در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | sonia gh درباره نمایش دوباره بازی: استوری نمایش تازه اسماعیل گرجیو که دیدم ... تپش قلبم رفت بالا چون
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:24:48
استوری نمایش تازه اسماعیل گرجیو که دیدم ...
تپش قلبم رفت بالا
چون می دونستم قراره یه بازی بی نظیر دیگه ببینم روی صحنه
بعد که عوامل اجرا رو خوندم
و دیدم متن و کارگردانی مال پیمان جان قدیمی یه
و پروژه کارگاه کمد لباس
اصلا دیگه ذووق زده شدم
با افتخار چند سال پیش
دو دوره در دوره عالی کمد لباس شرکت داشتم.


(ادامه مطالعه ... خطر اسپویل!)

این چی بود واققققعععععععععععا!
به ... دیدن ادامه ›› عنوان نمایشنامه بی نظیر و سینماتیک
دقیقا شبیه فیلمنامه بود! کاش فیلمشم ساخته شه!
یعنی ... تکه تکه های روایت داستان کیوان رو که می شنیدم
همه صحنه ها مثل فیلم جلوی چشمم تصویر می شد.


چقدر این تکه تکه ها ... و فلش بک ها ... عالی و استادانه نوشته شده بود
چقدر داستان نو و تازه و خلاقانه و نفس گیر بود ...
وااااقعااااا چقققددرررر لازم داشتیم
اون نفس هایی رو که اول اجرا
تاکیید شد چندین بار بر کشیدنش! من که نفس کم آووردم!
چقدر ایده الاکلنگ خووووب بووووددد!
در نقاط حساس زندگی که لحظه ها کشششششششششششششششششششششششششش میاااان
و بین مرگ و زندگی، نیستی و هستی معلقی و هر لحظه ممکنه تعادلتو از دست بدیو بازی یهو تموم شه!

چقدددررر ایده مافیااااا و تعاملی بودنش خووووب بوووودد!
شب اول یک شهروند کشته شد!
شب دوم یک ردیف شهروند!
شب سوم که گرداننده گفت همه بخوابن!
می دونستم قراره فاجعه عظیم تر باشه تو این خواب سنگین!
می خواستم بلند شم بلند داد بزنم و به گرداننده بگم! چی چیو بخوابین!چشاتون رو ببندین! کسی حق نداره بخوابه دیگه!(خوب قرار بود تعاملی باشه دیگه!)... بعد فکر کردم! احتمالا اگه این کارو بکنم‌... گرداننده یا حق اکتمو ازم می گیره یا از دور بازی خارجم می کنه!
روز که بیدار شدم ... نصف سالن کشته شده بودن!
اسم منم بین خط خورده ها بود!
فردای شب آخر ... که ... پدر خوانده ... همه رو کشت ... جز یک نفر
نمی دونم دیالوگ اون آقا ... اتفاقی بود یا از پیش طراحی شده ...
ولی چقدر دیالوگ آشنایی بود!!!

" خوشحالم که من کشته نشدم!!! "

خووشحال بود و ناگهان : ... تق!

آخخ ... که چقدر دردناک بود ...
اینکه تو " بازی " که قوانینش رو گرداننده تعیین کرده بود
کلا حق دو تا اکت بیشتر نداشتی!
یا چشماتو ببندی که جنایتو نبینی و فقط درد خبر کم شدن یه انسان دیگه اذیتت کنه! ... یا کمکی شجاعتر باشی و چشمات باز باشه ... و شاهد جنایت باشیو ... این بار فرداش چند برابر رنج بکشی!
" رنج بلاتکلیفی " چه سرنوشت شوم محتومی!!!
واقعا گاهی مرگ سرنوشت بهتریه
چون تو بلاتکلیفی انگار یه جنازه رو دوشته .... نه یه جنازه نه ...
هزار هزار جنازه ... رنج هزار هزار جنازه ... رو شونه ته ... و حتی نمی تونی فریاد بزنی ... انگار یه گوله جوراب فرو کردن تو گلوت!
الان مدت مدیدیه که ته حلقامون جورابه ...

دستمریزاد بهت پیمان قدیمی!
به هوش و ذکاوت و متن استادانه ای که نوشتی
به استعاره های جذابت
و به کارگردانی بی نظیرت.
فکر نمی کنم هیچ اجرایی
در این حد بتونه جان یه آدمو تو سالن نمایش
اینقدر به درد بیاره


دسمریزاد به اسماعیل گرجی
چقدر باورپذیر و عاااالی کیوان رو روی صحنه خلق کردی.
آخر اجرا ... بدنم تکه تکه می شد و می ریخت
همراه با دونه به دونه اشکهای کیوان

عاااااااااااالی بوووودددددد

مررررررررررسی
مررررررررررررسسسسسی
sonia gh
عزیزانی که گفته بودن داستان کیوان با بخش بازی مافیا ارتباطی نداشت به ارجاعات این دیالوگ ها بیشتر توجه کنن: - گرچه همه جاش بوی لاشه و مرده می داد اما بازم خونه بود! - کاش مادرم یادش نیاد پسری ...
سونیا جان دیدتون و اشاراتتون کاملاً درست بود ما قرار نبود تو سالن بازی مافیا انجام بدیم، کجا تو خلاصه نمایش و یا سبک نمایش تعاملی نوشته شده؟
در راستای داستان ، از لحظه ورود ما کنترلی نداریم و کنترل می شیم یا توسط مامور یا دوربین یا گاد فادر، تنهای جایی که کنترلش رو داریم فقط ذهنمون.
ما داریم فضای ذهنی کیوان رو می بینیم که چه روندی رو در تصمیم گیری های مهم زندگی اش داشته تا به این نقطه رسیده قرار نیست ما بازی کنیم قراره با کیوان همذات پنداری کنیم.

همه تو صف هستیم فقط نوبتمون نشده!
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
سحر بهروزیان
سونیا جان دیدتون و اشاراتتون کاملاً درست بود ما قرار نبود تو سالن بازی مافیا انجام بدیم، کجا تو خلاصه نمایش و یا سبک نمایش تعاملی نوشته شده؟ در راستای داستان ، از لحظه ورود ما کنترلی نداریم ...
دقیقا درسته فرمایشتون ... تو این بازی ... تعامل ما از پیش تعیین شده س! ... یک شب اختیار اینو دادن که چشمامونو ببندیم یا شاهد جنایات مافیا باشیم ... ولی این سرنوشت نهایی بازی رو تغییر نمی ده! ما فقط با شاهد بودن رنج بیشتر می کشیدیم ...

دبیر کل سازمان ملل فقط ابراز نگرانی می کنه
و دکتر و نجات بخش مهاجرت ... دیدن ادامه ›› می کنه

ما دایناسورها رو از زیر خاک بیرون می کشیم
دایناسورهایی که خودمون آخرین نسلشونو زیر خاک چال کردیم
و روش ... شا ..... دیم!

" نجات دهنده ای نیست "

کاش " مام‌ میهن " آلزایمر بگیره
یادش نیاد فرزندانی مثل ما داره ...
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید