نمایش غم انگیزی بود و تاثیرگذار. اینکه با رفتن پدر خانواده ولو به دردنخور، پایه های خونواده سست میشه و مادر مستاصل. با نبود مادر خانواده، اوضاع بسیار بدتر میشه و شرایط غم انگیزتر.
قدر پدر و مادرهامون رو بیشتر بدونیم.
به الگوپذیری بچه ها و حفظ شدن حرکات پدر و مادرشون ایمان بیاریم.
ممنون از خانم صمدی و بازی قشنگشون.

چهارشنبه به همراه پانزده نفر از دوستانم به تماشای این تئاتر آمدیم و همه مون راضی و خوشحال از سالن بیرون اومدیم.دستکاری های جالبی در اصل داستان شده بود ولی این روایت هم جالب بود و شاید در عصر حاضر، واقعی تر. در ضمن برای من که آقای یزدانی از خوانندگان مورد علاقه م هست و مقدور نشده به کنسرت‌های ایشون برم، فرصت خوبی برای شنیدن صدای ایشون بود. مراسم اختتامیه ی اجرا هم جالب بود.

برای امروز بیست و چهارم اردیبهشت یک بلیط برای ردیف هشت- صندلی سی و هشت موجود است.09129376389

یک بلیط برای بیست و نهم (دوشنبه) سانس ساعت نه در بلوک بی- ردیف چهار- صندلی شانزده برای فروش موجود است. 09129376389

ممنون از اینکه در روز جمعه، ساعت متفاوتی اجرا میکنین که تا قبل از بسته شدن مترو بتونیم برسیم خونه.

یه تئاتر پرکشش با اهنگهای قدیمی فراموش نشدنی و خاطرات سینمایی از زبان یه آپارتچی و داستان تلخ زندگی ش. زمان به قدری سریع گذشت که متوجه نشدم یک ساعت سپری شد. آقای فلاح بازیگر کرمانی ای که خاک صحنه خوردن و یک شبه به اینجا نرسیدن و طی سالها کارهاشون رو دنبال کردم. آخرین تئاتری که ازشون دیدم، "کابوس‌های آنکه نمی میرد" بود که به زندگی و زمانه ی دهخدا پرداخته بود و عالی بود و احساسات وطن دوستانه ی تماشاچیان رو زنده کرد. فیلم یک کامیون غروب رو هم که در گروه هنر و تجربه اکران شده بود از ایشون دیدم.
دیدن این تئاتر جذاب و نوستالژیک رو پیشنهاد می کنم.

جزو بهترین های این فصل بود و سبک جالبی داشت.
ممنون از خانم یوسفی و صدای جذابشون که از تماشاگرها بابت اینکه تو این هوای سرد اومدن سالن و به تماشای نمایش نشستند، تشکر کردن. خوشحالم که نمایش خوبی دیدم که ارزش تحمل سرما رو داشت😍.

کتاب کتابخانه نیمه شب داستان جدی و تلخی داشت ولی تئاتر ش، حالت نیمه کمدی پیدا کرده بود و با ایرانیزه شدن و شوخی های روزمره هم به کلی از متن اصلی فاصله گرفته. اسمی مثل شبه کتابخانه نیمه شب یا شبح کتابخانه ی نیمه شب براش مناسب تر بود.
به اونهایی که کتاب رو نخونده بودن، خوش گذشت.
از چند ماه پیش که قرار بود این نمایش اجرا بشه، فکر می کردم که دکورهای سنگینی برای لوکیشن های متعددی که در داستان بود لازم هست ولی دکور ساده ای داشت.

کاشکی ساعت شش و هفت اجرا بشه. زمستونه و هوا سرد. ساعت نه آدم دلش می خواد خونه باشه.