ترسناک در ابتدا، به‌سرعت این فضای سیاه را ترک کرده و به دنیایی فانتزی و طنازانه وارد شد. گویی کابوس‌ها به رؤیایی شیرین بدل شده‌اند. این تغییر رویکرد، ایده‌ای بسیار جذاب و نوآورانه بود که می‌توانست نقطه قوتی برای نمایش باشد. اما متأسفانه، گرفتار شدن در کلیشه‌های پیام‌های مثبت و سطحی مانع از بهره‌گیری کامل از این پتانسیل شد.

نمایش از طریق داستان شخصیت اصلی که با خرید «پکیج ویژه درمانی» و هیپنوتیزم به دنیای خیالی وارد می‌شود، به‌ظاهر قصد داشت به سوگواری و روش‌های گذر از افسردگی بپردازد. اما در پایان، این سفر هیپنوتیزمی به نتیجه‌ای نمادین نرسید؛ شخصیت اصلی هیچ‌گاه از این عالم رؤیایی خارج نمی‌شود و بازگشتی به واقعیت صورت نمی‌گیرد. این پایان ناقص، نه‌تنها اثربخشی «پکیج ویژه» را زیر سؤال می‌برد، بلکه تماشاگر را در فضایی لنگ در هوا و بی‌نتیجه باقی می‌گذارد.

یکی از مشکلات دیگر نمایش، اپیزود مربوط به ابرقهرمان بود. این اپیزود می‌توانست فرصتی برای شکستن کلیشه‌های فرهنگی و ارائه یک هجو خلاقانه باشد. ... دیدن ادامه ›› اما متأسفانه، شوخی‌های سطحی نظیر «چیز تیز کن»، صحنه‌های تکراری چک زدن، و جابه‌جایی بی‌هدف چمدان‌ها، این بخش را به تجربه‌ای خسته‌کننده و بی‌اثر تبدیل کرد. حضور یک شخصیت زن که عملاً هیچ نقشی در پیشبرد داستان نداشت و صرفاً به‌عنوان عنصری زائد در تمام صحنه‌ها حضور داشت، ضعف این اپیزود را بیشتر نمایان کرد. شخصیت مدیر نیز به‌عنوان فردی تنبل، خودخواه، و بی‌خبر از حال کارمندانش، به‌شدت کلیشه‌ای و سطحی طراحی شده بود و به‌جای افزودن به طنز، اثر را به کارهای ضعیف تلویزیونی تقلیل داد.

در بخش طراحی صحنه و لباس، نمایش توانسته بود جذابیت‌هایی خلق کند. درخت گیلاس با شکوفه‌های ساکورای آن، فضایی زیبا و متناسب با مفهوم اثر ارائه می‌داد. اما این زیبایی به‌دلیل کشدار بودن صحنه‌ها و دیالوگ‌های طولانی، جذابیت خود را از دست داد. تماشاگر، به‌جای لذت بردن از این فضاسازی، در نهایت تنها خستگی و عدم تمرکز را تجربه کرد.

مشکلات اجرایی نیز مزید بر علت شدند. موسیقی نمایش، اگرچه در لحظاتی با فضای اثر هماهنگ بود، گاه از ریتم روایت عقب یا جلو می‌ماند. نورپردازی دیر انجام می‌شد و زمان تغییر صحنه‌ها به‌شدت طولانی بود. جابه‌جایی آشکار وسایل صحنه نیز باعث می‌شد تماشاگر به‌جای غرق شدن در دنیای خیالی اثر، تمام حرکات پشت صحنه را ببیند و تمرکزش مختل شود.

بااین‌حال، اپیزود سرخپوست‌ها، با هماهنگی کامل بین عناصر بصری، طراحی صحنه، و اجرای بازیگران، نشان داد که این گروه توانایی خلق لحظات تأثیرگذار را دارد. این اپیزود، با فاصله گرفتن از کلیشه‌ها و تمرکز بر فضاسازی دقیق، توانست نقطه‌ای درخشان در میان بخش‌های پراکنده نمایش باشد.

در نهایت، ساکورای کاغذی با وجود ایده‌های جذاب و خلاقانه، به‌دلیل پراکندگی روایی، استفاده بیش از حد از کلیشه‌های سطحی و مشکلات اجرایی نتوانست به اثری ماندگار تبدیل شود. اگر نمایش می‌توانست این خلاقیت‌ها را در کنار انسجام داستانی و پرهیز از شعارزدگی پرورش دهد، قطعاً اثری قوی‌تر و تأثیرگذارتر می‌شد.

2.5 ⭐
محمد عزیز با جان و دل نوشته‌ات رو درک میکنم و قطعا با بیشتر متنت موافقم، مخصوصا نمایش اپیزودهای زیادی دارد که گاهی به نظر می‌رسه مخاطب را میتونه از جریان اصلی و آن لذت نهایی دور کنه که من هم در نوشته‌ام بهش اشاره کردم.
البته این که من تمام تلاشم رو کردم که خیلی از آنها را در اپوخه بذارم تا از لذت نهایی من کم نکنه.
دوست داشتم مثل من بتونی لذت ببری که خب ساختار روایی و ناهمانگی ظاهرا مانع اون شد.
به زودی میبینمت.
آرمین
محمد عزیز با جان و دل نوشته‌ات رو درک میکنم و قطعا با بیشتر متنت موافقم، مخصوصا نمایش اپیزودهای زیادی دارد که گاهی به نظر می‌رسه مخاطب را میتونه از جریان اصلی و آن لذت نهایی دور کنه که من هم ...
عزیز دلمی بله میدونم تو چقدر بزرگواری و چقدر بخشنده و با دیده اغماض به آثار نگاه میکنی و حتما بهتر از من به نقاط ضعف اثر آگاهی، من کیفیت اثر برام اولویته اما شما در کمیت و تعداد بالا بالاخره نکات خوب خوب زیادی هر روز و هر شب پیدا میکنید و میتونید چشمتون رو روی بعضی چیزها ببندید و من متاسفانه در وقت کمم مجبورم بهترینها رو انتخاب کنم و گاهی ناامید میشم، اما این ذات مواجهه با اثر هنریه و اتفاقا اگر همیشه همه چیز خوب و صحیح باشد هم ممکن نیست، امیدوارم بزودی دیدار تازه کنیم برادر🌹💕
محمد کارآمد
عزیز دلمی بله میدونم تو چقدر بزرگواری و چقدر بخشنده و با دیده اغماض به آثار نگاه میکنی و حتما بهتر از من به نقاط ضعف اثر آگاهی، من کیفیت اثر برام اولویته اما شما در کمیت و تعداد بالا بالاخره ...
مخلص شما محمد جون، حق داری با اون فشردگی کار و شرایط❤❤
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محمد کارآمد (kara2)
درباره نمایش فردا i
یک شب دیگه نمیشه تمدید کنید؟ تو رو خدا😥
آقا منگی رو حتماً ببین🌹🌹
محمد کارآمد
ساکورای کاغذی انتخاب نهایی شد، چون شکوفه های گیلاس رو نتونستم چندبار ببینم ترجیح دادم اینو زودتر برم که اگر مثل اون دلچسب بود فرصت کنم بازم ببینمش، ممنون رفقا بابت پیشنهاداتون هفته بعد هم از ...
گزینه‌تون که نهایی شده
ولی اگه بعدتر بازم بینِ بقیه‌ی گزینه‌ها خواستین انتخاب کنین، هنوزم به نظرِ من "خبری از او نیست" اجرایی نیست که شما با دیدنش خیلی کِیف کنین... برای شما زیادی بدونِ گره و سرراسته... اگه بقیه‌ی کارها رو دیدین و باز وقتِ اضافه داشتین، اونم ببینین 😁

ساکورا رو ندیدم. ولی از همون اول که اسمش رو دیدم و هنوز طرح پوستر هم نداشت حسم بهش خوبه 😄 امیدوارم دوست داشته باشینش 👌
محمد کارآمد
بین بونکر و خبری از او نیست و منگی و ساکورای کاغذی و کار افشین زمانی موندم همشون بنظرم خوبن و وقت من کم😥 تازه عزیزی کاتیوشا رو هم معرفی کرده اونو کجای دلم بذارم، دایره گچی رو هم قبلا با کارگزدانی ...
جناب کارآمد
با درود
برای دایره گچی وقت نگذارید
نمایش کاتیوشا را هم در انتخاب آخر قرار دهید
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش پست‌مدرن ریچارد سوم، آینه‌ای است از جوامعی که در چنگال دیکتاتوری‌ها گرفتارند؛ جایی که فساد در بالاترین سطح اخلاقی به هنجار تبدیل شده و تمامی مناسبات انسانی به بازی‌های قدرت و خیانت آلوده شده‌اند. این اثر، همان‌طور که پیش‌تر اشاره کردم، بسیار فاخر است و باید دیده شود. بازیگری، کارگردانی، نور، صدا و موسیقی در این اجرا در کمال خود قرار دارند و شاید بتوان آن را یکی از بهترین اجراهای مدرن شکسپیری دانست. ندیدن این اثر برای هنردوستان بسیار ناخوشایند خواهد بود. دوستان، لطفاً این اجرا را از دست ندهید!

در این اجرا، ریچارد نه‌تنها به‌عنوان یک شخصیت فاسد و دسیسه‌گر نمایش اصلی شناخته می‌شود، بلکه خود را به‌عنوان کارگردان این دنیای نمایش هم به تصویر می‌کشد، موجودی که نه فقط بر بازیگران، بلکه بر تماشاگران واقعی هم سلطه دارد و حتی نقش‌هایی به آن‌ها واگذار می‌کند تا کاملاً در چارچوب قدرت او عمل کنند.

این تصویر دیکتاتور-کارگردان نمادی از حکومتی است که قدرتش فراتر از دنیای داستان می‌رود و وارد زندگی واقعی انسان‌ها می‌شود؛ جایی که حاکمان نه‌تنها کنترل سیاسی را در دست دارند، بلکه بر هویت، رفتار و حتی تفکرات افراد نیز مسلط می‌شوند. رفتار ریچارد با بازیگرانش که با حقارت به آن‌ها نگاه می‌کند و تماشاگرانی که او را تحمل می‌کنند، درست مانند سیستم‌های توتالیتر امروز است؛ حاکمانی که مردم را به ابزار تبدیل می‌کنند و از آن‌ها برای تحکیم قدرت خود ... دیدن ادامه ›› بهره می‌برند.

در همین بستر، رابطه ریچارد با مادرش و شکایت او از اینکه هرگز از محبت مادری بهره‌مند نشده، نه تنها مسئله‌ای شخصی نیست، بلکه نشانه‌ای از روابط خانوادگی تخریب‌شده در دل ساختارهای دیکتاتوری است. مادر ریچارد به‌عنوان شخصیتی بوالهوس، ناپاک، و بی‌وفا به تصویر کشیده می‌شود، و ریچارد معتقد است که این خیانت مادرش دلیل اصلی زشتی و فساد درونی اوست. او مادر را متهم می‌کند که فرزندانش حاصل خیانت و بی‌وفایی هستند و به همین دلیل کشتن دیگر فرزندان را عادلانه می‌داند؛ چرا که در چشم ریچارد، مادرش هیچ‌گاه به او وفادار نبوده و محبت واقعی نشان نداده است. این تصور ریچارد از مادرش به نوعی توجیه اخلاقی برای جنایت‌های او تبدیل می‌شود؛ چرا که او معتقد است در جهانی که حتی مادر هم خیانتکار است، هیچ نوع وفاداری یا عشقی واقعی وجود ندارد.

از طرف دیگر، لیدی آن که ابتدا به عنوان شخصیتی انتقام‌جو ظاهر می‌شود و به دنبال نابودی ریچارد است، با وعده عشق او فریب می‌خورد و به وصلت او رضایت می‌دهد. این پیوند نامشروع میان عشق و قدرت، تداعی‌گر سازش‌هایی است که افراد در سیستم‌های دیکتاتوری برای بقا و دستیابی به موقعیت بالاتر انجام می‌دهند. خیانت لیدی آن با باکینگهام و باردار شدن او از این رابطه نیز به شکلی عمیق‌تر، تصویری از فساد سیستماتیک و عمیق درون نهادهای قدرت ارائه می‌دهد؛ جایی که روابط انسانی به ابزارهای معامله و دسیسه برای رسیدن به قدرت تبدیل شده‌اند.

باکینگهام که در ابتدا به عنوان شریک دسیسه‌های ریچارد عمل می‌کند، خود به دام خیانت می‌افتد. او به جای همدست بودن، به دشمنی پنهان تبدیل می‌شود که در نهایت توسط ریچارد از میان برداشته می‌شود. جالب است که ریچارد با آگاهی کامل از خیانت‌های باکینگهام و لیدی آن، آنها را تمسخر کرده و به شکلی نمایشی هر دوی آنها را از صحنه خارج می‌کند. این آگاهی ریچارد از خیانت‌ها و تسلط کامل او بر دیگران، به نوعی نماد قدرت مطلق در سیستم‌های توتالیتر است؛ جایی که حتی خیانت‌کاران هم در بازی دیکتاتور شکست می‌خورند و نابود می‌شوند.

در نهایت، وقتی ریچارد باکینگهام را به مادرش می‌سپارد تا او را بکشد، این عمل نوعی انتقام نمادین است؛ ریچارد مادرش را به مثابه منبع اصلی خیانت و فساد معرفی می‌کند و قتل باکینگهام توسط او، تحکیم این ایده است که خیانت مادرانه نه تنها ریچارد، بلکه تمامی کسانی که به نوعی با خانواده در ارتباط هستند، را به نابودی کشانده است.

این تغییرات شخصیتی و تعاملات پیچیده میان شخصیت‌ها، به‌خوبی انعکاسی از دنیای معاصر است؛ جهانی که تحت تسلط حکومت‌های دیکتاتور و فاسد، همه روابط انسانی و اخلاقی به‌نوعی تخریب می‌شوند. در این ساختارهای توتالیتر، همه چیز از جمله عشق، خانواده، و حتی خود هنرمندی به نوعی ابزار برای قدرت تبدیل شده‌اند.
از بچه های تیوال خصوصا رفقام شاکیم که اصلا تبلیغات و بازاریابی رو بلد نیستند! دوستان اینکه نمایش خوب روی صحنه باشه و بخاطر کوتاهی ما در شناساندنش به مخاطبان تئاتر دیده نشه یعنی ذکات لذتمون و آموزشمون و تجربه خوبمون رو ندادیم، مفهومه؟ این فریضه هر فرد با ایمان تئاتریه که به دیگران نمایشهای خوب رو معرفی کنه، اما انگار ماها میترسبم که یکوقت بهمون نگن این چه نمایشی بود و ارزش نداشت و تو چقدر بد سلیقه ای! دوستان نترسید هرکاری کنید منتقد خواهید داشت و همه راضی نمیشن، پس با شجاعت سفت و محکم از نمایشهای بی سلبرتی و کم هزینه توی سالنهای کمتر تماشاگر پسند، حمایت کنید، بخدا راه دوری نمیره، حیفه که این نمایش حتی یک صندلی خالی داشته باشه،.

شاهکار در همه زمینه ها واقعا بی نظیر بودند و هستند

تشکر ویژه از امیر مسعود فدایی که چراغ راه من در انتخاب نمایشه که هر چه را او نپسندد برای من بهترین است💗


انتقاد: عروسک آرطور اضافه
تعامل یا اینتراکتیو بودن غیرضروری و قابل چشم پوشی


نقد و یادداشت در مورد برداشتم از نمایش رو سرفرصت مینویسم، فعلا بشتابید برای دیدن این اثر که ندیدنش بدجور باعث خسران است.
محمد جان چطور بگیم دیگه خوبه پایین تر گفتم: بعد مدت ها یه کار پست مدرن تر و تمیز درست دیدم.
۲۳ شهریور
خیلی خیلی از شما ممنونم جناب کارآمد عزیز ♥️ این رسالت تعریف شده از جانب شما، آرزوی خیلی از ماست و شاید تنها راه فرار تئاتر از این وضعیت سلبریتی زده و درگیر شوآف! امید که شاهد نمایش‌هایی روی صحنه باشیم که برآمده از دغدغه‌مندی و نگاه هنرمندانه است. باز هم از شما به خاطر لطفی که به اجرای ما داشتید سپاسگزارم 🙏🏻🌱
۲۴ شهریور
امیرمسعود فدائی
آقا حالا شاید هم واقعاً انقدرها که شما فکر می‌کنید خوب نیست🤣🤣 والا به قرآن😂😂 ادای روشن‌فکری که همین معرفی کردن این‌جور اجراهاس برادر من😅😅 _{#}_شوخی _{#}_نوش_جونت_که_کیف_کردی
https://www.tiwall.com/wall/post/358292

امیر مسعود فدایی بلند مرتبه عزیز، بیا یکبار خرق عادت کن و اون تابلوی عقیدتی اعصاب خرد کنت که میگه اثر باید گویایه همه چیز باشد و من مغزم و تجربیاتم و آموخته هایم را میذارم پشت در و با همون پکیج اجرایی باید ارضا بشم و گرنه اثر بدرد نمیخوره! رو زمین بذار و نوشته سجاد آل داوود رو بخون و هرجاش که بنظرت اشتباهه مطرح کن و بگو این توی نمایش نبوده یا من ندیدم یا نفهمیدم و غیره بعد من یا سجاد اون نکته رو با همون المانها و کلیدهای داده شده توی متن و فرم نمایش بهت نشون میدیم، اونوقت شاید به تجربه جدیدی رسیدی و بجای فحش دادن به روشنفکرنماها یا ادا اصولیها پذیرفتی که میشه جور دیگه هم دید و لذت برد، شایدم به ما یاد دادی که ما اشتباه میکنیم که نمایش رو تفسیر و بازخوانی رمز گشایی میکنیم و اصلا ماجرا ... دیدن ادامه ›› این نبوده که ما فهمیدیم! هم بازیه هم تفریح هم آموزش ، موافقی برادر؟
درمورد نمایش الهام کردا که میگی آشغال بود هم میتونی نوشته منو به چالش بکشی و زیرش بنویسی با دلیل و منطق که چرا من اشتباه میکنم و چرا تو اون اثر و آشغال دیدی؟
۲۴ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستان آیا سالن حافظ هم مثل تالار وحدت درای قوانین حجاب اجباری است؟
یکی از سختگیرترین سالن ها سالن حافظ هست متاسفانه
۲۱ شهریور
درود جناب کارآمد ، من در سال جدید سختگیری ندیدم ، آخرین بار زیگموند رو اونجا دیدم که سالن انتظار شلوغ و تقریبا ۵۰درصد بانوان بی حجاب متعارف و تعدادی هم بی‌حجاب غیرمتعارف بودن اما خبری از گیر و تذکر نبود
۲۳ شهریور
محمد کارآمد
مرسی پس نمایش فنسی کنکله✌
دلایلی حتی قوی تر برای ندیدن فنسی وجود دارد.
۲۴ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امروز، که اطلاعات به‌سرعت در دسترس همگان قرار می‌گیرد، این نکته بسیار مهم است که با مسائلی که با آن‌ها آشنایی نداریم، چگونه برخورد کنیم. بسیاری از افراد وقتی با یک موضوع جدید روبرو می‌شوند و نمی‌توانند بلافاصله با آن ارتباط برقرار کنند، به جای اینکه لحظه‌ای درنگ کنند و فکر کنند که شاید اطلاعات خودشان کافی نیست یا به جستجو و مشورت با دیگران بپردازند، به سرعت شروع به نقد و تخریب آن موضوع می‌کنند. این واکنش نه تنها به رشد فکری و اجتماعی افراد آسیب می‌زند، بلکه باعث می‌شود که فرصت‌های یادگیری و درک عمیق‌تر از مسائل از دست برود. ایراد واقعی شاید در دانش و اطلاعات ما باشد، نه در موضوع مورد بحث. این موضوع در مواجهه با آثار هنری نیز بسیار پررنگ است؛ آثاری که برای فهم بهتر آنها نیاز به تحقیق و تفکر داریم.

یکی از نمونه‌های بارز این مسئله، نمایش «ورق‌الخیال» است. این نمایش با هوشمندی و هنرمندی خاصی به وضعیت جامعه‌ای می‌پردازد که گرفتار در چرخه‌ای از غفلت، فراموشی و خودفریبی است. برخی تماشاگران به دلیل ناآشنایی با دوره صفویه و درک نکردن اشارات سمبلیک نمایش، نقدهایی بر آن وارد کرده‌اند. اما باید توجه داشت که دوره صفویه یکی از مهم‌ترین بخش‌های تاریخ کشور ماست و منابع زیادی برای شناخت آن وجود دارد. کارگردان با درایت، از این دوره نه به عنوان یک روایت تاریخی صرف، بلکه به عنوان بستری برای بیان مشکلات امروزین جامعه استفاده ... دیدن ادامه ›› کرده است.

نمایش «ورق‌الخیال» تصویری هولناک از جامعه‌ای ارائه می‌دهد که در آن زندانیان، خود را زندانبان می‌پندارند و از شرایط واقعی خود بی‌خبرند. این افراد که به‌ظاهر قدرتی در دست دارند، اما در حقیقت قربانیان ناآگاهی و بی‌خبری‌اند، تمام انرژی و حواس خود را به شکنجه دیگری برای کسب لذت و گذران عمر معطوف کرده‌اند. در اینجا، ما همان زندانیانی هستیم که درگیر نشئگی مواد، شهوت، و طمع قدرت شده‌ایم و در این حالت خماری و توهم، فراموش کرده‌ایم که چرا در این سیاهچال گرفتار شده‌ایم. ما، به جای تلاش برای درک وضعیت و رهایی از آن، به زجر دادن دیگران برای لحظات کوتاه لذت و سرگرمی مشغول شده‌ایم و در این میان، ریشه‌های واقعی مشکلاتمان را نادیده گرفته‌ایم.

پس از دیدار با پیکی که با خبر هجوم دشمن و نابودی مملکت به سراغمان می‌آید، ما به‌جای بیداری و هوشیاری، همچنان به نشئگی و هپروت دل خوش کرده و در توهمات بی‌اساس خود باقی می‌مانیم. این نمایش با تمثیل‌هایی عمیق، نشان می‌دهد که چگونه جامعه‌ای گرفتار خرافات و توهمات سطحی می‌تواند خود را به نابودی بکشاند.

در «ورق‌الخیال»، پیک زخمی و خونینی که با پیام هشداری از فرجام تلخ این بی‌توجهی به سراغمان می‌آید، به‌سادگی توسط ما که مشغول امور سطحی و خرافاتی هستیم، نادیده گرفته می‌شود. ما پیام او را توهم می‌پنداریم و از وجود او برای تغذیه خرافات و سرگرمی‌های پوچ خود استفاده می‌کنیم.

این نمایش با نگاهی تیزبینانه و انتقادی، ما را با حقیقت تلخی مواجه می‌کند: اینکه درگیری با توهمات و فراموشی تاریخ، می‌تواند ما را در یک چرخه معیوب گرفتار کند و به سقوط و نابودی برساند. همان‌گونه که در دوران صفویه، بی‌کفایتی حاکمان و بی‌توجهی به تهدیدات دشمنان، سرانجامی جز سقوط نداشت، امروز نیز ما با همان خطر مواجهیم.

«ورق‌الخیال» با ظرافت تمام، پلی بین گذشته و حال می‌زند و نشان می‌دهد که چگونه مشکلات امروز جامعه ما نیز ریشه در همان غفلت‌ها و فراموشی‌های تاریخی دارد. این نمایش نه تنها یک داستان تراژیک از گذشته، بلکه یک هشدار جدی برای امروز است؛ هشداری که اگر به درستی فهمیده شود، می‌تواند به بازنگری و تغییر مسیر جامعه کمک کند. در نهایت، «ورق‌الخیال» یادآور می‌شود که ما باید از این چرخه معیوب بیرون بیاییم و با درک عمیق‌تر از تاریخ و خودآگاهی، از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیری کنیم.



بازیهای بینهایت عالی، موسیقی عالی، کارگردانی عالی، نور خوب، طراحی صحنه و لباس عالی

من بندرت خیلی کمی نمایشی رو بیشتر از یکبار میبینم اما قطعا باید دوباره این نمایش را دید
اگه پای صحبتهای نویسنده و راوی نابغه این اجرا نشسته بودید واقعاً مست می شدید از هوش و حافظه و نکته سنجی و طنازی جناب گلچین عارفی بعد از صحبت با ایشون قطعاً منم دوباره اجرا رو خواهم دید.
سحر بهروزیان
امشب شما هم بودین!
شما هم بودین؟!!چه کم سعادت بودیم
۱۱ شهریور
حسین ترکاشوند
شما هم بودین؟!!چه کم سعادت بودیم
تعدادی از دوستان هم بودن بعدش رفتیم کافه بالای ایرانشهر، کم سعادتی من بوده🙏🏻🌸
۱۱ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قبل از شروع، لازم می‌دانم از آقای لهاک به خاطر زحمات و لطف بی‌پایانشان که دعوت به این نمایش را ممکن ساختند، صمیمانه تشکر کنم. حضور ایشان به عنوان مجری طرح باعث شد تا از این تجربه هنری فوق‌العاده بهره‌مند شوم و از عمق و پیچیدگی این اثر لذت ببرم. همچنین، تقدیر ویژه‌ای از آقای بهکام، نویسنده‌ی این نمایش، دارم که با قلم خلاق و دیدگاه منحصر به فرد خود، مرا به شگفتی و تحسین واداشت. توانایی ایشان در خلق چنین اثر پیچیده و معنادار، نشان‌دهنده توانایی برجسته و هنری ایشان است.

نمایش آخرالزمانی مورد بحث، با تلفیق عناصر اسطوره‌ای، روانکاوی و تکنولوژی، تصویری تاریک و پیچیده از آینده بشر ارائه می‌دهد. زئوس، خدای خدایان یونان باستان، تصمیم می‌گیرد که بشریت را از زمین به تایتان، یکی از اقمار مشتری، منتقل کند تا نسلی جدید و سالم‌تر از انسان‌ها شکل گیرد. اما این طرح بزرگ با تعارض‌های درونی و عقده‌های کودکی شخصیت اصلی نمایش، کاراکتر مرد کور و فلج، که برگرفته از نمایش "آخربازی" ساموئل بکت است، به چالش کشیده می‌شود.

کاراکتر مرد کور و فلج، که نمادی از انسان معاصر است، با عقده‌های فرویدی عمیقی دست و پنجه نرم می‌کند. این عقده‌ها ریشه در تجربه‌های تلخ کودکی او دارند؛ از جمله مهرطلبی و وابستگی به مادری که خیانتکار بود و احساس ناتوانی در مقابل پدری که نهایتاً در پیری پس از قتل همسرش دست به خودکشی زد. این ... دیدن ادامه ›› مشکلات روانی هرگز از ذهن این کاراکتر خارج نمی‌شوند و او را در دامی از انحطاط و یأس فرو می‌برند. نمایش به شکلی هنرمندانه نشان می‌دهد که چگونه این تعارضات داخلی، حتی در محیط جدید و سالم، همچنان بر انسان‌ها سایه می‌افکنند و مانع از رشد و تکامل آن‌ها می‌شوند.

در میان شخصیت‌های نمایش، سیزیف، که در اساطیر یونان نماد تکرار بیهوده و تلاش بی‌پایان است، نقش خدمتکار کاراکتر مرد کور و فلج را ایفا می‌کند. حضور سیزیف در این نمایش اشاره‌ای واضح به بیهودگی و پوچی تلاش‌های بشری دارد. او که در تمام نمایش وظیفه دارد در کنار این کاراکتر بماند، در انتها تصمیم می‌گیرد او را ترک کند و می‌رود. این ترک‌کردن نه تنها نمادی از رها شدن انسان از چرخه تکرار بیهوده است، بلکه به نظر می‌رسد نوعی تسلیم به پوچی نهایی زندگی باشد؛ زیرا حتی کسی که نماد پایداری در برابر بیهودگی است، در نهایت به ناتوانی خود اذعان می‌کند.

"زمان"، به شکل مردی چاق و تحقیر شده که باید به دستور زئوس دائماً بر روی یک دوچرخه ثابت پدال بزند، دیگر عنصر محوری نمایش است. این شخصیت به نوعی نمایانگر بی‌رحمی زمان و تاثیری است که بر انسان‌ها می‌گذارد و به عنوان مقصر اصلی انحطاط بشریت معرفی می‌شود. دختر بچه، که گاهی در میان سیاهی و ناامیدی صحنه ظاهر می‌شود و با حرکات کودکانه و خنده‌هایش داستان را تغییر می‌دهد، تنها روزنه امید در این دنیای تاریک است. با این حال، نمایش به شکل چالش‌برانگیزی پرسشی را مطرح می‌کند: آیا واقعاً با این همه سیاهی و فساد، امیدی به آینده وجود دارد؟

ربات‌ها و تکنولوژی در نمایش
در بخش دیگری از نمایش، تلاش بشر برای ساختن رباتی که بتواند جایگزین انسان‌ها روی زمین شود، به تصویر کشیده می‌شود. این ربات‌ها به عنوان نمادی از پیشرفت سریع تکنولوژی معرفی می‌شوند، اما به جای آنکه نجات‌دهنده باشند، خود به عامل دیگری در تسریع روند انحطاط بشریت تبدیل می‌شوند. تکنولوژی که در ابتدا قرار بود راه‌حل نهایی برای مشکلات بشر باشد، نه تنها قادر به اصلاح وضعیت نیست، بلکه نشانه‌ای از پوچی و نابودی نهایی دنیا می‌شود.

ربات‌ها، با وجود پیشرفته‌ترین امکانات و هوش مصنوعی، نمی‌توانند به انسانیت اصیل دست یابند. آن‌ها صرفاً کپی‌های مکانیکی و بی‌روحی از انسان‌ها هستند که به جای بهبود اوضاع، نماد دیگری از انحطاط و بی‌معنایی زندگی بشری می‌شوند. این بخش از نمایش نقدی تلخ بر اعتماد بشر به تکنولوژی به عنوان راه‌حل نهایی مشکلات است و نشان می‌دهد که حتی پیشرفته‌ترین فناوری‌ها نیز نمی‌توانند بحران‌های عمیق وجودی انسان را حل کنند.

خدایان اساطیری و نقش آن‌ها
در ابتدای نمایش، با پنج خدای اساطیری که مسئول اداره دنیا و بشریت هستند، آشنا می‌شویم. هر یک از این خدایان نماینده جنبه‌ای از زندگی انسانی و جهان هستند:

آرس: خدای جنگ و خشونت، که نمایانگر طبیعت تهاجمی و ویرانگر بشر است.
دیمتر: الهه زایش و باروری، که نماد چرخه زندگی، مرگ و تولد دوباره است.
آفرودیت: الهه عشق و زیبایی، که نشان‌دهنده جنبه‌های احساسی و جذابیت‌های دنیای انسانی است.
دیونیسوس: خدای نیرنگ و جشن، که نماد تمایلات غریزی و لذت‌جویی بشر است.
هبه: الهه جوانی و شادابی، که نشان‌دهنده تلاش انسان‌ها برای حفظ جوانی و طراوت در مواجهه با گذر زمان است.
این خدایان، با وجود قدرت‌هایشان، در طول نمایش نشان می‌دهند که آن‌ها نیز از نجات بشریت ناامید شده‌اند و به نوعی در مقابل زئوس از نابودی جهان حمایت می‌کنند.

زئوس به عنوان جوکر
در بخش‌های دیگر نمایش، زئوس به شکلی متفاوت و جالب توجه به تصویر کشیده می‌شود: او به صورت جوکر، یکی از شناخته‌شده‌ترین شخصیت‌های هالیوود، بر روی زمین زندگی می‌کند. این تغییر به معنای آن است که خداوند نیز به مانند جوکر، دارای نقاط ضعف انسانی است. جوکر، که به عنوان یک شخصیت نمادین با ویژگی‌های روانی پیچیده شناخته می‌شود، در نسخه‌های مختلف به صورت زیر به تصویر کشیده شده است:

اختلال شخصیت ضد اجتماعی (Sociopathy): جوکر معمولاً با ویژگی‌های اختلال شخصیت ضد اجتماعی شناخته می‌شود، که شامل عدم توجه به قوانین اجتماعی، ناتوانی در تجربه همدردی، و رفتارهای مخرب و غیرقانونی است.
اختلال شخصیت مرزی (Borderline Personality Disorder): این شخصیت به ناپایداری شدید در روابط، احساسات و تصویر خود دچار است، که به صورت تغییرات سریع و غیرقابل پیش‌بینی در حالات عاطفی و روابط خود بروز می‌کند.
اختلال هذیانی (Delusional Disorder): جوکر اغلب در دنیای خیالی و هذیانی خود زندگی می‌کند، جایی که قوانین و اخلاقیات برای او معنایی ندارند و او باور دارد که همه چیز به نوعی بازی است.
شخصیت نارس و کودکانه: جوکر به صورت فردی با ویژگی‌های نارس و کودکانه به تصویر کشیده می‌شود که از خشونت و آشوب برای جلب توجه و رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کند.
تاثیرات آسیب‌های روانی: آسیب‌های روانی و تجربیات منفی دوران کودکی، مانند سوءاستفاده و رهاشدگی، به شکل‌گیری شخصیت نابهنجار جوکر کمک کرده‌اند.
این تطابق زئوس با جوکر به طور نمادین نشان‌دهنده آن است که حتی یک خدای بزرگ و قدرتمند نیز نمی‌تواند از نقص‌های انسانی و ضعف‌های روانی آزاد باشد. در نتیجه، بشری که از چنین خدایی خلق شده است، به طور حتم پر از نقص و مشکلات روانی است.

نقاط ضعف نمایش
با وجود غنای تصویری و نمادگرایی در این نمایش، چندین نقطه ضعف نیز به چشم می‌خورد. مهم‌ترین ایراد، عدم انسجام در کلاژ ساخته شده از مناسبات و تأثیرات هر خدای اساطیری بر رفتار بشر است. در حالی که هر کدام از این شخصیت‌ها به تنهایی تصویری زیبا و معنادار ارائه می‌دهند، در کنار هم نتوانسته‌اند پازلی کامل و منسجم بسازند. تکه‌های این پازل بدرستی کنار هم ننشسته و ارتباط بین این عناصر به درستی تبیین نشده و متاسفانه همراهی تماشاگر غیرحرفه‌ای نمایش را سخت نموده است.






جناب کارآمد عزیز قلم شما و نگاه دقیقی که به نمایش داشتین خستگی را از تن من و تمام دوستانم در تایتان بیرون برد . ای کاش دوستداران تئاتر و طرفداران این هنر غنی این چنین دقیق به این اثر هنری که ماحصل سالها تحقیق و بیش از یک سال تمرین است نگاه کرده و هر نمایش را با خود آن نمایش مقایسه می کردند.
برای من همین بس که شما و تعداد دیگری از منتقدان و تعداد کمی از تیوالی های عزیز دغدغه بنده و گروهم ، درد و رنجی که به دنبال مطرح کردن آن البته در قالب نشانه ها و بستری کاملا هنری بودیم را درک کرده و سوسوی امیدی هستین برای ادامه راه و ساختن آثار دیگر در مدیوم تئاتر .
امید به روزی که قلبمان را از کینه و حسد پاک کنیم .
بابک محمودزاده
جناب کارآمد عزیز قلم شما و نگاه دقیقی که به نمایش داشتین خستگی را از تن من و تمام دوستانم در تایتان بیرون برد . ای کاش دوستداران تئاتر و طرفداران این هنر غنی این چنین دقیق به این اثر هنری که ...
دوست گرامی با کمال احترام جنابعالی که چنین دیدی دارید به بحث تآتر و مخاطب به طور عام بهتر نیست همان در محفل های خصوصی دوستان و قلیلی مخاطب دانشگاهی رشته های هنر و ادبیات و تاریخ کهن کارهایتان را اجرا بفرمایید؟
بابک محمودزاده
جناب کارآمد عزیز قلم شما و نگاه دقیقی که به نمایش داشتین خستگی را از تن من و تمام دوستانم در تایتان بیرون برد . ای کاش دوستداران تئاتر و طرفداران این هنر غنی این چنین دقیق به این اثر هنری که ...
دوست گرامی با کمال احترام، جنابعالی که چنین دیدی دارید به بحث تآتر و مخاطب به طور عام، بهتر نیست همان در محفل های خصوصی دوستان و قلیلی مخاطب دانشگاهی رشته های هنر و ادبیات و تاریخ کهن آثارتان را اجرا بفرمایید؟
۲۷ مرداد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فاقد ارزش، بینهایت نخ نما و منسوخ که حتی نوشتن در مورد آن هم اتلاف وقت است

ترکیبی از سیاه بازی و رو حوضی و پرده خوانی و تعزیه که هیچکدام در نیامده است

نمیدانم جناب مساوات در زمان نوشتن این اثر چندسال داشتند و چه در سرشان میگذشته؟ اما ای کاش اجازه انتشار و استفاده از آن را برای حفظ اعتبار بینظیرشان نمیدادند
محمد جان اتفاقا خود مساوات استوری کرد و من از اونجا فهمیدم همچین نمایشی هست
این نمایش رو خود مساوات سال 91 اجرا برده ظاهراً
شاهین ه
محمد جان اتفاقا خود مساوات استوری کرد و من از اونجا فهمیدم همچین نمایشی هست این نمایش رو خود مساوات سال 91 اجرا برده ظاهراً
وامسیبتا، خوشحالم که با اسطوره تئاتریم بعد از اون سالها آشنا شدم پس
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهکام جان نمایش تایتان شاهکاری است در برهوت روزگار بی هنری ما، بینهایت سپاسگزارم از حسی که آن را مهمان شما بودم
درود و خوش آمد جناب محمد کارآمد بزرگوار، سپاس از حضورتان و مهرورزی حضرتعالی💐🎭
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام و عرض ادب، این نمایش برای پنجشنبه این هفته بیست وپنجم مرداد بلیت فروشی داره؟
نوشتن از این نمایش واقعا سخت است چون نه داستان مشخصی وجود دارد و نه شخصیتی در صحنه شکل میگیرد و تنها نمادها و المانها هستند که با توجه به شناخت قبلی از اثار بکت و البته آنچه از ترکیب آنها با هم به وجود آمده تماشاگر را به تفکر و واکاوی این تجربه رهنمون میدارند، تا جایی که حافظه یاری میکند چند خطی در مورد برداشت خودم از نمایش مینویسم و فکر میکنم خطر اسپویل هم در بین نباشد چون در این نمایش از همه المانهایی استفاده شده که نویسنده متصور است تماشاگر باید انها را بشناسد و بدون آنها فهم نمایش و ارتباط با آن مشکل میشود:

ضد تئاتر و سبک ابزورد
ضد تئاتر (Anti-Theater) به معنای نگاهی تازه و متفاوت به تئاتر است که از الگوهای سنتی فاصله می‌گیرد و به نمایش پوچی، بی‌معنایی، و سردرگمی وجودی می‌پردازد. این سبک با تئاتر ابزورد (Theater of the Absurd) که در میانهٔ قرن بیستم رواج یافت، ارتباط نزدیکی دارد. ساموئل بکت، یکی از برجسته‌ترین نمایندگان این سبک، در آثاری چون در انتظار گودو و پایان بازی، با خلق صحنه‌های مینیمالیستی و دیالوگ‌های تکراری، وضعیت ناامیدکننده و بی‌معنای انسان را به نمایش می‌گذارد.

بررسی و رمزگشایی نمایش "خاطره تحمل‌ناپذیر یک همهمه‌ی نامفهوم"
این نمایش با استفاده از المان‌های مختلفی از آثار بکت، به شکلی ... دیدن ادامه ›› خلاقانه و ضد تئاتری، مضامینی همچون انتظار، پوچی، بحران هویت، و فراموشی را به تصویر می‌کشد:

شخصیت فلج و کور که به همه دستور می‌دهد ولی همیشه در خواب است:
این شخصیت که به نظر می‌رسد از "هم" در پایان بازی الهام گرفته شده، نمادی از تسلط و قدرت استبدادی است که حتی در حالت خواب و بی‌خبری نیز بر دیگران فرمانروایی می‌کند. این توهم خواب بودن در حالی که دیگران او را بیدار می‌بینند، بحران هویت و عدم قطعیت را به تصویر می‌کشد، چیزی که در آثار بکت نیز به وضوح دیده می‌شود.

کاراکتر مادر عروسک در بغل که گاهی ویلچر شخصیت فلج "هم" را حرکت می‌دهد:
شخصیت مادر ، نمادی از نقش حمایتی و مادری است که اغلب در حاشیه قرار دارد. او که خارج از صحنه اصلی نمایش حضور دارد، به عنوان نمادی از گذشته یا ارزشی فراموش‌شده مطرح می‌شود. پاسخ او به اینکه چرا در صحنه حضور ندارد: "چون شما مرا فراموش کرده‌اید" بیانگر فراموشی و انزوای اوست.

حرکات ناهماهنگ و سپس هماهنگ شدن آنها در ایتدا با دستور "هم" و اشاره به خطوط موازی ناهماهنگ و بعدتر هماهنگ!
حرکات ناهماهنگ در ابتدا نمادی از بی‌نظمی و پوچی زندگی است. اما با هماهنگ شدن این حرکات به دستور شخصیت فلج، نوعی نظم بی‌معنی و تحمیل‌شده بر دیگران پدیدار می‌شود که نمایانگر تلاش‌های نافرجام برای یافتن معنا در زندگی است.

درخت کوچک و عجیب:
درختی که ولادیمیر و استراگون در در انتظار گودو در زیر آن به انتظار نشسته‌اند، در این نمایش به شکلی کوچک و عجیب ظاهر شده است. این درخت که نماد امید و انتظار است، در اینجا شک و تردید شخصیت‌ها را نسبت به هدف انتظارشان برجسته می‌کند و به بی‌هدف بودن و سردرگمی انسان در جستجوی معنا اشاره دارد.

کفش‌های پاشنه بلند زنانه به عنوان "پوتین" و زجر از پوشیدن آن:
این کفش‌ها نمادی از فشارهای اجتماعی و محدودیت‌هایی هستند که شخصیت‌ها را در وضعیت ناراحت‌کننده‌ای قرار داده‌اند. شخصیت‌ها که نمی‌توانند این کفش‌ها را دربیاورند، در وضعیت زجرآوری گرفتار شده‌اند که نماد تلاشهای بی ثمر و ناامیدی در زندگی است.

دماغ قرمز دلقکی و جشن در انتهای نمایش:
دماغ قرمز دلقکی که نمادی از شوخی و مضحکه است، در این نمایش به عنوان وسیله‌ای برای فرار از واقعیت تلخ و بی‌معنای زندگی به کار رفته است. جشن گرفتن شخصیت‌ها در این شرایط، به نوعی واکنش تراژیک-کمدی به پوچی و سردرگمی آن‌ها است.
.
لباس‌های سیاه یکدست:
لباس‌های سیاه که شبیه کیمونوی ژاپنی بودند و پشت آن‌ها بالش داشت، نمادی از یکدستی و همسانی است که در تضاد با فردیت و استقلال شخصیت‌ها قرار دارد. این لباس‌ها که با فشارهای اجتماعی و انتظارات بی‌معنی هماهنگ شده‌اند، می‌توانند نمایانگر وضعیت روانی و اجتماعی مشترکی باشند که شخصیت‌ها در آن گرفتار شده‌اند.

بادکنک‌های قرمز:
بادکنک‌های قرمز که در بیشتر صحنه‌ها در دست شخصیت‌ها دیده می‌شدند، می‌توانند نمادی از معصومیت، امید، یا آرزوهایی باشند که هنوز زنده هستند. با این حال، ترکاندن این بادکنک‌ها در هنگام جشن گرفتن، به نوعی نماد پایان یافتن این امیدها و رویاهاست. این عمل نمایانگر سقوط ناگهانی از یک وضعیت شادی‌آور به پوچی است. هرچند بکت در آثار خود مستقیماً از بادکنک استفاده نکرده، اما این عنصر به طور غیرمستقیم با تم‌های ناامیدی و بی‌معنایی او هم‌خوانی دارد.

نتیجه‌گیری
نمایش "خاطره تحمل‌ناپذیر یک همهمه‌ی نامفهوم" با استفاده از المان‌های مختلف از آثار ساموئل بکت، به شکلی هنرمندانه به نمایش وضعیت انسان در دنیای مدرن و بحران‌های وجودی او پرداخته است. درک این نمادها و المان‌ها، به مخاطبان کمک می‌کند تا ارتباط عمیق‌تری با نمایش برقرار کرده و به فهم بهتری از مفاهیم پیچیده و چالش‌برانگیز آن دست یابند. این نمایش، مانند آثار بکت، به ما یادآوری می‌کند که زندگی ممکن است بی‌معنا و پوچ باشد، اما درک این واقعیت و مواجهه با آن نیز بخشی از تجربهٔ انسانی است.
نمایشنامه پایان بازی (Endgame) یکی از معروف‌ترین آثار ساموئل بکت است که نخستین بار در سال ۱۹۵۷ منتشر و اجرا شد. این اثر، همانند دیگر آثار بکت، در سبک تئاتر ابزورد نوشته شده و موضوعاتی مانند پوچی، ناامیدی، و عدم ارتباط مؤثر بین انسان‌ها را بررسی می‌کند.

داستان و شخصیت‌ها
پایان بازی در یک فضای بسته و خالی، احتمالاً یک پناهگاه یا اتاق، اتفاق می‌افتد. نمایشنامه چهار شخصیت ... دیدن ادامه ›› اصلی دارد:

هَم (Hamm): شخصیتی که نابینا و فلج است و روی یک صندلی چرخدار نشسته. هم نمایانگر یک شخصیت استبدادی و خودخواه است که به نوعی نمادی از بشر در موقعیت‌های ناامیدکننده است.

کلُو (Clov): خدمتکار هم، که تنها شخصیتی است که می‌تواند حرکت کند. او علی‌رغم میل باطنی‌اش، همواره به دستورات هم عمل می‌کند. رابطهٔ او با هم نوعی وابستگی بیمارگونه را به تصویر می‌کشد.

نَگ (Nagg) و نل (Nell): والدین هم که در سطل‌های زباله زندگی می‌کنند. این دو شخصیت، با وجود وضعیت ناامیدکننده‌شان، گاه به گاه خاطرات گذشته را مرور می‌کنند، که این مرور خاطرات تنها منبع تسلی آنهاست
بسیار آگاهی بخش بود
جامعه مسخ شده رباطی که حتی زمان هم فراموش کردند و هر حرکتشون تحت فرمان رهبره
بسیار زیبا از کفش که نماد حرکت و جنبشه استفاده شده بود و در نهایت میوه روی کفش رو خوردن و انگار ترسشونو خوردن و با ترسشون روبه رو شدند
رهبر اولیه رو کنار زدند و رهبر دومی انتخاب کردن و در نهایت به این نتیجه رسیدند که هیچ رهبری نمیخوان و میخوان خودشون تصمیم گیرنده باشن
در ابتدا جسارت نداشتند به مرز یا خط فرضی نزدیک بشن ولی کم کم نزدیک شدند و کمی بعد دستاشون و کمی بعد تا نیمه بدن از مرز رد شدند
صحنه ... دیدن ادامه ›› ای که میگفتند ما همیشه و تو هر حالتی منتظر ناجی هستیم بسیار جای تفکر داشت
و دختر الهام بخشی که خارج از مرز بقیه بود و از رهبر گروه دستور نمیگرفت و کودک متولد شده و گلدونی در دست داشت
همه چیز این نمایش نمادین بود و صدها نماد دیگر هم در نمایش گنجانده شده که باید با دقت و تمرکز رمزگشایشون کرد، واقعا اجرای سنگین اما دلچسبیه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

خاطره تحمل ناپذیر یک همهمه‌ی نامفهوم قطعا برای تماشاگر غیرحرفه ای تیاتر، تجربه ای تحمل ناپذیر و نامفهوم است، چراکه هیچ مفهومی در این نمایش با دیالوگ منتقل نمیشود و همه چیز در کلیتی در هم پیچیده بصورتی نمادین در بازیها و تصاویر و حرکات و همهمه روایت میشود، ما با خداوند/کارگردانی افلیج و کور طرفیم که در خوابی همیشگی با وسواس تمام دنیایی پر از جزییات میآفریند که تک تک اجزای این دنیا در بی هدفی و پوچی پر نقص این آفرینش سر به شورش گذاشته و با پذیرش تغییر، بنیان تازه ای را آغاز میکنند، البته قرار نیست این داستان در روایتی سرراست به تماشاگر منتقل شود، چون ضد نمایشی بر صحنه است که میخواهد تفکر شما را قلقلک دهد و داستان را به جای صحنه در ذهن تماشاگر شکل دهد...


دیدن این شاهکار فقط به تماشاگر پرحوصله و با تجربه و آشنا به بکت و ابزورد توصیه میشود. این صحنه جایی برای وقت گذرانی نیست. چون خاطره ای تحمل ناپذیر از یک همهمه نامفهوم در انتطار شماست.
خودش هم نوشته نامفهوم..
حاجی رفت تو برنامه دیدن...
این اجرا رو ندیدم ولی از فرمایشات شما مشخصه اسم نمایش با خود اجرا در هماهنگی کاملن.
مهرناز خلیلی
این اجرا رو ندیدم ولی از فرمایشات شما مشخصه اسم نمایش با خود اجرا در هماهنگی کاملن.
سرکار خانم خلیلی باور کنید اول چندبار اجرا رفتن بعد براش اسم انتخاب کردند چون غیر از این نمیتونسته باشه😎
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نه والا انگار یادمون رفته تئاتر قراره چیکار کنه؟ چرا ماها انقدر دنبال قصه هستیم؟ کتاب و پادکست و فیلم هپی اند که نیست اسمش تئاتره!

تئاتر واژه‌ای است یونانی در لغت به معنای چیزی که به آن نگاه می‌کنند. در فارسی به تئاتر «نمایش» می‌گویند.دراصل تعریف دقیق تئاتر یعنی بیان مشکلات مردم ومسائل اجتماعی ،سیاسی وفرهنگی یک جامعه به زبان تئاتر، یعنی نشان دادن چیزی که شاید بنظر عوامل اجرا دیده نشده یا نیاز به بازنگری دارد.

اینروزها هر نمایشی که داستان چند لایه و سخت‌تر فهمی داشته باشد از زمین و زمان کوبیده میشود و بلایی که سر سینما آمده و به سخیفترین قصه های جلف و کمر پایین تن درداده و حقیقتا از معنی تهی شده را داریم با دست خودمان سر تئاتر هم میآوریم، بقول بیضایی مخاطب جهت سلیقه سازنده رو مشخص میکند!

به جان خودم اندکی تفکر اندکی تحقیق اندکی پیش و پس مطالعه و پرس و جو برای ادراک آنچه در صحنه جاری است، شاید برایمان راهگشا باشد! چرا تا ... دیدن ادامه ›› ارتباطمون با نمایشی برقرار نشد باید اونو فاقد ارزش بدونیم ! شاید سهل پسندی و راحت خواهی و کم تلاشی مخاطب باعث بشه کارگردانها بیخیال ساختن کارهای وزین بشن و یواش یواش پژمان جمشیدی و گلزار و سام درخشانی و غیره همین آب‌باریکه تئاتر رو هم به تسخیر خودشون در بیارن و ما بمونیم و حوضمون!

* قبل از دیدن نمایش بخاطر سلبرتی محور بودن نمایش واقعا برای دیدنش اکراه داشتم و رفتم سراغ نقد و یادداشت دوستان، اونجا هم دیدم بسیاری از عزیزان انتقاداتی از کار داشتند و اکثرا اذعان میکردند که سیمشون به این نمایش متصل نشده و ازش رضایت نداشتند و در ضمن سالن نسبتا خالی با وجود سلبرتی دیگه آب پاکی بود روی بستن پرونده نمایش و گذر از آن، خوشبختانه با خواندن نظر چند نفر از دیگر از دوستان و البته نداشتن انتخاب دیگر! راهی شدم ایرانشهر و اونجا برگام ریخت! از این خسرانی که با ندیدن نمایش در انتظارم بود و خداروشکر ختم به خیر شد*

برای نقد اثر ترجیح میدم خودم چیزی به نوشته آقای فتحیان اضافه نکنم چون خوب و دقیق در مورد نمایش نوشتند https://www.tiwall.com/wall/post/349458

فقط از دوستان تیوالی خواهش میکنم کمی به آثار سخت‌تر مجال رسوخ در ذهن بدهند و اگر برایشان چرایی و سوالی پیش آمد بدنبال جوابش بگردند و در این جستجو هم بی‌آموزند و هم دامنه گسترده تری از سبکهای مختلف نمایشی را تجربه کنند، لطفا با حمایت از نمایشهایی که عامه پسند نیستند جرات و انگیزه تولید کارهای وزین و عمیق رو به کاگردانها و نویسنده های خوبمون بدیم.

بازیها واقعا بی نقص
نور خوب
کارگردانی بینهایت دقیق
انتخاب متن عالی
طراحی صحنه مخصوصا اتفاق نهایی تئاتر کاربردی و راهگشا و در خدمت اثر
تعامل با تماشاگران و شکستن دیوار چهارم (که من به آن علاقه ای ندارم) اینبار استثنا بشدت ضروری و تکمیل کننده قصه جاری بخاطر همراه کردن ما با کارکترها بعنوان شخصیتهایی یکسان و همانند در کردار نه قضاوت کننده و ناظر بیرونی ، ابتکاری خلاقانه و مفید و موثر که البته بخاطر قدرت بداهه گویی و اعتناد به نفس بازیگران خوب و درگیر کننده اجرا شد.

با تشکر از همه عوامل این تئاتر ارزنده
Amir Sharifi
با درود و سپاس بابت یادداشت بجا و زیباتون ، جناب کارآمد تماشای نمایش رو از کدوم باکس پیشنهاد میکنید ؟
هیچ فرقی نداره امیر جان فقط ردیف یک نباش چون هم باید تعامل کنی و سربه سرت میذارن ( البته من دوست ندارم) هم فکر کنم دید از بالا بهتر باشه اما زاویه چپ و راست و گوشه و کنار با وسط فرقی نداره
محمد کارآمد
هیچ فرقی نداره امیر جان فقط ردیف یک نباش چون هم باید تعامل کنی و سربه سرت میذارن ( البته من دوست ندارم) هم فکر کنم دید از بالا بهتر باشه اما زاویه چپ و راست و گوشه و کنار با وسط فرقی نداره
ولی بنظرم باکس وسط خیلی بهتره (تسلط کافی)
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محمد کارآمد (kara2)
درباره نمایش لوپ i
این نمایش بعد از سالن دولتی ممکنه برای اجراهای بعدی در سالنهای خصوصی تمدید بشه؟
هیچ گروه تئاتری دوست ندارد که زحمات چندین ماهه اش طی روزهایی محدود به پایان برسد...
حسین چیانی
کیانی جان می‌بینمت پنجشنبه
👌
امین کاکولکی
چه خوب من هم پنجشنبه هستم
👌
چه خوب...
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
https://zarfilm.com/director/woody-allen/

مدتها بود که فیلم خوب پیدا نمیکردم و کفگیر سینماییم به ته دیگ خورده بود، اما خوشبختانه این لینک بدستم رسید و تازه متوجه شدم که توی دنیای هنر چقدر از جناب وودی آلن دور افتاده بودم .
بواسطه مراعاتهای فرهنگی و سنتی جامعه و دوبله نکردن این فیلمها در زمان خودش بعلت پرداختن فیلمهای وودی الن به مسئله سکس و عقده های جنسی و تاثیراتش و هجو سیاسی کلیشه های رایج سینما فکر میکنم ایشان در حد یک نام یا نهایت چند فیلم مدرنترشون شناخته شده اند ولی با دیدن چند اثر قدیمتر برای من جایگاه هنریشون تا اون بالا بالاها تغییر کرد.
توصیه میکنم دوستان از 30- 40 فیلم ایشون مخصوصا قدیمیترهاش خودشونو ... دیدن ادامه ›› محروم نکنن

پ ن : این فیلم اپیزودیکی که پوسترش رو اینجا گذاشتم هجویه عجیبی به روابط جنسیه که شاید مشابهش رو توی بعضی فیلمها و سریالها دیده باشید (مثلا سریال بلک میرور) اما توی این فیلم با ایده های اورجینالش میتونید، آشنا شید
امیدوارم بزودی به سالنهای غیردولتی هم سربزنید تا بتونیم ببینیمتون
کارآمد جانم

نمیدونم چرا پیامم رو میبینم و نمی‌بینم
چند بار پیام گذاشتم
امیدوارم این یکی بماند تو از دوستانی هستی که برای من نظرت فصل الخطاب هست اگه دعوت نکردم چون میدونستم محدودیت تمایل به سالن های دولتی داری
بزودی امیدوارم دوباره همراه هم به تماشا باشیم
❤️❤️❤️❤️
ارادتمند به بانو برسان سلام ما را
محمد لهاک
کارآمد جانم نمیدونم چرا پیامم رو میبینم و نمی‌بینم چند بار پیام گذاشتم امیدوارم این یکی بماند تو از دوستانی هستی که برای من نظرت فصل الخطاب هست اگه دعوت نکردم چون میدونستم محدودیت تمایل ...
ارادتمندم لهاک جان لطف شما همیشه شامل حال ما شده خیلی مشتاقم به دیدار شما و این نمایش، امیدوارم بزودی توفیق دست بده
محمد کارآمد
ارادتمندم لهاک جان لطف شما همیشه شامل حال ما شده خیلی مشتاقم به دیدار شما و این نمایش، امیدوارم بزودی توفیق دست بده
ای جانم ❤️❤️❤️
چشم براه هستم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محمد کارآمد (kara2)
درباره اکران و نقد فیلم نیلوفر آبی i
ای وای بر من

اگر پنجشنبه یا جمعه بود با سر به دیدار می‌شتافتم

این تئاتر با فاصله بهترین نمایش کل عمر بنده است بازی خانم پرستو گلستانی و آقای بهروز بقایی با طراحی صحنه رضاکیانیان و کارگردانی خارق‌العاده حمید امجد، نمایشی که از دهه هفتاد تا امروز منو رها نکرده و از عمیقترین و بهترین خاطرات هنری عمرم محسوب میشود.

https://www.tiwall.com/wall/post/231710


از کیفیت این فیلم اطلاعی ندارم اما دیدن این نمایش حتی با کیفیت نامطلوب هم توصیه میشود
محمد کارآمد (kara2)
درباره نمایش تاری i
مگس شدن یا دیگر مگس انگاری ! مسئله این است


زئوس که از به چالش کشیده شدن خوشش آمده بود متیس را به چالش کشیده و به او می‌گوید که هر کاری انجام ... دیدن ادامه ›› دهد و حتا اگر به مگسی تبدیل شود، باز هم او را پیدا کرده و تسلیم خواهد کرد! در همین لحظه متیس خود را به مگسی تبدیل کرده و با سرعت از غار خارج می‌شود اما پیش از آنکه نور خورشید به بال‌های کوچکش بخورد، زئوس خود را به آفتاب‌پرستی تبدیل کرده و با یک حرکت متیس که به مگس تبدیل شده را می‌بلعد!

در داستان اساطیری بالا با خدایی طرفیم که با خودخواهی خویش و البته با جاهطلبی افراطیش دیگری حتی معشوقه خود را بسمت مگس شدن سوق میدهد و برای حفظ جایگاه خویش از نابودی (خوردن) طرف دوم ماجرا هیچ ابایی ندارد و دیگران برایش جز مگسانی بی ارزش چیز دیگری نیستند.
با این دیدگاه میتوان زن و مرد درون قصر را زئوس و سایرینی که دیگر نیستند و ترکشان کرده‌اند را از دیدگاه ایشان متیس یا همان مگس دید، دیگرانی که فقط تا زمان کامجویی و خدمت رسانی ارزش زیست دارند و بعد از آن مگسانی مزاحم بیش نیستند.

اما با چرخش مثلت سه وجهی حاضر در صحنه و نگاه از بعد و زاویه دیگر شاید با داستانی مسخ وار کافکایی طرف باشیم! جایی که داستان غم‌انگیز «گرگور سامسا» حاکی از بیگانگی با هنجارها است. گویی او خود می‌خواهد که بین تابعیت محض از اجتماع و مسخ شدن، مسخ شدن را برگزیند. در نتیجه می‌توان گفت که مسخ شدن گرگور نوعی فرار از واقعیت حاکم است. به تعبیری گسست زن و مرد داخل قصر از اجتماع و اطرافیان و زندگی در بسته ترین اتمسفر مجسم شده و نمادین جدا شده با توری نمادی از مگس شدگی مسخ وار ایشان و ندیدن و نشناختن واقعیت پیرامون دارد، چرا که در نریشن ابتدایی راوی متذکر میشود که از این به بعد نه شما چیزی میبینید و نه میشنوید! و این با نگاهی از درون شخصیت کارکترهای نمایش به واقعیت بیرونی که ما چیزی از آن نمیبینیم، همخوانی دارد.

اشاره مدام به حالت برزخی و سردرگمی و عدم توانایی در تغییری موفق و دیالوگی در مورد زندگی در جهنم و بانوی اول جهنم بودن و کشتن همراه و کشته شدن توسط ناجی بنظرم چیزی جز رستگاری و رهایی از برزخ و زندگی در پوچی نیست، مرگی که نفرین زیست سیزیف وار بی معنی پرکوشش بی حاصل را باطل میکند و به سایر مگسها (مردم ) یادآوری میکند که اینجا دیگه هیچ چیز آزاد نیست چون شما به راز رستگاری پی بردید!







شاید هم از نگاهی دیگر از منظر سیاسی بتوان کوچک انگاشتن و نادیده گرفتن مردم در حد مگس را متصور شد که این جداشدن از ملت و خودبزرگ بینی افراطی قصرنشینان و حاکمان در نهایت چیزی جز سرنگونی و سردرد عظیم و نابودی بدست همان مگس و زایش آتنایی قدرتمند و خردورز از درون جمجمه‌ی زئوس به ارمغان نخواهد آورد.











درود🌹جایی که خود کارگردان به عنوان خالق اثر اومد بین دو حاکم مگسان قرار گرفت انگار یجورایی بهم فهموند منتظر پروردگار به عنوان خالق برای نابودی حاکمان نباید بود.خونخواهی خودشون نابودشون خواهد کرد.
https://www.tiwall.com/p/khatereh.tahamol

دوستان عزیزم من برای پنجشنبه این نمایش رو گرفتم، گفتم اطلاع بدم که شاید بشه قرار گروهیش کرد
۱۴ مرداد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کاش تمید بشید تا آخر هفته، واقعا دوست داشتم ببینمتون
عالی بود.اولین بار بود تئاتر رفتم خیلی حال کردم خسته نباشید میگم به تمام بازیگران تئاتر فلسفه باز
👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید