در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | نیلوفر ثانی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:09:09
 

فعال در نقد تئاتر_ مطبوعات و سایت‌ها

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نگاهی به نمایش شهرِ بازی / نوید محمد زاده
منتشر در روزنامه سازندگی پنجشنبه 29 آذر 1403
نیلوفر ثانی
"طغیان خشونت و تباهی"

در مجموعه نمایشی لبخند که توسط گروهی از فعالان تئاتر اداره می‌‎شود، نمایش‌هایی بر صحنه می‌‌آیند که استاندارد یک اجرای حرفه‌ای را داشته باشند. و از آن حجم کمدی‌‎هایی که بیشتر به تئاتر آزاد می‌‎ماند تا اصالت یک تئاتر صحنه‌‎ای، لااقل تا امروز خبری نیست. "هیوشیما، به‌زور و شهر بازی" اجراهایی جدیدی هستند که از هفته گذشته (اواسط آذرماه) حضور خود را بر صحنه سالن‌‎های لبخند آغاز کرده‌‎اند.
"هیوشیما" بازتولید اجرای دانشجویی به کارگردانی مصطفا فراهانی، سال ۹۸ است که اینبار با دکوری وسیع‌‎تر از همان اتاقک نگهبانی در ... دیدن ادامه ›› بوران برف و سرما، میزبان علاقمندان تئاتر است.
"به‌زور" نمایشی به کارگردانی سپیده سروری، بدون دیالوگ بر پایه فرم و حرکات فیزیکی و پرفورمنسی زورخانه‌‎ای، داستانی از شاهنامه را اجرا می‌کند.
«شهرِ بازی» در این میان توجهات بیشتری را جلب کرده. نوید محمدزاده با گروه هنرجویان بازیگری خود، نمایشی را بر صحنه آورده که نویسنده، کارگردان، طراح و بازیگر آن است. هر چند در نگارش و اجرا، نام‎‌‌های مطرحی در تئاتر چون محمد مساوات و یوسف باپیری به عنوان مشاور به چشم می‌‎خورند، اما این نمایش، اولین اثر کارگردانی مستقل اوست. نوید محمدزاده آخرین اجرای صحنه‌‎ای خود را در نمایش قهوه قجری سال ۹۸ و به کارگردانی آتیلا پسیانی داشته و پس از آن تنها در کنسرت- نمایش‌‎هایی چون سیصد بر صحنه آمده است. او در طی این سال‌ها، بیشتر در سمت تهیه‌‎کننده آثار نمایشی ظاهر شده و حمایت‌‎های شایانی نیز دراین میسر به گروه‌های جوان و یا دانشجویی تئاتری کرده است. چنانکه بسیاری از اجرا‎ها به واسطه تهیه‌کنندگی او بوده که توانسته‌اند به اکران و اجرای عمومی برسند و مخاطبان را به تماشا دعوت کنند.
حال پس از این دوره وقفه، محمدزاده بار دیگر بر صحنه آمده و اجرایی را تدارک دیده است که نویسندگی و کارگردانی‌اش را بر عهده دارد. دختری به نام ماری در جایی که شباهت به شهربازی متروکی دارد، با ورود به صحنه و با آوازی موسیقیایی، پدر، مادر و دو برادرش را صدا می‌زند، در این میان با افراد دیگری که با هم نسبت خانوادگی دارند برخورد می‌کند و آنها هم به کمک او می‌آیند اما این جستجو نتیجه‌ای ندارد و تنها در دایره‌ای فرضی در حال دویدنند. نیمه دوم اجرا نوید محمدزاده به عنوان نوعی انسان/خدای برتر وارد می‎‌شود و هر چند رقص و شادی بر قرار است اما خشونت و مرگ نیز از راه می‌رسد.
"شهرِ بازی" نمایشی‌ست که ابعادی فانتزی و سورئال دارد و قرار است از موقعیت شهربازی متروک با کف‌پوشی شطرنجی که چند آینه نیز بر دیوار دارد و گویِ نورانی از سقف آن آویزان است، برای ترسیم وضعیت انسان در حال و آینده بهره بگیرد. انسانی که به حیات و زمین به مثابه شهرِ بازی، پا گذاشته تا در لذت و بازی غرق شود اما گم‌گشتگی و سرگردانی نیز خود تبدیل به بازی شده و چرخه‌ای را می‌سازد که در آن انسان در خشونت و جدال دست و پا می‌زند و اگر چه هر چیزی در آن نه ماندگار است و نه ابدی، می‌تواند دامنه‌ای گسترده تا تباهی داشته باشد.
اگرچه اجرا در ترکیبی از پست‎‌مدرنسیم و فانتزی خود را شکل داده و با بهره از همین مفاهیم ساده و ابتدایی پیش می‌رود اما بیشتر به نظر می‌رسد نوید محمدزاده به جذابیت‌های بصری و قاب‌های رنگی تصویری توجه داشته تا ضمن تحقق ایده انسان / بازی / خشونت اجرایی مفرح و سرگرم‌کننده نیز شکل بگیرد.
شاید این تمایل به ابعاد تصویری و بصری بی‌ارتباط به فعالیت‌های چندین ساله اخیر نوید محمدزاده در سینما نباشد که در اجرای شهرِ بازی نیز تلفیقی از دو فضای فیلم و تئاتر و نوعی اتصال کلاژگونه و مونتاژی بین قسمت‌های نمایش، بدون هیچ دیالوگ سرراست و شفافی که معناپذیر باشد، دیده می‌شود؛ بهره از تصاویر ویدیویی و نورپردازی رنگارنگ و چند بعدی که اغلب در جشن‌ها کاربرد دارد، نیز درهمین راستا است.
موقعیت "شهر ِ بازی" در بی‌مکانی و بی‌زمانی و در جایی متروک، بدون اسباب و آلات تفریحی مشغول به‌کار و خالی از سکنه که تنها چند نفر در آن حضور دارند، مخاطب را به سمتی از آخرالزمانی نیز می‌برد که در پرده‌های بعد، این تعلیق زمانی بیشتر روشن می‎‌شود. جایی که این شهرِ بازی تبدیل به مسلخ‌گاهی می‌شود که در آن خشونت و کشتار و مرگ، سرزمین/ شهر را برهوت کرده است.
این موقعیت، در نیمه دوم اجراست که نوید محمدزاده به شکل نیرویی برتر/ خدایگان، وارد شده که کنترلگر وضعیت است. او با وجود زوزه‌‎های گرگ‌سانی، نمادی از خوی وحشی و تمایل به خشونت را در موجودی تکامل‌یافته به نام انسان که هوشمندترین موجود زنده این شهر/ زمین است، ترسیم می‌‎کند. جایی که همان چند تن را به رقص و شادی وا می‌دارد و در نهایت جان‌شان را می‌گیرد. خشونتی که در طی گذشت صدها سال، همچنان وجود دارد و حتی به همنوع خود و دیگر موجودات رحمی ندارد.
تمام مفاهیمی که در طول اجرا تنها با حرکات و فرم مستتر بودند در پایان‌بندی به شکل سروده‌ای از محمد مساوات به عنوان رمزگشایی مفاهیم و واگویه‌ای از آنچه مورد نظر بوده، توسط نوید محمدزاده خوانده می‎شود. در حالیکه تصاویری از جهان هستی بر پرده پخش می‌شود.
بنابراین به نظر می‌رسد شهر ِ بازی نوعی تمثیل و استعاره‌ای‌ست که می‌خواهد به انسان و خشونت دنیای انسانی نقد داشته باشد و دخترکانی که گم شده‌اند، انسانی که سرگردان است و خشونتی که انسان‌های ساده و گوسفندوار را می‌درد و از پای در می‌آورد و انسان‌های گرگ‌منش و درنده را به بقا می‌رساند، را از زاویه‌ای دیگر مورد توجه قرار دهد. با این حال اجرای شهرِ بازی نمی‌تواند در ساختار نمایشی که برگزیده، یک روند مشخص را طی کرده و اتصال مفاهیم را منسجم حفظ کند. به همین دلیل اجرا همانطور که می‎‌خواهد بازنمایی از چرخه‌ای تباه شده باشد خود در این چرخه، بی‌کارکرد شده و دچار بی‌معنایی و کم‌رمقی می‌شود. تقلیل فرم و اجرا در مفاهیمی تکراری در فقدان خلاقیتی و ترکیبی منسجم، رخ می‌دهد که در لایه‌های ابهام باقی می‌ماند و تنها به شکلی از حرکات و رفت و آمدهای بازیگران محدود می‌ماند.
البته با توجه به اینکه این اثر، تجربه نخست نوید محمدزاده در اجرا و متن است می‌توان انتظار داشت که بزودی در آثار دیگر چه در تولیدات تئاتری و چه سینمایی، حرفه‌ای‌تر و پخته‌تر عمل کند.
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
درباره نمایش بونکر i
نگاهی به نمایش بونکر/ جلال تهرانی
روزنامه سازندگی چهارشنبه 14 آذر 1403
"روانکاوی درمخزنی چرخان"
نیلوفر ثانی
"بونکر"، جدیدترین کار و اجرای جلال تهرانی در مجموعه نمایشی تازه تاسیس لبخند، آبان ماه جاری بر صحنه آمد که بخش نخست از سه‎گانه‎ای به‎همین نام است. نمایشی با دو کاراکتر که بدون شک می‎‌تواند برای علاقمندان به او و مکتب تهران، یادآور خاطراتی از اجراهای پیشین در سال‎‌های گذشته باشد. جلال تهرانی همچنان با تکیه بر تاثیر و اعجاز کلمات به سراغ موضوعی بر همین محور رفته و فضایی از اتاق روانکاوی در جنوب شهر را در نظر گرفته که دو فرد، یکی درمانگر و دیگری بیمار، در آنجا با یکدیگر ملاقات می‎کنند. چنین برمی‎آید که فضا قرار است ردو بدل کردن اطلاعات از زندگی شخصی و خصوصی و نوعی اعترافات در دنیای مدرن باشد که دیگر نیازی به اتاقکی در کلیسا نیست و شنونده کشیشی که در مقام ارزش‎گذاری‎های دینی و عقیدتی، راهنما و منهی باشد، حضور ندارد. بلکه آنچه در حال اتفاق و تبادل است کاملا انسانی و مرتبط با دنیای انسانهاست. هر چند گرایشات اخلاقی و توجه به ارزش‎های آن مورد نظر است اما در تمام طول گفتگو و بار سنگین و معنادار کلمات و جملات، هیچ ردی از برتری‎جویی یک عنصر و یا توسل به استعلای یک موجودیت در مقام تعیین‎کننده کل، دیده نمی‎شود. قضاوت، توصیه‎ها ... دیدن ادامه ›› و حتی سرزنش‎ها، درهمان دایره‎ی انسان زمینی‎ست که قرار است با عملکرد خود و تاثیراتش روبرو باشد. صراحتی در زشتی و زیبایی و رویارویی با درون خود. دایره‎ای از سن چرخان که طراحی صحنه را از همان ابتدای ورود به سالن و تا زمان قرار و نشستن تماشاگران بر صندلی‎هایشان، مناسباتش را با ذهن و درک آنان، برقرار می‎کند.
دو صندلی فلزی و یک ویلچر، سه ضلع فرضی رویارویی، روبروی هم بر صفحه‎ای آهنی که با سرعت بسیار کندی در حال چرخش است، قرار دارند. نورپردازی‎هایی که ثابتند و کاراکترها در طی چرخش زمانی از برابر آن نورها عبور می‎کنند، چنانکه گاه در سایه و گاه در برابر مستقیم نور قرار می‎گیرند، جزئی متحرک از طراحی صحنه.
اجرا با مکالمه و گفتگوی زنجیره‎ای دو کاراکتر آغاز می‎شود. دختری جوان، پس از یکسال برای دریافت مشاوره به درمانگر خود مراجعه کرده تا به پاسخ‎هایی برسد.علی‎رغم آنکه بونکربه نظر می‎رسد جنبه واقعی و رئال دارد، امامی‎تواند، غیرواقعی و انتزاعی باشد و اگرچه به نظر می‎رسد اتفاقات دریک مطب روانکاوی نه چندان فعال رخ می‎دهد اما وجه دیگر، می‎تواند این باشد که این مطب یک جایگاه نمادین است. جایگاهی از روان انسان. فضایی درحال چرخش و تغییر، جایی در میان ذهن و افکار، جایی درمیان تخیل و روان. بونکر، مخزنی چرخان، مکان گفتگوی یک روانپزشک ویک مراجعه‎کننده به طور مطلق و معمول نیست، گفتگوی دو انسان دردمند، مکمل و پیچیده‎ای‎ست که از قضا هر دو نیازمند آن هستند و قرار است در یک مکالمه و گفتگو به ظاهر پزشکی، یکدیگر را بفهمند وکامل کنند؛ نقاط ابهام و دردهای یگدیگر را پیدا کرده و برای هر کدام راهی پیشنهاد بدهند. به همین دلیل حتی نوع رابطه آن دو، چون بیمار و پزشک بطور رایج نیست و مانند رابطه موجود و روال بین درمانگر و مراجعه‎کننده در مطب‎های روانکاوی، تابع قراردادهای مرسوم و چهارچوب‎بندی شده از جمله عدم هر گونه قضاوت و یا خط مشی ندادن، قرار نمی‎گیرد. چنانکه بارها دکتر درمانگر بصراحت، عقیده و نظر شخصی‎اش را بیان می‎کند و یا در کارها و تصمیمات دختر، همکاری و مشارکت نشان می‎دهد. بنابراین نمی‎توان تقسیر این رابطه را به شکل قراردادی در نظر گرفت و لاجرم می‎بایست از فضای آن ساختارهای ثابت دور شد، هر چند در ظاهر و برای انسجام کلیت اجرا، آن رابطه، برقرار باشد.
بهمین دلیل بونکر علی‎رغم آنکه به نظر می‎رسد در مورد مشاوره و بررسی ناهنجاری و اختلالات روانی و تروماهایی که دختر بعنوان مراجعه‎کننده دارد، باشد، اما در عین حال قرار است در فضای تخیل، بی‎مرزی و شکست ساختار پیش برود، مانند روان و ناخودآگاه انسان، که لایه لایه باید کنار زد و به عمق آن وارد شد، حتی به نظر برسد هر آنچه در حال وقوع است، ذهنی و انتزاعی‎ست. در ادامه اجرا که با رد و بدل شدن کلمات و جملات رگباری و مرتبط پیش می‎رود، کد زیادی نیز می‎دهد، کدهای او چیزهایی‎ست که کم کم به کشف و تایید این فضای انتزاعی کمک می‎کند. بونکری که ماشین حمل سیمان و بتون است و در شهر براحتی تردد می‎کند، ویلچر درمانگر که گاه از روی آن بلند می‎شود و قدم می‎زند و حتی قرار است رانندگی کند، در حالیکه جایی اشاره به فلج بودن او می‎شود و یا رم و بردی که به بدن دختر متصل است و حافظه دارد. برقراری نوعی رابطه عاطفی و درگیری احساسی درمانگر با مراجعه‎کننده که خط قرمز این جلسات است.
تمام اتفاقات و گفتگوها بروی یک سن چرخان مانند بونکر می‎گذرد تمام آنچه که می‎توان از چرخش این اتاق در نظر گرفت متکثر و متعدد است. نورپردازی به شکلی‎ست که در حین چرخش، هر بازیگر رو به نور و یا پشت به آن قرار می‎گیرد و این نشانی از زوایای تاریک و روشن، و پیدا و پنهان روان و کاراکتر فرد است و گذر زمانی که مدام در حال حرکت و تغییر است و این تغییر ورودی‎ها و خروجی‎های روان را نیز به همراه دارد. سن چرخان، نمادی از عدم ایستایی روان انسان‎ست که چون ماشین بونکر که باید مدام بچرخد تا مواد درون آن سفت نشود و کارایی لازم را داشته باشد، تابع مکانیسمی‎ست که میل و لذت و درد و غرایز و رانه‎ها را در هم می‎آمیزد تا در جهت حفظ بقا در جریان باشند. و اگر این ماشین روان، از کار بیفتد و یا ثابت بماند، اختلال و ناهنجاری‎ها بروز می‎کند.
از طرفی حرکت سن چرخان یعنی، با وجود داده‎ها و دریافت‎ها که حاوی معانی و مفاهیم، ذهنی و عملی‎ست، هیچ فردی در لحظه‎ی پیشین خودش نیست و در لحظه بعدی نیز تغییری دیگری دارد حتی اگر در ظاهر ملموس نباشد. کارکرد کلمات نیز همین نقش را دارند، ربط و ارتباط با دیگری و از انبوه کلمات و معانی. خلق و خو و روان هر فرد نیز در همین مسیر متغیر است. می‎تواند از لحظه آرامش به لحظه بعدی خشونت، تغییر کند و برعکس. حکایت انسان امروز که در محاصره وضعیت پلشتی، خشونت، زمختی، مقاومت، جنگ و جدال و بسیاری دیگر، در تلاش برای بقا، مدام دست به گریبان است، و در عین‎حال عشق و عاطفه می‎تواند او را از این حجم دنائت و خشونت نجاتبخش باشد و آرام کند و او را از یک اوباش چاقوکش سطح یک ارازل، به فردی عاشق‎پیشه و رئوف بدل کند که نه تنها آن خشونت را کنار گذاشته و دیگر دست به چاقو نمی‎برد، بلکه بدهی‎های فرد خلافکاری را که عاشقش شده نیز بپردازد. و از آن سطح اعتبار، به یک راننده بونکر در کارخانه بسنده کند.
بونکر وضعیتی برای انسان امروز است که اگر در زیست خود مدام در حال جریان و تغییر نباشد، سفت می‎شود، زخمت می‎شود و هویت انسانی‎اش از بین می‎رود و چیزی که می‎تواند او را ورز بدهد، چرخ بدهد و تغییر دهد، کلمات، معانی، اندیشه و چیزی شبیه عشق و عاطفه است.
دختر جوان به روانکاو-دوست خود، پیوندی عاطفی دارد و این پیوند عاطفی او را چنان در جریان زندگی و عشق قرار می‎دهد که احساس زندگی و آرامش می‎کند با این وجود و با وجود تروماها و وضعیت رشدی و زیستی‎اش در خانواده و محیط زندگی در موقعیت‎های سخت و خشن، او همچنان درگیر تصمیماتی خشونت‎بار است. چنانکه آنجایی که عشق از او لحظه‎ای دریغ می‎شود چون بونکری‎ست که ایستاده و چاقو را بالا می‎برد و در جایی فرو می‎آورد و زخمی می‎کند. حال شانه دوستی باشد یا پیکر دیگری. مکانسیم‎ها و ماشین‎های روانی انسان مدام در حال کار است و مدام در حال جابجایی، تغییر، حرکت،پنهان شدن، عیان شدن، انکارو اغراق است.چیزی وارد می‎شود و چیزی خارج. میلی بروز می‎کند و میلی سرکوب می‎شود . این جهانی از تداخل و تقابل روانها و اعمال افراد است.
بونکر شمایلی از لایه‎های روان انسان و ترسیمی از تاثیر موقعیت زیستی و محیطی اوست و نمایشی تماما روانکاونه که می‎تواند دقایقی تماشاگر را با اعجاز کلمات و جملات مرتبط و منسجم و شبیه‎سازی روان انسان و خشونتهای دنیای معاصر، مواجه و روبرو کند.

نگاهی به نمایش مالی سویینی – مرتضی میرمنتظمی
روزنامه سازندگی ـ سه شنبه 22 آبان 1403
نیـلوفرثـانی
"مشق نو”
مرتضی میرمنتظمی سالهاست که ... دیدن ادامه ›› در عرصه تئاتر فعال است و اجراهای حرفه‌ای و ماندگاری را خلق کرده که از او در بین کارگردانان، چهره‌ای می‌سازد که مخاطبان می‌دانند همواره اثری در خور و متفاوتی از او بر صحنه خواهند دید. P2، پنج ثانیه برف، بکت و مالی سویینی چند اثر بیادماندنی او هستند.
در سال 94 میرمنتظمی اولین بار متنی از برایان فریل ایرلندی را که در میان درام‌نویسان بریتانیایی به پدر تئاتر معاصر ایرلند شهره دارد و مهمترین نمایشنامه‌نویس ایرلند در 50 سال گذشته است، بر صحنه آورد؛ اجرا با دکور و طراحی آکواریم سرتاسری بروی سن که ماهی زنده در آن شنا می‌کرد و با سه کاراکتر، درخشان ظاهر شد و مورد استقبال تماشاگران قرار گرفت.
الهام کردا، صابر ابر و عباس جمالی تیم قوی بازیگری مالی سویینی، هر کدام روایتگر بخشی از داستان به شکل مونولوگ بودند. نمایش درباره زنی چهل ساله است که از بدو تولد کم بینایی شدید داشته و تنها سایه‌ها را در نزدیکی چشمان خود می‌توانسته ببیند. او که با آموزش‌های پدر توانسته راه لذت بردن و زیستن بدون بینایی را بیاموزد و از این بابت احساس رضایت دارد، به خاطر اصرارهای همسرش فرانک، که مردی ماجراجوست و البته علاقه زیادی نیز به مالی سویینی دارد، تن به جراحی برای بازیابی بینایی‌اش می‌دهد که توسط بهترین متخصص چشم آمریکا که پس از یک دوره افسردگی و وقفه کاری، راهش به شهر آنان افتاده و نیز راوی بخشی از داستان است، انجام می‌شود.
اما پس از جراحی و امکان بازگشت بخشی از بینایی مالی سویینی، شرایط به شکل دیگری پیش می‌رود. وجود نوعی سرگردانی و تنهایی مالی سویینی در درک هویت جدید و گسستن از آن احساس رضایت و آمیختگی با محیط، مهاجرت به دنیای بینایان و تجربه زندگی در دنیای بینابین، از لایه‌های روانشناختی این اثر است که نیازمند انتقال آن توسط گروه حرفه‌ای تئاتری و بازیگری قدرتمند است.
او با مرزی از ناشناخته‌ها روبرو می‌شود که دیگر نباید از لمس و توانمندی لامسه خود برای شناخت و درک اشیاء و محیط بهره ببرد بلکه باید ببیند و این دیدن و بینا شدن، بدون سابقه درکی و ادارکی، برای او ترسناک می‌شود.
میرمنتظمی این نمایش را بار دیگر، و با همان طراحی صحنه و دکور و با تغییر یک بازیگر، امیر آقایی بجای عباس جمالی، در سالن اصلی تئاترشهر در سال 97 بر صحنه برد و خاطره‌ی این نمایش را برای علاقمندان به آن، زنده کرد. حالا پس از گذشت چندین سال و دوره‌ای پرفراز و نشیب از اپیدمی کرونا و اتفاقات اجتماعی 1401، و با اعلام آنکه اثر جدید او توسط مسئولین تالار وحدت مورد پذیرش قرار نگرفته، بار دیگر و اینبار با رویکردی متفاوت و طراحی صحنه جدید و حضور علی سرابی در کنار زوج موفق الهام کردا و صابر ابر، مالی سویینی را بر صحنه تالار وحدت آورده تا برای او "مشق نویی" دیگر و برای علاقمندان و نسل نو، تجربه‎ای از یک اثر موفق باشد.
مالی سویینی تالار وحدت، هر چند در فرم اجرا مشابه تجربه‌های پیشین است اما در طراحی صحنه و بهره از امکانات تغییر سطح سن این سالن، نوآوری دارد. اکسسوارهای حجمی بزرگ، از گلهای عظیم بر فراز که گویی در خیال مالی روییده‌اند و وال‌های متحرک و معلق در فضا، مورد بهره قرار گرفته‌اند و موسیقی نیز در تکمیل اثر بکار برده شده است. همچنان الهام کردا بازیگری قابل و درخشان است که ترسیم موقعیت مالی سویینی را حالا پس از دو دوره اجرای پیشین، مسلط‌تر بازی می‌کند. حضور او بعد از سالها بر صحنه تئاتر، مالی سویینی را جذاب‌تر و موفق‌تر در اجرا می‌کند. علی سرابی و صابر ابر نیز مکمل‌های اندازه‌ای برای کردا هستند هر چند وسعت صحنه وحدت و استفاده بازیگران از میکرفون، آن ارتباط لازم را که پیشتر در تماشاخانه ایرانشهر وجود داشت و می توانست انتقال نزدیکتری از مفاهیمش داشته باشد، احتمالا در تالار وحدت و با تماشاگران ردیف‌های انتهایی و بالکن، میسر نمی‌کند. به ویژه آنکه فرم اجرا، روایی و مونولوگ‌هایی رو به جمعیت و تماشاگران است و این میزان فاصله بیشتر به خطابه و سخنرانی نزدیک می‌شود تا به روایت قصه و انتقال رنجها و مصائب.
میرمنتظمی و گروه مشق علی‎رغم حضوری موفق بر صحنه تئاتر این دهه و عدم همکاری لازم با او برای ساخت آثار جدید، همچنان راه خود را ادامه می‌دهد تا در این مسیر، حضورشان، همچنان پابرجا و قوی باقی بماند.
حضوری که نیازمند فعالیت کارگردانان تئاتر و حرکت چرخ‌های این هنر ارزشمند بر جاده زمانه‌ای‌ست که مخاطبان و تماشاگرانش در فقدان آثاری در خور از بزرگان درام‌نویسی داخلی و خارجی، به شبه تئاترهایی رو آوده‌اند که نه تنها تاثیری بر ارتقای این هنر ندارد بلکه ذائقه‌ها را دستکاری کرده و به کمدی‌های هجو و هزل تقلیل می‌دهد. تماشاگرانی که فرصت آشنایی با متن‌های روز ادبیات نمایشی جهان و فرمها و تکنیک‌های ساخت یک اثر صحنه‌ای را در فقدان و یا غیاب آنها از دست خواهند داد و ذهنیت‌شان بر محوری از کمدی‌های عوام‌پسندانه و سطحی، شکل خواهد گرفت.

سلام خانم ثانی عزیز.
در ابتدای مطلبتون، تاریخ به اشتباه ۱۴۰۶ درج شده.
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
تانیا
سلام خانم ثانی عزیز. در ابتدای مطلبتون، تاریخ به اشتباه ۱۴۰۶ درج شده.
درود تانیاجان. چقدر خوشحالم دوباره در تیوال فعالیت داری.
ممنونم از یادآوریت.اصلاح شد.
نیلوفر ثانی
درود تانیاجان. چقدر خوشحالم دوباره در تیوال فعالیت داری. ممنونم از یادآوریت.اصلاح شد.
ممنون، شما لطف دارید همیشه🌺
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر خوبه که فرصت دوباره‌‌ی تماشای این اثر قابل تعمق رو خواهیم داشت.
مصطفا فراهانی و تیم خوبش.
درباره نمایش جزیره لوءلوء / ستاره پسیانی
روزنامه سازندگی پنجشنبه 3 آبان 1403
نیلوفرثانی
"سفری مفرح با پایانی خوش"
سال گذشته و پس از اعلام رسمی بیماری آتیلا پسیانی یکی از موفق‌ترین و باسابقه‎ترین هنرمندان تئاتر و بزرگداشتی که در اردیبهشت‌ماه برای او ترتیب داده شد، گمان نمی‎رفت که او به این زودی ما را ترک کند، اما در 14 مهرماه 1402 او در اثر همان بیماری مهلک سرطان، جان سپرد و درگذشت.
ستاره پسیانی با فعالیتی بیش از دو،سه دهه در عرصه بازیگری تئاتر و تصویر در سالروز درگذشت پدر خود آتیلا پسیانی، به کار نیمه تمام او پرداخت و نمایش " جزیره لوءلوء" را برای اجرا در تماشاخانه ایرانشهر آماده کرد و در اولین کار کارگردانی خود، ضمن یادبودی برای آتیلا پسیانی فقید، تجربه کارگردانی را نیز آزمود تا شاید این مسیر را پررنگتر ... دیدن ادامه ›› ادامه دهد.
بهمین دلیل شاید جزیره لوءلوء انتخاب کم‌ریسکی برای او باشد که هر چند آغاز و شروع آن با آتیلا پسیانی بوده و وخامت حال او اجازه ادامه و بر صحنه‌آوردنش را نداد اما با بهره‌گیری از تجربیات کار با پدر و آشنایی با سبک و سیاق او، به همراه اعضای خانواده‌اش فاطمه نقوی و خسرو پسیانی و همراهی دوستانی که بازیگرانی حرفه‌ای‌اند، بتواند اثری مقبول را ساخته و پرداخته کند.
اثری که با مضمونی ساده و حتی ابتدایی، به نوعی همان حال و هوای او را به شکلی سمبلیک بیان می‌کند. جوانی جویای نام، ماجراجویانه در پی گنجی می‎رود که مرد رهگذری پیش از مرگش به او نقشه راه را داده است. او که با مادرش در کافه‌ای نزدیک بندر مشغول بکارست، هیچگاه سرزمین‌های دور را ندیده و پا از آن منطقه بیرون نگذاشته است. اما تصمیم می‌گیرد برای یافتن گنج به این سفر پرخطر برود.
برای عبور از دریاها با همکاری و همراهی دوستان و دریانوردانی خبره و کارکشته، به جستجوی آن سرمایه و گنج، دل به خطر می‌سپارد و هر چند در این مسیر خیانت و جفا و جراحت می‌بیند اما با حسن‌نیت و پاکدلی عاقبت به گنج دست می‌یابد.
نمایش سبکی کمدی دارد تا بتواند بیش‌از پیش با هر قشر از مخاطب ارتباط برقرار کند و البته خانوادگی هم باشد. شاید قصد و نیتی هم که ستاره پسیانی برای ساخت این اثر داشته، همین بهانه‌ی دورهمی خانوادگی و ساعتی وقت‌گذرانی در کنار هم باشد. حتی در داستان نمایش هم ردّ پایی از انس و الفت خانوادگی و تعلق خاطر به مهر و عشق این کانون گرم، به روشنی قابل دریافت است.
با وجود طنز و لحظات کمیک و تمی فانتزی، به خصوص حضور کاظم سیاحی در یک سوم پایانی که شیرین‌کاری‌ها به اوج می‌رسد و حضور ستاره‌های سینما و حرفه‌ای‌های تئاتر در نمایشی که پایان خوشی از دست‌یابی جوان به گنج و شکست دزدان دریایی و بدخواهان و بازگشتش به آغوش گرم مادر نیز دارد، تا جای ممکن به اثری عامه‌پسند و مورد اقبال اکثریت علاقمندان به وجه سرگرمی تئاتر و نمایش تبدیل شده و رضایتمند است.
اثری که نه اندیشه‌ورزانه و نه مدرن، بلکه با متنی سفید و سیاه، که عاقبت نیروهای خیر بر شر پیروز می‌شوند همراه با طراحی دکوری عظیم از لنجی چوبی-آهنی که قطعات متحرک دارد و با تغییر و جابجایی، چند منظوره قابل استفاده است، تلاش داشته فاخر باشد اما با قصه‌ای محلی و بومی که قالبی افسانه‌ای نیز دارد و البته برداشتی از داستان جزیره گنج معروف است.
ستاره پسیانی در اولین اثر کارگردانی خود، و با وجود سالها کسب تجربه در این هنر والا، توانسته یادمان قابل قبولی برای آتیلا پسیانی، برصحنه بیافریند و بدون آنکه بخواهد خود را وارد پیچیدگی‌های متن و لایه‌های اجرایی کند، شبی مفرح برای تماشاگرانش بسازد و به نظر می‌رسد در این هدف، ادای دینی به شکسپیر و کمدی‌های او نیز داشته است.
هر چند اگر قصد او برای ادامه کارگردانی جدی باشد، بدون شک می‌بایست قدم‌های حرفه‌ای و خلاقانه‌تری در این مسیر بردارد و بیش از یک قصه گویی کودکانه، انتخابگر سوژه‌ها باشد..
درباره نمایش انگلیسی / فراز غلامی/ امید امیدی
منتشر در روزنامه سازندگی پنجشنبه 19 مهر 1403
نیلوفرثانی

" فقط انگلیسی"
نمایشنامه English یا انگلیسی، نوشته ساناز طوسی و برنده جایزه پولیتزر 2023 است که این شبها، دوره اجرای خود را در سالن هامون و به کارگردانی مشترک فراز غلامی و امید امیدی آغاز کرده است.
ساناز طوسی از خانواده‌ای مهاجر ایرانی‌ست که در آمریکا بدنیا آمده و در اورنج کانتی ایالت کالیفرنیا بزرگ شده است. او در دانشگاه کالیفرنیا تحصیل کرده و دوره تخصصی هنرهای نمایشی را نیز در دانشگاه نیویورک گذرانده است.
ساناز طوسی در کارنامه خود دو نمایشنامه به نام‌های " کاش اینجا بودی ... دیدن ادامه ›› " و " انگلیسی" دارد که نمایشنامه انگلیسی اولین بار در سال 2020 در برادوی و توسط کنود آدامز بر صحنه رفت و توانست جوایز زیادی از جمله جایزه بهترین نمایشنامه جدید آمریکایی Obie را بدست بیاورد. اما مهمترین اتفاقی که برای انگلیسی افتاد، انتخاب آن توسط هیات داوران جایزه پولیتزر بود که در بخش درام سال 2023 برنده اعلام شد.
جایزه پولیتزر آمریکا یکی از جوایز مطرح دنیا به شمار می‌رود که از سال ۱۹۱۷ تاکنون هر ساله در یکی از زمینه‌های ادبیات، موسیقی و روزنامه‌نگاری به برندگان اعطا می‌شود. نامزدهای رشته‌های مختلف توسط متخصصان هر رشته انتخاب می‌شوند و برندگان جایزه‌ای ۱۵ هزار دلاری را دریافت می‌کنند. آرتور میلر، تنسی ویلیامزو دیوید ممت نیز چهره‌های سرشناسی هستند که پیشتر این جایزه را دریافت کرده‌اند.
ساناز طوسی، 31 ساله و در حال حاضر با کمپانی‌های تلوزیونی و نمایشی همکاری دارد و در حال نگارش و ادامه فعالیتش در این زمینه است. و احتمالا باز هم نام او را در آینده نزدیک خواهیم شنید.
«انگلیسی» از دو جنبه برای ما ایرانیان حائز اهمیت است. جدای از مسرتی که این جایزه ارزنده و معتبر به نویسنده‌ای ایرانی‌تبار تعلق گرفته، داستان آن در ایران می‌گذرد و مرتبط با مردم و جوانان ایرانی‌ست. جوانانی که برای مهاجرت تلاش می‌کنند، حتی اگر مجبور باشند 5 بار آزمون تافل را امتحان دهند.
داستان طی 6 هفته و در کلاسی از آموزشکده زبان انگلیسی می‌گذرد که یک معلم و 4 شاگرد در تلاشند تا برای امتحان تافل آماده شوند. مرجان، معلم زبان این کلاس، چند سالی در منچستر زندگی کرده و پس از بازگشت به ایران، انگلیسی تدریس می‌کند. او هر چند از بازگشتش راضی‌ست و احساس خوشبختی می‌کند اما دلش لک زده با کسی بتواند ساعتها به زبان انگلیسی روان و بدون لهجه صحبت کند و یا در کنار او فیلم ببیند و شاید اینگونه دلتنگی پنهانش را رفع کند. او در کنار تدریس به شاگردانش، تلاش می‌کند آموختن زبان و انگلیسی را با تجربه‌های زیستی خود، چه در زمانی که مهاجر بوده و چه امروز که به آن مسلط و آموزش‌دهنده است، درهم آمیخته و منتقل کند.
او راه‌هایی را برای درک بهتر زبان دوم، پیچ و خم‌هایی که در مسیر این یادگیری و تغییراتی که حتی منجر به هویتی تازه می‌شود را با شاگردانش در میان می‌گذارد.
در کلاس 4 شاگرد حضور دارند که هر کدام ویژگی‌های خاص دارند که نماینده‌ای از نسل خود هستند. رویا زنی میانسال است که پسرش بهمراه همسر و فرزندش در کانادا زندگی می‌کنند، او تصمیم گرفته زبان بیاموزد تا بتواند از سمت آنها پذیرفته شده و ارتباط بیشتری برقرار کند.گلی دختری 18 ساله است که زبان را برای داشتن موقعیت‌های بیشتر می‌آموزد، الهام که کمی عصبی، حساس و ناآرام به نظر می‌رسد و 5 بار در آزمون تافل رد شده، برای بدست آوردن درخواست تحصیلی در استرالیا، لازم است تا بتواند مدرک زبانش را بگیرد. امید نیز کاراکتر دیگری‌ست که به زبان مسلط است و در طی هفته‌های بعدی مشخص می‌شود که او در آمریکا بدنیا آمده و قصد مهاجرت ندارد اما برای درک هویت واقعی‌اش و ارتباط بیشتر با این زبان و افرادی که می‌توانند انگلیسی صحبت کنند، وارد این دوره شده است.
مرجان، معلمی‌ست که تاکید می‌کند همه باید در کلاس " فقط انگلیسی" صحبت کنند و در غیر این صورت جریمه می‌شوند. او حتی در ساعات غیر کلاسی و یا ابراز احساس و عواطفش نیز از انگلیسی استفاده می‌کند و از این طریق به آنان می‌فهماند برای دوام آوردن در کشوری دیگر، با فرهنگ و زبان و شرایط مختص خودش، ناگزیر باید از فرهنگ بومی و مادری جدا شده و جزیی از زبان و محیط نو شوند. اما آنجایی که وضعیت امید را در نوعی بلاتکلیفی می‌بیند و متوجه این عدم ثبات در هویت و گمگشتگی او می‌شود، این سختگیری را کنار گذاشته و فارسی به گفتگو می‌پردازد.
ساناز طوسی در نمایشنامه خود تلاش کرده با ترسیم موقعیت یک کلاس آموزش زبان از متریال و ابزارها و روش‌هایی که در آموزش بهره برده می‌شود مانند بازی، فیلم و موسیقی، به زیرلایه‌های شخصیتی و عاطفی کاراکترهایش نفوذ کند و در موقعیت‌های متفاوت، آنان را با موضوع اصلی یعنی یادگیری زبان دوم و مهاجرت، درگیر کرده و این مواجهه را دراماتیک و داستان‌پردازی کند.
او با اینکه در ایران زندگی نکرده اما توانسته این موقعیت‌هایی عاطفی و انسانی را با ظرافت ایجاد و مهیا کند. و دغدغه زبان غیرمادری را با تجربه زیستی خود، ارائه دهد. در بخشی از دیالوگ‌ها اشاره می‌کند که " نباید برای یادگیری با زبان دوم جنگید و دشمنانه برخورد کرد بلکه باید آن را در آغوش کشید و از آن خود کرد."
«انگلیسی» با وجود نویسنده و موقعیت مکانی‌ قصه‌اش، به نظر می‌رسد انتخابی ضروری برای اجرا در ایران است. هر چند در استرالیا، انگلیس و آمریکا نیز این نمایش اجرا شده و از بازیگران ایرانی‌تبار بهره برده شده تا قادر به انتقال بهتر مفاهیم آن باشند. با این‌حال اجرای آن در ایران علاوه بر آشنایی با متن‌های برنده‌ی جوایز معتبر، بخشی از اکنونیت معاصرمان را نیز شامل می‌شود. هر چند باید در نظر گرفت "انگلیسی" اساسا، نمایشنامه‌ای غیرایرانی و نوشته‌شده به زبان انگلیسی است، هر چند شخصیت‌هایش ایرانی باشند و در ایران اتفاق می‌افتد.
گروه اجرایی و کارگردانی، با انتخاب بازیگرانی مناسب و مسلط به زبان، همراه با طراحی صحنه و تئاتریکالیته لازم، این ضرورت را درک و اجرایی کرده‌اند. هر بازیگر در نقش خود، بخوبی جاگرفته و فضاسازی لازم را مهیا می‌کند. به ویژه بیتا عزیز در نقش مرجان معلم زبان، تمام زیروبم‎ها و لایه‌های عاطفی و منطقی کاراکترش را ایفا کرده و می‌درخشد. هر میمیک، اکت و کنشی بکار می‌برد، معطوف به جهان ذهنی و درونی کاراکتر شده و نقشه کاملی از او را ترسیم می‌کند.
دیگر بازیگران نیز موفقند اما شاید در این میان شهاب نظام دوست، نیازمند کمی یکدست‌شدگی با دیگران و پختگی بیشتر در نقش امید است، با اینحال تسلط و گفتار او به زبان انگلیسی، قابل تحسین و ستایش است.
هر چند متن نگاهی کلی به مسائل جوانان ایرانی دارد و ساناز طوسی نیز بهمین دلیل وارد جزئیاتی از مشکلات و معضلاتی که یک جوان ایرانی با آن دست‌و پنجه نرم می‌کند، نمی‌شود، اما گروه اجرایی با حفظ و وفاداری به متن، توانسته درفضاسازی کلی اثر، آن را کمی به شرایط بومی و زیستی ایران نزدیک کند و حال و هوای واقعی‌تری از این موقعیت را ارائه دهد.
در نهایت اجرای انگلیسی، اگر هماهنگی ترجمه‌ی بخش‌های انگلیسی که بالانویس شده‌اند، بدرستی انجام شود و بخش زیادی از دیالوگ‌ها که با ناهماهنگی ترجمه از دست می‌روند، سینک و بموقع در دسترس قرار بگیرند، می‌تواند نمایشی در خور باشد. اجرایی که تمرین و همکاری دقیق بازیگران و گروه را به روشنی نمایان می‌کند. به ویژه طراحی صحنه که از برد سیاه، میز و صندلی‌های مناسب کلاس تشکیل شده و میزانسن‌های مناسبی را ارائه می‌دهد.
ممنونم خانوم ثانی‌بابت نقد و دقت نظرتون 🌹😍
ممنوووون نیلوفر جان از نقد و اطلاعات مستندی که از کار دادید.
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
زهره سپهریان
ممنوووون نیلوفر جان از نقد و اطلاعات مستندی که از کار دادید.
قربونت زهره جان. ممنون از وقت و نظر ارزشمندت.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درباره نمایش ادبیات / محمود امین
منتشر در روزنامه سازندگی سه‎شنبه 10 مهر 1403
نیلوفر ثانی
«گریز تئاتر در بطن تاریخ و ادبیات»
مهام میقانی یکی از نویسندگان و پژوهشگران دهه اخیر است که با تمرکز بر تئاتر مستند و ادبیات جرم، فعالیت می‌کند. او سالهاست که درعرصه‌ی تئاتر و ادبیات، روش‌های پژوهشی و تحقیقی را دنبال می‌کند که نتایج عملی و قابل اعتباری را، چه در قالب کتاب و چه نمایشنامه، به مخاطبان عرضه داشته است.. سابقه او در تئاتر مستند نیز از چندین سال پیش با آثاری از جمله «قتل در سندیکای معلمان» و «رادیوسیتی» ، بطور پیوسته ادامه داشته است و شاید به جرأت بتوان گفت او تنها کسی است که در این عرصه مصممانه تحقیق و پژوهش کرده و برگ‌هایی از تاریخ را که مدفون و فراموش‌شده، بار دیگر غبارروبی کرده و ورق می‌زند. میقانی در هر پروژه فرد و یا افرادی را در گذشته اثری داشته‌اند، مورد نظر قرار می‌دهد و پیرامون آنها به تحقیق و کشف اسناد و وقایع می‌پردازد و گاه با ترکیبی از داستان و روایت برای اجرای صحنه‌ای آماده می‌کند. این اظهار افراد از دل تاریخ به اکنون و حال، مواجهه‌ای منحصر می‌سازد که پشتوانه مهمی از آگاهی و اطلاع‌رسانی را نیز بهمراه دارد.
خطابه – اجرا، نوعی تئاتر مستند است که متن نمایشی، تلفیقی از ریشه‌های مستند تاریخی، علمی و تحقیقی همراه با ویژگی‌های دراماتیکیست. ... دیدن ادامه ›› این نوع نمایش تنها به بیان رسمی و جدی یک واقعه تاریخی و یا علمی نمی‌پردازد بلکه با درآمیختن داستان و روایتی دراماتیک آنرا نمایشی‌تر می‌کند. عناصر نمایشی و تئاتریکالیته یک خطابه مستند را تبدیل به اجرایی هنری و هنرمندانه می‌کند و از این رو، می‌تواند مخاطبان و تماشاگران ادبیات و تئاتر را جذب و راضی کند.
نمایش «ادبیات» که این شبها در سالن شماره 3 مجموعه شهرزاد بر صحنه است، متنی خطابه-اجرا از مهام میقانی دارد که محمود امین، آنرا کارگردانی می‌کند. امین از دو بازیگر حرفه‌ای و کاربلد تئاتر نیز در این نمایش بهره برده که بیش از پیش نشان دهد که تا چه اندازه به موفقیت اجرایش ایمان دارد.
«ادبیات» در چند اپیزود به روایتی تاریخی از کاراکترهایی می‌پردازد که در زمانه خود صاحب عمل بوده‌اند. در شروع اجرا، دانشجویی که نمایشنامه‌اش را با استاد راهنمایش در میان گذاشته معرفی می‌شود که هر چند مورد نقد و توصیه به جرح و حذف متنش قرار می‌گیرد اما با مقاومت او، آنچه در ادامه بر صحنه اجرا می‌شود، بخش‌هایی از همان نمایشنامه است، بطوری که به نظر می‌رسد نویسنده متن، عملا مخاطبان را به نوعی داوری و قضاوت فرا می‌خواند تا در کنار آشنایی با شخصیت‌های تاریخی که گمنامند و یا کمتر به آنان پرداخته شده، نوعی از معضلات موجود و سلسله مراتبی در برخورد با آثار و نمایشنامه‌های صحنه‌ای را نیز بازتاب دهد.
"ادبیات " در اپیزودها به شخصیت‌هایی از جمله استوار ایوب ساقی و صدیقه دولت‌آبادی می‌پردازد که حضوری تاریخمند و تاثیرگذار داشته‌اند و شاید اگر مهام میقانی سراغ آنان نمی‌رفت، آشنایی با آنها میسر نمی‌شد. و این دغدغه چه برای نویسنده و چه کارگردانی که با هوشمندی چنین انتخابی داشته، قابل ارج و اهمیت است. به ویژه تاریخ و گذشته هر ملتی، اکنونیت او را بیشتر روشن و قابل شناسایی و درک می‌کند.
کارگردان از دو بازیگر ثابت برای شخصیت‌ها و کاراکت‌های نمایش بهره برده و و در این امر کاملا موفق بوده است. رامین سیاردشتی و الهه شه‌پرست، پرقدرت بر صحنه حاضرند و نقش‌های متعدد و گاه سنگینی را با تکیه بر تجربه و حضور سالیان خود بر صحنه، به خوبی اجرا می‌کنند. این اجرای درست و قوی با طراحی صحنه متناسب و نه شلوغ و بی‌اثر، گریم و لباسهای متناسب زمانه و بهره از فیلم و مصاحبه و تصاویر مستند، ارزش و اعتبار متن را بجا آورده و آن را تکمیل کرده است.
«ادبیات» ، اثری ارزشمند و تماشایی‌ست و دلایل بسیاری از جمله ویژگی خطابه و مستند بودنش، آن را متمایز از هر اجرای دیگری می‌کند. ویژگی مهمی که شاید بیش از اینها تئاتر و تماشاگران ما به آن نیازمندند. و مطمئنا جای خود در استقبال و علاقمندی این شاخه از هنرزنده و والا بدست خواهد آورد.


خانم ثانی عزیز ممنون از شما🙏🏻🙏🏻🌹🌹
فقط من همچنان در درک ارتباط اپیزودها با هم و اینکه کل اثر چی می‌خواست بگه سردرگم هستم!
سانسور و ظلم و «شکنجه و حبس و تفتیش عقاید فعالان مدنی و سیاسی و اجتماعی» بده رو هم فهمیدم، هم خودم از قبل می‌دونستم! چیز دیگری هم می‌خواست بگه یا نه؟! و اینکه این پیچیدگی متن کمکی به پیشبرد هدف اجرا می‌کنه یا خیر؟!
نیلوفر ثانی
درود فدایی جان. به نظرم همین مواردی که اشاره کردی مورد نظر نویسنده بود اما در قالب موقعیت زمانی و تاریخی خودش که بخشی بطور مشخص مستند و منطبق با اسناد تاریخی بود و برخی در بستر تخیل و داستان ...
👌🏻👌🏻👍🏻👍🏻🙏🏻🙏🏻🌹🌹
🤍🌷🙏🏼
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درباره نمایش بی پایانی / صحرا فتحی
منتشر در روزنامه سازندگی پنجشنبه 29 شهریور 1403
نیلوفر ثانی
“بن‎بست زنانه”
یکی از پرتکرارترین سوژه‎هایی ... دیدن ادامه ›› که این سال‌ها بر صحنه تئاتر می‌بینیم که به ویژه فضایی ایرانی نیز دارد، روابط خانوادگی و یا دوستانه‌ای‌ست که با کشف رازی یا فاش واقعیتی پنهان‌شده، در یک وضعیت بحرانی قرار گرفته و منطبق بر آن زمان و مکان، درام پیش می‌رود. اغلب جریان نمایش خطی‌ست و رئال پرداخت می‌شود.
سوژه‌ای که اغلب دم دست نویسندگان قرار دارد و با نگاهی به دوروبر خود، به تعداد فراوانی قابل رویت و استفاده است. آنهم در جامعه‎ای مملو از معضلات ریزو درشت. از بیماری و فوت و فقر و اعتیاد و مهاجرت گرفته تا دورهمی‌های زوج‌ها و دوستان. انتخاب این دست سوژه‌ها تا جایی می‌تواند کارکرد و جذابیت داشته باشد که بتواند با اجراهای پیش از خود، متفاوت بوده و با نوآوری و حرف تازه‌ای، تجربه‌ی نویی ارائه دهد. یا حداقل فرمی را بسازد که محتوای ارائه شده از زوایای دیگری قابل بحث و بررسی باشد.
صرف قصه‌گویی یک اتفاق، آنهم با در دسترس قرارداشتن شبکه‌های اجتماعی که رکن اصلی‌شان بر اساس استایل زندگی، روزمرگی‌ها و اشتراکات اتفاقات زیستی افراد است و آنقدر مخاطب را اشباع کرده که چندان میلی به شنیدن قصه‌ای دیگر ندارد، به تنهایی کافی نیست و اگر قرار است داستانی از این دست روایت ‌شود، نیازمند ایجاد کنش و یا حرکتی در ذهن تماشاگر است. هر چند مدیوم تئاتر با ویژگی‎های اجرای زنده و نفس به نفس تماشاگربودن، بدون شک از قدرت دیگری برخوردار است با اینحال تکرار مکررات یک موضوع و پرداخت مشابه، از تاثیرگذاری آن می‌کاهد. به ویژه اگر همانند نسخه‌های متعدد سینمایی و تئاتری، از موقعیتی کمیک و طنز به یکباره با هجوم سیلی از بدبختی‌ها و مصیبت‌ها وارد یک فاز ناله و فریاد و قتل و جنایت شود.
صحرا فتحی که در کارنامه هنری‌اش بیشتر با گروه سابق خود فعالیت‌هایی چون بازیگری، مجری پروژه و کارگردانی را برعهده داشته در دوسه کار اخیر خود بطور مستقل به هدایت و اجرا پرداخته است. و اینبار در نمایشی به نام بی‌پایانی که متنش را خود نوشته، در سالن سایه مجموعه تئاترشهر، با داستانی درباره زنان و با حضور بازیگران مطرح و چهره، به صحنه آمده است.
متن در یک دیدار دوستانه بین سه دوست قدیمی می گذرد که قرار است از پس شرایط بغرنجی که غافلگیرانه رو می شود، عبور کنند. سایه با بازی الهام شعبانی که فال قهوه و ورق و تاروت می‎گیرد و مقدمات ازدواج ماندانا را با شوهر پولدار فعلی‌اش فراهم کرده و یکسالیست از طرف او طرد شده، به منزل او دعوت شده تا بهمراه دوست مشترک دیگرشان، کدورتها را کنار گذاشته و آشتی کنند اما به مرور معلوم می‌شود که مانی دچار اضطرابی از واقعه‌ای‌ست که زندگی‌اش را دگرگون می‌کند و دعوتش در حقیقت نقشه‌ای برای خلاصی از آن وضعیت بوده.
نیمه اول اجرا با دُز بالای کمدی و تکه‌پرانی‌های طنزی که در اغلب شبکه‌های اجتماعی به‌چشم می‌خورد، اوقات مفرح و خنده‌آوری را برای تماشاگر رقم می‎زند. بازی همیشگی و تیپیکال الهام شعبانی که به نظر می‎رسد به دلیل همین تثبیت تیپ و نقش، انتخاب می‎شود، چیز تازه‌ای ندارد و تکرار همان اکت و اغراق و کمدی است.
اما در نیمه دوم نمایش به سمت موقعیت دردناک و تراژیکی می‌رود که فریادها، اشک‌و آه و ناله و اطلاعاتی از روابط و گذشته آنان، آنقدرانفجاری و هیستری رو می‎شود که گمان هر نوع ارتباط و تجانسی را با کمدی ابتدایی و داستان دورهمی، محو می‌کند و اساسا از جنس دیگری می‌شود چنانکه به نظر می‌رسد دو قصه و دو اجرای کاملا مجزایی را شاهد بوده‌ایم. به عنوان مثال به رابطه قبلی مانی و سیاوش، برادر سایه که فوت کرده است، اشاراتی می‌شود اما در ادامه معلوم می‌شود آنان زن و شوهر بوده‌اند. این پی‌ریزی ناقص و قطره‌چکانی داده‌ها که تماشاگر را دچار اختلال در ردیابی ارتباط‌ها و شناخت کاراکترها می‌کند، اجازه درک موقعیت موجود را بدرستی نمی‌دهد. بیشتر اطلاعات در بخش پایانی نمایش و از زبان سایه به تماشاگر داده می‌شود که اساسا آنقدر دیر است که دیگر تاثیری بجزهمان فوران اشک و اندوه ندارد.
در نهایت به نظر می‌رسد دوره چنین متن‌هایی گذشته و دیگر نمی‌تواند کارکردی از واگویی معضلات زنان در جامعه ارائه دهد و ارتباط مناسبی با تماشاگری که نیازمند طرح و اجرای نویی از نمایش صحنه‌ای‌ست برقرار کند. زنی که ادعا می‌کند با فالگیری روی پای خودش ایستاده و به هیچ مردی تکیه نکرده است تا پیرمرد پولداری را در مهمانی می‌بیند، برای دوست خود لقمه می‌گیرد. و علی‌رغم نارضایتی دوستش از این ازدواج با مردی که بددل است و او را در سلطه خود درآورده، مدام توصیه می‌کند که به زندگی‌ات بچسب که رفاه و ثروت بکفایت دارد.
متن در یک بلاتکلیفی عمیق دست و پا می‌زند. از طرفی می‌خواهد مدافع حقوق زنان باشد اما از طرفی دیگر دست به دامان توصیه‌های خاله خانباجی‌ها و نگاه سنتی برای ازدواج و شوهر و ثروت می‌شود.
از طرفی دیگر زنان را به استقلال زندگی تشویق می‌کند و بعد هویت آنان را بدون مرد، سست و خدشه‌دار می‌داند.چنین عدم انسجامی به نظر می‌رسد ناشی از گیرکردن در فضای بینابینی از مدرنیته و سنت است که بیشتر شعاری و توخالی از آب در می‌آید و نه تنها قدمی تاثیرگذار برای زنان نیست، بلکه واپسگرایی به همان سیطره مردسالاری‌ست.
بی‌پایانی با وجود طراحی صحنه و نورپردازی و بازیگران حرفه‌ای، مشکلات عمده‌ای در متن دارد که تنها با گره‌هایی که در نهایت قرار است با فداکارای مادرانه گشوده شود، می‌خواهد حرفی زنانه بزند. هر چند موفق نمی‌شود.


.
چه خوبه نمایشنامه " انگلیسی" که توسط ساناز طوسی برنده جایزه پولیتزر 2023 شده و چند اجرای بین المللی هم از آن شده، در ایران هم اجرا میشه و علاقمندان تئاتر رو بهره‎مند می کنه.
امیدوارم گروه اجرایی، اجرایی در خور نمایشنامه ارائه دهند...
ساناز طوسی 31 ساله و متولد آمریکاست که خانواده اش پس از انقلاب ۵۷ به آمریکا مهاجرت کردند.
سلام خانم دکتر نیلوفر ثانی عزیززز

حال شما چطوره
دلتنگ خواندن نوشته‌های فاخر شما بودم؛
خوشحالم دوباره به جمع تیوال برگشتم

و فردا روز تولدم نمایش" مختلفیم " پردیس تئأتر شهرزاد می آیم.
شما هستید؟

آقای محمد لهاک نوشته هایش را پیدا نکردم هنوز در دیوار نوشته تیوال؛
از ایشون فرهیخته تئاترشناس خبر دارید؟؟
۲۹ شهریور
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
آرزو احمدیان
سلام خانم دکتر نیلوفر ثانی عزیززز حال شما چطوره دلتنگ خواندن نوشته‌های فاخر شما بودم؛ خوشحالم دوباره به جمع تیوال برگشتم و فردا روز تولدم نمایش" مختلفیم " پردیس تئأتر شهرزاد ...
درود آرزوجان. خوش آمدی و زادروزت مبارک. امیدوارم لحظات خوبی رو تجربه کنی.
آقای لهاک مدتیست بیشتر در کنار گروه های تئاتری همکاری دارند و در تیوال بر حسب موردی خاص، یادداشت منتشر کنند.
۳۰ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شکستن خط فرضی / رسول کاهانی
روزنامه سازندگی سه شنبه 6 شهریور 1403
نیلوفر ثانی

"در بحران یک تصمیم "
به نظر می‌رسد رسول کاهانی سبک و سیاق خود را چه در متن‌نویسی و چه در کارگردانی بدست آورده و پس از فیلم بلندش منگی، همان رویه را در تئاتر نیز ادامه داده است. سبکی با قصه‌ای ایرانی که بر محوریت یک اتفاق پایه‌ریزی شده و به واکنش‌ها، تنش‌ها و روابط بین افراد درگیر آن اتفاق می‌پردازد. در این میان رازهایی از افراد خانواده و دوستان نزدیک که مخفی بوده است نیز برملا می‌شود و این همه، افت و خیز و اوج و فرود نمایش را شکل می‌دهد. تلاشی برای وانمودی فضای بین خانواده‌ی ایرانی که از قضا به دلیلی می‌بایست در امری مشترک، به گفتگو ... دیدن ادامه ›› بپردازند.
کاهانی در چند کار اخیر خود تصمیم گرفته که به فضای خانواده ایرانی و قشر متوسط برود و به دغدغه‌ها، درگیری‌ها و مشکلات آنان به سبکی کمدی و رئال، نظر بیاندازد. به ویژه اعضای خانواده که به دلیل بیماری و یا فوت یکی از والدین دورهم جمع شده‌اند و وارد بحث و جدل می‌شوند.
«شکستن خط فرضی» هم مانند اجرای پیشین کاهانی با نام " محیط زیست" که در اسفند 1402 بر صحنه آمد، درباره خواهر و برادران خانواده‌ای‌ست که مادرشان سه سالی‌ست در کما و حیات نباتی بسر می‌برد و در خانه بستری‌ست. طبق نظر پزشک معالج، ادامه این وضع کمکی به بیمار نکرده و توصیه کرده است که دستگاهها را از او جدا کرده و به این وضعیت پایان دهند. دختر، همسرش و سه پسر خانواده جمع شده‌اند تا دراین باره تصمیم‌گیری کنند؛ اما آرای هردو انتخاب موافق و مخالف، برابر می‌شود و ناگزیر نظر برادر دیگر که در خارج از ایران است، تعیین‌کننده این تصمیم است.
نمایش حول همین موقعیت، می‌چرخد و به دلایلِ هر دو رأی، بطور گذرا می‌پردازد. هر طرف نیز از دید خود، انتخابش را محق و معتبر می‌داند و از آن دفاع می‌کند. لحظات کمیک زیادی در متن گنجانده شده تا بتواند در عین تلخی موضوع مورد بحث، تماشاگر را نیز بخنداند و نمایشی مفرح باشد.
اجراهای اخیر کاهانی که از تجربه‌های آغازین دوره کارگردانی او مانند لنگ ظهر، فاصله گرفته و از مخاطب خاص‌پسند به تماشاگر عامه‌پسند، تغییر جهت داده، هر چند معانی ساده و معمول و روزمره را مد نظر قرار می‌دهد اما به دلایل زیادی از جمله تعدد کاراکترها، عدم شخصیت‌پردازی کافی و زمان محدود و پرداخت گذرا و نه چندان دقیق و مستدل دلایل، قادر نیست به عمق برود و در سطح باقی می‌ماند. در "شکستن خط فرضی" هم چنین وضعیتی وجود دارد. تصویر روشنی از فرزندان داده نمی‌شود. تنها اطلاعات داده شده که بخش زیادی از نمایش را نیز بخود اختصاص داده، این است که یکی از پسرها که سابقه اعتیاد هم دارد، 50 میلیون سوسیس و کالباس از کاسب محل، بدهی بالا آورده که داماد خانواده آن را پرداخت کرده است و یا پسر کوچک، خاطرخواه پرستار مادر شده، بی‎خبر از آنکه برادر دیگر هم همین احساس را دارد و یا هما، دختر خانواده، وقتی عصبی می‌شود بدنش شروع به خارش می‌کند و یا همه سیگار می‌کشند ولی اصرار به پنهان‌کردنش دارند. در کنار این موارد سیلابی از دیالوگ‌های رفت و برگشتی و پینگ پونگی‌ست که در نهایت به فهم موقعیت کمکی نمی‌کند. شاید کاهانی تصمیمی بر پرداخت کاراکترهایش ندارد و اساسا اصلا مسئله و هدفش این نباشد اما حتی اگر قرار بر ترسیم یک موقعیت بحرانی خانوادگی و درگیری و مجادلات ناشی از آن و مکررا طرح موضوعات غیر مرتبط باشد، برای درک بهتر مسائل مطروحه، نیازمند حفظ زنجیره‌ای از حوادث و افراد و دلایل است که با شناخت حاصله، بتوان تصمیم و انتخاب‌هایشان را سنجید و درام نیز از دور تکرار دیالوگ‌های پرگو و بی‌ربط متعدد، مسیر خود را به درستی پیدا کرده و اصطلاحا کم نیاورد. با این‌حال کاهانی نشان داده که کارگردان بهتری از نمایشنامه‌نویسی‌ست. چرا که درهدایت، بازی‌گرفتن و هماهنگی بازیگران موفق است و هر چند شکستن خط فرضی، سوژه مهمتری را نسبت به محیط زیست دنبال می‌کند، با این حال بدلیل شباهت زیاد سبک اجرایی و ساختاری، تفاوتها به‌چشم نیامده و نسخه‌ای تکراری به نظر می‌آید. بهمین دلیل برای تماشاگر کار اولی، این دست اجراها جذابترند تا برای مخاطبین پیگیر تئاتر.
در نهایت به نظر می‌رسد کاهانی تجربه کار در فضای سورئال و پست‌مدرن و البته قاب‌های بصری و جذاب تئاتری را رها کرده و به سبکی رئال، دکوری شامل نشیمن و آشپرخانه و اتفاقات زندگی روزمره رسیده است که البته نگاهی تجاری نیز در میان بوده که با حضور برخی چهره‌های سینمایی، فروش بالای نمایش نیز تأمین گردد.
اما سوالی که مطرح می‌شود این است که با وجود تعدد ساخت و تولید این دست نمایش‌های ایرانی که همواره نمونه‌ای از آن بر صحنه حاضر است، آیا قرار است رسول کاهانی نیز، خلاقیت، تجربه و نگاه هنری خود را همچنان به این سبک تقلیل داده و ادامه دهد؟! نگارنده امیدوار است، تجربه‌ی بعدی او شاخصه‌های پیشروتری داشته باشد.
با سلام و خسته نباشید
بنده میدانم میبینم و متوجه هستم که رفتار و خلق و خوی سطحی با سرعت زیادی در جامعه ی ما در حال گسترش است. به نظرم از جمله علل این مسئله میتوان توجه به کمیت، سرخوردگی اجتماعی ، پناه بردن به فرار ، نپرداختن به ریشه ی دلایل وجودی یک پیشامد و پدیده ی اجتماعی، نپرداختن به چگونگی تبدیل یک ابزار پیشرفت به صحنه ی ابتذال و نبود اراده در سطوح مختلف جامعه برای یادگیری مهارت زندگی را برشمرد.

لطفا از کار سطحی و عمقی تعریفی ارائه بدهید؟
مولفه های یک اثر هنری که به عمق میپردازد چیست؟
دیدن عمق از یک کار تا چه اندازه به نوع نگاه بیننده مرتبط است؟
راه حل رفتن به عمق گونه ای که اثر وضعی مثبتی داشته باشد چیست؟( چگونه میتوان جامعه را متفکر مثبت گرا کرد؟)
مچکرم
۰۷ شهریور
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
بهنام دیناری
اگر شما پاسخی سودمند با ضربه ای کاری بدون قضاوت میدادید که در آن نشانی از دغدغمندی در باب مسمومیت و ابتذال فرهنگی مان بویژه در اصحاب مدعی علم و فرهنگ وجود میداشت موجب سکون روان میشد.
آقای دیناری، تناقض داری برادر. در حالیکه متهم می کنید که پاسخم قضاوتگرانه بوده، در ادامه خودت، قضاوت می کنی که باید بنده حتما "دغدغه ای" که اشاره کردید را در پاسخم "نشان" می دادم.( که البته بیشتر شبیه تیتر یک همایش یا سمینار و یا مقاله پژوهشی بود) . به همین دلیل ترجیحم، کوتاهترین پاسخ به شماست. موفق باشید.
۰۹ شهریور
نیلوفر ثانی
آقای دیناری، تناقض داری برادر. در حالیکه متهم می کنید که پاسخم قضاوتگرانه بوده، در ادامه خودت، قضاوت می کنی که باید بنده حتما "دغدغه ای" که اشاره کردید را در پاسخم "نشان" ...
بنده کوتاه می آیم چون بحث بی فایده است قطعا. شک‌ نکنید که پاسخ قبل با اغماض در محضرتان بود. و شک نکنید میدانستم حتما حتما حتما از کلمه ی تناقض استفاده خواهید کرد.
ممنون. سلامت باشید.
۰۹ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درباره نمایش خاطره تحمل‌ناپذیریک همهمه‌ی نامفهوم / الهام کردا
منتشر در روزنامه سازندگی سه‎شنبه 30 مرداد 1403
نیلوفر ثانی

"در قلمروی بکت"
الهام کردا از آن دست هنرمندان تئاتری است که نام درهربخشی ازیک نمایش باشد، بدون شک اعتباری برای آن اجرا محسوب می‌شود. وآنقدر حرفه‌ای‌ست که‌ هر تماشاگر و مخاطب تئاتری را به اجرایش مشتاق و ترغیب می‌کند.30 مرداد 1403
چه دربازیگری که اجراهایی بیادماندنی دراینسال‌ها ازخود برجا گذاشته است و چه درسال‌های اخیر در مقام کارگردان و یا نویسنده ... دیدن ادامه ›› و طراح.
کردا درآخرین کار خود که با گروهی جوان برصحنه آمده، متنی را با برداشتی از نمایشنامه‌های ساموئل بکت که یکی از مهمترین نویسندگان تئاتر ابزورد است، نگاشته و تلفیق کرده است. کلاژی از چند متن بکت که البته فضای متفاوتی را برای اجرا می‎طلبد. چرا که شاخصه‎های نمایشنامه‎های بکت، تکیه بر فضاسازی معناباختگی، زوال، انزوا و طرد بوده و اهمیت بیشتر را به تصویر و فرم می‌دهد تا دیالوگ و کلمات. بنوعی بکت فرم را به شکلی نو می‌طلبد و بر آن ذهن و متن‌های خود را استوار می‌کند. همراه با نوعی تضاد معنایی و اغتشاش کلامی و البته تکراری که مدام به چشم می‌آید.
بکت همواره از یک بی‌زمانی و بی‌مکانی در موقعیت نمایشنامه‌هایش بهره می‌برد؛ این شاخصه از جهتی به تعمیم‌پذیری مفاهیم و اتمسفر زمانه اکنون و از جهت دیگر به سرگردانی و آشفتگی انسان معاصر اشاره دارد. درباره او می‌گویند آثار بکت مانند صدایی در تاریکی‌ست که آهسته به مخاطب نزدیک می‌شود و به‌سان نوعی هوشیاری گذرا که حیرت خود را با گیجی و اضطراب به زبان می‌آورد.
بنابراین اجرای نمایشنامه‌های او نیز لاجرم می‌بایست با حفظ هوشیاری، به فضای پوچگرایی و بیهودگی که او برای کاراکترهایش ترسیم می‌کند، نزدیک باشد. در عین حال او روش و منش خاص خود، یعنی نوعی شخصی‎سازی این وضعیت را نیز دارد و کاراکترهایش را در این قالب، قرار می‌دهد.
الهام کردا با کلاژی از نمایشنامه در انتظار گودو، آخر بازی و روزهای خوش و احتمالا متن‎های دیگر بکت، و با اتصال نقاط مشترک آنان و بده بستانی که کاراکترهای بکت با همدیگر دارند، ضمن آنکه فرم خود را برگزیده و اجرایش را طراحی کرده، به فضای بکتی نیز وفادار مانده و لابه لای مضامین آن شناور است.
بازیگران خود را با گریم‌های فانتزی و اغراق شده، لباس‌هایی فکرشده و متناسب و تجمعی گروهی آنان بر صحنه، در فضایی قرار داده که توسط تور تنیس سیاهرنگی، احاطه شده و همان وضعیت حصر و جبر را القاء می‌کند. وضعیتی وحشت‌زده که به خوبی نزدیک به دیالوگی از نمایشنامه در انتظار گودو است : " کاری نمی شود، کرد".
انسانی که در قلمرویی از جبر و پوچی گرفتار است و تمام کارها و رفتارهایش دچار یأسی وجودی‌ست، هر چند تلاش می‌کنند از مرزها عبور کرده و یا امیدواری، دست‌و پا کنند، اما باز هم موجوداتی برده‎وارند که از ارباب خود فرمانبرداری دارند. بر همین مبنا، اجرا به دغدغه و وضعیت جامعه امروز نیز پیوند برقرار می‌کند و ذیل همان ویژگی‌های بارز فضای بکتی، موقعیتی را بازسازی می‌کند که تداعی روشنی از شرایط انسان جامعه فعلی‌ست.
جامعه‌ای که بدون شک تحت همان حصر و جبر، حتی نمی‌توانند براحتی زندگی کنند و نفس بکشند و بردگانی هستند که در عین غرق شدن در روزمرگی و پوچی منتج از آن، به ماشین‌های اطاعت بدل شده‌اند که قدرت فراوری از آن وضعیت را ندارند. اینجا لزوم حضور کاراکتر معروف دیگری از بکت احساس می‌شود.
کاراکتری برگرفته از "هام" در بازی آخر که روی ویلچر نشسته و در سمت و جایگاه تماشاگران و رو به صحنه و بازیگران نقش همان ارباب را بر عهده دارد. خدایگانی که اگر بنده‎ای، پایش را از قلمرو بیرون بگذارد، توبیخ می‌کند و اجازه خروج نمی‌دهد. هر چند خود در نهایت ضعف و نقص و انحطاط است.
از این بخش اجرا به سمتی می‌رود که امکان شکست وضعیت موجود قوت بگیرد. اجراگران/ توده، که در بازی با بادکنک‌ها در حبابی دست و پا می‌زنند، شروع به ترکاندن آن حبابها می‌کنند. کاراکتری که از ابتدا توانسته شهامت خروج از آن قلمروی جبر را داشته باشد، مشوقی‌ست برای عبور از مرزها. و جذابیت این انتخاب این است که این کاراکتر دختر جوانی‌ست. دخترانی که طی چند سال گذشته در جامعه‌ی پرتنش امروز، همواره پیشرو و کنشگر بوده و فراتر از مرزهای جبری قدم برداشته‌اند.
همانطور که متن‌های بکت بطور واضح مملو از نمادها و نشانه‌هاست و دیالوگ‌ها و ویژگی کاراکترها تفسیرپذیرند، در خاطره تحمل ناپذیر یک ههمهمه نامفهوم نیز، این امر و روش، رعایت‌شده و توانسته آن نشانه‌ها را به تصویر بکشد و فرم را کاملا غالب نگه دارد و برای هر مفهوم و دیالوگ و منظور، قاب‌های تصویری، میزانسن‌ها،حرکات و اکت‌ها، پرفورمنس و اکسسوارها را جایگزین و معادل‌سازی کند. برای این امر شناخت نسبتا کاملی باید از بکت، فضای ذهنی و نوشتاری و البته اتمسفر جاری در نوشته‌هایش داشت. که در این اجرا تا جای ممکن لحاظ شده اما شاید آنچه خروجی نهایی این دست اجراها که بنوعی ضد روال رایج و داستانگوی مورد پسند اغلب علاقمندان به تئاتر است، تنها مخاطبان علاقمند به اجراهای فلسفی، فرمال، پست‌مدرن و طرفداران بکت را راضی روانه کند. تماشاگرانی که در پی ربط و واکاوی تمام عناصر اجرا با مفاهیم اگزیستانسیالیستی انسان و مواجهه با فضای یأس و تباهی قرن بیستم پس از جنگ‌های جهانی و تحولات سیاسی و رشد تفکرات ضد ایدئولوِژیکی، خواهان تماشای تئاتر هستند و یا آنانی که مایلند تلفیقی از آثار بکت را در قاب‎های بصری و در سبکی پست مدرن بر صحنه ببینند.
” خاطره تحمل ناپذیر..” تئاتر مفهومی و اجتماعی-سیاسی، که از قضا نه مانیفست می‌دهد و نه تبلیغ ایدئولوژی خاصی‌ست و تنها با تکیه بر فرم و نشانه، نوعی ضد تئاتر را به صحنه می‌آورد تا تماشاگر را از حاشیه امن و جذاب یک اجرای خطی و داستانگو خارج کرده و در چالشی با وضعیت زمانه خود روبرو کند. اجرا با بازی خوب بازیگرانش و کلاژهای تصویری و نریشن انتهای آن توسط الهام کردا که به طور ضمنی به مفاهیم مورد نظر اشاره می‌کند، به وضوح خود را از تفسیر رئالیستی دور کرده و وارد حوزه انتزاعی می‌شود. بنابراین انتظار دارد که تماشاگر نیز او را خارج از این مرزها، ببیند، بشنود و بیندیشد و در عین حال پیوندهای مرتبط را با جریان‌های حاضر در واقعیت انسان و جامعه امروز بیابد.

همیشه از نقدهاتون استفاده میکنم اما فکر میکنم در موضوعات انتزاعی و فلسفی نظراتمون بینهایت به هم نزدیکتر میشه اما در موضوعات رئال و اجتماعی (مخصوصا نمایشهای ایرانی) کمی زاویه دید داریم این اواخر! خیلی نقد مفید و روشنگری در مورد این نمایش نوشتید ممنونم
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
محمد کارآمد
همیشه از نقدهاتون استفاده میکنم اما فکر میکنم در موضوعات انتزاعی و فلسفی نظراتمون بینهایت به هم نزدیکتر میشه اما در موضوعات رئال و اجتماعی (مخصوصا نمایشهای ایرانی) کمی زاویه دید داریم این اواخر! ...
درود جناب کارآمد عزیز. ممنون از لطف و توجه ارزشمندتون.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشتی درباره نمایش خونمردگی / مهدی جلینی
منتشر در روزنامه سازندگی سه‎شنبه 23 مرداد 1403

"در تلاطم یک اتفاق"
«خونمردگی» نمایشی به کارگردانی مهدی جلینی و گروه تئاتر چهارم، از شهرستان سبزوار به تهران آمده‌اند و در چند جشنواره پیشین از جمله جشنواره استانی و هم آغاز، جوایزی را نیز کسب کرده‌اند. این نمایش اینروزها در سالن قشقایی مجموعه تئاترشهر به اجرای عموم رسیده‌اند و خود را در این تجربه محک می‌زنند.
در خلاصه نمایش خونمردگی آمده که بیماری جوانی به نام ثریا ابراهیمی که 5 سالی‎ست در کما به سر می‌برد و در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بستری‌ست، در طی آزمایشاتی که کادر درمان از او به عمل آورده، مشخص می‌شود که باردار است. بارداری غیرمتعارف او و پیگیری‌های مدام همسرش باعث می‎شود که کادر مدیریت و درمانی این بیمار، بدنبال راه برون‎رفتی از این وضعیت بحرانی باشند. موقعیتی که از یک سو به اعتبار بیمارستان و پرسنل آن لطمه می‌زند و از سوی دیگر شرایط بیمار را دچار تغییرات اساسی می‌کند.
«خونمردگی» که به نویسندگی محسن سنگ سفیدی‌ست بر این وضعیت پی‌ریزی شده که واکنش افراد دخیل در این ماجرا را ... دیدن ادامه ›› به دید تماشاگر برساند. از رئیس بیمارستان و پزشک درمانگر، دو پرستار مراقب بیمار و خدمه و پزشک آزمایشگاه گرفته تا خواهر و همسر بیمار .
نمایش تاکید می‌کند که چگونگی و عامل این اتفاق مهم نیست بلکه مهم مواجهه و برخورد افرادی‌ست که در قبال مسئولیتی که دارند در شرایط بحرانی، نسبت به آن، چه موضعی خواهند داشت. شاید در نگاه اول به نظر برسد که نمایش تنها محدود به این مکان و کانسپت بیمارستانی و درمانی و خطاهای پزشکی‌ست که البته چندان هم نادر نیست و بسیاری از بیماران با این دست خطاها، دچار صدمات زیاد و گاه جبران‎ناپذیری می‌شوند، اما در لایه‌های عمیق‌تر، رویکرد نویسنده و کارگردان و استفاده از طراحی کروماکی و سبز سینمایی موجود در تمام قسمت‌ها و وسایل صحنه، نشان می‌دهد که این اتفاق می‌تواند تعمیم‌پذیری به هر حوزه جمعی و اجتماعی داشته باشد. چه بسا در موقعیت‌های متفاوت و متعددی که مسئولیت شغلی و یا اجتماعی بر عهده افراد است، براحتی از آن شانه خالی کرده و یا در صدد توجیه و رفع و رجوع مشکلات حاصل از کم کاری خود و مقصر جلوه دادن دیگری هستند.
«خونمردگی»، در این مسیر تلاش کرده با بازی‌های روان و چفت و بستی به کلیت ماجرا، پیرنگ اصلی را حفظ کرده و با فاصله و پرهیز از ورود به مضمون‌های جنایی و پلیسی، به محتوای انسانی آن بپردازد. از نشانه‎‌شناسی و مفاهیم زیرلایه‌ای نیز بهره ببرد. با این‌حال هر چند دغدغه گروه نمایشی چهارم در این باره ارزشمند است و در ابتدا، گزینش چنین سوژه‌ای که گویا از داستانی واقعی برداشت شده، جذاب است اما آنچه به عنوان واکنش‌ها و مواجهات افراد و دلایلی برای عدم مسئولیت‌پذیری با این واقعه در نظر گرفته شده و مطرح می‌شود، به کلیشه‌های مرسوم نزدیک است و حتی تکراری به نظر می‌رسد. پزشکی که با پرسنل و پرستاران وارد روابط خصوصی می‌شود، بنابراین نمی‌تواند چندان مسئولیت خود را صحیح انجام دهد، پرستاری که خود را ملزم به رسیدگی کامل بیمار و ورود و خروج همراهان نمی‌کند و شوهری که کاملا نقشش به تیپ نزدیک شده و مردی‌ست قلدر که موجب شده تا همسرش دست به خودکشی بزند و به کما برود و در این‌ وضع وحال، بازهم چشمش بدنبال خواهر زن خود است، از این دست نمونه‎های کلیشه‌ای‌ست. درعین‌حال و در طول نمایش، علامت سوال‌های زیادی نیز برای تماشاگر ایجاد می‌شود که پاسخی برای آنان نمی‌توان یافت. اما شاید بیش از همه می‌توان به بخش حضور نظافتچی در اتاق رئیس بیمارستان برای پرسش از علت استعفای او، نقد داشت که اساسا آن پرده با کل نمایش در تضاد است. حتی اگر قرار بر ایجاد موقعیت طنزی در نمایشی رئال و جدی‎ست، این موقعیت می‌بایست با کمدی موقعیت تدارک دیده ‌شود و نه طبق معمول بهره از کاراکتری شهرستانی و با لهجه محلی که کمی هم شیرین عقل می‌زند، به آن دست یافت.
با این حال کارگردان جوان و گروه تئاتری چهارم بر صحنه قشقایی نشان می‌دهد، دغدغه‌مند است. اشاره به معضلات اجتماعی و فرهنگ حاکم بر جامعه، مشکلات زنانی که تحت خشونت‌های خانگی شوهران خود قرار می‌گیرند و دچار آسیب‌های شدید جسمی و روانی می‌شوند، بی‌مسئولیتی و سوءاستفاده‌های افراد در جایگاه شغلی خود که می‌تواند به قیمت جان دیگران تمام شود، در جای خود ارزشمند است.
در عین حال پروسه تمرین و پیشینه حضور در صحنه این گروه نیز قابل مشاهده است. و می‌توان امیدوار بود که در آینده نزدیک، اجراهای حرفه‌ای‌تر و موفق‌تری را از آنان شاهد باشیم.

نیلوفرثانی
عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران

"سپاس و قدردانی از گروه خوب اجرایی و فرصتی که بعد از نمایش به گپ و گفتگویی صمیمی گذشت."
ممنونم‌از‌شما،خانم‌‌ثانی‌بزرگوار🙏🌹
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
مهدی جلینی
ممنونم‌از‌شما،خانم‌‌ثانی‌بزرگوار🙏🌹
بزرگوارید آقای جلینی عزیز برای شما و گروه‎تون آرزوی اجراهای پرباری دارم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

به نظر همان متن نمایش " آواز عاشقانه دختر دیوانه" است که چندی پیش در سالن اصلی تئاترشهر اجرا شد. و اقتباسی از رمان ریش آبی املی نوتوم هست.

ویرایش مجدد به دلیل اضافه شدن متن زیر در توضیحات برگه نمایش:
- این نمایش سال گذشته با نام «آواز عاشقانه دختر دیوانه» در تئاتر شهر توسط همین کمپانی اجرا شده است. نمایش «ریش آبی»، به دلیل استقبال از اجرای قبلی و درخواست برای اجرای مجدد آن، باز تولید همان نمایش و بازخوانی از همان رمان با رویکرد و بازیگران متفاوت است.

سپاس
دیگه دارم به این نتیجه می‌رسم که هنرمندان محترم ما تماشاگران را - البته دور از جون همه‌مان- کم‌هوش یا خنگ تصور می‌کنند که گاهی این‌طور عمل می‌کنند!
"بازاجرا" و "اقتباس" هر کدوم اصول خودش را دارد که ذکر هیچ‌کدام هم کسر شان نیست!
مهرناز خلیلی (mehrnazkhalili)
نیلوفر ثانی
یادمه اون کار دوره اجرای کوتاهی داشت. و احتمالا الان شرایط برای دوره بیشتری مهیا شده.
امیدوارم تغییرات مثبت بوده باشه و اجرای قوی تری باشه.
خب توضیحات مورد نظر برای بازاجرا در صفحه نمایش امروز درج شده گویا و آن چه روال منطقی کار بود لحاظ شده. امیدوارم این امور برای گروه ها رویه بشه و تیوال هم دقت بیشتری به خرج بده.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
درباره نمایش چهار i
کوتاه درباره نمایش چهار / سالار مقیمی

"چهار" نمایشی است که بیشتر می‎توان آن را نسخه‎ای تئاتری از یک ایده سینمایی در نظر گرفت. چرا که با تقطیع‎های زمانی و اجرایی، چرخه‎ای را به نمایش می گذارد که کاراکتر اصلی در مواجهه با یک زمان و مکان، بارها با آن موقعیت روبرو شده و با این ساختار اجرا پیش می رود.
جوانی به نام بشیر که همواره دغدغه نجات دنیا را داشته است، در روز موعود ۱۴۰۴/۴/۴ در یک اتوبوس و با تعدادی مسافر درگیر وقایعی می شود. هر بار این اتفاق به شکل‎های متفاوت اما با یک روند، تکرار می شود.او در دنیای ذهنی، رویا و درونی خود، مدام در حال رفت و بازگشت است.
به نظر می رسد هر چند سالار مقیمی در صدد بوده روایتی اجرایی و تصویری از یک دغدغه ذهنی را بر صحنه بازآفرینی کند اما بهمین دلیل، متن دچار ابهامات زیادی شده که قصد بشیر و یا اتفاقاتی که در اتوبوس و یا بین مسافران می افتد، بدرستی منتقل نمی شود. با این حال طراحی صحنه، گریم و لباسها با الهام از مشابهات سینمایی، قاب های زیبایی را ترسیم می کند.
تراوشات ذهنی و فضاهای سورئال از آنجا که وجه انتزاعی و فانتزی پررنگی دارند، می بایست از قدرت بیان و انتقال قوی برخوردار باشند تا مخاطب بتواند ... دیدن ادامه ›› با درک ربط و وقایع به هسته درونی اثر راه یابد.
با اینحال به نظر می رسد گروه چهار با هماهنگی و حفظ یکدستی در اجرا و حرکات فیزیکال ، تمام تلاش خود را در این اجرا کرده اند.

نیلوفرثانی
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
درباره نمایش تاری i
یاداشتی درباره نمایش #تاری / #محمد_برهمنی
منتشر در روزنامه سازندگی چهارشنبه 20 تیر 1403
نیلوفر ثانی

"بر آستانه‎ی مرگ"
محمد برهمنی که در کارنامه هنری خود چند اثر شاخص دارد، اینروزها نمایشی جدید را در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر بر صحنه آورده به نام تاری، که همچون دو نمایش پر استقبال و مورد تحسینش از سوی تماشاگران، "زندگی در تئاتر" و "سیزیف"، دو بازیگر اصلی دارد.
در خلاصه اثر آمده که مرد و زنی، اربابان و تنها ساکنان عمارتی بزرگند که در حال ویرانی‎ست. این خلاصه و در طول نمایش، مهمترین و بزرگترین نشانه و مفهومی که مورد نظر قرار می‌گیرد و تلاش می‌کند بر همان خط پیش برود، "مرگ" است. هر چند محوریت متن برشرایط زیستی زن و مردی استوار شده اما ... دیدن ادامه ›› قابل تعمیم به هر وضعیت و یا ارگانیسم در حال فروپاشی و در آستانه مرگ است. مانند موجودی زنده و ایزوله که هر چند از محیط بیرون مورد تهدید است اما از این هراس و قطع ارتباط، خود نیز درحال اضمحلال است، همچون لاشه‌هایی در حال فساد در انبوهی از مگسان؛ و همانطور که با قدرت حیات خود، مسئله زندگی را طرح و به پرسش می‌گیرد، همزمان مرگ را نیز به میدان احضار می‌کند. اینگونه، چگونه زیستن، چگونه مردن را رقم می‌زند.
زن و مردی که صاحبان قصرند، در عمارت متروک خود، تنها مانده‌اند؛ خدمتکاران و سایر خدمه آنجا را ترک کرده‌اند و حالا آنان در محاصره مگس‌ها، حتی می‌ترسند پایشان را از عمارت بیرون بگذارند چرا که مورد هجوم آنها قرار می‌گیرند، آندو حتی نمی‌توانند در را برای پیامی و یا خبری که مدت‌ها منتظرش بودند، باز کرده و یا از آنجا فرار کنند.
همه چیز در آستانه مرگ است و عنقریب است که تسلیم آن شوند. از شکستن جام‌ها و راه رفتن بر خرده شیشه‌ها و زوال بینایی و بدن‌ها، تا سازه‌ای بزرگ و سه ضلعی، محاط شده با دیوارهای توری، که حد این آستانه با جهان بیرون را مرزبندی می‌کند. با اینحال برای تداوم حیات و زندگی، به ترفندی از بازی کردن رو می‌آورند و گذشته طلایی خود را با طرح نقش‌های‌ ارباب و خدمتکار، که بین آندو جابجا می‌شود، تداعی‌ می‌کنند.
برهمنی به عنوان کاراکتر سوم و ناظر، در ابتدا و میانه‌ی نمایش بر صحنه حاضر می‌شود و در جایگاه خدایگانی تقدیر را رقم می‌زند؛ او همان قدرت مسلط است که با فرمانی دیوارهای سازه دکور باز شده و مرگ به داخل وارد می‌شود و با پیش آوردن ابزار قدرت و کنترل (اسلحه) و تحویلش به زن و مرد و ترتیب دوئل، رهایی را با تن دادن به مرگ اعلام می‌کند. رقابت برای بقا، موجودات را حتی به آستانه کشتن عشق و تن رسانده و چگونه مردن را تعیین می‌کند.
متن در کانسپتی از ویرانی و تنهایی و فروپاشی با تکیه بر فضایی سورئال در دو وضعیت مبهم و تار از امر واقعی و نمادین، در حال رفت و آمد است و چنان ترسیم می‌شود که وانمودی و استعاری است. و مفاهیمی را پیش می‌کشد که در اجرا و فرم انتخابی، تکمیل می‌شود؛ مانند حرکات بدن و فیزیکالی که بازیگران در بخش‌هایی از نمایش اجرا می‌کنند و اشاره روشنی به بدن و تنی دارند که ارتباط مستقیم با امرسیاسی داشته و حیات و مرگ در قلمرو آن است. بازی در بازی دو کاراکتر، بُعدی روان_تن را به نمایش می‌گذارد. روان هر چقدر در تلاش برای گذر از این وضعیت بحرانی‌ست و مکانسیم‌های خود را بکار می‌بندد با این‌حال تن طغیانگر است، بر شیشه‌های شکسته قدم می‌گذارد و جسورانه در برابرش قرار می‌گیرد. در نهایت زن و مرد می‌میرند و همه چیز تحت سلطه ناظر به نیستی می‌رسد.
محمد برهمنی با نگاهی به سوژه‌های برساخته متن تاری را در این راستا به فرم اجرایی رسانده که مفاهیم اشاره شده از "وضعیت بحرانی" قابل انتقال باشد. وضعیتی که نقطه تغییری دوگانه است. از طراحی دکور و سازه‌ای متحرک که در طول اجرا جابجا می‌شود و صحنه‌ای پر از شیشه‌های شکسته و طراحی حرکات و بدن بازیگران در این شرایط پرمخاطره، تا ترسیم فضایی سورئال و اکسپرسیونیستی که قابل تسری به شرایطی مشابه است.
بدن‌های گیر افتاده، قدرت‌مدارانی در گذشته که حال در برابر مرگ بی‌دفاعند و دامنه فروپاشی که بی‌محابا همه چیز را در بر می‌گیرد.

با وجود اجرایی حرفه‌ای و فکر شده، بازیگرانی مسلط، به ویژه مهشید خدادادی که از پس نقش سنگین خود بخوبی برآمده، حرکات بدن و تنی که میزانسنی آئینی و ژستیک را قوت می‌بخشد، و تعاملی که برهمنی در شمایل کاراکتری ناظر با تماشاگران برقرار می‌کند، همچنان و مانند بسیاری از اجراهای حاضر، متن پختگی لازم را ندارد و هر چند نشانه‌هایی ارائه می‌دهد اما در ایجاد لایه‌های زیرین و زیرمتنی ضعف دارد. به ویژه در اشارات سیاسی و اجتماعی چنان درگیر دوگانگی و ابهام است که صدای انتقادی رسایی به گوش نمی‌رسد. البته اگر فرض را بر این بگذاریم که آنچه برهمنی در اثر خود ارائه داده در ظرفیت متن بوده باشد. بنابراین فرم و اجرا از متن جلوتر است و آنچه از آن قابل دریافت است، وضعیتی‌ست آستانه‌ای و قابل تفسیر که می‌تواند به هر دو سوی مرگ و زندگی، متمایل شود اما در این‌جا و البته همسو با وضعیت جامعه فعلی، مرگ و انهدام سوژه‌های برساخته، پیروز نبرد است.
" تاری" که در عنوان، ابهام و اضمحلال را نیز اشاره می‌کند، با وجود گروهی حرفه‌ای و باسابقه، می‌توانست جسورانه‌تر به میدان بیاید. بازنویسی و تغییراتی در متن، عمق بیشتری به آن داده و در تکامل اجرایی، ترسیم روشنی از وضعیتی باشد که حبس و خفقان و هراس و سلطه، می‌تواند همواره آستانه‌سازی مرگ و فروپاشی را ایجاد کند.
با اینحال به نظر می‌رسد نوعی اغوای تماشاگر با آن بخش که بازی در بازی و تغییر لحن و حرکات کاراکترها را دارد و بیش از دو سوم زمان نمایش را در برمی‌گیرد، بیش از موارد دیگر مورد توجه قرار گرفته و تاکید شده است.
با تمام آنچه اشاره شد، اجرای "تاری" قابلیت تفسیر و اندیشه‌ورزی را دارد و گفتمانی را برای علاقمندان به تئاتر و تفکر مهیا می‌کند.
یک نمایش تروتمیز با بازیگرانی که در شب اول اجرا، حرفه‌‎ای بودند و هیچ تپق یا اشتباه کلامی نداشتند. که نشان از تمرین زیاد و کافی این گروه داره.
علی روزبه با وجود دیالوگهای سنگین و زیاد، درخشان بود.
موفق باشید.
نگاهی به نمایش تابستان بود / محمود حسینی
منتشر در روزنامه سازندگی چهارشنبه 13 تیر 1403
منتقد: نیلوفر ثانی

"تابستانی بی‌رمق"
” تابستان بود ” نمایشی‎ست به نویسندگی و کارگردانی محمود حسینی که اجرای خودش را در سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان آغاز کرده و با دو بازیگر، درامی با موضوع جدایی و مهاجرت را بر صحنه آورده است.
متن به ارتباط عاطفی و احساسی دو جوان اشاره می‌کند که از دوران دانشجویی با همدیگر آشنا شده و چندسالی در رابطه هستند. زن قرار است مهاجرت کند اما مرد به دلایلی می‌خواهد در ایران بماند.
اجرا از جایی آغاز می‌شود که طرز تهیه خوراکی از زبان مرد شنیده می‌شود و زن در منزل مرد آن را درست کرده ... دیدن ادامه ›› اما آنطور که باید نشده است و تلاش می‌کند این طرز تهیه را یاد بگیرد تا از این طریق همچنان ارتباط و خاطراتش را با مرد حفظ کند.
میز غذا خوری بزرگی در وسط صحنه است و مرد در یک سمت آن با لپ‌تاپش مشغول است و دختر در سمت دیگر با او صحبت می‌کند. گفتگوها پیرامون یادآوری خاطرات گذشته، دوران دانشگاه و متمرکز بر نوع رابطه‌ای‌ست که بین آن دو وجود دارد. اما به مرور معلوم می‌شود که آخرین دیدار آنان پیش از مهاجرت زن است. زن اصرار می‌کند که با هم مهاجرت کنند اما مرد دلیل ماندنش را، تعلقش به مادر و ضرورت حضورش در کنار او را عنوان می‌کند. دیالوگ‌ها، پیچیدگی ندارد و حتی در سطح روزمره و گفتگوهای معمول می‌گذرد. حتی خاطراتی که تعریف می‌شود، معمولی و تکراری‌ست و ویژگی مهمی ندارند. بنابراین متن نمی‌تواند وارد فضایی از عمق رابطه و تنش حاصل از گسست و جدایی بشود. حتی عمق احساس و عاطفه بین دو فرد نیز چندان روشن، پرداخت نمی‌شود. به نظر می‌رسد اگر تصور کنیم که این زوج به تازگی با هم آشنا شده‌اند هم، تغییری در روند ماجرا، ایجاد نمی‌شود.
" تابستان بود" می‌خواهد به شرایطی اجتماعی بپردازد که منجر به مهاجرت اکثریتی از جوانان شده که بدنبال زندگی موفق و باثباتی هستند و این انتخاب ناگزیر، به ناچار عواقب روحی روانی بسیاری را نیز خواهد داشت از جمله گسست و جدایی‎های عاطفی و قطع روابط عاشقانه‌ای که با مهاجرت یکی از دو طرف، بوجود می‌آید. بنابراین هر چند دغدغه اجرا، امروزی‎ست و به ویژه فرد مهاجر زن است، اما بسیار تکراری‌ست و آنقدر تکراری‌ست که خلاقیت و پیچش لازم را برای آنکه بتواند حرف تازه‌ای و یا موقعیت متفاوتی ارائه دهد، بکار نبسته و فاقد آن است.
تماشاگر امروز تئاتر که نمایشی جدی و تأمل‌برانگیز را انتخاب می‌کند، با وجود تنوع شبکه‌های اجتماعی، پیشرفت‌های تکنولوژی و اجرایی در سطح هنرهای نمایشی جهان، قدرت تصویر و هنر انتقال، بدون شک سطح انتظاری پیدا کرده است که در کنار یک اجرای زنده صحنه‌ای، جذابیت‌های بصری، چالش‌های ذهنی و زیستی انسانی و میل به تازگی را بیش از قبل می‌خواهد و می‌طلبد. ذائقه هنری او دیگر در سطح یک گفتگوی معمول و صحنه‌ای ساده که در گوشه و کنار زندگی روزمره هم قابل دسترس است، ارضا نمی‌شود و حرکتی رو به جلو و امروزی می‌خواهد. و اگر این نیاز برآورده نشود و با متنی ساده، تخت، بدون چالش و دیالوگ‌هایی فاقد تاثیرگذاری و موقعیت‌هایی کمتر تجربه‌شده، روبرو شود، کسالت و خستگی اجازه ارتباط لازم را به او نمی‌دهد. کمااینکه این شرایط کسالت‌بار حین تماشای اثر کاملا غالب بود. در طول ۶۰ دقیقه اجرای "تابستان بود" حتی میزانسن‌ها هم تغییر زیادی ندارند. بازیگران به ندرت تغییر وضعیت می‌دهند و بجز چند بار بیرون و داخل آمدن بازیگر زن، چیز دیگری وجود ندارد.حتی اگر قرار است روایت موقعیت و پرداخت بر آن، بدون شلوغ‌کاری و یا ترسیم فانتزی تنها به اصلی بپردازد که سوژه مورد نظر است لاجرم باید از متن قوی، روابط درهم تنیده و معنادار کلمات و فرمی متفاوت بهره برد. بهره از مولتی‌مدیا، فلش‌بک‌های تصویری و طراحی صحنه قوی می‌تواند بهبوددهنده باشد. درنهایت، اجرای " تابستان بود" بطرز مشخصی روایتی ساده از روابط انسانی‌ست که با بازی قابل قبول بازیگرانش، داستانش را می‌گوید اما شگفتی خلق نمی‌کند.

درباره نمایش روزهای بی باران / سعید برجعلی
منتشر در روزنامه سازندگی چهارشنبه 30 خرداد 1403
" سری به دو سه زندگی "

به تازگی و در ... دیدن ادامه ›› دور جدید اجراهای مجموعه تئاترشهر در سالن سایه و سانس ۸ونیم شب، نمایشی اجرای خود را آغاز کرده که متنی از امین بهروزی و کارگردانی سعید برجعلی با نام “ روزهای بی‌باران” دارد. متنی که پیشتر توسط خود بهروزی نیز بر صحنه رفته است.
متن ایرانی و با نگاهی به روابط انسانها و مسائل زیستی افراد، برش‌‎هایی از زندگی یک زوج و دو فرد دیگر که خواهر و برادرند، می پردازد.
مهرداد که جراح مغز و اعصاب از آلمان است و به ایران آمده، راوی حرف‎ها و اتفاقاتی‌‎ست که با مخاطب قرار دادن تماشاگران، آغاز می‌شود. او از ابتلای دوست نزدیکش پوریا به تومور مغزی کشنده و رفتن بی‌‎سروصدای زنی که عاشقش بوده، توضیحاتی می‌‎دهد و هر صحنه با این روند پیش می‌رد.
او به پوریا و شبنم که زوجی با رابطه‌‎ای عاشقانه هستند، راه حل درمانی یعنی جراحی تومور را پیشنهاد می‌‎کند اما در این صورت تمام حافظه پوریا از بین می‌رود. این زوج باید تصمیم بگیرند که آیا جراحی را بپذیرند یا مهلت دو ماه باقیمانده زندگی را. آوا، کاراکتر دیگر نمایش،خواهر مهردادست که از همسر خود جداشده و به شهری در شمال نقل مکان کرده و به تنهایی زندگی می‌کند. باران زنی که مهرداد او را دوست داشته و در رابطه بوده، بی‌خبر از او، رابطه‌اش را قطع کرده و تماس‌های مهرداد را، بی‌‌پاسخ می‌گذارد.
این چالش‎ها در نهایت به مهرداد ۲۰ سال بعد می‌‎رسد که به آلمان بازگشته، همسری آلمانی و دو فرزند دارد. و سرنوشت هر کدام از آن افرادی را که درباره‌اشان گفته، آشکار می‌کند.
متن اذعان می‌کند که قرار است به معضل نگفتن دو کلمه “ نه” و “بله” در مواقع ضروری، حساس و بحرانی زندگی، اشاره کند که چگونه می‌تواند سرنوشت و زندگی افراد را تغییر دهد در این راستا به شرح ماجرای این دو سه فرد می‌‎پردازد. اینکه در این امر تا چه اندازه موفق است، چندان روشن نمی‌شود. هر فردی در زندگی درگیر تصمیمات و انتخاب‎هایی‌‎ست که به نتایجی متفاوتی ممکن است ختم شود اینکه بطور صریح و قطعی بتوان درباره آنها اعلام نظر و ارزش‎گذاری کرد، چندان منطقی و قابل قبول نیست، چرا که نتایج، نسبی و می‌‎تواند طیف وسیعی را شامل شود. بنابراین آنچه در متن و اجرا طرح می‌شود، نمی‌تواند نه وضعیتی مشخص از آنچه مطرح می‌کند را ارائه دهد و نه می‌تواند ارتباط معناداری بین آنچه بعنوان نمونه و در قالب اتفاقات طرح می‎کند، با موضوعیت کلی مورد نظرش برقرار کند.
بنابراین اگر متن و اجرا خود را، از زیر بار این تیتر “ نه و بله” ها خارج کند و تنها به طرح زندگی و تجربه دو سه فرد در موقعیت‌هایی در زندگی اشاره کند، شاید تاثیرگذاری بیشتری برای تماشاگر داشته و ملموس‌‎تر باشد. تا مدام درگیر ارتباط‌‎دهی مفاهیم باشد.
اجرا نیز کم و کسری‎هایی دارد. هر چند در طراحی صحنه ازیک پرده رشته‌‎ای و پخش تصاویر از مکانها و لوکیشن‌های مورد نظر، بهره برده و از این تکنیک استفاده شده است اما باقی صحنه تنها دو عدد صندلی دارد. که به نظر می‌رسد در این بخش می‌توانست بهتر عمل کند و آن فضاسازی سورئال را تعمیم دهد.
بازی ها خوب و قابل باور است اما به نظر می‌رسد سعید برجعلی اگر به کارگردانی اکتفا کند و نقش اول اجرا را به بازیگری دیگر بسپارد، بخش بازیگری تکمیل‎تری دارد، وزن بازی او نسبت به دیگر بازیگران متعادل نبوده و این تفاوت ناهمگن، محسوس است.
"روزهای بی‌باران" حکایتی از شرایطی از زندگی آدم‎هاست که تصمیمات‎شان تاثیر مستقیم و همیشگی در زندگی و سرنوشت‌شان دارد. و این امر البته چیز تازه‌‎ای نیست . و شاید حتی برای تماشاگر امروز نیز چندان جذاب نباشد. تنها دقایقی که به انتخاب مرگ زودهنگام و یا جراحی تومور با وجود از دست ‎دادن حافظه، پرداخته می‌شود، تا حدودی موقعیت درگیرکننده‌ای می‌سازد. با این وجود و عدم پرداخت بیشتر به آن، در همین اندازه باقی می‎ماند.
در کلیت "روزهای بی‌‎‌باران " اجرایی ایرانی و منطبق با فرهنگی آشنا با تمرکز بر انسان و معضلات امروز او در روابط، عاطفه و زیست امروزش است. اما نه در فرم اجرایی و نه در متن، خلاقیت و یا حرف تازه‎ای ارائه نمی‌‎دهد.

نیلوفرثانی
درباره نمایش سی و یک رویا / جواد مولانیا
روزنامه سازندگی چهارشنبه 16 خرداد 1403

"مهاجرت، قتل و چند مقوله دیگر.."
جواد مولانیا که به تازگی نمایش پرمخاطب " خبری از او نیست" را در بلک‌باکس مجموعه باغ کتاب، پس از چند ماه بر صحنه‌ بودن، پشت سر گذاشته، نمایش دیگری را نوشته و کارگردانی می‌کند که در تماشاخانه ملک اجرا می‌شود. نمایشی با نام "سی‌و یک رویا" که هر چند در اواسط نمایش به ۳۱ فرد پناهجوی غیرقانونی که برای رسیدن به انگلیس در کانال مانش غرق می‌شوندٰ، اشاره دارد اما محور اصلی آن درباره زندگی زوجی بنام احمد و مینا‎ست که به فراز و نشیب‌های ارتباطی و در آخر تجربه مهاجرت‌شان، می‌پردازد.
اجرا فرمی تلفیقی دارد. بخش‌هایی به صورت روایت و مونولوگ برای تماشاگران بازگو می‌شود و بخش‌هایی بصورت بازی کاراکترها با یکدیگر است. صحنه طراحی خاصی ندارد و از دکور و چیدمان موثری برخوردار نیست و بدلیل لوکیشن‌های متفاوتی که در نمایش وجود دارد، استفاده از تصاویر پروجکشنی و مرتبط با هر مکان، ... دیدن ادامه ›› می‌توانست بسیار کارآمد و تاثیرگذاری بیشتری در روند اجرا داشته باشد، که فقدان آن صحنه را سوت و کور و گنگ و ناقص جلو می‌دهد. با حداقل هزینه صحنه‌پردازی، تنها در گوشه‌ای میز و صندلی گذاشته شده که فرد بازپرس/ ماموردولتی تمام مدت پشت آن نشسته و چند پاف و چهارپایه نیز گه‌گاه مورد استفاده قرار می‌گیرد. حتی بجای کالسکه کودک، همین پاف‌های چرخدار به این ورو آنور کشیده می‌شود. نور و طراحی لباس نیز عملا وجود ندارد. در مرکز صحنه و انتهای آن نیز سکویی قرار گرفته که گروه موسیقی زنده در آن جای داده شده‌اند و حضور پررنگی دارند.
سی و یک رویا، متنی نه چندان کار شده و کامل است و به نظر می‌رسد آنقدر سرسری نوشته شده که به پراکندگی و انبوه اتفاقات درهم آن، توجهی نشده و تنها به قصد رسیدن به اجرا و احتمالا فروش گیشه، پیش رفته است. متنی که مشخص نیست آیا درباره احمد است، چراکه تا نیمه‌های اجرا طرح وقایع و توضیحات متمرکز بر این کاراکتر و خصوصیات و علایق اوست، و یا درباره مهاجرت و مسائل آن. آیا درباره غرق‌شدن سی‌و یک رویا/پناهجو در کانال مانش است یا قتل مینا توسط احمد؟ به نظر می‌رسد شاکله روایتی، داستان زندگی زوجی با الویت به علایق و کارهای عجیب و غریب مردست (از جمله علاقه و خرید سنگ آتشفشان باستانی و موسیقی‌) که چند مورد از جمله یک مهاجرت گل درشت، مشکلات داشتن کودک معلول و یک قتل هم از آن سر در می‌آورد. گویی قرار است نویسنده دل علاقمندان به چند ژانر و سبک را بدست آورد. هم آنان که به موسیقی در نمایش علاقمندند و با موزیک‌های نوستالژی سرکیف می‌آیند، هم طرفداران ژانرهای جنایی و پلیسی و جرم‌شناسی و هم رنجنامه مهاجرت که خود ید طولایی در فوران غم و رنج و اشک و آه دارد و هم زوج‌هایی که از قضا کودک معلولی دارند و در تصمیم‌هایی این چنینی، وبال‌شان شده و ناگزیر به رهاکردنش در خیابان‌ها می‌شوند.
جواد مولانیا که حضور باسابقه‌ای در تئاتر دارد، آنقدر صحنه و درام را می‌شناسد که بداند نقاط ضعف یک نمایش با مملو کردن آن از اتفاقات ریز و درشت بی‌ربط و باربط و کاراکترهای نمادی که نقطه اثری در روند داستان ندارند، چقدر می‌تواند مخاطب را دچار سرگردانی، خستگی و دلزدگی کند. خط داستان با تلاش قرار است از این میان راه خود را پیدا کرده و پیش برود اما کاملا ناموفق است چرا که اطلاعات داده شده در یک دوم ابتدای اجرا هیچ کمکی به وقایع بعدی نمی‌کند و تنها به یک حرافی وقت پرکن شبیه است. دست آخر هم دلیل بازگشت از مهاجرت و یا قتل، که نقطه عطف اجراست، آنچنان که مهم و لازم است، پرداخت نمی‌شود.
نمایش «سی و یک رویا»، اگر می‌توانست با تمرکز بر یک موضوع واحد یعنی زندگی مشترک یک زوج در جامعه امروز و یا مقوله مهاجرت، یا قتل و یا مستندگونه، پیش برود، اجرایی به مراتب قابل قبول‌تر از آب در می‌آمد اما در اجرای فعلی، به مدد اجرای چند قطعه موسیقی خارجی و ایرانی نوستالژی، توسط هومن کیایی، که همخوانی تماشاگران را نیز همراه دارد، و بازی خوب او و تیم بازیگری به ویژه عارف عباسی، می‌تواند تحمل پذیر باشد و احتمالا تماشاگران را راضی کند؛ هر چند تلخی و دز اشک و احساسات آن آنقدر زیاد باشد که در پایان رمقی باقی نگذارد.

نیلوفرثانی
عضو کانون منتقدان تئاتر ایران
بعد از مدت ها یک تئاتر فاخر دیدم.
واقعأ اگه میخواید تفاوت هنر و لودگی رو متوجه بشید، این نمایش رو ببینید. از نظر من موارد زیر نکات قوی این نمایش بودند.
1. نمایشنامه:
اگر چه نمایشنامه های غیر ایرانی هم لطف خودشون رو دارند، ولی خلق یک اثر بومی، اون هم چنین اثر فاخری واقعأ مایه مباهات و افتخاره. عقب و جلو رفتن زمان در سناریوی نمایشنامه، بسیار حرفه ای انجام میشد، و نظاره گر خیلی راحت این موضوع رو حس میکرد که (مثلأ) در این بخش از نمایشنامه، ماجرای چند ماه قبل تر داره روایت میشه. جذابیت موضوع و داستان هم به قدری بالا بود که واقعأ حیفتون میاد پلک بزنید، نکنه بخشی از داستان رو ... دیدن ادامه ›› از دست بدید.
2. موسیقی زمینه و صدا:
موسیقی ها و صداهایی که در لحظات مختلف پخش میشد، بسیار سازگار با صحنه در حال نمایش بودند، و جذابیت اون لحظه رو صد چندان میکردند. حیف نمیتونم مثال بزنم چون اسپویل میشه 😉
3. اجرا:
تمامی بازیگران، نقش خودشون رو به بهترین شکل ممکن اجرا کردند، واقعأ چنان اجرای پر از احساسی داشتند که میتونستی خودت رو توی صحنه ی واقعه تجسم کنی. اصلأ نمیتونم از اجرای زیبای بازیگران مثالی بزنم، چون همه شون خوب بودن، همه شون هااااا
4. نور:
انتخاب مناسب نور در این نمایش باعث شده بود حس لحظه ای که در حال روایتش هستند، خیلی بهتر به مخاطب منتقل بشه. همچنین تمرکز نور روی گویندگان بعضی دیالوگ ها خیلی مناسب و به جا بود.
5. ترانه:
انتخاب ترانه ها و اجراشون واقعأ عالی بود. نه لوس بازی بود و نه لودگی، و کاملأ متناسب با حال و هوایی بود که به مخاطب القا میشد.

در پایان از همه علاقه مندان به تئاتر میخوام که با حمایت از این نمایش، به روند جایگزینی نمایش های فاخر با نمایش های پر از لودگی (و متأسفانه) پرمخاطب، کمک کنند.
دم همه تون گرم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
درباره نمایش نکبت i
درباره نمایش نکبت / پویا سعیدی
منتشر در روزنامه سازندگی سه شنبه 8 خرداد 1403
"حرفه‌ای، کشدار و آمریکایی»
استفان بلبر، نمایشنامه‌نویس، فیلمنامه‌نویس و کارگردان آمریکایی‌ست که هر چند در ایران ناشناخته است اما چهره هنری مشهور و پرکاری‌ست. او در سال 1967 در واشینگتن بدنیا آمد و در دانشگاه رشته فلسفه خواند.اما با نقل مکان به نیویورک به تئاتر علاقمند و شروع به نگارش متن‌های نمایشی کرد و سپس در مدرسه تئاتر مشغول آموزش و تحصیل شد.
چند نمایشنامه اول بلبر، متن‌های مونولوگی بودند که با تک بازیگر اجرا می‌شدند، اما در 1999 اونمایشنامه "نوار" (Tape) را نوشت که سروصدای زیادی به پا کرد و حتی در ۲۰۰۱ نسخه سینمایی ٱن نیز ساخته شد.آثار بلبر در برادوی و بیش از 50 کشور دیگر بر صحنه آمده‌اند و توسط کارگردانان و بازیگران معروفی اجرا شده‌اند. چنانکه چندین نامزدی جوایزفستیوالی از جمله جایزه تونی را در کارنامه خود دارند.
بلبر پروژه‌های بسیاری را در بخش نگارش انجام داده است. اپیزودهایی از سریال‌های مطرح و همکاری با کمپانی‌های بزرگ فیلم و سریال‌سازی. و همچنین ... دیدن ادامه ›› تجربه کارگردانی و ساخت چند فیلم از نمایشنامه‌هایش را دارد. در ۲۰۲۲ استفان بلبر فیلمی را بر اساس فیلمنامه خود با نام " کاری که بعد انجام می‌دهیم" ساخت که توانست نظر منتقدان و تماشاگران را جلب و امتیاز قابل قبول 7.3 را در رده بندی IMDB داشته باشد.
نمایشنامه نوار که جزو اولین آثار او محسوب می‌شود، اینروزها توسط گروهی حرفه‌ای تئاتر بر صحنه تماشاخانه ایرانشهر آمده و این هنرمند را بیش از پیش برای علاقمندان به هنرهای نمایشی در ایران، معرفی و آشنا می‌کند.
پویا سعیدی که در کارنامه هنری خود نمایش پرمخاطب و بیادماندنی لانچر ۵ را دارد، در این تجربه، نمایشنامه نوار استفان بلبر را با ترجمه علی امیرریاحی و با نام «نکبت»، همراه با گروه بازیگران حرفه‎ای و نام آشنا تئاتر، ساخته و پرداخته است. متن و اجرا، پر دیالوگ و وفادار به نمایشنامه و با تلاشی برای حفظ فضا و موقعیت آن است.
داستان در متلی در لنسینگ میشگان در زمان جشنواره فیلم می‌گذرد و سه دوست و همکلاسی سابق دانشگاه دراتاق متل، با همدیگر ملاقات می‌کنند. طرح ملاقاتی چالشی که به هدف بررسی زاویه دید متفاوت افراد نسبت به یک موضوع ترتیب داده شده. به ویژه آنکه به یکی از جنجالی‌ترین موضوعات روز یعنی برقراری رابطه جنسی با خشونت و تحمیل، که مصداقی از تجاوز است، بپردازد.
وینس که زندگی آشفته‌ای دارد و خرده‌فروش مواد است، برای حمایت از حضور فیلم دوست خود جان در جشنواره به لنسینگ آمده و در اتاق متل درجه چندمی که اقامت دارد، قرار ملاقات می‌گذارد. او صحبت را به سمتی می‌رود که امی همکلاسی دیگرشان که مدتی با وینس ارتباط داشته و پس از جدایی از او در یک رابطه شبانه با جان نیز بوده است، وارد جمع شود. وینس به جان می‌قبولاند که برخورد خشن او با امی در آن شب تجاوز بوده و باید مسئولیتش را قبول کند. اما امی که حالا دستیار دادستان بخش است، می‌گوید که چنین دیدگاهی نسبت به آن اتفاق ندارد. و هیچ تجاوزی در کار نبوده.
این کشمکش تا مدتی بین این سه دوست که اتفاقی را در 15 سال پیش کندوکاو می‌کنند، تا مدتی ادامه دارد و دست آخر هم به نظر می‌رسد که ماجرا برای وینس آنطور که در نظر داشته، پیش نرفته است.
بلبر در نمایشنامه خود که بیش از حد آن را کشدار و پرپیچ ‌و خم کرده، قصد دارد نشان دهد که اتفاقی بحث‌برانگیز که تاثیرات روانی فراوانی دارد، می‌تواند تا چه اندازه از دامنه تغییر وسیعی برخوردار باشد که هر فرد برداشت و یا احساس خود را متفاوت از دیگری بیان کند.
به نظر می‌رسد با توجه به اینکه رو شدن و لو رفتن پرونده‌های متعدد اتهام تجاوز جنسی، همیشه داغ است، دستمایه‌ای قرار گرفته تا بلبر از زاویه دیگری به موضوع نگاه کند. او هر چند اصرار دارد که باید برای هر نوع خشونت فیزیکی در رابطه، مسئولیت‌پذیر بود و طلب بخشش کرد اما اصل هر نوع و هر شکل رابطه جنسی به رضایت دو طرفه، منوط است. حتی اگر با خشونتی همراه باشد.
پویا سعیدی نیز در اجرای خود تلاش دارد با بازی خوب ستاره پسیانی به این نتیجه‌گیری برسد.و چنین موضوعی را که می‌تواند سرنوشت و زندگی فردی را دچار مخاطره کند، پیش کشیده و به‌بحث بگذارد. بهمین دلیل با طراحی کامل، حرفه‌ای و درخشان دکور و صحنه که اتاقی در متلی امریکایی‌ست، سرویس فرنگی، دوش حمام، تخت خواب و سایر ملزومات را دارد، و با متنی خطی و دیالوگ محور، بار اصلی را بر دوش بازیگران خود گذاشته تا با انتخاب میزانسن‌ها و فضاسازی لازم، اکسسوارها ، گریم و طراحی لباس، ماهیت مسئله را طرح و منتقل کنند.
هر سه بازیگر مسلط به موقعیت نقش‌های خود هستند اما کاظم سیاح موفق‌تر و مسلط ‌تر عمل می‌کند. اجرای نکبت هر چند متنی اورجینال دارد و به طبع متناسب با همان فرهنگ است اما به نظر می‌رسد در جامعه‌ ما که نابرابری جنسیتی عمیقی وجود دارد و تعرض و تجاوزهای جنسی مکرر و در اشکال متفاوت و حتی توجیه‌پذیر رخ می‌دهد، نیاز است مسیری در جهت آگاهمندی وضعیت فعلی و در رفع نابرابری‌ها داشته باشد. اگر طرح تفاوت زاویه دید افراد، مورد نظر بود، می‌توان موارد زیادی را در نظر گرفت. اما خشونت و اعمال زور در رابطه جنسی، که اغلب نسبت به زنان رخ می‌دهد، تقلیل دادن به یک سوءتفاهم بین سه دوست، نه تنها اهمیت موضوع را نشان نمی‌دهد بلکه فرعی و کم اهمیت می‌شود. تماشای "نکبت" هر چند اثری حرفه‌ای‌ست اما بهمین دلیل مخاطب ایرانی را با مسئله همراه نکرده و پیوند لازم را برقرار نمی‌کند. با این‌حال اگر زمان نمایش کمتر می‌بود و از دیالوگ‌های اضافی صرف نظر بشود، شاید در نهایت تجربه بهتری برای تماشاگران رقم بخورد.

نیلوفر ثانی
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر
شعر و ادبیات
سینما
هنرهای تجسمی

تماس‌ها

niloofarsani