احساس من به تو
پر از تناقض است
مثل فوران حس داغی چای
توی دهانم
در این روز سرد برفی
که از سرما نوک انگشتانم بی حس شده .
احساس من به تو
در هم و پیچیده است
مثل دو بافه گیسم
که بی نگرانی
از پیچ و تابشان
آرام گرفته اند
روی شانه هایم
احساس من به تو
... دیدن ادامه ››
ساده است
مثل نامم
یا رنگ چشمهایم
که بی آنکه لحظه ای
لازم باشد درنگ کنم
و آن را به یاد آورم
راست و درست می دانمش
احساس من به تو
چیزی برای بودن است
چیزی شبیه به شدن
چیزی که مرا تا فراسوی مرز بودن خویش پیش می برد ...
تا جایی فراسوی مرزهای بودن تو
در کسوت انسانی دیگرگون
با تو دیدار کنم