در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال sonia gh | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:00:28
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
به به
به این نمایش خوب
و به بازی همیشه درخشان صابر ابر عزیز. بسی لذت بردم‌ از اجرای عالی شون بعد از ۶ سااااااال دلتنننگی و انتظااااارررر ... خودشم دقیقا پشت میز وسطی و از ویوی مستقیم و نزدیک ...
یک کاسه بورش هم سهم ما شد ... واقعا میل داشتم طعمشو بچشم!
آخر اجرا موقع تشویق ... لحظه قشنگی رو چشمام ثبت کردن ... سرشار از حس خوب و زیبایی ... امیدوارم این چنین لحظاااااتتتتتی بیشششششترررر همیشگی و ادامه دار باشه (اونایی که حضور داشتن حتما منظورمو متوجه میشن)
و اینکه ...
امیدوار بودم صابر ابر عزیز به پاپیون مشکی خال خالی که به شومیز سفیدم بسته بودم و کفشهای مری جین ست شده با شلوار جین منم توجه می کردن، ولی افسووووس ... ((: D:
در مورد پایان اجرا و روانس که گفتید چقدر من هم این لحظه رو دوست داشتم و برام بسی حس خوب آفرید
۰۷ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به به ... بهرام افشاری هنرمند و دوست داشتنی ... چه خوب ...‌ دفعه پیش موفق نشده بودم بلیت بگیرم .... این سری حتما میام ... فقط ... اگه اشتباه نکنم دفعه پیش به صورت تک بازیگر و مونولوگ بود ... چه خوب که آقای صالحی هم اضافه شدن این بار ...
احساس خاطره انگیزی دارم از تماشای نمایش WOW .... اینکه یک‌ مرد اینطور عمیق به رنج زنان نگاه کرده و با اون جلوه های زیبای بصری تو سالن حافظ بهش پرداخته بود ... نام تینو صالحی رو تو ذهنم حک کرده و همیشه سعی می کنم کارهاشو دنبال کنم.
«جوجه تیغی» و «چه کسی جوجه تیغی را کشت» دو اجرای متفاوت هستند.
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
امیرمسعود فدائی
«جوجه تیغی» و «چه کسی جوجه تیغی را کشت» دو اجرای متفاوت هستند.
در این نمایش یه فیدبک‌هایی هم به نمایش جوجه‌تیغی می‌زنه
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
امیرمسعود فدائی
«جوجه تیغی» و «چه کسی جوجه تیغی را کشت» دو اجرای متفاوت هستند.
بله ... آگاهم به این موضوع
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وااااییی خدایاااا ... صابر جان ابر و یک نمایش تازه ... بعد از سالها چشم انتظاری (آخرین اجرایی که ازشون دیدم تن شوری بود )... آخه مگه میشه ازش گذشت؟!! ... من صمیمی ترین دوستمو ... تو نمایش زبان تمشک های وحشی پیدا کردم و از اون موقع ... بهترین دوستمه .... امیدوارم بخت باز هم یاری کنه و به اتفاق پرستوی عزیزم یک بار دیگه تماشاگر اجرای عالی آقای ابر باشیم ... 😊🙏



پ.ن : اولین باره که می خوام به تماشای اجرای بانو نقوی عزیز بنشینم ... گرچه از زنده یاد آتیلا پسیانی و دخترشون اجراهای عالی زییادی دیدم‌... و واقعا مشتاقم برای تماشای هنرنمایی شون تو این اجرا در کنار آقای ابر ... امیدوارم بانو پناهی های عزیز رو هم به زودی زود دوباره رو صحنه تئاتر ببینم. جای خالی شون به شدت حس میشه.
🙏🏻🙏🏻 ممنون از شما
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
امیرسپهر تقى لو
🙏🏻🙏🏻 ممنون از شما
ممنون از شما که فقط مسئول پاسخ دادن به نظرات مثبت هستید!
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
مژگان جایز
ممنون از شما که فقط مسئول پاسخ دادن به نظرات مثبت هستید!
انشاالله کار که شروع شد ، پس از دیدن نمایش همه کامنت هارو فرصت بشه پاسخ خواهیم داد.
🙏🏻
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
sonia gh (sonia.gh)
درباره نمایش پدر i
پیری ... و اون افول ناجوانمردانه ش از پس اوج و خروش جوانی ... همیشه برام تلخ و ترسناک بوده ... این نمایش و بازی تاثیر گذار آقای کیانیان ... یک بار دیگه اون تصویر تلخ کوبنده رو پیش چشمم زنده کرد ... تصویر ناگزیری که اگر مرگ زودرس غافلگیرت نکنه ... یک روز ... خودت رو در پس زمینه ش می بینی ... مخصوصا که در آغاز سالهای میانسالی ... ماهی لغزنده جوانی، توی دستات‌ از همیشه سرنده تره ... و از اینکه فردا هنوز توی دستات باشه ...‌ دیگه دلت مثل خوش خیالی های دوره جوانی قرص و محکم نیست ... بله! من از پیری و اون افول ناجوانمردانه ناگزیرش وحشت دارم ... از اینکه ... انسانها ‌... معمولا با کیفیات آخرین لحظات عمرشون تو ذهن ها پررنگ تر از بقیه عمرشون ثبت میشن و به خاطر می مونن ...
به راستی کدام یک سرنوشت شوم تری یه؟ مرگ زودرس اما در اوج یا ... اون افول ناجوانمردانه از پس اوج و خروش جوانی؟
امیرمسعود فدائی، امیر مسعود و محمد فروزنده این را خواندند
Ali Abbassi این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
استوری نمایش تازه اسماعیل گرجیو که دیدم ...
تپش قلبم رفت بالا
چون می دونستم قراره یه بازی بی نظیر دیگه ببینم روی صحنه
بعد که عوامل اجرا رو خوندم
و دیدم متن و کارگردانی مال پیمان جان قدیمی یه
و پروژه کارگاه کمد لباس
اصلا دیگه ذووق زده شدم
با افتخار چند سال پیش
دو دوره در دوره عالی کمد لباس شرکت داشتم.


(ادامه مطالعه ... خطر اسپویل!)

این چی بود واققققعععععععععععا!
به ... دیدن ادامه ›› عنوان نمایشنامه بی نظیر و سینماتیک
دقیقا شبیه فیلمنامه بود! کاش فیلمشم ساخته شه!
یعنی ... تکه تکه های روایت داستان کیوان رو که می شنیدم
همه صحنه ها مثل فیلم جلوی چشمم تصویر می شد.


چقدر این تکه تکه ها ... و فلش بک ها ... عالی و استادانه نوشته شده بود
چقدر داستان نو و تازه و خلاقانه و نفس گیر بود ...
وااااقعااااا چقققددرررر لازم داشتیم
اون نفس هایی رو که اول اجرا
تاکیید شد چندین بار بر کشیدنش! من که نفس کم آووردم!
چقدر ایده الاکلنگ خووووب بووووددد!
در نقاط حساس زندگی که لحظه ها کشششششششششششششششششششششششششش میاااان
و بین مرگ و زندگی، نیستی و هستی معلقی و هر لحظه ممکنه تعادلتو از دست بدیو بازی یهو تموم شه!

چقدددررر ایده مافیااااا و تعاملی بودنش خووووب بوووودد!
شب اول یک شهروند کشته شد!
شب دوم یک ردیف شهروند!
شب سوم که گرداننده گفت همه بخوابن!
می دونستم قراره فاجعه عظیم تر باشه تو این خواب سنگین!
می خواستم بلند شم بلند داد بزنم و به گرداننده بگم! چی چیو بخوابین!چشاتون رو ببندین! کسی حق نداره بخوابه دیگه!(خوب قرار بود تعاملی باشه دیگه!)... بعد فکر کردم! احتمالا اگه این کارو بکنم‌... گرداننده یا حق اکتمو ازم می گیره یا از دور بازی خارجم می کنه!
روز که بیدار شدم ... نصف سالن کشته شده بودن!
اسم منم بین خط خورده ها بود!
فردای شب آخر ... که ... پدر خوانده ... همه رو کشت ... جز یک نفر
نمی دونم دیالوگ اون آقا ... اتفاقی بود یا از پیش طراحی شده ...
ولی چقدر دیالوگ آشنایی بود!!!

" خوشحالم که من کشته نشدم!!! "

خووشحال بود و ناگهان : ... تق!

آخخ ... که چقدر دردناک بود ...
اینکه تو " بازی " که قوانینش رو گرداننده تعیین کرده بود
کلا حق دو تا اکت بیشتر نداشتی!
یا چشماتو ببندی که جنایتو نبینی و فقط درد خبر کم شدن یه انسان دیگه اذیتت کنه! ... یا کمکی شجاعتر باشی و چشمات باز باشه ... و شاهد جنایت باشیو ... این بار فرداش چند برابر رنج بکشی!
" رنج بلاتکلیفی " چه سرنوشت شوم محتومی!!!
واقعا گاهی مرگ سرنوشت بهتریه
چون تو بلاتکلیفی انگار یه جنازه رو دوشته .... نه یه جنازه نه ...
هزار هزار جنازه ... رنج هزار هزار جنازه ... رو شونه ته ... و حتی نمی تونی فریاد بزنی ... انگار یه گوله جوراب فرو کردن تو گلوت!
الان مدت مدیدیه که ته حلقامون جورابه ...

دستمریزاد بهت پیمان قدیمی!
به هوش و ذکاوت و متن استادانه ای که نوشتی
به استعاره های جذابت
و به کارگردانی بی نظیرت.
فکر نمی کنم هیچ اجرایی
در این حد بتونه جان یه آدمو تو سالن نمایش
اینقدر به درد بیاره


دسمریزاد به اسماعیل گرجی
چقدر باورپذیر و عاااالی کیوان رو روی صحنه خلق کردی.
آخر اجرا ... بدنم تکه تکه می شد و می ریخت
همراه با دونه به دونه اشکهای کیوان

عاااااااااااالی بوووودددددد

مررررررررررسی
مررررررررررررسسسسسی
sonia gh
عزیزانی که گفته بودن داستان کیوان با بخش بازی مافیا ارتباطی نداشت به ارجاعات این دیالوگ ها بیشتر توجه کنن: - گرچه همه جاش بوی لاشه و مرده می داد اما بازم خونه بود! - کاش مادرم یادش نیاد پسری ...
سونیا جان دیدتون و اشاراتتون کاملاً درست بود ما قرار نبود تو سالن بازی مافیا انجام بدیم، کجا تو خلاصه نمایش و یا سبک نمایش تعاملی نوشته شده؟
در راستای داستان ، از لحظه ورود ما کنترلی نداریم و کنترل می شیم یا توسط مامور یا دوربین یا گاد فادر، تنهای جایی که کنترلش رو داریم فقط ذهنمون.
ما داریم فضای ذهنی کیوان رو می بینیم که چه روندی رو در تصمیم گیری های مهم زندگی اش داشته تا به این نقطه رسیده قرار نیست ما بازی کنیم قراره با کیوان همذات پنداری کنیم.

همه تو صف هستیم فقط نوبتمون نشده!
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
سحر بهروزیان
سونیا جان دیدتون و اشاراتتون کاملاً درست بود ما قرار نبود تو سالن بازی مافیا انجام بدیم، کجا تو خلاصه نمایش و یا سبک نمایش تعاملی نوشته شده؟ در راستای داستان ، از لحظه ورود ما کنترلی نداریم ...
دقیقا درسته فرمایشتون ... تو این بازی ... تعامل ما از پیش تعیین شده س! ... یک شب اختیار اینو دادن که چشمامونو ببندیم یا شاهد جنایات مافیا باشیم ... ولی این سرنوشت نهایی بازی رو تغییر نمی ده! ما فقط با شاهد بودن رنج بیشتر می کشیدیم ...

دبیر کل سازمان ملل فقط ابراز نگرانی می کنه
و دکتر و نجات بخش مهاجرت ... دیدن ادامه ›› می کنه

ما دایناسورها رو از زیر خاک بیرون می کشیم
دایناسورهایی که خودمون آخرین نسلشونو زیر خاک چال کردیم
و روش ... شا ..... دیم!

" نجات دهنده ای نیست "

کاش " مام‌ میهن " آلزایمر بگیره
یادش نیاد فرزندانی مثل ما داره ...
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من دیشب به تماشای این اجرا نشستم. نحوه اجرا با اون موسیقی و میمیکها و اکتهای طنزگونه ش ، زیرنویس هاش و سرعتی که اجرا داشت برام تداعی گر فیلمهای چارلی چاپلین بود ... و اگر از این‌ منظر بخوام بهش نگاه کنم اجرای موفقی بود در نوع خودش.ولی وقتی اسم بزرگی مثل جویس با عنوان اصلی اثر روی این کار گذاشته میشه واقعا به تردید می افتم ... این کار بیشتر " هجو جویس " بود. البته که ایرادی هم نداره ولی باید پذیرفت که آنچه از دل اثر بیرون کشیده شده و پیش چشم مخاطب به نمایش گذاشته شده، حقیقتا عصاره اثر نیست .... بلکه صرفا قسمتهاییه که نویسنده با توجه به نیاز کار و علاقه انتخاب کرده و بسیار بسیار فاصله داره از درون مایه اثر جویس
سرکار خانم اگه میشه لطفا کنی بیشتر توضیح بدید، من کتابو نخوندم، برام جالب شد موضوعی که شما مطرح کردید؟
یعنی جهان بینی یا تحول شخصیت کتاب چهره مرد هنرمند جوییس، متفاوته با نقشی که در این نمایش دیدیم؟
تو کتاب این شخصیت دچار همچین تحولی نمیشه؟
۱۴ آذر ۱۳۹۸
ممنون از پاسختون، البته من خیلی جواب سوالمو نگرفتم، یا شما فرمودید من متوجه نشدم.
من بعنوان مدافع اثر سوال نکردم، سوالم در جهت آگاه شدنم بود، چون فرموده بودید این نمایش هجو جوییس بود و بسیار فاصله داشت از درون مایه اثر جوییس، خواستم آگاه بشم از عصاره اثر جوییس، چون به فرموده شما در این اثر نه تنها رعایت نشده بلکه شاید برداشت کاملا متضادی هم شده.
با دسته بندی سرکار عالی هم موافق نیستم. لااقل بنده نه برای تماشای یک سیاه بازی عامه پسند برای دیدن این اثر رفتم، نه تماشای یک شاهکار از یک نویسنده بزرگ. برای من کافی بود دیدن یک برداشت از یک کتاب که دراماتورژی شده و همراه با خلاقیت کارگردان و عوامل دیگه یه گروه نمایشی به روی ... دیدن ادامه ›› صحنه رفته.
عرضم این بود که وقتی سرکار عالی به این برداشت نقد وارد میدونید، جمله کلی که "این اثر هجو جوییس و کتابشه و این برداشت عصاره اون کتاب نیست و کاملا ازون دوره"، پس حتمن یه ذهنیت خلاصه وار چکیده ای ازون کتاب و ازون نویسنده دارید که این نمایشو با دریافت خودتون مقایسه کردید و به برداشت نویسنده و کارگردان این کار نقد وارد میکنید.
قصدم از سوالم دونستن اون دریافت بود که عرض کردم یا نفرمودید، یا فرمودید و من نفهمیدم. :)
۲۰ آذر ۱۳۹۸
بله متوجه منظور شما هستم کاملا دوست عزیز. در واقع ارائه یک چکیده از چنین اثری (که به نوعی اتوبیوگرافی نویسنده محسوب میشه) کار بسیار دشواریست. چرا که به زعم بنده مفاهیم اصلی و اثر گذار نه در روایت صرف اتفاقات در خط داستانی ... بلکه در چگونگی تقابل و ادراکات شخصیت اصلی با این اتفاقات نهفته است. نمی دانم در بیان منظورم تا چه حد موفق بوده ام، در واقع می خواهم بگویم نکته اصلی یا همان عصاره اثر،نه در روایت روند تحصیل، میخوارگی، رو کردن به دین و بازگشتن از آن ... (آنچه به زعم من تنها چیزیست که در این نمایش به آن پرداخته می شود) بلکه در ادراکات، تغییر و تحولات و تقابل شخصیت اصلی در مواجهه با آنهاست که در این نمایش اثری از آن نمی بینیم. مثلا ... تا لحظه پاشیدن لکه رنگ به دیوار (که استعاره ای جالب و خلاقانه در نمایش دادن هنرمند بودن استیون است ) هیچ نشانی از هنر و هنرمند بودن وی استنباط نمی شود!بلکه بیشتر به مثابه دلقک سیرکیست که با خنده،گریه و هیجاناتش زمینه خندیدن تماشاگر را فراهم می آورد. و تماشاگر تا آن لحظه مطلقا حتی احتمال آن را هم نمی دهد که شخصیت پیش رویش از قضا یک هنرمند است! چرا که جز نقش بستن آن لکه ناگهانی هیچ کجای اجرا حتی برای لحظه ای به چگونگی این تغییر و تحول اشاره ای نمی شود. شما از من می خواهید عصاره این اثر را برایتان در این فضای محدود بیان کنم!متاسفم اگر قادر به انجام چنین اقدام شجاعانه ای نیستم!این چیزی بود که اتفاقا امیدوار ... دیدن ادامه ›› بودم روی صحنه نمایش ببینم وقتی اسم اثر جویس بزرگ با شجاعت رویش گذاشته شده بود. اما چیزی که مشاهده شد تنها روایتی چارلی چاپلینوار از درگیری یک آدم باکفر و دین و گناه و مقدسات بود بدون آنکه هیچ مطلب یا جمله عمیق و تاثیر گذاری در کل زمان اجرا در خلال نمایش شنیده یا دیده شود و ذهن را درگیر کند ... که من فکر می کنم، ارزش اصلی اثر جویس اتفاقا به همین مسئله است نه در روایت زنجیروار سیر یک کلیشه رایج ... و اگر قرار است یک چنین اجرایی روی صحنه برده شود ... احتمالا معقول تر است که یا از اسم جویس و اثرش استفاده نکنیم یا نامش را بگذاریم " هجو اثر ... "
۰۱ دی ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خوشبختانه شب پایانی فرصت این رو پیدا کردم که به تماشای این کار بسیار زیبا بنشینم. علاوه بر زیبایی های اجرایی و بصری و بازیهای روان، پیام نهفته در بطن نمایش برایم جذابترین قسمت این کار بود. " پیروزی عشق بر نفرت ". خانم فیروزآدر میان آن تاریکی های صحنه، رویایی سپید و خیال انگیز را به تصویر کشیده بود. رویایی که از " سیسی "گرفته که با کمک دکتر فروید از برزخ فرافکنی ها و خودتلقینی های ذهنی اش رهایی می یابد و می آموزد که هر چه هم که از سر آدمی گذشته باشد ... می توان به سوی روشنایی بازگشت. انسانها را با خطاهایشان پذیرفت و از قربانی بودن دست برداشت. تا شهرزاد قصه گو، که دل تیره و تار و خیانت دیده پادشاه را با عشق و آگاهی خویش روشن و مملو از محبت می کند ... و حتی همسر شهرباز و معشوق اش، که بر خلاف هزار و یک شب، به دست شهرباز کشته نشده اند و در زمانی که آوازه عشق شهرزاد و شهریار تمام شهر را پر کرده همسرش هم حضور دارد و در سرانجام هر قصه عشق بر کینه و نفرت و انتقام پیروز می گردد. از طرفی دیگر فعلی که تحت عنوان کلی " خیانت " می شناسیم با حالات مختلف و کاملا متمایز پیش چشممان تصویر می شود ... از پست ترین و حیوانی ترین حالت ( که بر سر مادر سیسی رفته و بلایایش دامان سیسی را هم گرفته ) گرفته تا شریف ترین و متعالی ترین صورتش، که در عشق شهرزاد به شهرباز تجلی یافته، و از دل سپردن شهرباز و شهرزاد ، صلح و زیبایی در دنیا دیگربار زاده می شود. و من داشتم فکر می کردم که چرا در پس ذهن ما نسبت به هر فعلی که نام " خیانت " را یدک می کشد، فارغ از ماهیت و چند و چونش همیشه پیش داوری های نفرت بار و تیره ظاهر می شود ... شاید که باید بیشتر بر معنای یک فعل تمرکز کنیم تا صورت ظاهری یک فعل و حتی باید ... به فراخور معنا و چرایی و چند و چون افعال، واژه هایی نو تعریف کنیم . تا زندگی را با معنای حقیقی آن، و نه با بار معنایی سپید و سیاه واژه های از پیش تعریف شده درک کنیم. ( همانطور که در این نمایش شاهد بودیم، "خیانت " همیشه از سر حیوان صفتی و دنائت نیست ... گاه می تواند فعلی شریف باشد و روشنی و سپیدی به ارمغان آورد. ) چراکه نحوه معنا کردن حقیقت، حقیقت وجودی خود ما را می سازد .... همانگونه که " ویکتور فرانکل " گفته است : " من به جرات می گویم که در دنیا چیزی وجود ندارد که به انسان بیشتر از یافتن معنای وجودی خود در زندگی یاری کند. در این گفته " نیچه " حکمتی عظیم نهفته است که " کسیکه چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونگی خواهد ساخت "
به این می گن یه تئاتر درجه یک!
بی نظیر بود ... بعد از سیزیف، تماشای زندگی در تئاتر متقاعدم کرد که هر جا اسم آقای برهمنی عزیز و بازیگرهای حرفه ای نمایش هاشو دیدم، بی معطلی ، هرجور شده بلیط بگیرم.
فقط یه حرفی سر دلم مونده، نمی تونم نگم!!
خوب همه مون می دونیم که منظور از اون اجرای لاکچری تو سالن 2500 نفری کدوم اجراست! و موضع تئاتر بین های اصیل هم نسبت به چنین اجراهایی کاملا آشکاره ...
من فقط در عجبم!
از اینکه نوید محمدزاده عزیز که تهیه کننده گی اجراهای بی نظیری مثل این و سیزیف رو بر عهده می گیره که یه نیش ریزم توشون به اون اجراهای اعیونی که درست مث یه سیرک بزرگن می زنه... بعدش چطور میشه که خودش با یه نقشی از اون اجراها سر در میاره!! ... خیلی حرص در آره خوب ! ... " باور بدااااااررررر " ؛)))
...
پ.ن : دیشب اون موبایلی که صداش در اومد وسط اجرا واقعا رو اعصاب بود، اما دیالوگ های فی البداهه " جانی " عزیز ، عجیب ... دیدن ادامه ›› چسبید و حتی اون اتفاق ناخوشایندو دلچسب کرد و به شیرینی اجرا اضافه کرد ...
البته اینطور که من فهمیدم ظاهرا گوشی اون شخص از شکاف زیر صندلی افتاده بود پایین و تقصیری نداشت!... اینو برای اون دسته از عزیزانی که متوجه این قضیه نشدن گفتم که بنده خدا رو آه و نفرین نکنن با توجه به اینکه هنرمندی بازیگر روی صحنه حتی این اتفاقو به نفع زیباتر کردن اجرا رقم زد، به نظرم لزومی نداره عصبانی باشیم بابتش :-)))
ایمان صیاد مرد لحظه های سخته
ما واسه همین دلبریاش ازش دل نمیکنیم
۲۳ آذر ۱۳۹۷
من الان شدیدا وسوسه شدم که اجرای آخر، گوشیمو سایلنت نکنم و برای وسطای نمایش کوک کنم که زنگ بزنه :))
فحش ها رو هم به جون میخرم.
فقط برای دیدن این عکس العمل های دلبرانه ی رابرت و جان عزیز :)
۲۴ آذر ۱۳۹۷
حدیث عزیز دقت کردی حتی لحظه ای که گفتن وایسیم تا قطع کنه؟چقدر قشنگ گفتن و چقدر قشنگتر که جوری ادامه دادن و رفتن تو نقششون اینگار اونا نبودن منتظر قطع زنگ بودن.آآآآآآآخ قربونتون برم من...
۲۴ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

هیچ گاه
روح هیچ کس را
نزدیکتر از او
به روح خویش
در نیافته ام
 او بود که بهتر از هرکسی می دانست ...
سعادت
در عشق است
عشق است که
رگه های حیات ما از آن جاریست
و بی آن
زندگی تنها تکرار مکرر غریزه است
که انسانها را با آن بدنهای ... دیدن ادامه ›› متحرک تمسخر آمیزشان وا می دارد
درست مثل عروسک کوکی های بیچاره ای ...
فعل بودن  را هر روز صبح، ظهر، شب
به مقدار کافی صرف کنند!
و شبها در میان ملحفه های سرد
خسته گی ها شان را به هم بپیچند!
و برای ثبت روزی دیگر کوک شوند
دوست داشتم
 مانند او شجاع باشم
و به بهانه لحظه ای عاشقانه
تمام قوانین احمقانه بشری را
یکجا زیر پاهایم له کنم!
هنوز هم نمی دانم ...
منی که در شیوه ادراک حیات
خود را هم مسلک فروغ می پندارم،
 به قدر کافی شجاع نیستم؟
یا که هنوز بهانه ای درخور
 برای خیره سر بازی
پیدا نکرده ام ...
با خود فکر می کنم
فروغ چه خوشبخت بود
که ابراهیمش گلستان بود
و گلستان کرد ... آتشی را که فروغ به جانش انداخته بود
اما ابراهیم من ... ترسو بود ...
از آتش گریخت ...
و مرا باقی گذاشت میان آتشی که خود به پا کردم
تا عمری نظاره گر سوختن
گلستان عمر خویشتن باشم
و دم بر نیاورم ...
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

نازک دل شده ام این روزها
قلبم مثل یک برگ پاییزی
طوری خشک و پوک شده
که به تلنگری کوچک
توی دلم خالی می شود
و دیواره قلبم
با یک سمفونی غمگین
فرو می ریزد.
خالی سرد رابطه
آنقدر به درازا کشیده
که حتی خود بهار هم
اگر که پیش از زمستان ناگهان سر برسد
رد پاییز از پوست تنم پاک نمی شود ...
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
احساس من به تو
پر از تناقض است
مثل فوران حس داغی چای
توی دهانم
در این روز سرد برفی
که از سرما نوک انگشتانم بی حس شده .

احساس من به تو
در هم و پیچیده است
مثل دو بافه گیسم
که بی نگرانی
از پیچ و تابشان
آرام گرفته اند
روی شانه هایم

احساس من به تو ... دیدن ادامه ››
ساده است
مثل نامم
یا رنگ چشمهایم
که بی آنکه لحظه ای
 لازم باشد درنگ کنم
و آن را به یاد آورم
راست و درست می دانمش

احساس من به تو
چیزی برای بودن است
چیزی شبیه به شدن
چیزی که مرا تا فراسوی مرز بودن خویش پیش می برد ...
تا جایی فراسوی مرزهای بودن تو
در کسوت انسانی دیگرگون
با تو دیدار کنم
sonia gh (sonia.gh)
درباره نمایش سیزیف i
اگر امکان داره ... لطفا این نمایش رو تمدید کنید. ممنون
همیاری گرامی، این نمایش دقیقا قراره تا کی اجرا داشته باشه؟ 28 آبان؟
۲۰ آبان ۱۳۹۷
گروه همیاری (support)
درود بر شما
تاریخ پایان اعلام شده از سوی گروه محترم اجرایی برای نمایش ۲۸ آبان‌ماه می‌باشد.
۲۱ آبان ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
sonia gh (sonia.gh)
درباره نمایش گالیله i
حتما میام و این کار خوبو می بینم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام، بعد از دیدن پست اینستاگرام جناب ابر، به شدت مشتاق شدم برای تماشای این نمایش. اما زمانش خیلی دیره. آیا امکانش هست یک اجرای ویژه هم در نظر بگیرید در ساعت مناسبتر برای علاقه مندانی که محدودیت زمانی دارند؟
محمد رحمانی، ...Amir... و مریم زارعی این را دوست دارند
شنبه ساعت ۵ اجرای ویژه دارن
۰۴ آبان ۱۳۹۶
متاسفانه ساعت 5 هم خیلی زود بود لرای من و از سر کار نمی رسیدم برم.ااز دست دادمش. حییف
۰۸ آبان ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب به اتفاق دوستان به تماشای نمایش " حکومت نظامی " نشستیم.
نمایشنامه اجرا اثری بود از " آلبر کامو " که نامش تداعی گر هنجارشکنیست و " تینو صالحی " نامیست که در ذهن من همیشه نویدبخش تابوشکنی و اجراهای جسورانه بوده.
بازیهای بدن عالی و خیره کننده و انرژی بالای بازیگران تحسین برانگیز بود.
تنها قسمتی که به شخصه با آن نتوانستم ارتباط خوبی برقرار کنم صحبت مستقیم پی در پی بازیگران با تماشاگران در جای جای نمایش بود که به نظرم در حد یک یا دوبار کفایت می کرد(و البته این شیوه در نمایش های تینو صالحی معمولا استفاده می شود،همان طور که دیالوگ گویی با تک کلمه ها) ... و فکر می کنم بهترین آن،مربوط به قسمت پایانی نمایش و سوال در خصوص ادامه اجرا بود، که متاسفانه اکثریت علاقه مند به ادامه پیدا کردن اجرا و به نمایش در آمدن سکانس پایانی بودند که این نشان دهنده آن بود که تماشای اجرا تاثیری که باید روی غالب تماشاگران نگذاشته و به مانند مردم " شهر ما " همچنان اسیر کلیشه ها هستند... و شاید آن صحنه پایانی با آن شیوه اجرایی معترضانه و سخنان پایانی فرشته تلنگری باشد برای تغییر و خروج از قالب هایی که آزاد اندیشی و دگر اندیشی را از آدمی دور می سازد... امید که این گونه باشد ...
مینا &۱۲ این را خواند
بهرام برخورداری این را دوست دارد
ممنون از توجهتون
۱۷ آبان ۱۳۹۵
خواهش می کنم.ممنون از زحمات شما،آقای صالحی و باقی عوامل اجرا که با زحماتتون این اجرای خوب رو روی صحنه آوردید.آرزومند موفقیت های آتی تون هستیم :-)
۱۷ آبان ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قبلا نمایش WOW رو از آقای صالحی عزیز دیده بودم که بسیار از آن لذت بردم خصوصا از جنبه سمعی و بصری و سال گذشته "WOW" در لیست 5 نمایش اول مورد علاقه ام قرار گرفت و " تینو صالحی " برایم نامی شد که کارهایش را حتما دنبال کنم. اما در خصوص حضور جناب جمشیدی در این کار کمی سردرگم هستم! با کمال احترام برای زحمات ایشان در عرصه تئاتر، متاسفانه نام ایشان برایم تداعی کننده اجراهای عوام پسند است! خصوصا که بعد از تماشای " اسم " در فاصله کوتاهی به تماشای " پپرونی برای دیکتاتور " نشسته و شدیدا توی ذوقم خورده بود و از دقایق اول لحظه شماری می کردم زودتر اجرا تمام شود و از سالن خارج شوم! (بماند که بهترین اجرا را اتفاقا جناب جمشیدی ارائه کردند ) .... خلاصه کلام اینکه شدیدا دچار دوگانگی و سردرگمی شده ام و نمی توانم نام " تینو صالحی " را در کنار " پژمان جمشیدی " تصور کنم!
لذا از دوستانی که به تماشای این اجرا می روند خواهشمندم در مورد چند و چون آن بنویسند تا بدانیم با چه تیپ کاری طرف هستیم!
ذوق زده، الهام. ب، sana، لیلى شجاعى و رضا قاسم پور این را خواندند
رضا تهوری و بهرام برخورداری این را دوست دارند
این کار اگر مشکلی هم داشته باشه به هیچ وجه به حضور پژمان جمشیدی برنمیگرده و به خوبی از پس نقشش براومده و فکر میکنم دیگه وقتش باشه ایشون رو به عنوان بازیگر تئاتر پذیرفت. علاوه بر اینکه من ایشون رو همون ابتدای کارشون در کارهای خوبی مثل آرامسایش و وقتی ما برگردیم دو پای آویزان مانده است هم دیدم که دنیایی با اجراهای به قول شما عوام پسند فاصله داشت. البته اگر اسامی رو خوب بررسی کنید شاید به نامی بربخورید که تصور کردنش کنار تینو صالحی براتون بسیار عجیب تر باشه.
۱۸ مهر ۱۳۹۵
دیشب اجرا را دیدم،اجرای خوبی بود و تینو صالحی همچنان نامی خواهد بود که دنبال خواهم کرد.در خصوص بازی پژمان جمشیدی ... بازی اش بهتر و باور پذیر تر از قبل بود،اما همچنان با ادای احترام نظرم تغییر چندانی در خصوص ایشان نکرده.
۱۵ آبان ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
sonia gh (sonia.gh)
درباره فیلم فروشنده i
سکانس آخر ... که عماد و رعنا را در حالت گریم نشان می داد .... تلخ ترین و نفس گیرترین قسمت فیلم بود و در حالی فیلم به پایان می رسید که کابوس تازه برای تماشاگر آغاز شده بود و با اندوهی عظیم سالن سینما را ترک می کرد و می رفت تا چند روز آینده را با این احساس درگیر باشد..
گریمی برای بی چهره شدن ... گاو شدن.... . . هرچه بود این زن و شوهر بخت برگشته می رفتند که برای همیشه زیر آن گریمی که برای ادامه زندگی محناجش بودند مدفون شوند.
sonia gh (sonia.gh)
درباره نمایش ماتریوشکا i
" ماتریوشکا " برای من بستری بود برای درک بهتر هنرمندی " پارسا پیروزفر " و به راستی که چون الماس روی آن صحنه تاریک می درخشد.
سونی خواستی تو مهر بری هماهنگ کن باهم بریم :)))))
۲۴ شهریور ۱۳۹۵
باشه عزیزم.حتما.من باااااید یه دفعه دیگه برم و ببینم این اجرا رو :-)))))
۲۴ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من دیشب به تماشای این اجرا آمده بودم!...و همچنان متحیرم از این همه شجاعت و این همه احساس مسئولیتی که بانو افسانه ماهیان از خود نشان دادند و همچنین از قلم زیبای بانو صدری.
آام صبر کنید!....فکر کنم به احترام این کار شجاعانه به احترام اینکه هنر را به خدمت گرفته اند برای به تصویر کشیدن بخشی از دردها و رازهای مگوی " هنرمند " باید بایستم ... باید بایستم و نظرم را ایستاده بنگارم!
قبل از اینکه به تماشا بیایم از نام آن و طراحی پوستر حدس می زدم در ارتباط با موسیقی زیرزمینی باشد ولی حقیقتا انتظار چنین اجرای شجاعانه ای را نداشتم.نمایش " از زیر زمین تا پشت بام " اجراییست که بسیاری از خطوط قرمزی که گاهی حتی اشاره به آنها ممنوع است و سعی می شود با لاپوشانی نیست انگاریده شوند، بدون هیچ مرز و حد و حدودی روایت می کند... و تاثیرگذاری آن بسیار بیشتر است چرا که روایتی مستند و واقعیست ...
به نظرم فضا سازی بسیار بسیار خوب بود ... فضای تاریک زندگی عاشقان شاخه ای از موسیقی که از ناچاری به خارج از مرزهای مملکت خودشان مهاجرت می کنند و سختی و بیچارگی و نا امیدی هلاکشان می کند .
گریم و لباس ها خوب است.تلفیق رنگ سیاه و قرمز فضای تاریک و خونبار را ملموس تر می کند.بازیها روان و حقیقیست بازی خانم مارین چقدر به دل می نشیند و چقدر آدم با او احساس نزدیکی می کند غمش را به قدری زیبا به تصویر می کشد که احساس می کنی دوست دختر واقعی کیارش روبرویت ایستاده و حکایت رنجهایش را ... دیدن ادامه ›› برایت بازگو می کند.
و اما انتهای اجرا ... آن سورپرایز روحبخش که مو بر بدن سیخ می کند ... نقطه اوج کار است ... آنجا دیگر با پوست و استخوان و روح و روان و تمام احساست می توانی حس کنی که چقدر سخت است راه پیش پای آنانکه عاشقانه بخواهند به جنگ تمام سازهای مخالف بروند تا ساز خودشان را هنرمندانه بنوازند ... و چه سخت تر است اگر چنین نکنند تسلیم شرایط سخت شوند و عشق و استعدادشان را در درون مدفون کنند و عمری آه حسرت از نهادشان بیرون رود.
به راستی راه سومی آیا نیست ... راه سومی که سد راه جریان عشق و ابتکار و هنر نباشد و هنرمند بدون آنکه قربانی شود یا بهای گزافی بپردازد ... در آعوش خدابانوی عشق و هنر آرام گیرد و رویاهایش را به پرواز درآورد؟
خطاب به کلیه عوامل اجرا : عمیقا حستان کردم ... و عمیقا از یکایکتان سپاسگزارم ... برقرار و پاینده باشید.
خطاب به تئاتر دوستان : این اجرا را از دست ندهید ... این کار را حتما باید دید.
از بس با کار ارتباط برقرار کردم دلم نیامد از ایراداتش بنویسم ... ولی خوب منصفانه این است که از همه ابعاد گفته شود ... یک مورد وسط دیالوگ هم پریدن و عجله کردن برخی از بازیگران و یک مورد دیگر هم مشکلات صوتی بود که چند بار در طول نمایش به صورت آنی اصوات گوشخراش از بلندگو ها خارج می شد .
مورد بعدی نقدی به رفتار تماشاگران است!!!اجرای زنده نیاز به همراهی و سکوت تماشاگر دارد!یکجا وسط اجرا یک خانم از سکوی b وسط دیالوگ گویی خانم مارین از سالن خارج شد و تمرکز ایشان را به هم زد!یکجا هم در اواخر اجرا هنگام دیالوگ گویی آقای هوتن شکیبا صدای موسیقی تلفن همراه یکی از تماشاگران تمرکز بازیگران را به هم زدحتی جناب صابر ابر به آقای شکیبا گفتند که چند لحظه بایستند و ادامه ندهند و ایشان خطاب به تماشاگر مذکور گفتند : " آفرین! " .... که به جای عرض پوزش وشرمساری بنده صدای قهقهه آن بانوی نیمه محترم را شنیدم! واقعا شایسته نیست که با چنین بی توجهی هایی حاصل زحمات شبانه روزی یک گروه را به باد دهیم.
۱۲ شهریور ۱۳۹۵
جناب تهوری هم هوایی هم به همین سبک بود ولی با توجه به نوع موضوع و بازی بی نظیر خانم اسکندری و کردا در اون نمایش تفاوت قابل توجهی بین این دو نمایش وجود داره و کار قبلی از نظر نوع اجرا قویتر بود.
۲۴ شهریور ۱۳۹۵
سپاس خانم بهروزیان
هم هوایی رو خیلی دوست داشتم بخصوص بازی بینظیر خانم کردا
۲۴ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهاش یه مقدار گزافه(با توجه به اینکه 50 دقیقه بیشتر هم نیست!)
وگرنه هنوز حظ بی اندازه ای که از تماشای " کالیگولا " بردم در وجودم پابرجاست و بسیار به کارهای آقای غنی زاده علاقه مندم.
ترجیحا این تنها روز اجرای ایشون رو با نمایش " ایوانف " که استثنائا در اون روز ساعت 6:30 به صحنه می ره طاق می زنم.(با توجه به محدودیت زمانی ای که دارم) با توجه به کادر قوی بازیگران و زمان 2 ساعت و 40 دقیقه ای و بهای ارزانتر ... " ایوانف " برای من انتخاب بهتر و منصفانه تری به نظر می رسد.
ذوق زده، سینا فرخی و امیرمسعود فدائی این را دوست دارند
و اینکه یک تئاتر کلاسیک صد البته بهتر از یک مونولوگ به زبان استونیایی است :)
۰۳ شهریور ۱۳۹۵
از اونجایی که هر دو اجرا رو دیدم عرض میکنم از دست دادید بانو این کجا و ان کجا
۰۷ شهریور ۱۳۹۵
لاله خانم عزیز،شاید اهمینطور باشد که شما می گویید.... ولی ارتباط با زبان استونیایی ... فکر می کنم برایم دشوار می بود ... و تصور اینکه تمام مدت مشغول خواندن زیرنویس باشم و به همین دلیل خود اجرا را از دست بدهم ... خووووب با تمام این اوصاف همچنان فکر می کنم تصمیم درستی گرفته باشم.انشاالله از لذت تماشای کارهای آتی آقای غنی زاده برخوردار شوم.
۰۸ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید