در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال حسین چیانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:02:05
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دو عدد بلیط برای روز یکشنبه ۹ دی خریدارم.
هرکس قصد فروش داشت داخل تلگرام پیام بده یا پیامک ارسال کنه:
۰۹۱۳۶۵۷۰۴۴۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند شب پیش به تماشای این نمایش نشستیم.
نمایش درباره واپسین اثر ایرج‌میرزا به اسم زهره و منوچهر بود که نیمه‌کاره موند و به دلیل مرگ ایرج‌میرزا هیچوقت تموم نشد. این ایده که کسی سراغ این کار بره و فضایی خیالی ایجاد کنه که در این فضا، روایت ایرج‌میرزا از طرفی و روایت داستان ایرج‌میرزا (زهره و منوچهر) از طرفی پیش بره، خب ایده جالبیه.
در رابطه با این نمایش به جز ایده خوبش چندان حرفی برای گفتن ندارم. به صورت کلی می‌تونم بگم کار از نظر تکنیکال (به جز مواردی از طراحی لباس نظیر دمپایی پلاستیکی ایرج‌میرزا که کاش با دقت بیشتری انجام می‌شد)، قابل قبول بود، از نظر محتوایی هم تصمیم سازندگان، ساخت اثر سرگرم‌کننده بوده و موفق هم در این رابطه عمل کردن.
من از گذشته‌ها گروه ولشدگان رو دنبالشون می‌کردم و به علت ساختارشکنی بانمکی که در موسیقی سنتی ایجاد کردن، همیشه برام جالب توجه بودن. بخش کنسرت این تئاتر-کنسرت در همراه کردن مخاطب با خودش موفق‌تر عمل کرد. بخش نمایش چندان چیزی برای عرضه نداشت و ضعیف‌تر عمل کرد. بازی‌ها هم بین ضعیف تا متوسط تقسیم می‌شدن.
در کل این نمایش، نمایشیه که به چشم سرگرمی نمایش خوبیه و می‌شه لحظاتی رو خندید و سپری کرد. اما باید با همین هدف هم داخل سالن بشید و نه چیزی بیشتر. خیلی ممنونم از همه عوامل.
چند شب پیش به تماشای نمایش شهربازی نشستیم.
در ابتدا عرض کنم دلیل این که نظرم رو در دیوار خودم می‌نویسم و نه در صفحه این نمایش، هاید کردن پیام‌ها و بررسی پیش از انتشار توسط عوامل محترم این اجراست!!! از همین تریبون این اقدام ناشایست رو محکوم می‌کنم!
برسیم به خود نمایش. پیش از دیدن نمایش به دلیل نقدهای منفی برخی دوستان عزیزم، با انتظار بسیار پایینی وارد سالن شده بودم. اما چیزی که باهاش مواجه شدم کمی متفاوت بود با اون انتظاری که داشتم و به صورت کلی این کار رو اثری قابل قبول دیدم. از اینجا به بعد متن، تماما حاوی اسپویله. مراقب باشید.



نمایش شهربازی اثری فرمال و سمبلیک بود. در ابتدا با بچه‌ای به نام ماری در شهربازی متروکه مواجه می‌شیم که پدر و مادرش رو گم کرده. این بچه ... دیدن ادامه ›› می‌تونه به مثابه انسانی باشه که در جهان مدرن، سرگردان رها شده. ویژگی بارز بچه اینه که یه زمینه ذهنی خالی از هرچیزی از جنس خیر یا شر داره. در ادامه، این بچه با افرادی آشنا می‌شه که ظاهرا قصد کمک به بچه در راستای پیدا کردن پدر و مادرش (به مثابه هویت) رو دارن. کمی جلوتر، بچه خودش رو با بچه‌های دیگه‌ای با گریم‌های متفاوت و معنادار، مشغول بازی با بچه مذکور می‌بینیم. این گریم‌ها و رنگ‌ها به کاراکتر بچه‌ها استقلال مکانی و هویتی می‌بخشه. در ادامه با ورود نوید محمدزاده در قامت گرگ، می‌بینیم که غالب این افراد، به نوعی فرزند یا فرزندخوانده این گرگ می‌شن. اگه بپذیریم که اون یک بچه که گوسفند بوده و نه گرگ، ارجاعی به بره خدا در انجیل یوحنا باشه، می‌تونیم به گرگ، به نمادی از مسئله شر نگاه کرد. داستان وقتی جالب می‌شه که این گرگ‌ها برای تفریح خودشون اون بره رو شکنجه می‌کنن در این شهربازی. شکنجه‌ای که برای گرگ‌ها فقط یه سرگرمی سادس. مسئله شر اینجا پررنگ‌تر می‌شه انگار.
نکته جالب کار اینه که ماری در ادامه تفاوتی با بچه‌های دیگه در سرنوشت نخواهد داشت و همراه می‌شه با موج گرگ شدن‌ها. این خیلی نکته مهمیه که کار قرار نیست یک قهرمان و یک شخصیت متمایز رو به نمایش بگذاره. چرا که اون بچه نمادی از عادی‌ترین افراد یه جامعه می‌تونه باشه و نه افرادی متمایز که خلاف جهت حرکت می‌کنه.
در جایی از ابتدای کار هم شاهد هستیم که همه اون افرادی که قصد کمک به بچه رو دارن، نامی مشابه با اسامی خانواده ماری دارن. این می‌تونه نشونه‌ای باشه از این که مجموع تمام این اتفاقات می‌تونه در غالب جامعه کوچیک اطراف ما شکل بگیره.
نمایش محتوای خوبی داشت اما در اجرا کمی لنگ می‌زد. به عنوان نمایشی "نسبتا" آوانگارد، نمایش قابل قبولی بود اما در بخش اجرا جای کار بیشتری داشت. کار در محتوا پست‌مدرن طلقی می‌شه، به دلیل این که مسئله اصلی پست‌مدرنیسم، سرگردانی و ملال انسان در جامعه مدرنه و اعتراضش به این مسئله. اما در فرم کار و المان‌ها، چندان کار رو نمی‌شه پست‌مدرن تلقی کرد.
کار به لحاظ فنی و تکنیکی خوب بود. نورپردازی به درستی انجام شده بود. استفاده از نورهای رنگارنگ در دنیای بی‌رنگ و دارکی که نمایش نشون می‌داد، تناقض جالبی خلق کرده بود، تابیده شدن نوری شدید به سمت مخاطب می‌تونست تلنگری باشه که هر مخاطبی می‌تونه در جایگاه این کاراکترها (بچه، گرگ و...) قرار بگیره. طراحی صحنه چشم‌نواز بود و البته متناسب با کار. ایده استفاده از آیینه‌ها ایده خوبی بود. کف صحنه به شکل صفحه شطرنج بود که متناسب با محتوای اثر بود. طراحی حرکت‌ها کمی جای بهتر شدن داشت. در چنین نمایشی که اجرایی فرم رو انتخاب کرده، ضعف طراحی حرکت بهتر به چشم میومد و کمی توی ذوق می‌زد. طراحی لباس هم به نظر من از نقاط قوت کار بود.
در اواخر کار شعری از محمد مساوات عزیز خونده شد. شعر، شعر زیبایی بود اما مناسب کار نبود؛ به این علت که داشت کل داستان کار رو به صورت خلاصه و جمع و جور به مخاطب تحویل می‌داد. خب اگه در چنین نمایشی قراره مخاطب به کنکاش و چالش کشیده بشه، پس چنین لقمه آماده‌ای وصله ناجوره. در همین شعر البته اشاره‌ای به بحث زمان می‌کنه (با عباراتی مثل اکنون، گذشته، ششصد سال و...) که نشون می‌ده دغدغه محتوای کار، در هر زمانی از زیست بشر وجود داشته، ولو به شکل‌های متفاوت. به جز این نکته، بقیه شعر زیبا اما همون وصله ناجوریه که خدمتتون عرض کردم.
مونولوگی که در انتهای نمایش توسط بچه ادا می‌شه هم جالب توجه بود و دیدگاه متفاوتی از اسم نمایش (شهربازی) می‌ده.
کار در کل کار قابل قبولی بود، بد نبود اما جای کار زیادی برای بهتر شدن داشت. به امید آن که عوامل اجرا هم دست از هاید کردن نظرها بردارن! خیلی ممنونم از عوامل کار.
اول ازتون ممنونم که برامون نوشتید
دوم اینکه آقای چیانی بخشی که متوجه شباهت اسم ها با افراد خانواده ماری میشیم‌ رو به یاد ندارم،میشه توضیح بدید؟
نرگس رضوی
اول ازتون ممنونم که برامون نوشتید دوم اینکه آقای چیانی بخشی که متوجه شباهت اسم ها با افراد خانواده ماری میشیم‌ رو به یاد ندارم،میشه توضیح بدید؟
ببینید وقتی که افراد مختلفی پیدا می‌شن که می‌خوان به ماری کمک کنن برای پیدا شدن خونوادش، همدیگه رو با اسامی مشابه اسامی خانواده ماری صدا می‌کنن اگه خاطرتون باشه.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
📌به تیم محترم تیوال

ما به‌عنوان مخاطبان تئاتر و کاربران همیشگی شما، قدردان زحماتی هستیم که برای ارائه خدمات بهتر و حمایت از فرهنگ و هنر انجام می‌دهید. اما اخیراً مشاهده شده که برخی از نظرات کاربران، به‌خصوص نقدهای منفی درباره آثار یا سالن‌ها، حذف شده یا نمایش داده نمی‌شوند.

شفافیت و صداقت، پایه‌های اعتمادسازی بین شما و مخاطبانتان است. سانسور نظرات باعث می‌شود کاربران احساس کنند صدای آن‌ها شنیده نمی‌شود و از بیان تجربیاتشان خودداری کنند. این امر نه تنها به اعتماد کاربران آسیب می‌زند، بلکه کیفیت خدمات شما را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد.

ما از شما خواهش می‌کنیم با حفظ شفافیت و اجازه دادن به نمایش تمامی نظرات (چه مثبت و چه منفی)، به جایگاهی که در میان اهالی هنر دارید پایبند بمانید. این موضوع تنها در جهت بهبود خدمات شما خواهد بود و کاربران را به حمایت از تیوال تشویق می‌کند.

با احترام،
عضوی از گروه هالین
نظر جناب کیانی درباره این نمایش. به دلیل مشکلی که اکانت ایشون داره، بنده نظرشون رو کپی کردم و اینجا نی‌گذارم:

// سانسور شده توسط رسانه ملی //
اگر یک تئاتر تلویزیونی در نظر می گرفتیم انگار این نمایش توسط سازمان صدا و سیما سانسور شده...
انگار همه چی اش خوبه ولی صحنه ها بهم ربطی نداره!
من از روز اول " هیروشیما " خوندمش!
نقد ۲ تا منتقد را نیز خواندم و امری سیاسی را متوجه نشدم...
ولی فضاسازی اش خوب بود، این قدر باهوش نیستم همه چی را بفهمم...
ولی بازی ها خیلی خوب و گریم و طراحی صحنه و لباس خوب بود...
یاد صدای ... دیدن ادامه ›› آهسته برف جابز و جویندگان طلا چاپلین افتادم...
انتظار داشتم اسی سرباز را یک ربات جنسی ببینه!
۱۲ از ۲۰
و نمایشنامه سانسور شده اش نمره خوبی نگرفت...
هیروشیما را بعد از انفجار ندیدیم ولی هیوشیما را قبل و بعد انفجار دیدیم..
و هیوشیما ندیده از این دنیا نرفتیم!
خدا را شکر!
"این قدر باهوش نیستم همه چی را بفهمم"

چقدر منظورش از این نوشته رو می‌فهمم :)) زیبا.
Fateme Nematy
آقای چیانی اینجور که داره پیش میره اسم اکانتونو باید عوض کنید و به چیانی و کیانی تبدیلش کنید😉
کم کم باید همین کار رو بکنم انگار :)))
Fateme Nematy
آقای چیانی اینجور که داره پیش میره اسم اکانتونو باید عوض کنید و به چیانی و کیانی تبدیلش کنید😉
😂😂😂
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند شب پیش به تماشای این نمایش نشستیم.
رمان منگی نوشته ژوئل اگلوف یکی از آثاریه که در پس روایت ساده و پرتعلیق، ساختاری چندلایه و تفکر عمیقی رو عرضه می‌کنه. این اثر، تصویری از انسانی رو ارائه می‌ده که در گیرودار دنیایی بی‌روح و ماشینی گم شده؛ دنیایی که بی‌تفاوتی و خفقانش، انسان رو از معنای زندگی تهی می‌کنه. این رمان با یه زبان گزنده و گاهی طنز، از گریزناپذیری این شرایط می‌گه، اما درعین‌حال یه نوعی عجز و یأس وجودی رو هم به نمایش می‌ذاره.

این نمایش به‌خوبی موفق شده روح این رمان رو در قالبی جدید و هنری بازآفرینی کنه. به قول معروف، جان کلام رو فهمیده. اونچه توی طراحی صحنه با چمدونی بزرگ به‌عنوان مرکزیت بصری اثر دیده می‌شه، به‌زیبایی مفهوم اسارت و میل به رهایی شخصیت اصلی رو تداعی می‌کنه. این چمدون، هم استعاره‌ای از بار سنگین زندگی مدرن و هم نمادی از آرزوی گریزه. این نوع نمادگرایی نه‌تنها به متن وفاداره، بلکه در عین حال ظرفیتای دراماتیک جدیدی رو هم به نمایش اضافه کرده.

نورپردازی و سایه‌بازی، نقش حیاتی توی خلق فضای مورد نظر دارن. کم‌نوری ممتد صحنه با نورهای محدود و هدفمند، مستقیما به فضاسازی رمان وفاداره؛ ... دیدن ادامه ›› همون فضایی که توی رمان اصلی، توی اون صبح و شب تفاوت چندانی ندارند و این یک‌رنگی و بی‌روحی محیط، بازتابی از درونیات شخصیت اصلیه. استفاده از نور بیشتر برای نمایش رویاهای شخصیت هم، تضاد بین جهان ذهنی و محیط بیرونی اون رو برجسته کرده؛ تضادی که توی متن اصلی رمان هم نقش کلیدی داره.

پرفورمنس، به‌عنوان نمایشی از آشفتگی‌های ذهنی شخصیت اصلی، لایه دیگه‌ای به کار اضافه کرده. این نوع تجسم‌بخشی به حالات روانی، که انگار به خود آشفتگی‌های درونی شخصیت جون بخشیده و به اجرا درآورده، از عناصر برجسته تئاتر پست‌مدرن محسوب می‌شه. با توجه به این مسئله و البته گریز و تناقض انسان مدرن از مدرنیته اطرافش، می‌تونه باعث بشه این کار رو تا حدودی پست‌مدرن بدونیم. پرفورمنس‌ها، علاوه بر تقویت بعد روان‌شناختی اثر، به مخاطب امکان می‌ده تا پیچیدگی‌های شخصیت اصلی رو از زاویه متفاوتی تجربه کنه.

یکی از نکات جالب توجه، استفاده نمادین از المان‌ها با هدف خلق فضای رمانه؛ زمانی که از سایه هواپیما و قطار و... استفاده می‌شه. این انتخاب و ایده جسورانه، اگرچه ممکنه در ابتدا با نگرانی همراه باشه، اما گاهی برای تطبیق یه اثر ادبی با مدیوم تئاتر ضروریه.

پایان‌بندی کار با پایان‌بندی رمان متفاوته. به نظر می‌رسه پایان‌بندی جدید نه‌تنها خدشه‌ای به پیام اصلی اثر وارد نکرده، بلکه امکان هم‌ذات‌پنداری و تعمق بیشتر مخاطب رو هم فراهم کرده (نظر شخصی).

انتخابای هنری درست و جسورانه، از طراحی صحنه گرفته تا نورپردازی و بازیگر، در کنار تعهد به مفاهیم بنیادین اثر اصلی، این نمایشو برای من به تجربه لذت‌بخش و تأثیرگذاری تبدیل کرد. خیلی ممنونم از عوامل.
ترس از فرو رفتن در مدرنیته،بدون فهمیدن مفاهیمش و حتی زمان نداشتن برای خداحافظی با سنت و مدل سنتی خودمون،مارو توی غم بزرگی برده.بلاتکلیف از اینکه دوستدار مدرن شدنیم یا دلتنگ روزهای سنتی بودنمون.
مریم علیپور
ترس از فرو رفتن در مدرنیته،بدون فهمیدن مفاهیمش و حتی زمان نداشتن برای خداحافظی با سنت و مدل سنتی خودمون،مارو توی غم بزرگی برده.بلاتکلیف از اینکه دوستدار مدرن شدنیم یا دلتنگ روزهای سنتی بودنمون.
این پارادوکس توی چنین جامعه‌ای به وضوح به چشم میاد. موافقم باهات مریم.
حسین چیانی
این پارادوکس توی چنین جامعه‌ای به وضوح به چشم میاد. موافقم باهات مریم.
امان از وطن و آه از زمان حال
چمدان بسته ام..اما چه کنم دشوارست
فکر دل کندن از آغوش تو یعنی وطنم
میروم تا نکند گریه ی من فاش کند
که مسافر نشده ، فکر پشیمان شدنم
شرح دلتنگی من بی تو فقط یک جمله ست:
"تا جنون فاصله ای نیست ازینجا که منم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سینمای ما داره به کجا می‌ره؟
این سم مبتذل چی بود من دیدم؟!
چندین ساله پیدا کردن فیلم خوب تو سینمای ایران مثل پیدا کردن سوزن داخل انبار کاهه 😁😁😁
مهرناز خلیلی
چندین ساله پیدا کردن فیلم خوب تو سینمای ایران مثل پیدا کردن سوزن داخل انبار کاهه 😁😁😁
دقیقا همین شده آره
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر فضای این کار رئال بود. همه چیز به شکل عجیبی باورپذیر.
سعیدخان زارعی این هم سومین فیلم کوتاه از این سه‌گانه که دیدم. دست‌خوش انصافا.
چقدر دوست داشتم این فیلم رو. چقدر چسبید.
حال و هوای کارای شهرام مکری بهم دست داد یه جاهایی.
حسین چیانی (chiyanihossein)
درباره فیلم کوتاه آئورت i
جالب بود.
الحق که صداها از تصویرها موندگارترن.
نظر جناب کیانی درباره این کار که اکانتشون دچار مشکل شده و من بدون هیچ دخل و تصرفی پیامی که برای من فرستادن رو کپی می‌کنم و اینجا می‌ذارم:

// گریه نکن زاق زاق، می برمت آوینیون، گریه کنی زاق راق //

اجقای خوبی بود، یک کم طولانی بود...
۱۴ از ۲۰
اگه فقنوش نیک اندیش سیگاق نمی کشید...
می قفتم وسط زاق می زدم...
سلام حسین عزیزم
به کیانی عزیز سلام برسون
بگو
همین که تو دوست داشتی بپری وسط اجرا
برای این
اجرا
یعنی
فزت و رب الکعبه
چی بهتر از این
دم همتون گرم
حسن معینی
سلام حسین عزیزم به کیانی عزیز سلام برسون بگو همین که تو دوست داشتی بپری وسط اجرا برای این اجرا یعنی فزت و رب الکعبه چی بهتر از این دم همتون گرم
مخلصم آقای معینی
آقا چشم حتما بهشون منتقل می‌کنم.
اینا همه از کاردرست بودن شما و نمایش عالی و خوبتونه ✌️
حسین چیانی
مخلصم آقای معینی آقا چشم حتما بهشون منتقل می‌کنم. اینا همه از کاردرست بودن شما و نمایش عالی و خوبتونه ✌️
ارادت حسین جان
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پناه بر خدا چرا نظر من درباره نمایش مالی سویینی به محض ارسال هاید می‌شه؟
سحر بهروزیان
گزارش زدم.
ممنووونم
محمد فروزنده
چون فن کیانی هستی😃
همون قضیه سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور و اینا؟🤣
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند شب پیش به دیدن این نمایش نشستیم.
درباره نمایشنامه مالی سویینی زیاد حرفی نمی‌زنم به این دلیل که اکثرا با این نمایشنامه آشنایی کامل رو داریم. ... دیدن ادامه ›› نمایشنامه‌ای فلسفی و روان‌شناختی با پرسش‌هایی اساسی: آیا می‌تونیم "دیدن" و "فهمیدن" رو هم‌ارز بدونیم؟ ارتباط "ادراک" با "هویت" به چه شکلیه؟ عشق برای عشق یا عشق برای خودخواهی؟ و... اگه از این نمایشنامه فاخر بخوایم حرف بزنیم که می‌شه ساعت‌ها گفت و شنید و به وجد اومد.
پیش از دیدن این نمایش، برای دوستان سوال پیش اومده بود که آیا تالار وحدت تالار مناسبیه برای این اجرا یا نه. این مسئله به دلیل اهمیت بازی بدن مالی و احساساتی که از چهره این شخصیت قراره بروز پیدا کنه بود. من در ردیف دوم تالار وحدت از این نظر مشکلی نداشتم و نمی‌دونم این تسلط روی اجرای خانم کردا در ردیفای عقب‌تر هم وجود داشته یا نه، اما به صورت کلی تنها مزیتی که از تالار وحدت برای این نمایش حاصل شده بود، امکان استفاده از یه طراحی صحنه آنچنانی و پرخرج و البته چشم‌نواز و درست بود. انصافا که این طراحی صحنه در بازتاب تصاویر حسی قوی نمایشنامه موفق عمل کرد. با این حال شخصا ترجیح می‌دادم این نمایش رو با صحنه ساده‌تر ولی در سالن دیگه‌ای می‌دیدم.
متن وفاداری بالایی با اثر برایان فریل داشت و تا حد تقریبا خوبی تونسته بود اون فضای داخل نمایشنامه رو پیاده‌سازی کنه. منظورم از این فضا، هم محتوای اصلی و اساسی کار بود و هم ساختار اپیزودیک و مونولوگ‌ها. چقدر هم این ساختار برای این نمایشنامه خوبه به این دلیل که به مخاطب اجازه می‌ده از چند دیدگاه به رخداد نگاه کنه و به دلیل این که این ساختار باعث می‌شه مخاطب به جای نمایش، گزارشی شخصی از افراد درگیر در یک رخداد رو ببینن، به مخاطب اجازه درگیر شدن با داستان نمی‌ده و بیشتر این فرصت رو فراهم می‌کنه که با نگاهی قضاوتمندانه، از بیرون به مسئله نگاه کنه. این چیزیه که برای این نمایشنامه با این موضوع لازمه.
بخش‌های کمی کمدی به کار اضافه شده بود که کار رو دلنشین‌تر می‌کرد و چه خوب که اندازه کمدی بیش از این نشد و در حد یک لطافت شیرین، چاشنی کار شده بود.
بازی‌ها در سطح خوبی بود و البته با این کست، انتظار دیگه‌ای هم نمی‌شد داشت. این بازی خوب هم از نظر تسلط بر اجرا و هم از نظر نمایش درست شخصیت‌شناسی کاراکتر قابل توجه بود. گرچه صابر ابر در بازتاب بعد خودمحور و مهرطلب فرانک چندان موفق ظاهر نشد. اما در مقابل در نشون دادن اشتیاق احساسی و گاهی بی‌قراری افراطی موفق بود.
مکث‌ها و نگاه‌های طولانی علی سرابی به خوبی درگیریای درونی کاراکتر دکتر رایس رو منعکس می‌کرد. نمایش توامان آرامش و سنگینی با اون ضعف و اضطراب این کاراکتر توسط علی سرابی قابل قبول بود.
بهترین بازی رو اما الهام کردا نشون داد. مشخصه که بعد از چند دور اجرا در سال ۹۴ و ۹۷ به شکل نسبتا کاملی با کاراکتر مالی سویینی عجین شده. الهام کردا یه حالت آروم، اما با عمقی درونی داشت که نشون‌دهنده توانایی کاراکتر مالی در کنار اومدن با نابینایی و بعد از اون، سردرگمی بعد از بازگشت بینایی بود. الهام کردا تفاوت بین اعتمادبه‌نفس اولیه و شکنندگی نهایی رو با تغییرات ظریفی توی لحن و زبان بدنش نشون داد. گرچه این تغییرات در لحن کمتر ملموس بود.
میزانسن کار درست و آگاهانه بود. فاصله بین کاراکترها حین مونولوگ گفتن رو می‌شه به فاصله فضای ذهنی کاراکترا نسبت به یک موضوع واحد تعبیر کرد. این فاصله وقتی کم می‌شه که ارتباط درونی کاراکترها بیشتر می‌شه. با این وجود به نظرم امکان چیدمان دیگه‌ای برای صحنه وجود داشت که ممکن بود جالب بشه. به این صورت که سه فضای مجزا برای کاراکترها حین مونولوگ گفتن در نظر گرفت. البته که من متخصص این کار نیستم و این صرفا بازگویی فضای ذهنی خود من از این نمایشنامه بود و حتی "پیشنهاد" هم تلقی نمی‌شه.
از نورپردازی استفاده خوبی شده بود، به خصوص در زمان شروع بینایی مالی سویینی. گرچه شخصا دوست داشتم به اون لحظه که به نوعی نقطه عطف و اون مرز بااهمیت نمایشه، توجه ویژه‌تری می‌شد و نه صرفا با نمایش یک نور شدید که در شروع بینایی تابیده می‌شه.
کار، کار چشم‌نوازی بود اما چیز اعجاب‌انگیزی برای عالی شدن نداشت و بیش از اثری متوسط نبود. گرچه اثر متوسط چشم‌نوازی بود. خیلی ممنونم از همه عوامل.
و از ردیف های عقب تر اصلا ریزه کاری های الهام کردا مشخص نبود.
چهره ها خیلی واضح نبود
و البته که اون نور پردازی زیبا بود
و اون نور شدید که می تابید
کاملا کور کننده بود
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند شب پیش به تماشای این نمایش نشستیم.
نمایش "من هم" از نظر من نمایش موفقی تلقی می‌شه. در این نمایش همه چیز به درستی پیش می‌ره و سر جای خودش چیده می‌شه. در این نمایش، فرم و اجرا تمام و کمال در اختیار محتوا قرار گرفته و در خدمت نمایشه.
دقایق ابتدایی نمایش، فرد رو پرت می‌کنه به جنبش me too و جریانات دنباله‌ی اون. این موضوع رو از اسم نمایش هم می‌شه حدس زد. اما نمایش توی اون تله شعاری و گاها کورکورانه نمیفته و یک موضوع رو از هر دو دیدگاه روایت می‌کنه. این نگاه بی‌طرفانه هستش، آدم‌ها رو با دو دسته خوب و بد تقسیم نمی‌کنه. نمایش نگاهی خاکستری به کاراکترها داره.
در طول این نمایش، مخاطب همواره "روی دوم" یک سکه رو می‌بینه. این روی دوم می‌تونه مربوط به روایات متفاوت افراد باشه، می‌تونه روی دوم ماجرا با پیشروی زمانی داستان باشه، می‌تونه روی دوم کاراکترها باشه و... پس چقدر اون استفاده از تاتامی و برگردوندنش برای نشون دادن اون "روی دوم" و عوض کردن لباس دقیقا در نقاط عطف داستانی، درست و دقیق و خلاقانه بوده. مجددا یادآوری می‌کنم در این نمایش همه چیز در خدمت محتوا و روایته.
علاوه بر طراحی صحنه و لباس که اشاراتی بهش داشتم، انتخاب رنگ موضوع دیگه‌ای بود که خوب از آب دراومده بود. رنگ در این کار خیلی درسته. هرچیزی در زمان خودش و به دلیلی درست و محکم رنگ عوض می‌کنه در صحنه و لباس. این مسئله از نقاط قوت اصلی کاره. فقط داشتم فکر می‌کردم کاش روی اولی تاتامی‌ها به رنگی ... دیدن ادامه ›› خاکستری بود تا خاکستری بودن کاراکترها و نه سیاه و سفید بودنشون رو تاکید کنه. البته این نظر کاملا شخصیه وگرنه که شخصا سواد این کار رو ندارم نظری تخصصی بدم.
استفاده از لپ‌تاپ و ویدئوکال هم انتخاب هوشمندانه‌ای بود. چون این مدیای فضای مجازی ارتباطی جدانشدنی و قوی با جنبش me too داره و به نوعی همه چیز از همون لپ‌تاپ شروع می‌شه.
پایان‌بندی کار مثل تمام طول اجرا درسته. مثل تمام طول اجرا از شعار دادن فرار کرده و توی تله پیش‌بینی‌پذیری کلیشه‌ای نیفتاده.
تنها چیزی که متوجه نشدم دلیل استفاده از میکروفون بوده، مخصوصا در سالنی که مشکلی در عدم استفاده از میکروفون نداره. پس می‌شه متوجه شد که این مسئله به دلیل محدودیت سالن نبوده و دلیلی مربوط به خود اثر داره که اگه عزیزان متوجهش شدن به من هم بگن.
به صورت کلی "من هم" کاری استاندارد و درسته که پیشنهاد می‌کنم ببینید. خیلی ممنونم از تمام عوامل.
با درود بر اقای چیانی ..من توی تیوال همیشه نظر دوستانی که میشناسم رو استفاده میکنم .برای دیدن تاتر ..جنابعالی قبلا همیشه جزو افرادی بودین که نظرتون برای من حجت بود(البته تا به حال افتخار اشنایی و دیدن شما رو از نزدیک نداشتم متاسفانه)..اما جدیدا شما و دو یا سه نفر از دوستان دیگه یکم با عینک خوش بینی و همه چی ارومه من چقدر خوشبختم به تاترها نگاه میکنن..و برای من فرمایش شما جدیدا در مورد تاترها کمی عجیب است..و امیدوارم روزی از نزدیک افتخار دیدن جنابعالی رو داشته باشم..البته انشالله دی ماه ..اذر یکم میخوام از تیوال دور باشم:)..و در مورد این خوشبینی بپرسم ازتون...ماشالله چقدر دوستان اذرماهی زیادن تو تیوال:))






*فردا یه سر بیا گپ بزنیم حسین..کلاه ت هم خیلی قشنگه:))))..تا لفت ندادم از تیوال تو اذر:)))
ارش خیل تاش
با درود بر اقای چیانی ..من توی تیوال همیشه نظر دوستانی که میشناسم رو استفاده میکنم .برای دیدن تاتر ..جنابعالی قبلا همیشه جزو افرادی بودین که نظرتون برای من حجت بود(البته تا به حال افتخار اشنایی ...
ما رو دور ننداز آرش🤣🤣
تهران نیستم تا یکشنبه متاسفانه آرش. برگشتم با همون کلاه خوشگله بهت سر می‌زنم😅
به قول رادیو چهرازی که می‌گه وای از آذر🤣🤣
مریم علیپور
دیگه امکانش نیست،اسم شما رو به عنوان سه سهم در نظر گرفتم😂😂😂😂😂
😂😂😂
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند شب پیش به دیدن این نمایش نشستیم.
صالح علوی‌زاده چه در این کار و چه در کارهایی که این اواخر با سعید دشتی عزیز کرده، متاسفانه در ژانر انتقام گیر کرده و نمایش‌هایی که با متن ایشون اجرا می‌‌ره، همگی یک تم تکراری رو به خودشون گرفتن: ژانر انتقام، سوژه دختر، مونولوگ‌هایی از چند کاراکتر که در نهایت به داستانی واحد ختم می‌شه. امیدوارم این دور تکراری برای این نویسنده جوان بشکنه.
با متنی چندان قوی مواجه نیستیم. متنی که علاوه بر تکراری بودنی که اشاره داشتم، تقلا داره که به هر قیمتی شده به‌روز شده و از واژگان و دغدغه‌های نسل امروز به کرات در متن استفاده شده اما جاهایی این مسئله از کادر خارج می‌شه و وصله ناجوره. از طرفی از سردرگم بودن متن مواجه هستیم. متن بین مفاهیم مختلف روانشناختی، تروماهای کودکی، مسائل اجتماعی، مسائل انگیزشی، عشق به فوتبال و... سرگردانه و قرار نیست انگار هیچکدوم رو به نتیجه درستی برسونه. علاوه بر این‌ها متن دارای برخی ایرادات اساسی در منطق نمایشنامه داره که جهت جلوگیری از اسپویل، در انتهای نظرم بهش اشاره خواهم داشت "۱".
با وجود این‌ها متن کار در یک مورد خوب عمل کرد و اون هم فرار از کلیشه یک‌چهارم ابتدایی کاره. در ابتدای کار با آرزوها و انگیزه‌های افرادی از نسل‌های مختلف طرف هستیم که درگیر مشکلاتی در این مسیر شدن. مخاطب ممکنه تصور کنه نمایش داره به سمت شعارهای کلیشه‌ای پیش می‌ره که برای خواسته‌هات بجنگ، به هر قیمتی شده و... اما در ادامه داستان خوشبختانه به سمت دیگه‌ای می‌ره و اتفاقات جدیدی در ... دیدن ادامه ›› متن میفته.
بازی‌ها همگی خوب بود و کم و کاستی نسبت به انتظار تماشاگر از این نمایش وجود نداشت. در واقع اجرا بسیار جلوتر از متن قرار گرفته بود.
نورپردازی درست و در خدمت کار بود. ترکیب نورپردازی و صدا برای نشون دادن روشن و شعله‌ور شدن آتیش در جایی از نمایش، ایده خیلی خوبی بود.
به طور کلی این نمایش برای چند دقیقه سرگرم شدن خوبه ولی بیش از این نمی‌شه انتظار خاصی ازش داشت. خیلی ممنونم از همگی عوامل.


"۱": مواردی که که از نظر من باگ نمایشنامه به نظر اومد (هشدار اسپویل):
طبق چیزی که من می‌دونم، مسئله دارک‌وب انقدری که در نمایش نشون داده می‌شه پیش‌پاافتاده نیست. خانمی که در دهه هفتاد، تا جایی که یادمه بدون این که در ابتدا کامپیوتر داشته باشه وارد رشته مهندسی کامپیوتر شده و بعد از اون به علت ازدواج و محدودیت‌های اون این زمینه رو رها کرده و اونطور که از نمایش متوجه می‌شیم، حدود سی سالی هم سمتش نیومده و ارتباطش به کل با اون فضا قطع شده و صرفا خونه‌داری کرده، چطور انقدر سریع در کارش پیشرفت کرده و پروژه از خارج کشور می‌گیره و رابط توی دارک‌وب داره و... کسانی که سال‌هاست خاک بازار می‌خورن در زمینه مهندسی کامپیوتر چنین رزومه درخشانی ندارن!
نکته دوم اینه که من خودم دانشگاه تهران بودم و پیش نیومده عادل فردوسی‌پور رو ببینم. اما یادمه که خیلی از دوستانم در دانشگاه شریف بارها و بارها عادل رو دیدن و گپ و گفت مفصل داشتن و... بنابراین فکر نمی‌کنم دسترسی به عادل فردوسی‌پور اونجور که توی نمایش نشون می‌ده، به شکل اغراق‌آمیزی سخت و عجیب غریب باشه.
سلام و ارادت
این نمایش رو ندیدم اما در مورد قسمت اولی که تو بخش اسپویل اشاره کردین
یاد اپیزود سیلک‌رود از پادکست چنل بی افتادم. جایی که شخصیت اصلی داستان ( قصه واقعیه) هیچ اطلاعاتی از برنامه‌نویسی نداره و به مرور سایتی رو تو دارک‌وب می‌سازه که میشه آمازون مواد مخدر.
پویا فلاح
سلام و ارادت این نمایش رو ندیدم اما در مورد قسمت اولی که تو بخش اسپویل اشاره کردین یاد اپیزود سیلک‌رود از پادکست چنل بی افتادم. جایی که شخصیت اصلی داستان ( قصه واقعیه) هیچ اطلاعاتی از برنامه‌نویسی ...
جالبه باید گوشش کنم😅
ولی اگه می‌خواین نمایش رو ببینین کاش اون بخش رو نمی‌خوندین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر خوشحالم که این نمایش باز قراره اجرا بره.
حسین جان مشتاقم مجدد ببینم اگر مایل بودی و دیدی بلیطی برای فروش گذاشته شده بود(میز) اطلاع بده تهیه کنیم بریم 🌹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند شب پیش به تماشای این نمایش نشستیم.
پیش از شروع بگم که در حدود یک ماه پیش در جمعی از دوستان گفتم واقعا جای نمایشی با مضمون جدال آغا محمدخان ... دیدن ادامه ›› قاجار و لطفعلی‌خان زند چقدر خالیه. وقتی با نمایش الف غین میم مواجه شدم گفتم کاش چیز دیگه‌ای از خدا می‌خواستم!
تاریخ ایران عجیبه دوستان. تاریخی سراسر رشادت، حسرت، خیانت، غرور و اشکه. این برهه تاریخی که در این نمایش بهش پرداخته شده، تمام این‌ها رو در برمی‌گیره. بزرگمردی که مغلوب به اخته‌ای شد. آخ از لطفعلی‌خان... آخ از لطفعلی‌خان‌ها...
موضوع کار همونطور که تا الان متوجه شدین، برای من جذاب اومد و چیزی بود که به زعم من باید بیش از این‌ها گفته و شنیده بشه.
نمایش با یک سری مونولوگ توسط افرادی در اطراف جنازه آغا محمدخان شروع می‌شه. از همینجا می‌شه حدس زد که احتمالا قراره کار با فرمی دایره‌ای ببینیم که حدس درستیه. این از ایده‌های خوب کار بود. در این مونولوگ‌ها عمدتا به شخصیت‌پردازی کاراکتر آغا محمدخان پرداخته می‌شه. این بخش از کار از این حیث حائز اهمیته که اون مخاطبی که اطلاعات عمومی کمتری از زندگی این خواجه تاجدار داره رو هم همراه می‌کنه. گرچه این مسئله به دلیل متن تقریبا ثقیل و ریتم تند مونولوگ‌ها، چندان در همراهی تمامی مخاطبان هم موفق نبوده.
بازی‌ها اکثرا خوب بود. بهترین بازی رو از بازیگر کاراکتر آغا محمدخان شاهد بودیم. اون خمودگی و اختگی و قساوت قلب رو هرچه کامل‌تر به مخاطبش نشون می‌ده. بازیگر لطفعلی‌خان اما چندان رضایت‌بخش نبود. مخاطب اون آزادمردی و دلاوری که از شخصی مثل "لطفعلی‌خان زند" شاهده، در این بازی نمی‌بینه. صرفا شخصی سرخورده و کمی مستاصل رو شاهد هستیم که به اسارت دراومده.
این که روایت این بخش از تاریخ با فرمی غیرخطی و در فضایی مدرن و سورئال ساخته شده، یک عیب و یک مزیت داره. مزیتش اینه که مخاطب رو محدود به اون ماجرای خاص نمی‌کنه. نمایش با این کار، مخاطب رو از فضای اون برهه درمیاره و مواجهش می‌کنه با تمام آغا محمدخان‌ها، لطفعلی‌خان‌ها، کرمان‌ها و شیرازهای امروز و دیروز و همیشه. اصلا می‌شه به این شخصیت‌ها به چشم کاراکترهایی تخیلی نگاه کرد و نه شخصیت‌های واقعی تاریخ. این از خلاقیت‌های اجرا بود و قابل احترامه.
همونطور که گفتم، همین حسن و مزیت در ژانر و فرم و فضا، ایرادی رو هم با خودش به همراه داره. ببینید ما امروزه انواع و اقسام برداشت‌ها و دیدگاه‌ها و سبک‌ها در اجراهای نمایشنامه‌های مکبث، هملت، مده‌آ و... داریم. یکی یه کار مدرن می‌کنه، یکی با مراسمات آیینی تلفیق می‌کنه، یکی پارودی می‌سازه، یکی نمایش در نمایش می‌سازه و این دست موارد. دلیلش اینه که ما پیش از این هزاران هملت و مکبث و مده‌آ دیدیم و اگه کسی بخواد باز این نمایش رو روی صحنه بیاره باید حرف تازه داشته باشه؛ چه در فرم و چه در محتوا. در این حالت این شکل جدید اجرا پسندیده و تحسین‌برانگیز می‌شه. ولی ما مگه چندتا نمایش از جدال آغا محمدخان و لطفعلی‌خان در تاریخ نمایشمون دیدیم که الان از روی نمایش رئال تاریخی skip کنیم روی نمایش سورئال از این کار؟ این مسئله برای موقعیه که مخاطب تئاتر به شناخت کافی از "آغا محمدخان بر صحنه نمایش" رسیده باشه. شاید در این حالت اجراهای سورئال پخته‌تری رو هم شاهد باشیم اتفاقا. با تمام این‌ها، جسارت کارگردان کار در اجرای نمایش با چنین فرمی قابل تحسینه.
یکی از مواردی که بسیار جذاب بود و جای تحسین داشت، نورپردازی کار بود. نورپردازی همه‌جا به شکل درستی استفاده شده بود. مخصوصا که ایده استفاده از اون نور شدید سفید که باعث اذیت شدن "چشم"های مخاطب می‌شه، دقیقا در لحظه‌هایی که "چشم"ها داره توسط جلاد درمیاد، ایده نوآورانه‌ای بود. نمایش وقتی داره از "درد" می‌گه، بخشی از اون درد رو داره میاره جلوی چشم مخاطب. می‌گه اگه می‌خوای بدونی اون لحظه چه حسی داره توسط کاراکتر تجربه می‌شه، بخشی از اون رو هم باید خودت بچشی. سر تعظیم فرود میارم در برابر این ایده.
متن نمایش یکی به نعل می‌زد و یکی به میخ. متن بین لحن ثقیل تاریخی و لحن محاوره امروزی سرگردون بود. احتمالا این موضوع هم از عوارض اون برداشت مدرن از رویداد تاریخیه که عرض کردم شاید با تجربه اجراهای رئال تاریخی، باید به پختگی بیشتری می‌رسید. البته شکی نیست که نوشتن چنین نمایشنامه‌ای هم کار ساده‌ای نیست و احسنت بر نویسنده کار.
برخی رویدادهای تاریخی این روایت نظیر ماجرای اخته شدن آغامحمدخان، با چیزی که من قبلا در کتاب‌ها خونده بودم تفاوت داشت. نمی‌گم اشتباه بود. ممکنه اطلاعات مراجع من درست نبوده. اما صحت اون ماجرا برای من کمی شک و شبهه داره.
انتخاب موسیقی انتخاب چندان خوبی نبود. فکر می‌کنم اگه به جاش از ترکیب سازهای کوبه‌ای و ایرانی استفاده می‌شد به همراه صدای سوز و ناله یک نفر در طول اجرا، شاید ایده بهتری بود و کار قشنگ‌تر درمیومد. البته من که سررشته‌ای از موسیقی ندارم و ممکنه دچار اشتباه شده باشم.
در کل الف غین میم نمایشی محترم، جسور، قوی و درسته و قطعا دیدنش با ندیدنش تفاوت خواهد کرد. همینی که بعد از چند روز هنوز بخش زیادی از ذهن من رو درگیر خودش کرده، برای من مخاطب کافیه و نمایش با تمام کم و کاست‌ها، بالاخره کار خودش رو کرده. خیلی خیلی ممنونم از تمامی عوامل کار.
لطفا گزینه احتمال افشا رو فعال کنید 🙏❤
با نظرتون خیلی موافقم، فقط یه چیزی به ذهنم میرسه، و اون هم اینکه رئال ماجرا اینجا با مقدار خیلی رقیق و کوچکی از سورئالیسم/رئالیسم جادویی در هم آمیخته بود و اونطور نبود که بتونیم اسم ژانر این نمایشو‌ واضحا سورئال بذاریم. دنبال کردن تاریخ چه در کتابها و چه روی صحنه تئاتر اگر خیلی خشک و عاری از چاشنی‌های متفاوتی مثل طنز، سورئالیسم و… باشه میتونه برای خیلی از مخاطبین خسته کننده باشه و به نظرم حسن این نمایش این بود که این جلوه‌های کوچک سورئالیسم وسط یک داستان تاریخی رئال باعث میشد پیوند مخاطب با نمایش تا آخر برقرار بمونه.
مهدیه سلیمانی
با نظرتون خیلی موافقم، فقط یه چیزی به ذهنم میرسه، و اون هم اینکه رئال ماجرا اینجا با مقدار خیلی رقیق و کوچکی از سورئالیسم/رئالیسم جادویی در هم آمیخته بود و اونطور نبود که بتونیم اسم ژانر این ...
بله موافقم با این صحبتتون.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستان انگار برای اکانت جناب کیانی مشکلی پیش اومده و همه نظراتشون هاید می‌شه! از بنده خواستن این پستشون درباره این نمایش رو داخل تیوال بگذارم:

// من بچه پایین بودم، هوندا نداشتم و آدیداس هم، رفتم ژاپون.... //
کهبد تاراج اینبار سرنوشت یک بچه پایین در ژاپن را روایت می کند ولی من ربط حسین و مشتبا( احتمالا محرمی ) را ندرکیدم!
هر چقدر واج آرایی اش خوب بود و کل کل ها خوب، داستان بی سر و ته بود...
وقتی مخلفات خوشمزه تر از غذای اصلی شد و مرغ شکم پُر دوقلو زایید!
در نهایت خیلی از ماجرا سر در نیاوردم...
سپاسگزارم که سیگار نکشیدید‌...
بازیگر مشتبا خیلی خوب بود...
کهبد هم بی سبیل ندیده بودم...
۱۲ می دهم از ۲۰
فداتون
ارادت
خیلی خیلی ممنونم
از اینکه وقت گذاشتند و شما زحمت کشیدید
♥️🫡
بازم!!!!!اندفعه چرا؟؟؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حسین چیانی (chiyanihossein)
درباره اپرا تئاتر مولوی i
دیشب به تماشای این نمایش نشستیم.
مختصر اگه عرض کنم، کاری شریف و اصیل رو شاهد بودم و زحمتی که برای این کار کشیده شده به وضوح قابل رویت بود.
انتخاب زندگی مولانا انتخاب قشنگی بود. شخصیت مولانا در تاریخ ادبیات فارسی به شدت جذاب و عجیبه. به زعم من شاعری بوده ساختارشکن و آوانگارد در زمانه خودش. پا رو فراتر از ادبیات کلاسیک وقت می‌ذاره و با شکستن قالب و ساختار سنتی و تغییر در زبان شعر عارفانه و آهنگین خودش، شور و طرب و رقص میاره. به این شخصیت بیش از این‌ها باید بها داده بشه و مطالعه بشه.
شروع داستان با حمله مغول‌ها شروع شد و به نظرم شروع مناسبی برای داستان کار بود. حمله مغول‌ها از نقاط عطف تاریخ ایران بوده که این مسئله شامل تاریخ ادبی و آثاری که روی سبک‌های ادبی اون زمانه گذاشته هم می‌شه. روایتی که از داستان شمس و مولانا شده، در عین حفظ عارفانه بودنش، از روایات زرد و فاقد ارزش ملت‌عشق‌گونه فاصله داشت و همین مسئله، اثر رو ارزشمند کرده بود. انتخاب آثار درست موسیقیایی و ترتیب و توالی درستش، از نقاط قوت کار بود. به صورت کلی کاریه که می‌شه درش غرق شد و لذت برد.
نکته‌ای که بعد از اجرا ذهنم رو درگیر کرده بود این بود که پرداختن به "ادبیات" سهم بسزایی در دلنشینی این کار داشت. داشتم فکر می‌کردم که ادبیات (خاصه ادبیات فارسی) چقدر مهجور مونده و چه آثار بکری که می‌تونه ساخته بشه و متاسفانه بهش کم‌لطفی شده. به عنوان‌ کسی که از علاقه به ادبیات ... دیدن ادامه ›› رسیده به علاقه به تئاتر، باید بگم ادبیات مادر زیبایی‌هاست. ادبیات فارسی، اصالتی اعجاب‌انگیز داره. کاش "شاعرانگی" رو در نمایش‌های بیشتری بشه دید.
نورپردازی‌ها، عروسگردانی‌ها، موسیقی و طراحی صحنه حیرت‌کننده بود و به صورت کلی به جز صدای نسبتا بالای کار، ایراد فنی نمی‌شه به کار وارد کرد.
با صحبت‌های ابتدایی جناب غریب‌پور در رابطه با تحسین ترکیه از جهت بها دادن به مولانا زاویه دارم. این که در کشوری زندگی می‌کنیم که بنا به هر دلیلی چندان کوششی برای احیای نام مولانا و هویت ایرانی اون نمی‌کنه، دلیلی نداره کشور همسایه رو ستایش کنیم به خاطر مصادره نام مولانا برای خودش.
با وجود تایم طولانی نمایش، هیچ لحظه‌ای نبوده که من مخاطب از کار خسته بشم. این کار قطعا و قطعا شایسته حمایته. خیلی ممنونم از تمامی عوامل.
بسیار کامل نوشتید، در ارتباط با صحبت ابتدایی استاد در رابطه با ترکیه، به نظرم بیشتر یک جور گلایه است از عدم توجه ما به عرفا در این دوره و زمانه.
و الا شما درست نوشتید که ترکیه خواستار مصادره مولاناست و نباید به این آسیاب، آب ریخت.
البته ازین منظر که انسانهایی مثل مولوی، جهانی هستند هم میتوان به موضوع پرداخت و ما هم نباید ایشان را مصادره کنیم، اگر چه زبان مولوی زبان فارسی و این یک حقیقت تاریخی است.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند شب پیش به تماشای این نمایش نشستیم.
قبل‌تر هم جایی در تیوال و هم چند بار در جمع‌های دوستانه به این موضوع اشاره داشتم که من تا به امروز به صورتی کاملا عامدانه، اجرایی از نمایشنامه "در انتظار گودو" ندیدم. به این علت که این نمایشنامه، بهترین نمایشنامه‌ایه که در زندگیم خوندم و یه فضای ایده‌آل از اون توی ذهنم ساختم که نمی‌خواستم با دیدن نمایشی از این متن، اون تصور ایده‌آل و اتوپیایی به هم بخوره. از طرفی این نمایشنامه برای من بار مقدس‌گونه‌ای داره. مثل حرمت یک اسم مقدس در برخی ادیان و آیین‌ها که به زبون نمیاد یا قرآنی که بی‌وضو به آیاتش نمی‌شه دست زد.
بالاخره تصمیم گرفتم سنت‌شکنی کنم و این نمایش رو ببینم. بنابراین بخشی از حرف‌هام رو می‌شه پای حساب سخت‌گیری‌هام نسبت به این نمایشنامه گذاشت.
اجرا رو متاسفانه در زمانی دیدم که عزالدین توفیق دیگه در جمع بازیگران نمایش نبود و از این بابت بسیار بسیار ناراحت بودم. چرا که شخصا نسبت به بازی این شخص ارادت ویژه دارم.
درباره نمایشنامه فاخر بکت نمی‌نویسم، چرا که همه ما به خوبی با این متن آشنایی داریم. نمایش در انتظار گودو اصلا نتونست انتظار من رو از این متن فاخر برآورده کنه. همه چیز در این کار در سطح همون متن مونده بود و اجرا چندان چیزی برای عرضه نداشت. نمایش وفاداری نسبتا بالایی به متن نمایشنامه داشت و از این نظر مورد پسند من بود، چرا که حدس می‌زنم اقتباس نوآورانه از متن اصلی ممکن بود همه چیز رو خراب کنه. این وفاداری به متن یک حاشیه امنی بوده برای ... دیدن ادامه ›› کارگردان کار انگار که ایرادی هم به این مسئله وارد نیست.
بین بازی‌ها تنها دو بازی خوب شاهد بودیم از بازیگر نقش دی‌دی و بازیگر کودک. سایر بازیگران انگار تحلیل متن رو به درستی انجام نداده بودن و فاصله زیادی از کاراکتر داشتن. دیالوگ‌ها در اغلب مواقع از طرف مقابل شنیده نمی‌شد و صرفا به صورتی بی‌روح و پینگ‌پونگی رد و بدل می‌شد. همون، دیالوگ‌هایی که باید حس ملال و بیهودگی رو در مخاطب ایجاد بکنه، رسالت خودشون رو به درستی انجام ندادن.
متن نمایش، متنیه در باب انتظاری ابزورد و ملال‌آور. من به عنوان مخاطب توقع دارم انتظار و ملال رو توی چهره و بدن کاراکتر گوگو ببینم نه صرفا ادای یک سری دیالوگ که انگار فقط روخوانی می‌شه. اون لحن، لحن گوگوی بکت نیست. در رابطه با لاکی هم همین وضع همینه. استیصال و درماندگی فرودستانه لاکی محدود شده بود به کمری خمیده. وضع پوتزو کمی باز بهتر بود. همونطور که گفتم بازیگران نقش دی‌دی و بچه اما همونی بودن که باید باشن.
کارگردانی اصلا خوب نبود. انگار با فضای بکت و متن فاصله چشمگیری داشت. فضای ابزوردیسم نمایشنامه صرفا به طراحی لباس محدود شده بود و در سطح مونده بود. مخاطب چندان اون فضا رو از اجرا درک نمی‌کرد اگه طراحی لباس رو کنار می‌گذاشتیم.
معنی گره‌هایی که روی درخت بود رو متوجه نشدم. در واقع به طور کلی درک نکردم دلیل این ایده برای درخت چی بوده. این گره‌ها آیا معنایی استعاری داره در نمایشی که از ریشه معناگریزه و به دور از هرگونه گره در محتوا و روایت؟ کاش طراحی این درخت به شکل ساده‌تری انجام می‌شد.
خلاصه این که این نمایش، اونی نبود که من دوست داشته باشم ببینم، اما شاید بخشی از این توقع به خاطر ارادتم به این نمایشنامه باشه، همونطور که در ابتدا عرض کردم. خیلی ممنونم از عوامل

پی‌نوشت اول: جای عزالدین توفیق خیلی خالی بود و چقدر دوست داشتم سر صحنه ببینمش.
پی‌نوشت دوم: من چقدر عاشق اون چند دقیقه مونولوگ لاکی توی نمایشنامه در انتظار گودو هستم: با فرض وجود هستی بدانگونه که در آثار همگانی علمای فن، در باب پروردگار فی فی فی نفسه، با یک من ریش سفید آمده فی فی فی نفسه، بیرون از کون و مکان، که از فراز بی‌اعتنایی مینوی اوج و مینوی روان‌پریشی، مینوی عاشقانه به ما عنایت دارد. با برخی استثنائات، به دلایل ناشناخته که زمان نشان خواهد داد، رنج الهی بر خود هموار می‌کند، به کمک کسانی که به دلایل ناشناخته، زمان نشان خواهد داد، در عذاب الهی غوطه‌ور و در آتش شعله‌ور، چنانکه... (الی آخر)
نظرات جناب کیانی و بنده توسط تیوال حذف شده. صحبت بدی هم رد و بدل نشده بود!
امیرمسعود فدائی
گفتن کاملاً موافقن دیگه!
شاید باورت نشه آقای فدایی ولی نمی‌دونم چرا خوندم کاملا مخالفم🤦‍♂️🤣
امین کاکولکی
موافقم برادر پشیمان شدم از دیدنش انتظار کار بهتری داشتم زحمت کشیدند و البته کار ساده ای نیست اما دوست نداشتم
من دچار خوانش اشتباه شدم جناب کاکولکی عذر می‌خوام😂
من هم شخصا پشیمون شدم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید