در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سیدمهدی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:43:18
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
جملات آهنگین فراوانی که احتمالا قراره تماشاگرو مرعوب و مسحور خودش کنه که متاسفانه این بخشش برای من برعکس پس‌زننده بود
خوانشی تمیز و بدون خطا از متنی ثقیل و سخت
طراحی صحنه و نور عالی

⭐⭐⭐
۳ از ۵
مبهوت کننده بود
معجزه بازیگری🤩🤩
بازی و بیان خانم کردا مسحور کننده بود
آقای صابر ابر در تئاتر واقعا بازیگر خوبیه ولی مثلا فقط بین سه نمایشی که تقرییا مثل همین بورش مونولوگ رو به تماشاگر زیاد دارند از نظر خودم مقایسه‌شون میکنم (سه جلسه تراپی، مالی سوئینی، بورش) اجرا و بیانشون در هر سه شبیه به همدیگه‌ست تقریبا، که البته گفتم من هرسه رو هم دوس داشتم و عالی بودند ولی همین مقایسه رو وقتی درمورد خانم کردا انجام میدم دنیایی تفاوت وجود داره تو هر سه اجراشون ( البته میفهمم که خب شخصیتشون متفاوته در هر سه) منظورم انقدر قدرت بازیگرشونه که کاملا میتونند در نوع بیانشون و اکتهاشون متفاوت اجرا کنند، و دیشب واقعا صحنه رو به آتیش کشیدند، فوق‌العاده بود.
اجرای سکوت جناب ابر هم عالی و تاثیرگذار بود، طراحی صحنه فوق‌العاده فکر شده به جزئیات و چشم‌نواز.
در بورش یک متن تو ذوقم خورد و گفتم این متن با اینکه عالی اجرا شد ولی قصه رو خوب نگغت و جزییات مهم نازنین داستایوفسکیو نادیده گرفته بود، ولی با دیدن نمایش دیشب، متوجه هوشمندی اقای یزدانی خرم (نویسنده این نمایشنامه‌ها) در طراحی جالب و عجیبشون برای بیان داستان نازنین شدم، حرفمو پس میگیرم.
بسیار ... دیدن ادامه ›› خلاقانه و جااب توجه بود روایت داستان نازنین از دو منظری که تاحالا دیدیم. 👏👏👌
ازینجا ممکنه‌حاوی اسپویل

الان نمیدونیم واقعا کی مرده و کی کشته ؟
کی وفادار بوده و کی خائن؟
دیشب یاد پایان فیلم مظنونین همیشگی افتادم که اخرش با این پرسش مواجه میشیم‌ که الان همه اینها اتفاق افتادند یا صرفا قصه‌ایه که کایزر شوزر داره برامون میبافه؟ کجاش راست بود و کجاش دروغ؟

تو سه گانه بورش و خونم مشتاقانه منتظر میمونم ببینم مومو (لوکریا) بهمون میگه که کی راسته و کی دروغ؟ یا شاید خود او هم کایزرشوزریه که بعد از تعریف کردن قصه‌ش این سؤال بی‌جواب و شیرین برام باقی میمونه که کجاش راست بود و کجاش دروغ؟

⭐⭐⭐⭐⭐
۵ از ۵
کاملا موافقم … بورش بصرف خون برای منم بلحاظ متن ، کشش ایجاد نکرد ، هرچند اجرا و صحنه نظرمو جلب کرد
ولی بورش بدونِ خون خیلی درگیرکننده و عمیق بود و بازی خانوم کردا خیره‌کننده 👌
۱۴ اردیبهشت
موزیک پایانی اجرا :

Artist : Strangers On A Train
Song : Whores
Album : The Endis Nigh But The Night is Young
Genre : Cabaret
Released :2018
۱۵ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به نظر من شک چیز بدی نیست، اصولن شک امری اجتناب ناپذیره، ما در طول زندگیمون بارها شک کردیم، به انسانها، به باورهامون، به عقایدمون، به ارتباطاتمون، به درستی و نادرستی بسیاری از اتفاقات و تصمیمهامون....
چیزی که به نظر من ترسناکه یقینه، یقینه که باعث میشه پدری پسرشو کتک بزنه، پسری تنها و بی‌دفاع بمونه، کسی شغلی که داره رو از دست بده... یقینه که باعث میشه انسانها بدنام بشند، آسیب ببینند، و حتی کشته بشند...
وقتی یفین داشته باشیم که چیزی ما که فکر میکنیم درسته، نظری که ما میدیم نظر قطعیه و باوری که ما داریم بدون شک درسته, اونجا جاییه که دیگه خودمونو مجاز میدونیم به هر تصمیمی و رفتاری، تا جایی که حتی انسانها براحتی همدیگرو از بین میبرند چون یقین دارند که...

نمایش شک نمایش خوبیه، واقعا خوب
اجرایی که کاملن‌ مشخصه به تمام جزییاتش با وسواس و دقت توجه شده، طراحی نوری درست و چشم‌نواز همراه با دکوری مینیمال ولی درعین حال دارای جزئیاتی دقیق و کاربردی.
باریهای عالی، مخصوصا بازی درخشان خانم رویا افشار و حضور تاثیرگذار خانم ساناز نجفی و دراماتورژی و کارگردانی فوق‌العاده جناب سلیمانی.
خسته نباشید و دستمریزاد خدمت تک تک عوامل محترم گروه اجرایی نمایش شک.

⭐⭐⭐⭐⭐





ممنون که به تماشای ما نشستین و نظرتون رو به اشتراک گذاشتین ✨ پاینده باشید ✨🙏🏽
۰۱ اردیبهشت
سید مهدی عزیز و بزرگوار ... همراه همیشگی ما ... در جلسه من یک تماشاگرم خدمتت عرض ادب کردم ... بازهم ممنون از حضور و نظر ارزشمندت درباره تئاتر ما ... ممنون که نوشتی ... پاینده باشید ...
۰۲ اردیبهشت
کورش سلیمانی
سید مهدی عزیز و بزرگوار ... همراه همیشگی ما ... در جلسه من یک تماشاگرم خدمتت عرض ادب کردم ... بازهم ممنون از حضور و نظر ارزشمندت درباره تئاتر ما ... ممنون که نوشتی ... پاینده باشید ...
بزرگوارید اقا، همیشه لطف دارین به ما و این از مناعت طبع و فروتنی تحسین برانگیرتونه.🙋🌸🙏
۰۲ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من و دوستانم روز پنجشنبه اجرا رو دیدیم و من تصمیم داشتم یه بار دیگه وقتی که حال و صدای خانم بهرامی بهتر شدند برم اجرا رو ببینم تا بتونم نظر واقعیمو درموردش بگم.
به دوستان گفتم تکلیفم با اجرا معلوم نیست، چون اون شوک اولیه که یهو با صدای بسیار گرفته خانم بهرامی بهم وارد شد، تا نیمه اول نذاشت با نمایش ارتباط، برقرار کنم اما خب خانم بهرامی بسیار هنرمندانه تونستند با هر سختی نمایشو تا پایان اجرا کنند و با وجود اینکه تمام فشار و تمرکزشون رو گذاشته بودن تا صداشون شنیده بشه اما اجرای نیمه دومشون خیلی خوب بود
اما نمیخوام درمورد متن و اجرای نمایش حرف بزنم
نکته مهمی که با خوندن کامنتای دوستان تو ذوقم خورد این بود که جناب سلگی روز پنج‌شنبه در رورانس گفتند که متاسفانه خانم بهرامی تا دقایقی قبل از اجرا زیر سرم بودند و ما به فکر لغو اجرا افتادیم ولی چون گفتیم خیلی از تماشارگرا از منزل راه افتادند دیگه عملا ممکن نبود و با این وضع اجرا رو رفتیم و عذرخواهی کردند، الان متوجه شدم که روز جمعه هم با همون کیفیت اجرا رفتند و این خیلی به نظرم ناراحت کننده‌ست، هم به صداقت حرفهاشون در رورانس پنجشنبه شک میکنم چون دیگه برای روز جمعه فرصت لغو کردنو داشتید دیگه، اما نکردید و با همون کیفیت صدا اجرا رو رفتید، و هم به بی‌اهمیتی و درنظر نگرفتن حق تماشاگران، نمایشی در این حد دیالوگ محور واقعا اخلاقی نبود که وقتی فرصت لغو داشتید لغو نکردید.
خیلی جالبه. خانم بهرامی انگار سر نمایش ها خیلی بد شانس هستن چون سال پیش در نمایش جیب‌هایی پر از نان هم پاشون شکسته بود.
۳۰ فروردین
Amir Sharifi
مهدی جان وقتی شما میگید نیمه دوم "خوب" حرف شما برای من سندیت داره و بلاخره میدونم کار به حداقل درجه ای از قابل قبولی رسیده بوده اما در روز جمعه دیگه واقعا اوج فاجعه رقم خورد ، عملا ...
یکم هم ما ازون شوک اولیه خارج شدیم هم‌ خودشون تونستند بیشتر مسلط بشند به بازی و صداشون
۳۰ فروردین
هادی
خیلی جالبه. خانم بهرامی انگار سر نمایش ها خیلی بد شانس هستن چون سال پیش در نمایش جیب‌هایی پر از نان هم پاشون شکسته بود.
بله مام ناراحت شدیم و متاسف شدیم از بیماری که گریباگیرشون شده و تحسینشون هم کردیم که با اون سختی اجراشون رو به پایان رسوندند، ولی قطعن این وظیفه عوامل بالا دستیه که هم به فکر خود بازیگرشون باشند که خدای نکرده آسیب بیشتر نبینند و هم به فکر تماشاگران که کار استانداردیو ببینند.
۳۰ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عالی بود
دستمریزاد و خسته نباشید.
درود به دغدغه و شجاعتتون که همراه شده با اجرای فرمی زیبا و چشم‌نواز.

پیشنهاد میکنم از دستش ندید

⭐⭐⭐⭐⭐
۵ از ۵


خیلی از ماها هم تجربه شخصیشو داشتیم هم هنوز دوروبرمون خانواده و کسانی رو داریم که شادند و راضی.
چرا راضیند؟
چون در تاریکیند، در تاریکی ندانستن ... دیدن ادامه ›› و ترسناکتر از اون تاریکی مقاومت عمدی در مقابل دانستن
در ذهنو میبندند، گوش نمیدند، هر استدلالی میاری که این حرف، این باور نادرسته، نمیپذیرند و نمیخواهند بپذیرند
چرا؟
چون از دونستن میترستد، میترسند این شادی قلابیشون از بین بره
من نمیگم کارشون درسته یا غلط؟ چون خیلیارو دیدم با همین تاریکی شاد زندگی کردند و خوشحال از دنیا رفتند به امید 😶....
اولین قدمهایی که درنور میذاریم، دردناکند، نور آگاهی
اولین جرقه‌هایی که در ذهنمون زده میشه که نکنه همش اشتباه بوده؟ نکنه همش واهی بوده؟ دردناکند و سخت
قدمهای اول اگاهی قدمهاییند که مدام میخوایم باور نکنیم، نوری که تابونده میشه به نقاط تاریکی که میبینیم بیشتر نشونمون میده که تهیند، خالیند، قلابیند
کمی بعد میخوایم برگردیم، میخوایم خلاص شیم ازین درد، اما دیگه نمیشه، یواش یواش لذت آگاهی چیره میشه بهمون، اونجاست که دوست داریم فریاد بزنیم، دوست داریم به بقیه هم نشون بدیم که بابا هرروز دارید از یه تاریکی میپرید به تاریکی دیگه، یه بار گوش کنید، توجه کنید، بیاید از داخل نور اگاهی یه نگاهی بندازید به زندگیتون، ببینید که خالیه، تهیه، الکی سرخوشید
دیگه نمیتونیم ساکت بشینیم.
آگاهی مسریه
به امید زندگی همه در نور آگاهی.
دردناکه ولی لذتبخشم هست.

خسته نباشید به تک تک عوامل گروه محترم خاه وا ده

آقا مهدی عزیز چند وقته از شما خبری نیست در کامنت ها
چنتا نمایش جدید ببینید شاید کامنت های من هم دیدید و نظری دادید . 😂
۱۶ فروردین
نمایش شک خوبه برید ببینید من هم میبینیم و از داخل نمایش نظرم رو اعلام میکنم

مگر اینکه واقعا خوب باشه که یادم بره 😂
۱۶ فروردین
فراز وزیرزاده
آقا مهدی عزیز چند وقته از شما خبری نیست در کامنت ها چنتا نمایش جدید ببینید شاید کامنت های من هم دیدید و نظری دادید . 😂
راه خوبی برای دیده شدن رو انتخاب نکردید.
یکم اعتماد به نفس داشته بلشید.
استفاده از گوشی داخل نمایش ممنوعه و باعث مزاحمت برای تماشاگران و اجراگرانه. بنده علاقه‌ای به دیدن کامنتهای شما ندارم، هرجا شما اون جمله سبک " از داخل نمایش پیام میدم " رو بنویسید، زیرش همون جمله‌مو‌ خواهم نوشت جناب.
۱۶ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جناب ابر قصه رو خوب تعریف کردند، واقعن خوب
ولی به نظر من قصه خوبیو تعریف نکردند.
به عقیده بنده در کتاب نازنین داستایوفسکی کلیدواژه‌های بسیار مهم و راهگشایی وجود داره که در متن اقتباسی آقای یزدانی خرم اونها براحتی نادیده گرفته شدند، یا لااقل من متوجهشون نشدم.
در متن اصلی دلیل فروپاشی و فاجعه‌ای که رخ میده بسیار منطقی و باورپذیره ولی در متن اقتباسی حاضر این منطق و زاویه دید بسیار متفاوته و از دید من چرایی اون حادثه گنگ و نامفهوم.
⭐⭐⭐⭐
۴ از ۵
کاملا موافقم چون آقای ابر فقط میخواستن سالن رو برای یک سال اجاره کنند و شب ها با خانم پسیانی دلمه بادمجان تفت بدند 😂
۱۶ فروردین
فراز وزیرزاده
کاملا موافقم چون آقای ابر فقط میخواستن سالن رو برای یک سال اجاره کنند و شب ها با خانم پسیانی دلمه بادمجان تفت بدند 😂
لطفن این مدل فرمایشات سبکتون رو زیر پستهای خودتون بفرمایید.
ممنون.
۲۷ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یخ زده کار خوبیه
طراحی صحنه جالب و فکر شده و خلاقانه‌ و نویی داره
بازی مادر درخشان بود، بازی کودک خیلی خوب بود، بازیهای زندانی و زندانبان هم خیلی درست و به انداره و‌ باورپذیر بود
کاملن مشخصه برای این‌کار مدت زیادی با وسواس و دقت، وقت صرف شده و توجه به جزییات در اجرا مشهوده.
من چون باوری به متافیزیک ندارم اون بخش کمی برام غیرقابل باور بود ولی خب این اتفاق در عالم واقع داره میفته و نمونه‌های زیادی هم مشابهش گزارش شده، همین پیرشالیار خودمون قطاری از پارچه‌ها و دستمالها جای جای اون محوطه به چشم میخوره.
شبی که من نمایشو دیدم راضی و با حال خوبی از سالن خارج شدم
خسته نباشید و دستمریزاد خدمت تک تک‌ عوامل گروه اجرایی نمایش یخ زده
⭐⭐⭐⭐
۴ از ۵
همه جا رخصت 🙋‍♂😊

من این اجرا رو خیلی دوس داشتم دمتون گرم دستمریزاد😍👏👏
هم به لحاظ فرم و خلاقیتهایی که به‌کار رفته بود، مرشدی که خانم بود، ... دیدن ادامه ›› پهلوانان و میل و کباده زنان وسط گود که میشه هم خانم باشند و هم اقا، و همینان اجراگران و نقالان و روایتگران داستانهای اساطیری سرزمینمان هم بودند.
هم به لحاظ محتوا، اینکه کلاژی مدرن بود از قصه‌های شاهنامه و متون باستانی.
در ابتدا بعد از سرخم‌کردن و عبور پهلوانان و راویان داستان از درب کوتاه زورخانه (که بازیگران به زیبایی ساخته بودند)و بعد از زمین ادب بوسیدن و رخصت گرفتن از جمع، قالبی زیبا و نو و خلاقانه میبینیم از روایت داستانهای باستانی و اساطیری
ابتدا قصه‌هایی کوتاه و‌ گذرا در حد اشاره به نمادهایی مثل آرش کمانگیر و کشتی رستم و سهراب  و کشاکش و نبرد تن به تن و گروهی دو لشگر روبروی هم، این نمادها هم در ابتدا و هم در انتها تکرار میشوند منتهی در دو زاویه و جهت مختلف)
(از اینجا دریافتهای منه ممکنه اشتباه کنم)
ما قصه‌ای کوتاه از گرفتاری رستم به دست اکوان دیو رو هم میبینیم، جایی که اجراگر از زیر آب میاد بیرون و لباساشو میپوشه و‌.. ( رستم بعد از اینکه میره به نبرد اکوان دیو اسیر اون میشه و اکوان دیو اونو‌ میبره بالا میگه خودت انتخاب کن کجا بندازمت، رو زمین یا دریا؟ رستم میدونه دیوها از شرارت هرکار بگی برعکسشو خواهند کرد میگه بنداز زمین، دیوم میندازتش تو دریا و خلاصه رستم به سختی از زیر اب میاد بیرون و دنبال رخشش میگرده و میره مابین اسبهای سپاه دشمن پیداش میکنه و... )
دوتا روایت کمی بلندترم تو اجرا داشتیم روایت سیاوش و روایت نبرد سهراب و گرد افرید
در روایت خلاصه واری که در نمایش میبینیم اینگونه‌ست که دونفر از پهلوانان کیکاووس درحال تفریح بودند و زنی میبینند به غایت زیبا و‌ هرکدام ادعای تصاحبشو میکنند و میبرندش دربار کیکاووس برای داوری ولی او خودش مجذوب وی میشه و او رو به همسری برمیگزینه و از ایشان پسری به دنیا میاد به نام سیاوش. بعد از بدنیا اومدن سیاوش مادر از دست میره و دنیارو ترک میکنه.
(اینجا یه شخصیتی وارد میشه که من تشخیصش ندادم که پرنده‌ای داناست یا مثلن موبد یا منجمه؟ چون کودکو گرفت و فک کنم درحال دیدن آینده و پیشگویی این کودک شد دوستان اگه متوجه این شخصیت شدند لطفن منو راهنمایی کنند)
بعد از فقدان مادر سیاوش، ازونطرف رستم که سهراب رو از دست داده به کیکاووس میگه بده من این کودکو ببرم زابلستان و به یاد پسرم تربیتش کنم، اینجام میبینیم رستم سیاوشو میبره و به خوبی سوارکاری و کشتی و جنگاوری یادش میده (وسطشم یاد سهراب خودش میفته و اشکی میریزه که اونم خیلی بامزه بود 😊👏👏👍) آموزش سیاوش اونقدر خوب بود که حتی میتونه خود رستمم به زمین بزنه و‌ رستم  اجازه میده سیاوش برگرده به دربار پدر.
ازینور دربار کیکاووس رو میبینم که سودابه دختر پادشاه هاماوران مشغول اماده شدن و تربیت شدن توسط یه خانم یا دایه پیره ( من این شخصیت رو هم‌ نشناختم، صرفن یه دایه و معلم پیر سودابه‌ست؟ یا مثلن اون افسونگر و جادوگر درباره که سر بارداری فیک سودابه بهش کمکش کرد ایشونم اگه کسی شناخت لطفن منو راهنمایی کنه) بعد از مهیا شدن سودابه کیکاووس اونو به همسری میگیره و ازونور سیاوش که به دربار برمیگرده مورد احترام پدر قرار میگیره و تاج ولایتعهدی و فرمانروایی به سرش میذارن و ما نگاههای هوس‌انگیز و سرک کشیدنا و نظربازیهای یواشکی سودابه رو میبینم که به خوبی داستان دلباختگی او به پسرخونده‌شو میفهمیم، در صحنه پایانی این قسمت سیاوش روی صحنه با حالتی اضطرار و وحشت زده دهن به فریاد وامیداره که احتمالن نمادی از تهمت سودابه و داستان آزمون آتش اوست.
صحنه بعدی دختر نقابدار سوارکاری میبینیم که  روی صفحه پرده‌خوانی ما به قرمز مینویسه شب و ... سوارکار دیگه‌ای میاد اون صفحه رو پاره میکنه و تعقیب و گریز این دو آغاز میشه
این دوهم احتمالن داستان سهراب و گردآفریدو روایت میکنند که سهراب بعد از رسیدن به دژسپید نگهبان دژ رو گرفتار میکنه دختر گژدهم فرمانروای دژ که بسیار جنگاور و‌ ماهر در رزم بود، برنمیتابه و لباس رزم میپوشه و نقاب میزنه و عازم میدان نبرد میشه سهراب به هماوردیش میاد و در کشاکش نبرد اولیه گردآفرید میبینه حریف سهراب نمیشه نقاب از رو برمیداره که سهراب ببینه او زنه و رهاش کنه اما سهراب همچنان به تعقیب و گریزش ادامه میده و گردآفریدو این‌بار به چنگ میاره، گردآفرید با استفاده از جذابیتها و‌ زیباییش سهرابو از کشتن خودش منصرف میکنه و راضیش میکنه که او رو نکشه میگه بیا بدون خونریزی وارد دژ بشیم و هم به من میرسی هم قلعه رو تسخیر میکنی. درو باز میکنند و گرد آفرید از دست او فرار میکنه و داخل قلعه میشه و‌ سهراب فریب میخوره و میمونه پشت در 😊.

من که خیلی دوس داشتم نمایشو فقط نکته‌ای که برام واقعن سؤاله اینه که خب من کمی آشنا بودم با این روایتها، آیا کسانی که این داستانها رو نمیدونستند هم فقط جنبه بصری نمایش راضیشون میکنه یا نه؟
باعرض معذرت از دوستانی که احتمالن اینهمه پرگوییهامو خوندند و با خسته نباشید مجدد به گروه محترم نمایش به زور 😍🙋‍♂
نمایش چون به زعم من خود بسنده نیست و باید حتمن اطلاعات بیرونی داشت چهارستاره‌ست ولی به خاطر جسارت و ساختار شکنی و اشنایی زدایی که به زیبایی به اجرا دراومده پنج ستاره کامل تقدیمشون میکنم
⭐⭐⭐⭐⭐
آقا سید مهدی من که این نمایشو ندیدم کامنتتم نخوندم راستش.
اومده بودم رو دیوار یه تابی بخورم، چشمم افتاد به عکست، دلم باز شد از این رفاقت.
خیلی عکس خوبیه. درود به جفتتون.
۲۷ آذر ۱۴۰۳
نسیبه
آقا سید مهدی من که این نمایشو ندیدم کامنتتم نخوندم راستش. اومده بودم رو دیوار یه تابی بخورم، چشمم افتاد به عکست، دلم باز شد از این رفاقت. خیلی عکس خوبیه. درود به جفتتون.
سلام خانم نسیبه مشتاق دیدار 😊🙋
مرسی مرسی چقدر حرفای خوبی گفتین بهم 🤩🙏
منم روزم قشنگ شد از کامنتتون، ممنون واقعن 🌸🌸🙌
۲۷ آذر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یه زمانی محل کارمون‌ چند نفر بودیم یکی از رفقا یه اخلاقی داشت مثلا کسی میومد مدرک تحصیلی بالاتری داشت این یه چیز پیدا میکرد او رو بکوبه و کوچیکش کنه، یا کسی پولدارتر بود یا تو‌کارش موفقتر بود
یه روز بهش گفتم پسر تو قابلیتای زیادی داریا، چرا انقدر گارد داری به آدما؟ هرکی هرچی داره نوش جونش عرضه شو داشته، یا همتشو داشته درسشو تا اخر ادامه بده یا هر دلیل دیگه‌ای، اقا به ما چه؟ تو همینی که هستی خییلیه‌ها ، کلی محاسن مهم داری.
اما عقده حقارت ویران کننده‌ست
شاهم که بشی رهات نمیکنه
تا وقتی با چیزی که هستی کنار نیای همیشه احساس حقارت میکنی.
با هرکس که از تو زیباتره دشمنی
با هرکس که از تو قویتره دشمنی
با هرکس که از تو باسوادتره دشمنی
آقا محمدخان قابلیتهای بسیار بسیار منحصر به فردی داشت، در کودکی اسیر عادلشاه ... دیدن ادامه ›› افشار شده و توسط وی اخته شده بود ولی تونسته رها بشه و سالها با این وجود در کنار پدر جنگاوری کنه
درسته با احترام ولی خب باز سالها اسیر دربار زندیه بوده ولی باز رها شده و تونسته تمام مدعیانو کنار بزنه و ایران صدپاره رو یکپارچه کنه و ببره زیر سلطنت یک حکومت.
اما عقده حقارت رهاش نکرد
از همه‌ متنفر بوده و‌ ظاهراً از زنان بیشتر.
مردم کرمانو ماهها محاصره کرده بود، شبا چون میرفتن پشت بوم فشش میدادن چکار کرد با این مردم، مردا رو کور کرد و به زن و کودک تجاوز.
لطفعلی خان مورد توجه مردم بود و جذاب برای زنان، کورش کرد و دستور داد بهش تجاوز کنند
انواع ظلم و جنایت رو کرد، ولی آتش عقده حقارتش فروکش نکرد.
هنوزم زیاد میبینیم آدمهایی رو که بزرگند، ثروتمندند، باسوادند، ولی...
نمایش الف غین میم تو یادآوری این وجه برام پررنگ بود
همچنین دیدگاهی که از منظری نو به تاریخ ایران داشت رو خیلی دوس داشتم، تصویر مقاومت و تلاش زنان آزاده سرزمینمان
اینکه در اسارت هم سربلندند، با وجود هزاران محرومیت و محدودیت و ظلم و ستمی که بهشون میشه بازهم سربلندند، نه‌ حقیرند نه اجازه میدن کسی تحقیرشون کنه
آزاده‌اند و سربلند. خیلی دلم خواست دیشب تو سالن فریاد بزنم
به‌نام زن زندگی آزادی.


به نام زن به نام زندگی
رها شویم زطوق بندگی
۰۶ آذر ۱۴۰۳
میثم هنزکی
از چه زاویه ی خوبی به کار نگاه کردین ، همیشه گوشه های پنهان رو دقیق پیدا میکنین . البته یه نکته ی کوچیک رو اشاره کنم ، کینه ی آغا محمد از لطفعلی خان فقط به خاطر محبوبیت و جذابیت لطفعلی خان ...
میثم‌جان من که در مقابل علم و ادب شما طقل دبستانی بیش نیستم.
ممنون از لطف و توجهت ☺️🙏

هردوشون سرامد بودند اما این کجا و آن کجا
۰۷ آذر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درباره مثلث بسیار نوشتن و‌ خب حرف تازه‌ای باقی نمیمونه،
ولی چون تو صفحه نمایش دیدم عزیزی نوشتند "اگر اندک فهمی نسبت به تئاتر دارید نرید این نمایشو ببینید... چون سردرد میشید"
خواستم بگم من تا الان فکر میکردم دیگه اون فهم اندکه اندازه سر سوزنو دارم دیگه، خییلی نمیفهمم، ولی اندکو که خب چرا، ولی الان دچار یاس فلسفی شدم که اون اندکه رم ندارم ینی؟ 🥺🥺
چون از نظر من بدون شک یکی از خلاقانه‌ترین نمایشهای زندگیم بود مثلث، اونقدر فکر شده بود و اونقدر درست و دقیق و تمیز اجرا شده بود اون ایده خلاقانه که اون شب یکی از لذتبخشترین تجربیات تماشای یه نمایش بود برام.
ولی خب بدیهیه هنره و هرکسی برداشت و نظر خودشو داره قطعاً، با خوش اومدن و نیومدن کاری ندارم، جمله قطعی تاکیدی اون کاربر محترم ترغیبم کرد بنویسم و بگم من سردرد نشدم خلاصه ☺️☺️
دیگه میفهمم یا نمیفهممشو الان شک کردم 😅😅
مهدی عزیز ممنون از نظر محبت آمیزت 🌸🙏🏻
۰۳ آذر ۱۴۰۳
مهدی غلامی
مهدی عزیز ممنون از نظر محبت آمیزت 🌸🙏🏻
زنده باشین، ممنون از شما و گروه خلاق و درجه یکتون ☺️🌸🙋
۰۳ آذر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقد زود تموم شد 🥺🥺
دلم میخواست ساعتها بچرخند و حرف بزنند و من گوشه‌ای تاریک بشینم و‌ تماشا کنم
تماشای ناکجا‌ابادی خراب‌ که خیلی شبیه گردونیست که هرروز صبح تا شب درونش در حال چرخیدنیم
لحظه‌ای روشنیم و لحظه‌ای تاریک،
لحظه‌ای باید توانای دانای محکم و قوی باشیم که دوروبریامون قکر کنند توانایی کمک کردن و حل مشکلاتشونو داریم
لحظه‌ای بعد باید بشینیم روی ابزار کمکی قدیمی و از جعبه لوازم چیزی برداریم تا بتونیم باهاش دردهامونو کمی آروم‌‌ کنیم
لحظه‌ای دوست داریم و لحظه‌ای متنفر، لحظه‌ای کمک میخوایم و لحظه‌ای چاقو میزنیم، لحظه‌ای بیرون میکنیم و لحظه‌ای پناه میدیم، لحظه‌ای عاشقیم و لحطه‌ای ... دیدن ادامه ›› قاتل...
گوش کنم به درد و رنجی که‌ خیلیاشو نمیخوان بگن، میخوان پنهانشون کنند لا‌به‌لای ادبیات، لا‌به‌لای کلمات، اما میشنویم.
مثل من، مثل خودامون، مثل همه ماهایی که خیلی وقتها درد و رنج‌هامونو پنهان میکنیم لای کلمات، ولی شنیده میشن.
چقد زود تموم شد...
مثل زندگی‌های خودمون.

⭐⭐⭐⭐⭐
۵ لز ۵



چقدر خوب نوشتی سید...
چقدر دلنشین بود
اولین باره حس میکنم صفر تا صد نمایشی که حتی ندیدم رو زندگی کردم
۰۲ آذر ۱۴۰۳
زهرا خلیلیان
سلام از ماست سید جان، ممنون از توضیحات دیگه کامنتتون کار خودش رو کرد و خریدیمش :)) واسه روز جمعه خریدیم سید جان
خرید روز جمعه شمام کار خودشو کرد و منو فرزادم برا جمعه گرفتیم دوباره ☺️☺️
۰۳ آذر ۱۴۰۳
سیدمهدی
خرید روز جمعه شمام کار خودشو کرد و منو فرزادم برا جمعه گرفتیم دوباره ☺️☺️
عاااالی😍😍😍
۰۳ آذر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امشب نمایش بر پهنه دریا رو دیدم
ده نفر در سالن بودیم که هفت نفر مهمان بودند و دو نفر دیگه رو شک دارم و من هم دوشب پیش بلیت داشتم که بخاطر بارون نرسیدم و لطف کردن امشب رفتم داخل سالن
درمورد نمایش نمیخوام چیزی بگم میخوام درمورد مطلبی که از نظر خودم مهمتره صحبت کنم، در مورد "عاشقانه کار کردن"
من امشب مصداق واقعی کسانی که عاشق کاری که انجام میدند رو دیدم " تک تک اعضای گروه اجرایی نمایش بر پهنه دریا"
وضع و تعداد تماشاگرانو که گفتم، وصعیت سالن هم که مشخصه سالهاست حتی حاضر نیستن یه رنگ سیاه یک دست به دیوارهای سالنشون بزنند ولی با تمام اینها تمام عوامل این گروه با رویی گشاده و محترمانه از ما ده نفر استقبال کردند و‌ بازیگران و عوامل اتاق فرمان با اشتیاق و تسلط کامل بدون توجه به اینکه روی چندتا پالت ایستادند و دارن اجرا میکنند اونم فقط برای ده نفر، کارشون رو با جدیت و حس و انرژی مثبت انجام دادند.
از نظر من، معنی واقعی عاشقانه کار کردن همینه.
برای شرافت این گروه محترم
⭐⭐⭐⭐⭐
۵ از ۵
درود مهدی عزیز
متاسفانه از دست دادم اجرا رو حتی برخلاف وعده ای که داشتم، اون دو روز تعطیلی حالم رو گرفت
امیدوارم سرکار خانوم افسری و تیم محترمشون نمایش را به سالن دیگری ببرند که فیض ببریم.
۳۰ آبان ۱۴۰۳
مروارید افسری
با سلام خدمت شما خیلی ممنون برای ما حضور عزیزانی مثل شما از حضور ده‌ها تماشاگر ارزشمندتر هست . خیلی ممنون از توجهتون به گروه نمایش بر پهنه دریا 💙🌺🙏
سلام و خسته نباشید.
برای ما هم حضور هنرمندان جوان و دغدغه‌مندی مثل سرکار‌عالی و گروه محترمتون بسیار ارزشمند‌تر از بسیاری از سلبریتیهایی‌ست که کمکی به رشد تئاتر که نمیکنند هیچ، هم باعث گرونی بلیتها میشوند هم سالنهای خوبو میگرند.
۰۱ آذر ۱۴۰۳
مهشید صدری
سپاسگزارم از محبتتون
ممنون از شما
خسته نباشید
به امید موفقیتهای بیشترتون در اجراهای پیش رو.
۰۱ آذر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"معذرت میخوام مالی
وااقعا معذرت میخوام"

بعضی وقتها دیگه فایده‌ای نداره
دیگه چیزی برنمیگرده
دیگه چیزی درست نمیشه
ویران کردیم
ویران کردیم و... تمام.
یک کار چهل پنجاه دقیقه‌ای خیلی خوب تبدیل شده به کاری نزدیک به دوساعت خسته‌کننده
من اگه مسئولیتی تو این نمایش داشتم، کارو یکهفته متوقف میکردم تایمشو میاوردم زیر یکساعت و با کمی تمرین بیشتر برای بازیگران عزیز، قطعا کار خوبی از آب درمیومد.
اما الان طولانی، جزییاتی نالازم و اضافه که تماشاگرو خسته میکنه و ارتباطش با نمایش قطع میشه.
ایده قابها یا دروازه‌های زمان خوب و جالب بود 👌
طراحی لباس و فرم اجراش خوب بود.
نور خوب نبود
بازیها خب شب اول بود و قوام نیافته بود بعضی از دوستان هم در دیالوگهای همزمان فوکوس میکشیدند که به نظرم ... دیدن ادامه ›› جالب نبود
بازم میگم شما میتونی یه قصه خوبو تو یک ربع، شیرین و جذاب تعریف کنی و همه رو همراه خودت کنی، همون قصه رو میتونی یکساعت اونقدر کشش بدی و‌ بهش بال و‌ پر بدی که شنوندگانت خسته بشند و مدام پی این باشند که زودتر تمومش کنی.
این ایده قابلیت هردورو داره.

ازینجا اسپویل
به نظرم حضور همزمان دو موقعیت زمانی آنا در یک قاب روی صحنه باگه. وقتی ما مادر و کودکشو رو صحنه میبینیم به نظرم اگه همزمان آنای بالغ و‌ جوان رو صحنه نباشه جالبتر و دقیقتر میشه

خسته نباشید خدمت عوامل محترم گروه اجرایی نمایش آناتومی.


اوه اوه پس خدا بهمون رحم کنه سید :(((
۰۲ آبان ۱۴۰۳
سیدمهدی
امیدوارم شبهای بعد درست شه مشکلات، ولی خب واقعا کشش این تایمو نداشت این اجرا
سید جان نشد که بشه :(((
دیگه ازین به بعد یکیمون یه اجرایی رو ببینه کاملا میتونه نظر بده که اونیکی بره یا نره! هم درمورد انگلیسی این اتفاق اخیرا افتاد هم این اجرا و من تنها کسی بودم تو جمع که اصلا دوست نداشتم این دو اجرارو. باز انگلیسی با بازیها اکی بودم.
۰۷ آبان ۱۴۰۳
زهرا خلیلیان
سید جان نشد که بشه :((( دیگه ازین به بعد یکیمون یه اجرایی رو ببینه کاملا میتونه نظر بده که اونیکی بره یا نره! هم درمورد انگلیسی این اتفاق اخیرا افتاد هم این اجرا و من تنها کسی بودم تو جمع که ...
بله زهراجان موافقم منم، اتفاقا از فرزاد پرسیدم نظراتتونو درمورد انگلیسی و وقتی گفت، منم دقیقا به همین فکر میکردم ☺️👍.
۰۷ آبان ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک تئاتر به معنای واقعی
دکور، طراحی صحنه، طراحی لباس، گریم، نور، گروه‌ موزیک، بازیهای عالی
بیان و صداهای شفاف و رسا
خاطره خوب کارهای بیگ پروداکشنو برا من زنده کرد، کارهایی که واقعن تئاتر بودند نه مثل سی‌صد و امثالهم قلابی و فیک.
من خیلی دوس داشتم.
⭐⭐⭐⭐
حاوی اسپویل
نمایش با صدای راوی آغاز میشه، صدایی که بعد تبدیل به صدای بچه میشه
و مدام این پرسش بنیادین بشرو تکرار میکنه
" من کی هستم؟
از ... دیدن ادامه ›› کجا اومدم؟"
پاسخ علم به این پرسش نمیدانمه، احتمالاتی مطرح میکنه ولی وقتی پاسخ قطعی میخوایم میگه "نمیدانم" یا هنوز شواهد قطعی برای پاسخ قطعی ندارم.
اما کسانی هستند که میگویند "ما میدانیم" قطعی، دقیق و با جزئیات.
نمایش بچه به نظر درباره این کسانه
در رد یا تاییدشان ؟ باهم نگاهی به نمایش میندازیم
نمایش با گفتگوی دونفر(یا نمایندگان یک جمع و قوم و تفکر) ادامه پیدا میکنه
"اینجا چیکار میکنی؟
خودت اینجا چیکار میکنی؟
میخوای گوشت بخوری؟
نه
دستت پس چرا داره میره سمت ظرف گوشت؟
دست خودت چرا داره میره سمت ظرف گوشت؟....
و کمی بعد...
حال مرد دگرکون میشه و میره گوشه‌ای مشغول یه اعمالی میشه، احتمالا برای تنبیه، توبه یا مناسکی برای گناهی که کرده
و ما و همراهش متوجه میشیم دروغ گفته و گوشت خورده
نمایش با دروغ شروع میشه، دونفر یا جماعتی که مدام به هم دروغ میگند و گناه میکنند.
در ادامه در پاسخهای به کارآگاه هم مدام در شک و تناقضند. هیچکدوم از پاسخهاشون باهمدیگه یکی نیست.
اما وقتی شروع میکنند به تعریف ماجرای بچه، ما متوجه میشیم به نظر این آدمها از ابتدا اینگونه نبودند، زندگی سالمی داشتند، آدمهای پاک و ساده‌ای بودند.

زنگ در به صدا درمیاد، ناگهان در آستانه در یه انسان سیاه پوش میبینیم که میگه
من بچه‌ام
کائنات جوابتونو داده
"شما گرگین،
سلام پدر سلام مادر
میتونم از بلندی استفاده کنم؟"
میره رو بلندی و شروع میکنه به ورد گفتن، و نصیحتهایی رو بیان میکنه
"میتونم اینجا بازی کنم؟"
اونها حتی نمیدونند بازی چی هست؟
کارهایی میکنه که اونها متحیر میشن و تاحالا ندیده بودند
با یه پا میتونه لی لی کنه، یهو میره سمت شرق و ناگهان در اتاق غربی ظاهر میشه... کارهای عجیب، شاید چیزی شبیه *معجزه*
ازشون اتاق میخواد و اونها با سادگی و با شرمندگی و خجالت، و ترس ازینکه ناراحت نشه بهش میگن ما امادگیشو نداشتیم، ببخشید ما فقط یه اتاق داریم و میتونی از اتاق ما استفاده کنی...
و اتاقشون رو هم میدند به او
بهشون یاد میده بازی کنند ، اونها هم چشم بگذارند ولی خب باز هم چون ساده‌اند و ناوارد بچه براحتی برنده میشه
بهشون مناسک و اوراد یاد میده...
"" ما دیگه یه خونواده خوشبختیم، ما باید به همدیگه مهربونی کنیم، ما نباید موجودات زنده رو بخوریم، ما باید فقط دعا کنیم، با دعا به هر چیزی که میخوایم میرسیم"
"درهارو قفل کنید، بیرون پر از گرگه"
دکتر و دستیار همیشه اماده و ذکر‌گوی کنارشو میبینیم که داره بچه حمل میکنه و پرستار یا دستیارش همیشه آماده کمک و خون رسانیه همراه با ذکری مداوم

مرد برای کارآگاه تعریف میکنه که اونها دیگه به همدیگه عادت کرده بودند، خوشحال بودند که بچه داشتند، حتی بینی یا صورت بچه شبیهشون بوده، بچه بهشون گفته بود موجودات زنده رو نخورند، اون بهشون "انسانیت" یاد داده.

صدای راوی اول متن میگه یکساله گوشت نخوردیم، روزه سبزیجات گرفتیم و شاید به همین خاطره ذهنمون مدام پر از صداست...
انگار چیزی درونش داره شکل میگیره، نمیدونه توهمه یا نه؟ ولی بچه میگه
"اون برگزیده شده"
ازینجا دیگه رفتار اونها تغییر میکنه، زن به مرد میگه دکتر بهش گفته اون بارداره و کائنات جوابشو داده و دکتر خودش داره میاد خبرشو بهش بده.
'سلام دکتر"
"سلام بیمار
کائنات جواب شما رو داده، خواستم خودم این خبرو بهتون بدم"

رفتار اونها با بچه تغییر میکنه، میگن تو شبیه ما نیستی، ما اتاقمونو لازم داریم، برو همونجایی که اومدی...
"اصلا تو که بچه نیستی"....
و بچه دیگه ناپدید میشه.
اینجا دکتر، کائنات یا (...) برمیگرده و بهشون خبر میده که پرونده‌شونو پس بدن، کائنات جواب یکی دیگه رو داده.

"بعد از این موضوع خیلی احساس گناه کردیم و فک کردیم رفتار ما با بچه باعث این شد و رفتیم از اون دلجویی کنیم ولی اون تو اتاقش نبود"

بچه واقعا که بود؟
مسیح؟ منجی؟ یا شیاد ؟
بچه براشون هدیه و نعمت بود یا کسی که سادگی و پاکیشونو گرفت؟
دکتر کیه؟ متصدی کائنات؟ گرگ؟

ازینجا دیگه روند مثل سابق نیست
دیگه اون آدمهای سابق نیستند
زنگ سازی که میاد دم درشون رو * تبدیل میکنند به بچه*
اون بچه نیست بلکه اینا بچه‌ش میکنند
بهش اتاق میدند، لباساشو عوض میکنند، بهش بازی یاد میدند، میگند بیا چشم بذار...
* اونها یه تازه واردو تبدیل کردند به بچه‌*

کارآگاه برمیگرده و میگه در باز بود و بیرون هم هیچ گرگی نیست.

همون آموزه‌های بچه اولیه این بار با تحکم و خشونت و داد و فریاد در تاریکی و جنجال بیان میشه با صداهای خیلی بلند و حتی جیغ و خشن و دستوری
" ما نباید کسیو ازار بدیم"
"ما خانواده خوشبختی هستیم"
"گوشت نخور"
"بیا بازی کنیم"

دیگه اینها اون آدمهای سابق نیستند
هدایت شدند؟
گمراه شدند؟
صدای راوی باز میگه
"من وقتی وارد خانه شدم که اونها آماده سلاخی من بودند... من نمیتونم دعا کنم"
" کائنات منو به حال خودم رها کرد "
* کائنات منو به حال خودم رها کرد *
و بچه ساخته شده ناگهان برمیگرده و پدر و مادرشو میکشه...
دیگه هرج و مرج و قتل و خشونت و....

دوباره چرخه اولیه
ولی اینبار خبری از لباسهای تمیز و پاک نیست
همون گفتگوها
همون اتفاقات
همون وردها همون دعاها
ولی با لباسهای کثیف و خونی
دیگه همه چی آلوده شده
ذهنها الوده شده
بدنها آلوده شده....
و در پایان...
چراغی در تاریکی توسط تنها آدمی که کنار بود،
چراغی در تاریکی توسط تنها پرسشگر و جستجوگر داستانمون.
ظاهرا او آلوده نیست.
روحم تازه شد ❤️
در دوسال گذشته بیش از دویست نمایش " از جنسی دیگر" دیدم (البته با افتخار و مصرانه بازهم به تماشایشان خواهم رفت تا به سهم خودم با اینکه ذره ناچیزی بیش نیست سعی کنم در جهت استمرار و تداوم اون جریان و حرکت)
شجاعت و شهامت و شرافت نمایش ادبیات لذتی بهم داد که برابری میکرد با تمام اون بیش از دویست و اندی.
درود و خسته نباشید خدمت تک تک عوامل گروه محترم نمایش ادبیات بویژه بازیگران فوق‌العاده نمایش.

دیشب در پایان نمایش نام برده شد از فیلمساز دربند، خواستم به نوبه خودم پژواکی باشم بر آن صدا
" نوید میهن‌دوست "

دوستان، حتمن در روزهای باقیمانده برید و ببینید این کارو، مسئولیتش با من 🙋

⭐⭐⭐⭐⭐
۵ اژ ۵
ریحانه رضی
......
.....
......
⭐⭐⭐⭐⭐
۵ از ۵
کاری بسیار شریف و محترم با بازیهایی درخشان و متنی در عین خلاقیت و ساختار‌شکنی، پر از مفاهیم زیبا و ناب و عمیق.
بازی صورت خانم محیا مهدی‌زاده شگفت‌انگیز
انعطاف و توانایی بدنی خانم جبار فوق‌العاده
دیالوگها و طراحی فرمی به این سرضربیو و پر احساس رو بدون لحظه‌ای اشتباه و خارج شدن از ریتم درست و دقیق اجرا کردن، هنر فوق‌العاده تماشایی و لذتبخشی بود که دیشب از تماشا کردنش شبم قشنگ شد و حالم خیلی خوب شد.
خسته نباشید، ممنونم ازتون ☺️🙏🌸

⭐⭐⭐⭐⭐
چقدر خوشحال شدم که دوست داشتین سید جان. فقط چرا ۵ ستاره نبود؟ یعنی کنجکاوم بدونم فاصلش تا ۵ستاره چی بوده براتون؟
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
سید حسام حجازیان
سلام اقا سید مهدی نظرتون رو راجب ریچارد ننوشتید
سلام آقا مخلصیم.
چشم مینویسم حتمن.☺️🙋🌸🙏
۰۱ مهر ۱۴۰۳
سیدمهدی
سلام آقا مخلصیم. چشم مینویسم حتمن.☺️🙋🌸🙏
خلاصه دیگه برگشتید ما ولتون نمیکنیم :دی
ممنون
۰۲ مهر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید