در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | پویا فلاح
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:07:49
 

...

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
پویا فلاح (pouyafallah)
درباره نمایش ریگ چاه i
-شام چیه؟
-هملت
هملت چیه؟
- حمله به املت


چه اجرای دوست‌داشتنی‌ای. چه گروه درجه یکی. امیدوارم یه خرده متن رو صیقل بدید و جذاب‌ترش کنید.
امیدوارم پرتماشاگر و عالی بمونید.
آقا ارادت و تشکر
حتما.
مرسی که حضورپیدا کردین و برای اثر ما وقت گذاشتید
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با توجه به شناختی که این مدت از شالن کوچیک مولوی پیدا کردم، وقتی تعداد بازیگرای این کارو دیدم به خودم میگفتم چجوری کارگردان میخواد تو این فضای کم، با این تعداد پرسوناژ کار رو دربیاره مگه اینکه کار اپیزودیک یا شبه مونولوگ باشه
اما وقتی وارد سالن شدم همه این فکرا از بین رفت. یه داستان جالب، دکوری که به اندازه و کاربردی بود و لباس‌ها مناسل و به‌جا و بازی‌ها. بازی‌هایی که احتمالا مثل خودم برید چک کنید ببینید این بازیگرای عالی دیگه چه کارایی بازی کردند. شخصا از قبل فقط پارمیدا حسینی رو از ژپتو و نگین فیروزمنش رو از کابوس‌ها و فرمالیته یادم بود و اسم شیده غفاریان رو هم شنیده بودم و چک کردم و دیدم که تو فرمالیته بازی کرده. واسم دونه دونه چه وقتی دیالوگ داشتند و چه در سکوت عالی بودند.
جدا از اینا اون یکی دوباری که فضا به شکل بامزه‌ای شکسته شد هم بانمک و دوست‌داشتنی بود.
این نمایش برای من ۵ ستاره است اما دو نکته هم جداگونه باید بگم.
اول اینکه بهتره بعد از شروع ورود داده نشه. امشب تا حدود یه ربع بعد از شروع تماشاگر وارد میشد و این واسه خودم هم عجیب بود چون تا حالا تو مولوی چنین چیزی ... دیدن ادامه ›› ندیده بودم
و نکته دوم: شاید به نظر بیاد اشکال تراشی بیش از اندازه باشه اما وقتی تا جای ممکن جزییات رو رعایت کردید حیفه که شخصیت طلا، ناخنی شکل دختران امروزی داشته باشه.
خیلی خوشحالیم که اجرا رو دوست داشتید،ممنون از نظراتتون
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پویا فلاح (pouyafallah)
درباره نمایش مَثلِث i
به خاطر هملت و مکبث و اتللو
به خاطر امیرحسین و محمدجواد و قیس
به خاطر سه برادر سرنوشت
و به خاطر اینکه کله مثلث استاندارد است (با اکو بخونید)
هتریک کردم و خیلی هم خوش گذشت
دست‌مریزاد
امیدوارم آقای رجب‌زاده هم زودتر روبه‌راه بشن💙💚

سورین: ولی بدون تئاتر هم نمی‌شود سر کرد
ترپلف: ما برای بیان اندیشه‌هامان نیاز به سبک‌های جدیدی داریم
بدون سبک‌های جدید، بهتر است تئاتری نداشته باشیم.


مرغ دریایی اثر چخوف
سلام
همیاری جان
چرا ویدیو آپلود نمیشه؟ تا ۱۰۰ درصد میره اما میزنه با مشکل روبرو شد
آیا حتما ویدیو از قبل باید تو آپارات بارگذاری شده باشه؟
گروه همیاری (support)
درود بر شما
این مورد در حال بررسی است.
با سپاس
۱۹ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب بعد مدت‌ها سه فیلم کوتاه دیدم و خیلی بهم چسبید.
ارفاق از رضا نجاتی
شیهه از پویا سعیدی
وضعیت اورژانسی از مریم اسمی‌خانی

پویا سعیدی رو از لانچر می‌شناسم و پیگیر کاراشم و اسمش تو کارها یکی از دلایل دیدن اون اثره و خب شیهه رو هم دوست داشتم. ارفاق و وضعیت اورژانسی هم قابل اعتنا هستند مخصوصا وضعیت اورژانسی که یه موضوع تکراری رو به شکل متفاوت و جالبی مطرح می‌کنه. فکر کنم این جمله از دکتر رفیعی باشه که 《چگونه گفتن مهمه، چه چیزی گفتن مهم نیست.》

البته که پیشنهاد دادن با توجه به تنوع سلیقه و نوع نگاه متفاوت هرکسی سخته اما اگه فرصتشو داشتید ببینید این فیلم‌ها رو. مجموعا کمتر از یه ساعت وقتتون رو می‌گیره.
پویا جان درود
امیدوارم امسال سعادت بشه و از نزدیک ببینمت عزیز.. 💗🍀
۱۲ فروردین
پویا این سه تا رو من دیدم، واقعاً یکی از یکی بهترن🌹🌹
۱۲ فروردین
امیرمسعود فدائی
پویا این سه تا رو من دیدم، واقعاً یکی از یکی بهترن🌹🌹
آره واقعا💙👌
۱۲ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پویا فلاح (pouyafallah)
درباره نمایش مَثلِث i
سلطنت برای بقای خودش نیاز به قربونی داره، منم پدرتو قربونی کردم.


همیشه همین‌طور جذاب و خلاق و دوست‌داشتنی بمونید.😍💙
از آقای کاهانی نمایش ندیده بودم تا حالا، از مجید یوسفی نازنین لانچر ۵ رو دوبار دیدم و از آقای رشادت فیلم سمفونی نهم که هر دو عزیز کنار دو بازیگر دیگه تو شبی که اجرا رو دیدم بازی خیلی خوبی داشتند. نمایش هم برای شخص من جالب و پر از اتفاقات ریز روزمره بود که خیلی هامون دیدیم و تجربه کردیم اما یا برامون عادی شدن یه به واسطه ریز بودنشون به چشممون نمیان. اتفاقاتی که چندین بار تو نمایش تکرار و تکرار میشن اما حداقل برای من تکرارشون اذیت کننده نبود.
نمایش رو دوست داشتم و امیدوارم تمدید بشه تا عزیزان بیشتری ببینن.
به امید بهترین‌ها برای این گروه و برای تئاتر💙
خیلی ممنونم از لطفتون 🙏
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
مچکرم
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
رسول کاهانی
مچکرم
🙏
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
#موقت
اگه اهل خوندن کتاب هستید یا کسی رو می‌شناسید که عاشق کتاب‌خوندنه اما به خاطر قیمت کتاب‌ها قید خریدن و خوندنشون رو می‌زنه
به باغ کتاب ملک تو مجتمع خرید ولنجک حتما سر بزنید.می‌تونید تا شش کتاب به مدت شش ماه به امانت بگیرید بدون هیچ هزینه یا کارت شناسایی.
هر روز هفته از ده و نیم صبح تا هشت و نیم شب فعالن.
اینستاگرام باغ کتاب ملک malek_book_garden
پویا چرا موقت!؟
کاش میشد پین بشه ب بالای صفحه ت
چ ایده ی خووووبی
دم صاحب ایده و شما گررررم..🍀
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
میثم محمدی
پویا چرا موقت!؟ کاش میشد پین بشه ب بالای صفحه ت چ ایده ی خووووبی دم صاحب ایده و شما گررررم..🍀
ارادت میثم جان🙏💙
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
کتاب باید برای خودم باشه تازه یه لیست از مقتولین تهیه کردم که کتابامو قرض گرفتن پس نیاوردن.
ولی این خیلی ایده ی قشنگیه.
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از آقای احدی‌نیا در مقام نویسنده، ناصر سعید طهرانی رو خوندم و سیزده‌بدر رو دیدم. فضای این نمایش کمی متفاوت بود. جنس شوخی‌ها،مکث‌هایی که یه جاهایی انگار لحظه کش میاد که البته به نظرم تو فضای نمایش جا افتاده بود.
نمایش خوب شروع شد، خوب جلو رفت، خوب ادامه پیدا کرد اما پایان بندی نمایش تو ذهنم کمی زودتر از پایان‌بندی خود نمایش اتفاق افتاد. با این حال در مجموع خوب بود. این تیم با این افراد حرفه‌ای احتمالا انتظارات زیادی رو با خودش به همراه میاره. شخصا راضی بودم در کل.
به امید اجراهای پرانرژی و پرتماشاگر و البته بدون تاخیر.
امیر دلفانی (amir.delfani)
ممنون از مهرت ❤️🦋
۱۶ دی ۱۴۰۲
خداروشکر 🙏❤️
ممنونم از شما 🧿💫
۱۷ دی ۱۴۰۲
امیرعلی تقی زاده
خداروشکر 🙏❤️ ممنونم از شما 🧿💫
🙏🙏
۱۷ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نوشته‌ای که در ادامه می‌بینید نظر شخصی منه که ممکنه درست باشه یا نباشه.
ذات بازیگری دروغه. هرچی بازیگر دروغ رو باورپذیرتر ارائه بده، بازیگر ... دیدن ادامه ›› بهتریه.
قبل از ورود به سالن، ۴ کارت بهتون میدن که اسامی افراد رو صحنه نوشته شده اما نه اسامی واقعی بازیگرا. اسامی شخصیت‌هاشون. چون ما قراره بشیم بیننده/قاضی و اونها داستان زندگیشون رو از کمی قبل از فاجعه روایت کنن تا در نهایت برسن به خود فاجعه.
به ترتیب میترا، سعید، خاور و ایمان داستانشو تعریف می‌کنند.
دو تای اول داستانشون خوب شروع میشه. دو تای بعدی کمتر.
هرچی جلوتر میره ممکنه یه حدسایی بزنی که بعضیاشون درست دربیاد بعضیاشون نه.
روایت شخصیت‌ها کمی قبل از فاجعه متفاوت میشه. دیگه روایت محض نیست. بازسازی صحنه است. کاری که مجرما انجام میدن و ازشون فیلمبرداری میشه. هم تو دنیای واقعی هم تو صحنه همین نمایش.
ممکنه بعضی از روایت‌ها برامون آشنا باشه مثل روایت میترا و ایمان که یه جورایی دفاع از خوده و شاید قبلا یه جاهایی روایت مشابه رو شنیده باشیم هرچند که از تلخیش کم نمی‌کنه.
اما روایت خاور و سعید متفاوت تره حداقل از نظر من. خاور از اول داستانش با فقر و اعتیاد گره خورده. از سر فقر بچه‌دار میشد و هی می‌فروخت، از سر فقر شوهرشو فرستاد سر یه باغی تا یه پولی دربیاره و همون باعث شد شوهرش با یکی دیگه آشنا بشه و ولش کنه، از سر فقر شاید پناه برد به اعتیاد و هم‌پای شاهرخ معتاد شد و از سر فقر بود که پسرش جایی نداشت که خودشو گرم کنه و اونم خواست با آتیش گرمش کنه. شیب قصه زندگی مهناز یه طرفه رو به پایینه. همینجور تلخ و تلخ و تلخ تا آخرش.
اما سعید. وقتی میشینی پای روایتش، یه فرد باوقار رو می‌بینی. شاید از اونا که خیلیا تو بچگی ادب و شعور سعید رو میزدن تو سر بچه‌هاشون و میگفتن از سعید یاد بگیر. نگاه کن چقدر آقاست. اما کیه که تو هر شرایطی بتونه خودشو همونجوری که بوده، نگه داره.
سعید بین این چهار نفر تنها کسیه که با نقشه قبلی آدم کشته. فقط برای انتقام. همه‌چیو برنامه‌ریزی کرده حتی دستگیرشدنشو. فقط خواسته یه کاری واسه عشقش کرده باشه. بعدش واسش مهم نبوده.

احتمالا اگه کار رو دیده باشید اسم دروغ‌ها تو نام نمایش شاید براتون جالب باشه. خب طبیعیه که هر آدمی راستشو نگه و ممکنه اعترافات این اشخاص دروغ باشه. شخصا تنها اعترافی رو که مطمئنم راست و درسته، اعترافات سعید میدونم چون برای کشتن برنامه‌ریزی کرده و خودش از قبل پایان خودشو با دستای خودش نوشته. در مورد میترا حس میکنم وقتی با وجود زیباییش و اینکه تو چشم بوده اما خودش رفته سمت فرزاد و مدل روایتش جوریه که همیشه اولویت با فرزاده، حس میکنم ممکنه راست گفته باشه. اما چه خاور و چه ایمان هنوز نمی‌تونم بگم راست گفتند یا دروغ.

جدا از همه اینا، یه بار بیاید به اسم اشخاص، معنیش و روایتشون دقت کنید. میترا به معنی خورشید که انگار همه دورش می‌گردن، اما عشق فرزاد اونو از مدار خارج کرده. سعید که انگار کل زندگیش خوشبخت بوده اما تهش ...خاور که در اصل اسمش مهناز بوده و شاهرخ خاور صداش می‌کرده. شاهرخ که بچه‌هاشو میفروخته و جاش پول میگرفته و ایمان.
ایمان عجیب‌ترین شخص برای من تو این نمایشه. تنها کسیه که مستقیم با سه شخص دیگه در ارتباط بوده. عاشق میترا بوده، پسر خاور بوده و تو بچگیش رفته پیش یه دکتر که سر آمپول زدن گفته سه بار بگی میو، تمومه و اون سعید بوده.
اما نمایش با روایت این افراد تموم نمیشه. پایان این داستان با تماشاگره. با قضاوتی که می‌کنه. یادمه شبی که دیدم آخرین نفر از سالن رفتم بیرون چون نمیدونستم کیا رو میتونم ببخشم و کیا رو نه. در نهایت همه رو بخشیدم حتی سعید رو.
چون فردا قراره این نمایش رو ببینم نمیخونم که اسپویل نشه، ولی یادم باشه که بعدا بیام بخونم 😁
۰۶ دی ۱۴۰۲
بهناز پارسایی
چون فردا قراره این نمایش رو ببینم نمیخونم که اسپویل نشه، ولی یادم باشه که بعدا بیام بخونم 😁
🙏🙏
۰۷ دی ۱۴۰۲
مهرناز خلیلی
چرا داخل کامنت انقدر نمایش رو اسپویل میکنید خوب 😁
البته هم توصیه به نخوندن کردم هم گزینه افشا رو فعال کردم
۰۷ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اینجا هیچکاک از مک‌گافین میگه. تقریبا تو هر موومان، اسمی از مک‌گافین برده میشه. به نظرم کل نمایش یه مک‌گافین بزرگه. یه جفنگ واقعی که حتی از اسمش هم مشخصه. جایی تو موومان چهارم، نویسنده به کاراکترش میگه یه چیزی بگو من بنویسم و کاراکتر میگه اسفرود بی دم و یه سری مشخصات جفنگ تحویل نویسنده میده که انگار کل نمایش رو با چندتا دیالوگ تو مختصرترین حالت توضیح میده.
اما شخصا حس می‌کنم پویا سعیدی بی دلیل این اسم رو واسه این نمایشنامه انتخاب نکرده. موراکامی کتابی داره به اسم دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل. این کتاب از هفت داستان کوتاه تشکیل شده. فکر کنم داستان سوم کتاب که اسمش هست میمون شیناگاوا، مبنای خانم نغمه ثمینی برای نوشتن نمایشنامه سه جلسه تراپی بوده باشه. اسم داستان ششم این کتاب اسفرود بی دمه. یه داستان کوتاه از فردی که برای استخدام وارد یه راهرو میشه تا یه در رو پیدا کنه و خودشو معرفی کنه. یه جایی تو داستان، یکی از افراد یه قانون رو میشکنه و درحالی که به نظر میاد دست بالا رو داره کم کم ورق برمیگرده و تو موقعیت بازنده قرار میگیره. چیزی که تو تقریبا تمام موومان‌های این نمایش وجود داره. افرادی که تو شروع موومان، تو یه موقعیتی هستند و داستان که میرسه به آخرش، مثل دو سر الاکلنگ جاشون عوض میشه.
هرچند که میزان تاثیر موومان‌ها روی تماشاگر، کاملا متفاوته، اما حس می‌کنم مثل موومان اول، کل نمایش یه شالوده شکنیه جذابه دست‌کم برای خودم.
عالی بود 👌 ممنون.
۱۸ آذر ۱۴۰۲
پویا جان ممنونم از توضیحاتت
من ب شدت این نمایش رو دوست داشتم؛
نمیگم ضعف نداشت
اما در مجموع فوق العااااده بود
و خوشحالم ک تماشاش رو از دست ندادم.
۲۵ آذر ۱۴۰۲
میثم محمدی
پویا جان ممنونم از توضیحاتت من ب شدت این نمایش رو دوست داشتم؛ نمیگم ضعف نداشت اما در مجموع فوق العااااده بود و خوشحالم ک تماشاش رو از دست ندادم.
🙏💙🙏
۲۵ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جدا از نمایش که دوست داشتم و به نظرم همه چی، حتی اون مونولوگ‌ها هم برام جذاب بود و بازی بازیگرا حداقل اون شبی که من دیدم تو بهترین حالتش بود این برام عجیبه که کارگردان کار، دوستانه و در نهایت مهربونی، از همه خواستن گوشیارو خاموش کنن و جایی بذارن که در حین اجرا نیفته و تماشاگرا با هم حرف نزنن.
اما متاسفانه بودند افرادی که حرف زدند، گوشی‌ای بود که افتاد با صدای بلند و از همه بدتر، در حین مونولوگ آقای کیایی، که با احساس‌ترین قسمت بازیشون بود گوشی یکی از عزیزان تماشاگر چند ثانیه‌ای زنگ خورد و همه اینا وقتی بود که خود آقای مولانیا کنارمون نشسته بودند و با هرکدوم از این اتفاقات، میشد ناراحتی رو تو چشاشون دید.
از همه جالب‌تر قبل شروع بود که چتد تا صندلی اون طرف‌تر از من، کودک فکر کنم ۷، ۸ ساله‌ای نشسته بود که پیش خودم گفتم خدایا خودت این ۱۱۰ دقیقه رو به خیر بگذرون. اما هیچ صدا و حرکت تمرکز خراب‌کنی از طرف اون کودک ایجاد نشد.
به امید اون روز که نتیجه درخواست مهربانانه و به حق کارگردان، تهش بشه یه جو مناسب هم برای خود تماشاگرا و هم عوامل اجرا.
همون شب یه عزیزی کنار من نشسته بودن داشتن پاپ کورن میخوردن ،البته خیلی تلاش میکردن آروم و باملاحظه بخورن که صدایی نداشته باشه😁
دوست عزیز جلویی دائما گوشی به دست داشتن عکس میگرفتن....
یه عزیزی هم کنارم نشسته بود دائما از دوستش می‌پرسید چی شد؟ چی شد؟! و پچ پچ های مداوم و مزاحم......

نمیدونم کی قراره درست بشه، ولی امیدوارم بشه!!
۱۷ آذر ۱۴۰۲
والا من شنیدم خود کارگردان، اجازه فیلمبرداری در یکی از صحنه های نمایش رو به همه دادن...جدا از اینکه این روش به اصطلاح تبلیغاتی(که تازگیا مُد شده!!!) ، یک ضدتبلیغ کامل هست و اثر بدی بر فرهنگ تماشای نمایش دارد؛ طبق مشاهدات شما گویا طی همان اجرا آثار منفی خود را بشدت نشون داده...


خدا بخیر کنه!
۱۷ آذر ۱۴۰۲
پیمان لسان
والا من شنیدم خود کارگردان، اجازه فیلمبرداری در یکی از صحنه های نمایش رو به همه دادن...جدا از اینکه این روش به اصطلاح تبلیغاتی(که تازگیا مُد شده!!!) ، یک ضدتبلیغ کامل هست و اثر بدی بر فرهنگ تماشای ...
بله صحیح می فرمایید و کاملا با شما موافقم اما بجز اون تایمی که اجازه داده بودند چنین رفتاری سر زد متاسفانه ...
۲۳ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمیگید وقتی از دلتنگی حرف می‌زنید آدم دلش تنگ میشه. اونم واسه چیزی که ندیده.
یهو یه جا وسط یه اجرایی یهو پرت شدم به اون لحظه‌ای که تیوال پیام داد که اجرا به خاطر کرونا کنسله. یهو دلم خواست بیام اینجا و بنویسم.
بیاید این کار رو دوباره اجرا ببرید بذارید دلتنگیمون رفع بشه💙
من غیر از این نمایش حسرت دیدن دو نمایش دیگه رو هم دارم! گریزلی و دربارهٔ تصویرت از من تجدید نظر کن...
۰۵ آذر ۱۴۰۲
امیرمسعود فدائی
من غیر از این نمایش حسرت دیدن دو نمایش دیگه رو هم دارم! گریزلی و دربارهٔ تصویرت از من تجدید نظر کن...
گریزلی از اون ناب ها بود ...
۰۵ آذر ۱۴۰۲
سه روز مونده با تاریخ بلیطم برای الویرا 2020 اپیدمی رسما اعلام شد ...
۰۵ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگه نمایش رو ندیدید این متن رو نخونید چون قسمت‌هایی از داستان رو لو میده.
تقریبا همون اولای تئاتر دیدنم دو سه تا اجرای مونولوگ جذاب دیدم. اون ... دیدن ادامه ›› قدر جذاب که اسم مونولوگ بهترین تبلیغه واسه اینکه جذبم کنه. یکیش گریزلی بود که هنوز که هنوزه، دلم میخواد دوباره ببینمش، یکی دیگشم کریملوژی بود که تو تئاتر شهر اجرا رفت.
جدا از این که این نمایش مونولوگه، خود علی رو هم یکی دو بار جلو در تئاتر شهر دیدم و با هم حرف زدیم و تقریبا یه تیزری از کار رو همونجا واسمون اجرا کرد. همین دو تا دلیل منو کشوند به تماشای اولین اجرای محیطی که قرار بود ببینم.
داستان از شیطنت‌ها و شلوغیای علی شروع میشه، از این در و اون در زدناش تا رسیدن به سینما و کنترلچی و آپاراتچی شدن. شبیه پسر بچه سینما پارادیزو. از اونجا به بعد علی میشه نوید و ما خیلی جاها علی که نه، انگار نوید محمدزاده رو می‌بینیم.
جذابه، شیرینه اما از یه جایی به بعد، علی دیگه نمی‌خواد نوید باشه، میخواد خودش باشه تا تو مسیر علاقش قدم برداره اما هرکاری میکنه نمی‌تونه تا اینکه میاد تهران تا با خود نوید حرف بزنه.
تو همون تیزری که علی واسمون اجرا کرد تا یه حدی خط داستان رو می‌دونستم اما نمایشی که دیدم از تصوراتم جلوتر و بهتر بود.
اینی که الان میگم حس شخصیمه اما حس میگم مثل اجرای جوجه تیغی که چندبار اجرا رفت *من نوید نیستم* با کمی تغییر تو متن پتانسیل چندبار اجرا رفتن حتی تو سالن تئاتر رو هم داره.
امیدوارم فرصتش پیش بیاد که دوباره هم بتونم ببینمش.
به فرزندانتان بیاموزید
زن دوست است
وطن است
زندگیست.

نزار قبانی
یکیه که نیست. یه شب مهسا، یه شب نیکا، یه شب سارینا، یه شب آرمیتا، یه شب ..............................😔

ماها چی. هی تمدید و تمدید و تمدید
کسی که نیست
کسی که هست را
از پای در می آورد...

#گروس_عبدالملکیان
۱۹ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این متن دارای کمی پراکندگی و پریشانیه و نظرات کاملا شخصی و غیر تخصصیه و البته داستان هم اسپویل میشه.
وقتی وارد میشید جدا از مهری که میزنن کف ... دیدن ادامه ›› دستتون، یه کارت بهتون میدن که نقش شما روش نوشته. اما نکته طعنه‌آمیزش اینه با هر نقشی، شما هیچ نقشی تو زنده موندن یا نجات بقیه شهروندا ندارید و آخرش همه یا تقریبا همه کشته میشن اما طعنه‌آمیز تر اینه که شخصی که دوربین رو سرشه و ظاهرا همه کارست اونم با یه تاب بالا و پایین میشه و طنابش به یه جای دیگه وصله و دست خودش نیست.
با دیدن کی‌آس (chaos) یاد فیلمی به همین اسم افتادم که چندباری از تلویزیون پخش شد. اونجا افسری به مافوقش میگه تو هر بی‌نظمی‌ای، یه نظمی وجود داره. اینجا کی‌آس هم به آخر بازی مافیایی که کیوان تعریف می‌کنه ربط داره، هم به بهم‌ریختگی ذهنی کیوان وقتی داره ماجرا رو تعریف می‌کنه. جالب اینه کیوان میگه من عاشق کی‌آسم. احتمالا نه تو بازی، که تو کل زندگیش.
آلین (all - in) اسم مادر کیوانه. ترکیب کی‌آس و آلین، یه بی‌نظمی همگانی رو نشون میده. جایی که هیچی سر جاش نیست. تو همون نظریه بی‌نظمی(آشوب)، گفته شده شاید چیزی تو یه مقیاسی بی‌نظم و غیر قابل پیش‌بینی به نظر بیاد اما ممکنه تو مقیاس بزرگتر کاملا قابل پیش‌بینی و پایا باشه.
یادمه کیوان دو جای نمایش میگه من مرگ رو انتخاب کردم. با شنیدن این جمله یاد ایوان مک‌گرگور افتادم تو فیلم trainspotting که همون اول فیلم میگفت زندگی رو انتخاب کن، شغل رو انتخاب کن، خونواده رو انتخاب کن و .... بعدش میگفت من زندگی رو انتخاب نکردم یه چیز دیگه رو انتخاب کردم.
البته اونجا داستان چیز دیگه‌ای بود و اینجا چیز دیگست. کیوان به ته رسیده.
کیوان همیشه از نگاه کردن تو چشم آدما فراریه همونطور که از گفتن حقیقت فراریه. هر موقع صحبت از جرات یا حقیقت میشه سریع جرات رو انتخاب میکنه. فقط وقتایی حقیقتو میگه که ته کاره. اون موقع تو چشم طرف نگاه میکنه. مثل موقعی که ته بازی مافیا تو چشم آسی (عاصی) نگاه میکنه و میگه من مافیام. مثل موقعی که تو چشم قمارباز پوکر فیس نگاه میکنه و میگه مادر مریضم تو اون خونست. مثل وقتی تو چشم بازجو نگاه میکنه و به قتل اعتراف میکنه. اما هر موقع بتونه از گفتن حقیقت فرار میکنه مثل موقعی که به دکمه مانتو مادرش نگاه میکنه. یا اونجایی که بلدورزچی ازش میپرسه با این خانم نسبتی داشتین؟

کیوان خواسته و ناخواسته تنهاست. خواهر و برادری نداره، پدرش مرده و مادرش آلزایمر گرفته اما با کاراش باعث میشه رضا و پدرام و عاصی ولش کنن. اون وقتی میرسه آخرش، دیگه هیشکی براش نمونده.

یه چیزی تو شخصیت کیوان هست که چندجایی از نمایش نمود داره اما متوجه علتش نشدم. کیوان علاقه زیادی به سورپرایز کردن داره. چه اون جایی که تو بازی جرات حقیقت، جرات رو انتخاب میکنه و چهارطبقه رو میره بالا یا میره دایناسورا رو از مغازه می‌دزده. یا اون جایی که یهو بلیت ترکیه میگیره که با عاصی برن سفر یا بیلبورد عاصی رو واسه تولد عاصی نصب میکنه یا حتی اون جا که وقتی سند و پول رو زنده کرد یهو برمیگرده تو بازی. اون حتی خودشم رو هم سورپرایز میکنه وقتی میرسه به مامور پاسپورت و انتظار داره بگیرنش اما سالم رد میشه.

یه جایی اولای نمایش کیوان میگه دهنم بوی جوراب میده. بوی جوراب واسه وقتیه که اون بت پیر حرومزاده کیوان رو گرفت و گفت تو بابا بالا سرت نبوده باید ادب بشی. دقیقا مثل همونایی که خواستن پدر معنوی ما باشن، اما پاهاشون رو کردن تو حلق زندگی ما.

بی‌ربطه‌ها اما کیوان دوباره بازی منو یاد نوید عصبانی نیستم میندازه. هر دوشون بی‌پولن، هر دوشون به هر دری میزنن، هر دوشون کسی که عاشقشن رو از دست میدن و تهش هر دو میمیرن.

و چه شیرینه آلزایمر وقتی ندونی بچت تو چه کثافتی داره دست و پا میزنه. چه شیرینه آلزایمر وقتی ندونی از رو بدبختی سند خونه رو باخته و اونو به اسم رضایت‌نامه امضا کردی. چه شیرینه وقتی خونتو مصادره کنن و با بلدوزر خراب کنن اما ندونی چرا. گاهی فکر میکنم نویسنده‌ها با انتخاب آلزایمر نذاشتن قصه از این تلخ‌تر بشه.
و چه تلخه وقتی آسی رو عاصی میکنی و عشقت از کفت میره. چه تلخه جونتو میذاری وسط اما واسه اون پوکرفیس فقط یه بازیه واسه هیجان بیشتر و تازه ده‌هزار تا هم بذاره واسه مزه. چه تلخه وقتی همه عروسکا نگات کنن و کاری ازشون بر نیاد. چه تلخه طرف با سه تا سرباز میز رو جمع کنه. چه تلخه طرف تو سه روز خونتو مصادره کنه و بزنه با خاک یکیش کنه.
تلخ‌تر اونه که میدونه توش آدم زندگی میکنه اما با بلدوزر بیفته به جونش.

کیوان دمت گرم که لندکروز اون پوکرفیس رو آتیش زدی. دمت گرم که آخرین بازمانده دایناسورا رو دفن کردی و روش شا..یدی و دمت گرم که با ۱۴۰ تا سرعت اون بت پیر رو به حقش رسوندی. شاید خیلی جاها باختی، اما این جا رو خوب بردی.

پ.ن ۱: با کیوان و داستانش خیلی عمیق همراه شدم و فهمیدمش اما احتمالا نتونستم خوب منتقلش کنم.
پ.ن ۲: یادمه محمد مجللی نازنین یه جا نوشته بود دوست داره یه مونولوگ بنویسه که اسماعیل گرجی بازیش کنه. مجللی، امیدوارم اگه هنوز حس و حالشو داری بنویسیش، چون گرجی برات کم نمی‌ذاره.تا وقت داری این اجرا رو ببین.
پ.ن ۳: اسم چند تا فیلم رو آوردم. جا داره یادی کنم از inglourious basterds سالن حافظ که هرشب یه پیش‌نمایش تهوع‌آور واسه تماشاگرا اجرا می‌کنن.

شب همگی بخیر.
من این کار رو اصلاً دوست نداشتم ولی نمی‌تونم نوشتهٔ تو رو دوست نداشته باشم چون عالی نوشتی👌🏻👌🏻👍🏻👍🏻
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
مریم اسکندری
کیف کردم با نوشتتون،چقدر خوب حس و درکی که از نمایش داشتم رو شما نوشتین....
ارادت.🙏 ممنون از محبتتون.
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
Fateme Nematy
چقدر نوشتنون قشنگ بود. چقدر با کلمات قشنگ بازی کردید . ممنونم 🙏🙏🙏🙏
ممنون از مهرتون🙏
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حال خوب از ورود شروع شد، از همون اول که چشم تو چشم میشی با بازیگرا و باهاشون مثل دوستات احوال‌پرسی می‌کنی و میان راهنماییت می‌کنن کجا بشینی، اصلا یه جوریه انگار تو یه هوای گرم، یه بارون ریز ۵ دقیقه‌ای میاد و همه‌چی رو قشنگ‌تر می‌کنه. مثل همون احوال‌پرسی گرمی که احسان سلیمیان تو زردآلو با تماشاگر می‌کرد.
چقدر همه چیز نمایش رو دوست داشتم. متن رو، بازی‌ها رو، ارتباط بازیگرا با تماشاگرا رو. موسیقی اول کار رو. میشد پایان کار هم بهتر باشه. شخصا پایان نمایشنامه اصلی رو بیشتر دوست دارم.
یه نکته‌ دیگه‌ای که خیلی بهم چسبید این بود که جایی نشستم که هم دید خوبی به همه بازیگرا داشتم و هم کنار صندلی‌ای نشستم که علی باقری و ایمان صیاد برهانی گاهی بنا به موقعیت داستان، روش می‌نشستن و چقدر کیف داد وقتی اصغر پیران عزیز میکروفون رو نگه داشت و اون متن کوتاه رو با کمی استرس و کلی هیجان و ذوق خوندم.
انقدر همتون خوبید آدم دلش می‌خواد بازیگر شه. ایمان صیاد برهانی یه پنج ستاره جدا از پنج ستاره نمایش، واسه خود خودته.
دست‌خوش. بمونید و کار کنید و ما هم کیف کنیم.
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
پس اون تیکه ، امشب قسمت شما شد .. :)
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
نیلوفر ثانی
درود. می تونید هر وقت خواستید در اجرا جاتونو عوض کنید.
چه جالب✨
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
پویا فلاح
نه راستش. با توجه به زمان ورود و اینکه چند نفر باشین یکی از بازیگرا هدایتتون میکنه. شخصا جلو در ایستاده بودم و بعد مهمان‌ها وارد شدم و آقای باقریدو تا صندلی رو نشونم داد و گفت رو هرکدوم میخوای ...
منم طبق معمول عقابی تنها هستم😌😂 میرم ببینم کجا قسمتم میشه🦅
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وجب به وجبش بوی لاشه می‌داد اما بازم خونه بود.




پ.ن: اینکه سه بار گریه کردم غیر‌طبیعیه یا زیاد همراه شدم با کار؟
طبیعی!
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
بهار مومنی
راحت باش آقا پویا از دیدِ من کمم بوده 😅
وای :)))
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
زیاد همراه شدی با کار
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر

تماس‌ها

pouyafallahofficial