در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محسن محمدی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:06:02
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

باسلام
نظرات من به عنوان یک مخاطب عادی:
"اشک تماشاگر در سوگ مادر"
۷از۱۰
نظرم در مورد نمایش بیشتر دلی‌ست. از وقتی که سرِ عروسک ... دیدن ادامه ›› از تنش جدا شد منم از فضای عادی‌م جدا شدم. با نورپردازی خاص اون لحظه، احساس معلق بودن در یک سیاهی رو داشتم. وقتی سر روی بدن نشست، کنار مادرش، چالش مشخص می‌شود. چالش، مادر پیری است که که در مقابل پیشرفت/رسیدن شخصیت می شود. شروع از آنجا بود که انسان مدرن از وقتی توانست به طور مستقل از خانواده/قبیله/قوم هویت پیدا کند و تعاریف جدید موفقیت در جامعه مدرن بوجود آمد. در این موقعیت، باقی مانده های سنت قبلی نه تنها کارکردی ندارند، بلکه مانع هم هستند. مشکل آنجا حادتر می‌شود که شخص با ارزش های اخلاقی قبلی(والدین) تربیت شده. دو تکه بودن شخصیت، که انتهای نمایش دیده می‌شود، از همینجا نشات گرفته. شخصیت وقتی که با مادرش صحبت می‌کند، می‌بینیم که با حس گناه‌ست که پیش مادر مانده و نه طبق علاقه یا برنامه خودش. دو اشاره به کودکی می‌شود: ۱. هواپیما: که نشان از علاقه شخص به سفر ، آن هم تنهایی. اگر بپذیریم که کودک چون هنوز ارزش های جامعه در ذهنشان شرطی نشده، به واقعیت خودشان نزدیک ترند، پس این شخصیت از خودش دور شده است. ۲. بادکنک: مادر این خاطره را پیش می‌کشد تا بگوید خاطرات خودمان را ساخته ایم و وقت رها کردن است. بادکنک، راه حال ارائه شده برای این تضادهاست. هرچند این نماد زیبا بود ولی باور پذیر نیست. خود نمایش در این تضاد سردرگم است. یعنی با اینکه مادر، درگیری احساسی شدیدی برای تماشاگر ایجاد میکند ولی تماشاگر ممکن است فکر کند که این رابطه مادر-فرزند مسموم است یا حتی ممکن است مادر را مقصر ببیند. این خلاف چیزی است که نمایش می‌خواهد از مادر نشان بدهد. این مشکل به کوتاهی نمایش برمی‌گردد. هرچند خیلی از نمایش ها اضافه گویی دارند ولی این نمایش نیاز به فرصت بیشتری داشت. برای همین پیام بادکنک، بیشتر یک نصیحت شد که تو ذوق میزند. با توجه به این مواردی که گفتم، ممکن است مخاطب حس کند که نمایش از احساساتش سواستفاده کرده. نمایش در نشان دادن صادقانه یک درد موفق است ولی در حد پیامش، پرداخت نداشت.

از نکات مثبت نمایش برای من، نشان دادن، به جای گفتن، بود.(البته بجز چندجا). نشان دادن مرگ مادر با صندلی خالی، نشان دادن رهایی با ویولن زدن، غرق شدن در مارپیچ زندگی/ذهنی و...
فضای سالن تبدیل به مجلس سوگواری برای شخصیت ها شده بود که کار آسانی نیست.

نمایش خالی از ایراد نبود، ولی در خاطرم خواهد ماند.




قدردان شما هستیم🌾🌾
۰۳ آذر ۱۴۰۲
سلام دوست عزیز

روایتی تازه‌تر از نمایش عروسکی «مامان» (ویژه بزرگسال)

از ۱۲ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۲۰:۳۰ به روی صحنه‌ی تئاتر ‌هامون می‌رود

مفتخریم که در دور جدید اجراها باز هم همراه ما باشید

لینک خرید بلیت: tiwall.com/p/maman4
۰۷ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
نظرات من به عنوان یک مخاطب عادی:
"نمایشی از اعماق یک دل ساده"
۶.۵از۱۰
نمایشنامه:(۲از۴)
نمایش در مورد زنی‌ست که عاشق بازیگری ... دیدن ادامه ›› میشه. ابتدا با زن آشنا میشیم. که تنهاست و علاقه‌مند به تئاتر. ۵ دقیقه ابتدایی برایم جالب بنظر نرسید. فکر کردم همینطور قراره گلایه بشنوم. ولی با حضور مرد و روایت موازی ، نمایش جان گرفت. شیوه روایت و دیالوگ‌ها بسیار شیرین بود. این بخش نمایش برای من خیلی لذت بخش بود و هر لحظه دلم میخواست بلند شم تشویق کنم😂
وسط نمایش متوجه میشیم که زن با نقش‌های مرد ارتباط می‌گیرد و عاشق آنها شده و خود بازیگر، مطلوب نیست. نمایش در میانه مقداری از رونق افتاد. قضیه شام با سیر فراوان، تکرار همان صحنه قبلی بود و کنش جدیدی نبود.
پابان نمایش هرچند جالب بود ولی بنظرم در نیامده بود. منظورم اینه که چون نمایش در میانه مقداری تکرار داشت و به قول معروف کش آمده بود، برای باورپذیر کردن پایان نمایش زمانی نمانده بود.
در کل حس سادگی متن رو دوس داشتم. زنی ساده و تنها که خودش را فراموش کرده بود. زن بودن نویسنده بدون شک در ایجاد این حس بی تاثیر نبوده.

در ضمن اسم "فری" رو من تا انتها فکر کردم مَرده😂(فریدون)
نکته دیگه، دو بازیگر بودن شخصیت برای نشان دادن روان پریشان زن جالب بود ولی بنظرم خیلی میشد استفاده های دراماتیک تری کرد ازش. تمایزهایی در متن دیده می‌شد ولی بنظرم هنوز جای کار داشت.
گاها در نمایش هم می‌دیدیم که دیالوگ ها بیشتر جنبه شاعرانه/ادبی می‌گرفتند تا نمایشی.

کاگردانی:(۱.۵از۲)
میزانسن هم در عین سادگی کارش رو می‌کرد.
نورپردازی مقداری سردرگم بود. با اینکه کف صحنه نشانه گذاری شده بود، گاها بازیگرها جایگیری درست نداشتن و مقداری در سایه بودند.
دو میز وسط صحنه هم گاهی اوقات ماسکه می‌کرد بازیگرها رو(حداقل برای من که ردیف اول بودم)
طراحی صحنه و لباس و موسیقی خوب بود.

بازیگری:(۱.۵از۲)
در طول تمام تئاترهای که رفتم، کم بودن اون هایی که تحت تاثیر بازیگری قرار بگیرم. این نمایش یکی از آنهاست. واقعا محو توانایی بازیگرها بودم. هرچند بازپرس یا کاراگاه(؟) مقداری حس کردم ادا در می‌آورد و ارتباط نگرفتم.
در کل بازیگری از نقاط قوت بود.
سلیقه(۱.۵از ۲)
درکل این نمایش‌های بی‌ادعا، ولی حساب شده، سلیقه اصلی منه. لذت بردم.

خلاصه که دوستتون داشتم. توصیه میکنم دوستان هم برن و امیدوارم لذت ببرید.
موفق باشید.
ممنون که تماشامون کردین🙏
۰۱ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
نظرات من به عنوان مخاطب عادی:
امیتاز من:۳ از ۱۰
نمایشنامه:(۰.۵از۴)
نمایش های رازآلود، کلیدی‌ترین ویژگی‌شون تعلیقه. از دقیقه ۵ نمایش ... دیدن ادامه ›› تا تقریبا ۳۰ خبری از این تعلیق نبود. در ۵ دقیقه ابتدایی منتظریم ببینیم پدر به قتل رسیده یا احتمالات دیگر. ولی خب تا وسط های بخش حمام هیچ سوال و جواب خاصی وجود نداشت و خسته کننده بود.
دیالوگ‌ها رو دوست نداشتم. دائم شخصیت ها خودشون رو پارانوئید نشون میدادن و شک میکردن ولی مصنوعی بود. دیالوگ ها(مخصوصا ابتدای نمایش) کمکی به ایجاد فضای رازآلود نمی‌کرد.
در رابطه با رازآلود بودن و چرخش های داستانی، فلج نبودن مرد و گذشته‌اش قابل پیش بینی نبود. ولی پایان بندی از چنددقیقه قبلش مشخص بود و کلیشه ای بود.


کارگردانی:(۱ از ۲)
دوست داشتم. طراحی صحنه جالبی بود. نمایش سایه ها هم جالب بود و مثلا اون صحنه ی بهم ریختن تخت جالب بود. ولی خب چرا؟ تصور کنیم فقط صدا رو می‌شنیدیم و سایه هارو نمی‌دیدیم. هیچ فرقی نمی‌کرد.
چند جا هم صدای تیر از اسپیکر سمت چپ می آمد ولی بازیگران سمت راست رو نگاه میکردن. اگر گوش های من اشتباه نکرده باشن البته.
موسیقی خوب بود.

بازیگری:(۱ از ۲)
بازیگری ها خوب بود. صداها رسا بود. بازیگر شخصیت معلول را دوست داشتم، نه به خاطر بازی کردن معلولیت، اتفاقا بازی غیرمعلول‌ش را بیشتر دوست داشتم. مقداری داد و بیداد هایی بود که بنظرم زیادی بود.

سلیقه:(۰.۵ از ۲)
نمایش های معمایی رو دوست دارم ولی خب ازین نمایش بدلایلی که بالا گفتم لذت کامل رو نبردم.
برای نمایش زحمت کشیده شده بود ولی خب نمایشنامه(که مخصوصا در متن های رازآلود معم ترینه) برایم جالب نبود.

با آرزوی موفقیت برای گروه نمایش.


آقای محمدی از نگاه شما سپاسگزارم
۳۰ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
نظرات من به عنوان مخاطب عادی:
نمایش رو جمعه دیدم ولی گفتم قبل از نظر دادن، متن نمایشنامه رو بخونم و بعد نظر بدم.
نظرم مقداری متفاوت ... دیدن ادامه ›› است با اکثر نظرات قبلی و امیدوارم گروه نمایش به دل نگیرند.
امیتاز من:۳.۵ از ۱۰

نمایشنامه:(۲از۴)
خب نمایشنامه از سارتر هست. امتیاز من به نمایشنامه در اصل ۳ از۴ هست ک متن رو دوست داشتم.ولی بحثی که هست اینه که در این نمایش تعهد کامل به متن نبوده و تغییراتی صورت گرفته. من وقتی نمایش رو دیدم نمایشنامه رو خیلی دوست نداشتم ولی وقتی متن رو خوندم نظرم عوض شد. پس ما اینجا به طور خالص با متن سارتر مواجه نیستیم.(جدای بحث کارگردانی منظورمه.)
یکسری بخش ها که بدلیل محدودیت های سانسوری بوده. ولی خب تمام بخش های با نور قرمز، بازیگر مجسمه و برخی دیالوگ ها در متن اصلی نیستند.
درباره نمایشنامه خب خیلی بحث ها میشه راجبش کرد و کلی کتاب و مقاله درموردش هست و نیازی به توضیح من نداره.(مثلا کتاب نشر روزبهان)

ایده بازیگر مجسمه جالب بود ولی خب متوجه نشدم چرا؟ اون آخر هم که خدمتکار اومد زنگ رو گرفت هم نفهمیدم چرا؟

ولی مشکل اصلی من با دوتا مورد بعدی است.

کارگردانی:(۰.۵ از ۲)
نمایش رو میشه به دو قسمت تقسیم کرد. وقتی نور قرمز می آمد و وقتی که نبود. پرفورمنس ها برایم جالب بود. موزیک و حسی که حرکات بازیگران منتقل می‌کرد زیبا بود. ولی خب گاها ناهماهنگی دیده می‌شد که برای این گروه جوان قابل چشم پوشی است. نقطه قوت نمایش همینجا بود بنظر من.
ولی عذاب اصلی میزانسنِ قسمت دیگه نمایش بود. دکور در ساده ترین حالت ممکن هست(هر چند رنگ دوتا از مبل ها یکسان بود که خلاف نمایشنامه بود و...) که مشکلی با این موضوع نداشتم. ولی وقتی دکور آنقدر خالی باشد چیزی که به چشم می‌آید نور است و جای‌گیری بازیگرها. بازیگرها دائم ازین سمت به اون سمت میرفتن و در فضای بزرگ ولی خالی سرگردان بودند.
این کار بازیگرها رو هم سخت تر کرده بود. کاراکتر مرد وقتی میخواست دو کارکتر دیگر را جدا کند حتی با قدم های بلندیکه برمی‌داشت باز دیر می‌رسید و دوکارکتر دیگر باید صبر می‌کردند تا مرد برسد! این صرفا یک مثال بود.
وقتی نمایشنامه ای انتخاب می‌شود که صحنه های اروتیک دارد خب طبیعتا محدودیت ها آزاردهنده می‌شوند. ولی این هنر کارگردان است که خلاقیتی به خرج بدهد تا این صحنه ها به طنز تبدیل نشوند که متاسفانه شدند.
نورپردازی: آن نوری که به تندی خاموش و روشن میشد ایده جالبی برای ایجاد تنش است ولی بشدت آزاردهنده است و من همراهانم و تماشاگر های اطرافم چشمانشان را بستند! بنظرم زمانش را کمتر کنید.
نورپردازی هنگامی که در باز می شود می‌توانست شدید تر باشد. نور آبی هنگام نگاه کردن به زمین هم جالب بود.

بازیگری:(۰.۵ از ۲)
در کامنت ها نوشته شده که گروه جوان است. اگر اینطوره من خیلی دوست ندارم سخت بگیرم ولی واقعا بازی ها اذیت کننده بود. ۳ کاراکتر اصلی، با طرز بیان و آکسان گذاری هاشون، دیالوگ های نمایش را کشتند! گاها کلمات نامفهوم می‌شد و بد ادا می شد و جمله را خراب می‌کرد. درگیری ها، معاشقه ها هم که بالا گفتم.
بازی پرفورمنس قابل قبول بود و یک خسته نباشید خدمت مجسمه عزیز 😁

سلیقه:(۰.۵ از ۲)
این نوع نمایش ها اتفاقا سلیقه من هست ولی خب متاسفانه بدلایلی که گفتم لذت کامل نبردم.

خلاصه نمایشی که دیدم فرق داشت با نمایشنامه ای که خواندم که خب تاکیدی‌ بود بر اهمیت کارگردانی.

در آخر، این نظر صادقانه من بود و امیدوار باعث ناراحتی کسی نشم.
با ارزوی بهترین ها برای گروه .موفق باشید.


مرسی از اینکه تشریف آوردین،نظرتون برامون محترمه🙏🏻🌻
۲۱ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
نظرات شخصی من به عنوان یک مخاطب عادی:

"نمایشی که کِش آمد"

امتیاز من ۳.۵ از ۱۰

نمایشنامه: ( ۰.۵ از ۴)
- داستان در مورد ... دیدن ادامه ›› چند فرصت طلبه که میخوان جانشین شاه بشن. وقتی نمایش شروع شد ۳ نفر رو میبینیم که به جون هم افتادن و خودشون رو جانشین اعلام میکنن. همین کنش رو شما از دقیقه ۵۰ هم می دیدید هیچ فرقی نداشت. تهش یک فرد نظامی اضافه شده. بحث ها همونه. اینجاست که میگم کِش اومده نمایش و خسته کننده میشه. کنش و واکنش وقتی در این سطح باشه، درام شوخیه. ابتدای نمایش امیدوار بودم ولی واقعا آخرش در عذاب بودم.
مثلا ورود فرد نظامی، دلقک و آن نوکر که مونولوگ رفت(که شعارزدگی موج میزد) و... چه کمکی کرد به روند داستان؟ هیچ.
پایان بندی داستان هم که نپسندیدم. وقتی ابتدا و میانه داستان صرفا تکرار و تکرار باشه، پایان خلاصه می‌شود در یک "پیامِ" گنده در چشم تماشاگر!

-شخصیت پردازی: شخصیتی ندیدم و همه کاراکترها تیپ بودند که طبیعیه. شخصیت کجا میخواست شکل بگیره؟ نمادسازی، مانع اصلی شخصیت پردازی صده بود بنظرم.

-دیالوگ ها: گاها خلاقیت دیده می شد. طنز جاری توی متن در ابتدای کار جالب بود ولی پراکندگی، گاها لوس بودن تیکه های طنز، تکرار شدن فراوان صحبت ها و کلیشه هایی که کم نبودند و ... باعث شد نمایش از هیجان بیافتد.

خلاصه که تعلیق نداشت، درگیری و همدلی با نمایش نداشتم.

کارگردانی:(۱.۵ از ۲)
کارگردانی و میزانسن را دوست داشتم. حرکات حساب شده بازیگرها، طراحی صحنه و هماهنگی این دو کاملا مشهود بود. البته دو صندلی بر روی صحنه گاها بازیگران را ماسکه می‌کرد. ولی در کل صحنه در عین هرج و مرج، اکثر اوقات تحت کنترل بود

بازیگری: (۱.۵از ۲)
بازیگری ها خوب بود. صداها رسا و فیگورها مناسب بود. متاسفانه عینک همراهم نبود و جزئیات صورت بازیگران برام مشخص نبود. بازیگر نقش زن هم جالب بود و قوی که نیم نمره به خاطر ایشون بیشتر میدم😁
البته بعضی اوقات کلمات نامفهوم میشد به خاطر سرعت بیان. ولی در کل خوب بود.

سلیقه: (۰از ۲)
متاسفانه سلیقه من نبود.

خلاصه که نمایش برای من لذت بخش نبود هرچند مشخص بود زحمت زیادی برایش کشیده شده و این با ارزشه. جناب فدائی هم مارو با یکی اشتباه گرفت و یک سلامی کردیم😁 باقی عزیزان تیوال هم بنظر حضور داشتند که منِ بی عینک نتونستم تشخیص بدم.
موفق باشید


:))) شما صندلی جلویی من در ردیف دو بودین پس.. جالبه دیدن تیوالیا :)
۲۰ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
نظرات من به عنوان مخاطب عادی:
۶از۱۰
ازین به بعد سعی میکنم امتیاز بدم به نمایش ها که برای خودم نظرهام منسجم تر بشه.(تقسیم بندی ها نظر ... دیدن ادامه ›› شخصیه)
نمایشنامه:(۱.۵از۴)
۱.داستان: با اینکه شیوه روایت پراکنده بود ولی خب خلاصه مشخص بود. با شخصی مواجهیم که از بچگی زندگی براش بازی بوده! یا برعکس، زندگی اونو به بازی گرفته. بدون پدر بزرگ شده و در جوانی هم بدلیل مشکلاتش دست به قمار میزنه وقتی میبازه طغیان میکنه! ماشین طرف رو آتیش میزنه، خونه مادرش رو ازش گرفته، دوست دخترش به خاطرش زندان میوفته و خودش فرار میکنه! بعد چند ماه برمیگرده ایران(که عجیبه از مرز رد میشه). بعدش میاد میبینه خونه رو زدن خراب کردن، مادرش مرده، و تصمیم میگیره بره بت مرحوم رو زیر بگیره!(چرا؟ چون وقتی از مغازش دوبار دزدی کرده کتک بدی خورده)
۲.حالا مشکلاتم رو با نمایشنامه توضیح میدم:
نمایش شخصیتی رو نشون میده که به تهش رسیده و میزنه زیر همه چیز. زندگی براش۲۴ساعت های تکراریه. توی جعبه ی در بسته رنج گیر کرده و اون خرابی هایی رو بار میاره که بالا گفتم. خب اوکی. چرا من باید همدلی داشته باشم با این شخصیت؟ ته تهش، من میگم این شخصیت سرپرست و حامی نداشته از بچگی. بدون پدر بزرگ شده. (هر چند بنظر مادر بدی هم نداشته!) و دیگه حق خاصی بهش نمیدم.
یا سختی های زندگیش(آلزایمر مادر و فقر) اونو به ته رسونده.
و یا دم دستی ترین توجیه برای افراد طبقه فقیر علیه مرفه: اینکه ازین جیب به اون جیب!

۳.قسمت دیگه نمایش وقتی که شب میشد میخواست بفهمونه "مافیا" زده مارو سرویس کرده. سازمان ملل هم ابراز ناراحتی کرد و... خلاصه تحت سلطه ایم و مارو بازی میدن. عه پس مارو بازی میدید؟ ما به ته برسیم، زیرتون میگیریم!
اگه مقصود این بوده که ما با کسی که به تهش رسیده همذات پنداری کنیم، من با کیوان همچین ارتباطی برقرار نکردم. کیوان حرف هایی از درون می‌زد که برام آشنا بود، ولی شخصیت برام توجیه نداشت.

۴. داستان خاصی نداره این نمایش. بارها و بارها همین سناریو رو توی فیلم های دیگه دیدیم. نه آشنایی زدایی خاصی شکل میگیره و نه ایده جدیدی. نمایش دغدغه اجتماعی سیاسی داره، ولی خب برای من حداقل نشد.

۵. بازی با کلمات عاصی و کی‌آس و آلین جالب بود.

۶. دیالوگ ها:بنظر نقطه قوت نمایشه. دیالوگ ها خوب احساسات درونی شخصیت رو بازگو میکنن و خوب در خدمت روایت قرار گرفتن ولی خب مشکلات روایت رو گفتم بالا. اگه سخت گیر باشم میتونم بگم این نمایش دیالوگ‌زدست!
نکات مثبت و منفی دیگه ای هم بود که دوستان توی نظرات قبلی اشاره کردن، تکرار نمیکنم.


بازیگری:(۲از۲) خب نمایش "تقریبا"میتونیم بگیم تک پرسوناژه و بار اصلی روی دوش بازیگره. که خب خدایی خوب هم بازی کرد. من تقریبا تمام لذت از نمایش رو از بازی ایشون بردم. بنظرم اگه کسی دیگه این نمایشنامه رو بازی می‌کرد بشدت مشکل پیدا میکردم باش.


کارگردانی:(۱.۵ از ۲)
طراحی صحنه خوب و خاص بود. نورپردازی مقداری مشکل داشت. یکی از پروژکتور ها افتاده بود پشت سر تماشاگر و نصف نور رد نمیشد!


سلیقه شخصی:(۱از۲) معمولا نمایش های مونولوگ طور رو نمی‌پسندم. ولی خب ازین نمایش لذت بردم.


خسته نباشید لذت بردم.
جسارتاً مادرش نمرده به کهریزک منتقل شده.
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
سحر بهروزیان
جسارتاً مادرش نمرده به کهریزک منتقل شده.
بله درست فرمودید اشتباه گفتم.🙏
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام نظرات من به عنوان مخاطب عادی:
۱. من در کل از نمایش لذت بردم ولی بسیار نکات قابل بحثی وجود دارد! این لذت هم نسبی بود(چون امسال اکثرا نمایش ... دیدن ادامه ›› های خوبی ندیدم) و هم اینکه تلاش زیادی برای نمایش شده بود و باعث میشه در نظر دادن جدیش بگیرم.(شاید سخت گیر)
۲.خلاصه داستان تقریبا مشخصه: خانمی نابینا که همسرش به او خیانت می‌کند. دیگران از این خیانت با خبر می شوند ولی پنهان می‌کنند و حتی خود ژان چشم پوشی می‌کند و حقیقت را نمیخواهد ببینید(مرتبط با نابینایی ژان). طی اتفاقات دیگر، زن و مرد درگیر می‌شوند و در آخر بنظر ژان مرد را می‌کشد.
۳.بخش میانی داستان این حس را به من منتقل کرد که نویسنده اول، انتهای داستان را در ذهن داشته و یکجوری میخواسته حتما مارو برسونه به این پایان. ژان از قبل می دانست که شوهرش خیانت می‌کند. او دوباره، از بوی عطر روی تخت متوجه قضیه شد. دیگه حضور اوژانس برای چی بود؟ بنظرم اوژانس را نویسنده قرار داده بود تا مرد سر برسد و ببیند و شک کند و دعوا کنند تا حرکت آخر منطقی شود. وگرنه ورود و خروج و تغییر شخصیت مقداری تو ذوق میزد.
۴.بعضی دوستان میگن که شاید ژان کور نبوده و خودش رو به کوری زده. اگه اینطوری بوده از اساس متن مسخره خواهد شد. بنظرم کور بودنش معادلی بوده برای پنهان کردن حقیقت.
۵.در نمایش گاها بیننده گول میخورد و این برایم جالب بود. وقتی که ژان دوستش را وارد اتاق می‌کند حس میکنیم نکند او هم خیانت می‌کند. یا اینکه اوژانس برمی‌گردد و فیلم خودش را پاک میکند تصور می‌کنیم قصد دزدی/آسیب دارد و یا حرکات چاقو ژان ابتدای نمایش.
خلاصه در مورد متن: وقتی خودم رو تصور می‌کنم که نمایشنامه رو به صورت کاغذی میخوندم، به این نتیجه می رسم که متن نکته خاصی ندارد! داستان حدودا کلیشه ای‌ست. اتفاقاتی پشت هم چیده شده تا پایان و تغییرات(که اوج آن در صاف کردن تابلوست) توجیه شود ولی پایان داستان در نمی آید! ولی چرا این نمایش توجه زیادی جلب کرده؟ در نکات بعدی حدسم رو میگم:
۶.من اگر بخوام حسم رو به این نمایش در یک جمله خلاصه کنم: اثری که کارگردانی آن از متن جلوتر بود. این لزوما به معنای ضعف متن نیست، بلکه بیشتر به عدم تناسب بین این دو اشاره داره. یعنی در نمایش من از لحاظ بصری لذت می‌بردم ولی ذهنم درگیر داستان نبود! منظورم از عدم تناسب اینه.
۷. کارگردانی باعث شده بود ضعف های متن دیده نشه.تصور کنید همین متن بدون این کارگردانی! این متن اگر قرار بود در فرمی دیگه اجرا بشه،"با این زمان" حتما کسل کننده می شد. هرچند با این حجم از نور و صدا و... به سمت کسل شدن رفتم!
۸.طراحی صحنه را دوست داشتم. ما در اصل با دو نگاه مواجهیم. چیزی که در صحنه میبینیم از نقطه نظر ژان هست. برای همین وسایل را نمی‌بینیم تا به نابینایی شخص نزدیک شویم(به همین دلیل وقتی بازیگران به صحنه می‌آمدند روی مانیتور عکس دو چشم بود) و مانیتور ها از نگاه افراد بینا بود.
۹.مانیتور ها از ایده های جالب بود ولی قابل بحث!زنده بودنِ تئاتر از ویژگی های منحصر به فرد اونه و اینکه من میدیدم بازیگرها از قبل فیلم گرفته اند و در مانیتور پخش میشه تو ذوقم میزد. نکته اینه اگر مانیتورها نبود، با شنیدن صداها هم می شد تصور کرد و هیچ خللی وارد نمی‌شد. درکل همونطور که گفتم ایده جالب بود ولی قابل بحث.(بااهمیت و تاکید zoom in آخر نمایش و کلوزآپ!، قابل بحث تر هم میشه!)
۱۰.درمورد میکروفون ها نظر خاصی ندارم حقیقتش. اینکه صداها رو راحت می‌شنیدم برایم خوب بود و مقداری هم کیفیت و بازی هایی که با صدا می شد حس و حال منتقل می‌کرد ولی باز هم مثل مورد قبلی که اشاره کردم قابل بحثه.
۱۱.موسیقی را هم دوست داشتم. بلند بودن موسیقی هم اتفاقا بنظرم توجیه دارد. کسی که کور باشد، بر لامسه و شنوایی تمرکز بیشتری دارد.
۱۲.بازی ها خوب بود.
۱۳.در رنگ لباس ها بنظر منظوری بود ولی من متوجه نشدم!
نکات دیگه ای هم بود که فک کنم دوستان اشاره کردن و حافظه ام بیشتر ازین یاری نمیکنه.

درآخر:
ولی خب این خوبی هایی که گفتم در فرم، بنظرم کارگردانی زیادی شلوغش کرده بود ولی متن در این حد نبود و متاسفانه برای من نمایش، اول از هر چیز متن است!
ولی این خوبی هایی که در صحنه گفتم، نامتناسب بود.
کارگردانی دائما در حال ارسال چیزی بود ولی خب توخالی! متن اینها را در خود نداشت.
ایده‌زدگی و به سمت سینمایی رفتن از مواردی است که بیشتر باید به آنها فکر کرد!
لذت بردم، کارشده ترین نمایشی بود که امسال دیدم ولی خب برخلاف خیلی از دوستان جزو تاپ هایم نبود. امیدوارم به کسی برنخوره.
خسته نباشید❤️




ممنونم
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
با درود جناب محمدی..
نظریات حرفه ای دارید نسبت به مخاطب عادی..

اول: جناب شاهونه و ایضاً مرتضی اسماعیل کاشی ( کارگردان ۵۰ ۵۰ و اسب و... ) علاقه خاصی به سینما دارند.. مثلاً ژانر وحشت..
نوع لباس و ظاهر لباس شباهت خیلی زیادی به زنی که از تلویزیون درمیاید و آدم می کشد در فیلم (( رینگ)) البته نسخه ژاپنی است در رینگ ... دیدن ادامه ›› ( حلقه ) زن موهای آویزان دارد و لباسش سفید است در اینجا موها به خاطر محدودیت پوشش بسته است و البته لباس سیاه است...
در ادامه گرفتن چاقو در دست از چند فیلم ژانر وحشت کلاسیک سیاه و سفید وام گرفته...
به همین اساس و علاقه به سینمای کلاسیک و ژانر وحشت، همه چیز سیاه و سفید است حتی کارتون کایوت و رود رانر..
اما خلاقیت به خرج داده و رنگ ها معنی خود را نمی دهد مثلاً (( میت )) در هنگام خیانت لباس کاملاً سفید دارد و یا ژان موقع رفتارهای آزاردهنده و البته قتل ( برداشت من قتل فیزیکی بود)
لباس سفید بر تن دارد...

دوم: وجود مانیتور زوایای پنهان را برملا می کرد و البته کارکردهایی دیگری هم داشت که در این مجال نمی گنجد..

از خواندن نوشته تان بسی لذت بردم و تا حدود زیادی موافقم...
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
H.M.kiani2
با درود جناب محمدی.. نظریات حرفه ای دارید نسبت به مخاطب عادی.. اول: جناب شاهونه و ایضاً مرتضی اسماعیل کاشی ( کارگردان ۵۰ ۵۰ و اسب و... ) علاقه خاصی به سینما دارند.. مثلاً ژانر وحشت.. نوع ...
لطف دارید.
نکات جالبی اشاره کردید. بله درسته، حرکات چاقو یادآور سایکو هیچکاک بود. فیلم رینگ هم جالب بود، توجه نکرده بودم.
تشکر❤️
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
نظرات من به عنوان مخاطب عادی:
۱.من وقتی در توضیحات نمایش کلمه کمدی رو میبینم، معمولا به اون نمایش نمیرم. علتش هم بخاطر طنز(؟) سخیف رایج ... دیدن ادامه ›› امروز هست. ولی این نمایش رو چون همراهم برای اولین بار تئاتر میومد اومدم و در کل پشیمون نیستم.
۲.خلاصه تجربه بخوام بگم بنظرم اگه میخواید یک تئاتر برید تا مقداری حالتون بهتر شه، این نمایش خالی از لطف نیست.
۳.نمایش هم نیم ساعت دیر شروع شد که بنظر مربوط به گروه نبوده. ولی نمایش نوشته شده که یک ساعته ولی تقریبا یک ساعت و ۲۰ دقیقه بود که برای من که پارکینگ ساعت ۱۰ بسته میشد این موضوع زمان ها جالب نبود.
ازینجا به بعد اسپویل:
۴.نمایش تقریبا میشه گفت کامل بر اساس فیلمperfect stranger نوشته شده.(نمیدونم که خود فیلمنامه فبلم اورجینال هست یا نه). تقریبا اصلی ترین کنش ها، از فیلم برداشته شده. برای همین مقداری با خود فیلم مقایسه خواهم کرد.
۵.شخصیت پردازی: اکثر شخصیت ها مثل هم هستند. مقداری نوید و صدرا(یادم نیست اسم ها ممکنه اشتباه کنم.) متمایز هستند. باقی یا منفعل هستند(مثلا مهناز) یا مثل هم. دو شخصیت زن دیگر( سارا و دیگری که اسمش را فراموش کردم) که در ابتدا بنظر دو شخصیت متفاوت هستند( یکی خوشبین و عاشق تر و... و دیگر بدبین تر و...) ولی تقریبا تا انتهای نمایش شما اگر تمام دیالوگ ها را بین شخصیت ها جابجا می‌کردید تفاوتی حاصل نمیشد. البته شخصیت پردازی ۷ کارکتر برای یک ساعت کار مشکلی است.
۶.دیالوگ ها: دیالوگ ها و فضا تقریبا رئال هستند و این از نکات خوب نمایش هست برای ارتباط گرفتن بهتر با مخاطب. البته خب دیالوگ ها همان مشکلی ک در شخصیت پردازی گفتم را دارد.
۷. شخصیت کتی: این شخصیت بنظرم بزور در نمایش گنجانده شده. ارتباطی که بین کتی و صدرا شکل می‌گیرد اضافی‌ست. به شخصیت پردازی صدرا چیز جدیدی اضافه نمی‌کند. علت حضورش برای اطلاعاتش در مورد نوید هست. ولی خب برای مخاطب این شخصیت سریع وارد می‌شود و کنش بامزه ولی تکراری با صدرا شکل می‌گیرد، یکهو داستان نوید را مونولوگ‌وار ارائه می‌کند و بعدش هم می‌رود. بهتر بود قضیه نوید با ظرافت بهتری ارائه می‌شد. یا حتی اصلا نیازی به این رابطه نبود. همون تقوی کفایت می‌کرد. لزومی نبود که حتما مهناز و نوید همومثل دیگران دعوا کنند.
۷.یک نکته جالب برایم وقتی بود که نوید، داستان اسنپ را توضیح می‌داد و بنظرم نویسنده انتظار داشت که مخاطب باور کند. ولی در عوض مخاطب می‌خندد. چون در غیر این صورت وقتی در انتها متوجه قضیه اصلی می شویم، تاثیرگذار نیست و حتی شخصیت نوید از ابتدا لو می رود. اگه هدف باور کردن بوده باید در چینش وقایع و میزانسن تجدید نظر بشود.
۸.طنز: طنز نمایش اکثرا دم دستی بود. گاها هم می توانست زننده باشد ولی خب چون تمرکز نمایش روی آن ها نبود منزجر کننده نبود. ولی خب میتونست به سمت سخیف غیرقابل تحمل بره که نرفت. تشکر😁 ولی خب کمدی مطلوب من نبود اما خندیدم!
۹. طراحی صحنه خوب بود. در رابطه با نور گاهی بازیگرها به سمت های تاریک تر صحنه می رفتند.(مثلا اگر اشتباه نکنم وقتی مهناز از دست کتی عصبی شده است)
۱۰.مضمون: اشاره به موضوع دورویی و دروغ‌گویی و... اینبار با تمرکز به جعبه سیاه انسان مدرن(گوشی همراه). قابل تامل است و نمایش هم در حدی است که انسان را به فکر بیاندازد. اما نمایش با بخش های اضافی(که صرفا میتوانستند بامزه باشند) و ایراداتی که ذکر کردم تاثیر کمتری نسبت به فیلم دارد. درام نمایش گاها فدای طنز شد. نمایش سردرگم بود به این دلیل که تعادلی مطلوب بین تعداد زیاد شخصیت ها شکل نگرفته بود. مثلا اگه زن و شوهر دعوایی داشتند، یکهو رها می‌شدند در نتیجه همدلی با شخصیت به سختی شکل می‌گرفت. مخاطب از ابتدا که هر کارکتر صحبت می‌کرد منتظر بود که تو چطور قراره لو بری. تعلیق نمایش از فیلم ضعیف تر بود حتی با این وجود که استفاده از نقاط عطف فیلم کم نبود ولی اندازه آن تاثیرگذار نبود. در کل اگر صرفا از ایده استفاده می شد ولی پرداخت آن را کامل خود نویسنده انجام می‌داد بنظرم بهتر بود. چون وقتی شما اتفاق رو بدون زمینه و درام فبلم وارد نمایش کنید اثرگذاری کمتری خواهد داشت.
۱۱. بازیگری: نکته خاصی توجه من رو جلب نکرد. بازی ها "اوکی" بود.
۱۲. علت اسم اسکرین شات رو هم متوجه نشدم چون در نمایش چیزی به
نظرم در مورد کار این نبود.
ولی خلاصه بخوام بگم اگر سلیقه‌تون این نوع نمایش هاست، برید ببینید و لذت خواهید برد. گروهی که برای نمایشش تلاش کند قابل احترام است و نظر طولانی من هم از روی کینه نیست، بلکه فقط تجربه ای شخصی است که به اشتراک گذاشتم.
موفق باشید
ممنون کاملا درسته🙏🌹🙏🌹
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
سامان شمس (samanshams)
نظرتون برای ما ارزشمنده
خوشحالیم که به تماشای ما نشستید🌹
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
ممنونم به تماشای ما نشستید 🙏🏻🌹
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام نظرات من به عنوان مخاطب عادی:
۱.خط داستانی نمایش مشخص است. این نکته در اصل نباید مزیت باشد ولی از بس تئاترهای بی سر و ته دیدم، برایم این ... دیدن ادامه ›› ویژگی مزیت است!
۲.بازیگری: بازی ها قابل قبول بود در کل. بازیگر مرد مسلط تر و صدای رساتری داشت. خانم ناصر بازی شون فراز و نشیب داشت. دیالوگ ها در مواقعی(مخصوصا طولانی ها) کاملا یکنواخت بیان می شد. صداها اصطلاحا تئاتری نبود و شنیدن دیالوگ ها گاها سخت بود. مجذوب کننده نبود در کل بازی ها ولی آزاردهنده هم نبود.
۲.داستان: یک مزیت که گفتم خط داستان مشخص آن بود. بنظرم نمایش طولانی بود و خسته کننده میشد و باید یخش هایی که نیازی نیست حذف شوند. چرخش داستانی برای بار اول جالب بود ولی تکرار آن دیگر آزاردهنده و فابل پیش بینی شده بود و حتی بی معنی. مضمونی منسجم از نمایش دریافت نکردم.
۳.دیالوگ ها: قابل قبول و رئال بود. اما موارد اضافی و تکراری به جذابیت آسیب زده بود.
۴. شخصیت پردازی: ضعیف بود. هر دو نفر در حال نقش بازی کردن بودند و شبیه بهم شده بودند و از طریق دیالوگ ها ما شخصیت پردازی خاصی ندیدیم.(البته میشه ازین نظر نگاه کرد به افرادی که دائما نقش بازی می‌کنند و شخصیتی ندارند و...)
۵.در کل شخصیت هایی که انقدر نقش بازی کرده بودند که واقعیت و خیالشان بهم خورده بود و حتی تماشاگر در انتها متوجه نشد کدام واقعی است( متاسفانه انتهای نمایش دیالوگ هایی برقرار شد که متوجه نشدم. فکر کنم نکته خاصی بود! فکر کنم این فرض رو القا میکرد که تمام نمایش، بازی بوده است.)
۶. طراحی صحنه و موسیقی متن ارام از نقاط قوت بود.
نمایش کاستی های کمی نداشت، ولی در این اوضاع تئاتر، دیدنش ضرری ندارد.
خسته نباشید
ممنون که به تماشای ما نشستید و سپاس از نظرتون 🙏🙏
۲۸ تیر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
نظرات من به عنوان یک مخاطب عادی:
1. خلاصه داستانی که متوجه شدم: چندین نفر در آسایشگاه روانی داستان های خودشون رو میگن. یک سری شکست عشقی ... دیدن ادامه ›› خوردن، یه نفر آرزوی موفقیت در بازیگری داره، یک نفر هم آرزوی خونه داشتن داره و... بعد یک کاغذ از اون سمت دیوار پرتاب میشه(که نوشته خبری نیست آدم ساده). بعد شخصی به نام میلاد وارد میشه دنبال گندم(کسی که بنظر عشق قدیمی میلاد بوده و اعضای خانوادش رو از دست داده و...). یک مدیر اسایشگاه وجود داره که بنظر دیکتاتور مآبه. بنظرم اومد که اعضای آسایشگاه میلاد رو قربانی میکنن پیش مدیر و مدیر وعده دروغین آزادی میده. بعد میلاد میاد(که به نظر مدیر رو کشته؟!البته در اخر دو نفر دیگه به عنوان مدیریت میان) و این افراد رو بیرون میبره از اسایشگاه. اون سمت آسایشگاه هم میبینیم که وضع همینه ولی بدون لباس های فرم. بعد میبینیم که دو نفر میان (اسمش یادم نیست. سیاوش بود؟) این شخص هم بنظر همسرش رو از دست داده. تهش هم نمایش میگه خبری نیست آدم ساده!
2. این تمام چیزی بود که تونستم از داستان متوجه بشم. بنظر میاد نویسنده بیشتر از اینها در ذهن داشته که من متوجه نشدم!
3. دیالوگ های نمایش نقطه قوت نمایش بود. اما دیالوگ ها توسط بازیگرها خیلی تند ادا میشد و گاها مبهم و جلوی تاثیرگذاری رو میگرفت.
4. بازیگری ها متعدد بودن و سطح بازیگری ها هم متفاوت ولی در کل بخوام بگم من بنظر سطح زیر متوسط بود. هماهنگی ها کم بود(هر چند باید پذیرفت که سخته با این تعداد) نحوه بیان دیالوگ ها مشکل داشت(گاها صداها خیلی کم بود، تند حرف میزدن و اصطلاحا حرف ها خورده میشد و...)
5. مشکل اصلی من با نمایش ، زمانش بود! نمایش پر بود از بخش هایی که با خودت میگفتی خب که چی؟! مقداری هم برمیگرده به تعداد شخصیت ها. این همه شخصیت بنظرم به درام نمایش کمک که نکرد هیچ، عمق شخصیت پردازی رو هم تحت تاثیر قرار داد( این همه شخصیت برای حتی این مقدار از زمان زیاد بود و بی دلیل) . در کل بین این تعدد شخصیت ها من مخاطب گم شدم. اگر نمایش کوتاه تر می بود و تعداد شخصیت ها کمتر، بنظرم جذاب تر میشد.
6. ردیف اول 5،6 نفر نشسته بودن و دائم در حال فیلم برداری با گوشی بودن و بلند میخندیدن. با اینکه عکاس هم بود! جلوتر متوجه میشیم که عزیزان خودشون بازیگر نمایش هستن. انتظار میره برای نمایش خودتون ارزش قائل بشید.
7. در کل نمایش ابتدای خوبی داشت و برام جذاب بود( هم بحث روانپزشکی و هم نوع شروع) ولی متاسفانه میانه نمایش من رو از خودش جدا کرد و نمایش برایم خسته کننده شد و طبیعتا این باعث میشه پایان رو هم متوجه نشم!
8. تقریبا اواخر نمایش این موضوع به ذهنم اومد که نمایش میتونه نمادی در مورد وضعیت سیاسی موجود باشه، که اگر بود من انسجامی ندیدم.

خلاصه در این نمایش برای منِ ساده خبری نبود. دیالوگ ها خوب بود. موضوع جذاب بود ولی به دلایلی که بالا ذکر کردم، نتونستم لذت ببرم.
تولید این نمایش کار آُسونی نبوده. برای تلاش افراد نمایش احترام قائلم و خسته نباشید میگم. این چیزیه که توی خیلی از نمایش های بی محتوا و سخیف امروز وجود نداره.
موفق باشید
با توجه به لو رفتن داستان، بهتره گزینه افشا رو فعال کنید.
۱۷ تیر ۱۴۰۲
پویا فلاح
با توجه به لو رفتن داستان، بهتره گزینه افشا رو فعال کنید.
درسته. فراموش کردم🙏
۱۷ تیر ۱۴۰۲
محسن محمدی
درسته. فراموش کردم🙏
کارتون بسیا غیر اخلاقی بودش
بجای عذر خواهی پاک کنید چیزی که داستان رو لو میده زحمت میکشن تئاتر میسازن
۱۷ تیر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
نظرات من به عنوان یک مخاطب عادی:
1. بعد از مدت ها حس کردم که با نمایشی فکرشده مواجهم که ناگهان تماشاگری در این سالن کوچیک به چیزی که خنده دار نبود(حتی غم انگیز) بلند خندید! تا بحال همه ما تجربه سروصدای تماشاگران رو داشتیم که در حد آزار بوده ولی این کیس دیشب واقعا فراتر ازین حرف ها بود! کل نمایش رو متاسفانه برایم نابود کردند. دراین حد که میخواستم نمایش را ترک کنم و فقط به احترام زحمت عوامل کار بلند نشدم.
اجرایی دوست داشتنی، بازیگری های خوب، ایده ای درگیرکننده و جالب و... باعث میشه که توصیه کنم حتما این تئاتر رو برید چون ارزش دیدن داره. نمایشی که میتونه شمارو به فکر فرو ببره و با سایر دوستانتون درموردش بحث کنید.
حواستون باشه که نمایش درسالنی کوچک برگزار میشه و توصیه میکنم ردیف اول بشینید یا روی زمین. چون من در ردیف دوم هم برایم سخت بود چه برسه ردیف های عقب تر. و اینکه از اول نمایش یکسری متن میوفته روی دیوار روبرو که بهشون توجه کنید.
هرچند نمایش خالی از نقد نبود و خیلی دوست داشتم متنی کامل درمورد این نمایش بنویسم اما متاسفانه بخاطر تجربه بدی که داشتم نمیتونم حسم رو به خود نمایش بگم.
خسته نباشید
سلام
نظرات من به عنوان یک مخاطب عادی:
1. خلاصه ای که از نمایش متوجه شدم: نمایش به نظر نگاه درونی زنی است که خواستگارش(که از شهدای قواص بوده) ... دیدن ادامه ›› است. نمایش ترکیبی از خاطرات و رویاهاست. شاید هم تمامش رویا باشد و در واقعیت اتفاق نیافته است.
2. بازیگری: متاسفانه تون صدای بازیگر مرد و نحوه ادای کلمات برایم آزاردهنده بود. اکت بدن هر دوبازیگر خوب بود ولی ایرادی که گفتم مقدار زیادی از لذت نمایش رو کم کرد.
3. داستان: بخش ابتدایی نمایش با یک آواز غمگین شروع میشه و شکایت از سوز عشق و اینجاست که متوجه میشیم قراره نمایش غم انگیزی باشه ولی متاسفانه رفتارهای "لوس" رضا باعث شد از فضا فاصله بگیرم. بعد اولین بحث سر گم شدن حلقه است که بعد میبینیم حلقه را به گردن آویزان کرده. ایده جالبی بود. چون هم پلاک شهید مشخص میشود(که هنوز نمیدانیم شهید است) و حلقه ای که هیچوقت به دست داماد نرسید.
بعد بحث بر سر تعداد مهمان ها میشود که نکته خاصی برداشت نکردم(در اخر نمایش بنظر به رفقای شهیدش اشاره دارد).
بعد متوجه میشویم پسردایی قصد ازدواج با دختر را دارد.(دراصل بنظر در واقعیت دختر نمیتواند عشق به رضا که شهید شده را فراموش کند برای همین ازدواج نمیکند) واکنش رضا در اینجا هم برایم منطقی نبود. کسی که شهید شده و دیگه در این دنیا نیست چرا باید از این ازدواج عصبی بشه. مگر اینکه همه ساخته تخیل دختر باشد. یا شاید قبل از شهادت این بحث واقعا بوده.
بعد میبینیم که رضا زیر نور قرمز احساس ماهی بودن میکند که جالب است و تا اینجای نمایش تعلیق اندکی وجود دارد ولی دیگر نمایش خسته کننده میشود و تعلیقی وجود ندارد.
بعد میبینیم که دختر در حال بافتن لباس است که رضا سردش نشود و برایمان سوال پیش می آید رضا زیر آب چه کاری انجام میدهد؟ ولی خب همینجا رها میشویم و میریم سراغ بحث درمورد لباس عروس. دیگه از اینجا به بعد نمایش خسته کننده میشه. تقریبا ده دقیقه سر این موضوع بحث میشود با دیالوگ های نه چندان مناسب. حس میکنم این اتفاق در واقعیت رخ داده است و یک خاطره است.
دختر از خانه فرار میکند و با نارضایتی رضا مواجه میشود که این بخش بنظرم برداشت خاصی ندارد جز اینکه میخواهد لباس عروس مدنظر رضا را نشان بدهد و به نظر خاطره نیز نیست و رویای دختر است.
در بخش بعدی ما متوجه میشویم که نامه ها به رضا نمی رسد. و یک کفن نیز میبینیم. اینجاست که متوجه میشویم رضا شهید شده و پیکرش پیدا نشده است. اما این پیچش آن اثرگذاری مطلوب را ندارد. در آخر متن میگم چرا.
در بخش آخر هم در رویای دختر میبینیم که عروسی اتفاق افتاده و دختر بین یکی از چهارچوب ها میرود با لباس عروس که نمای زیبایی بود.
4. چرا نمایش با وجود ایده و نوع روایت مناسب تاثیرگذاری مطلوب را ندارد؟ یک علت به دلیل بازیگری مرد است. این مشکل فقط مربوط به من نبود و سایر دوستانم نیز گفتند. علاوه بر این حتی شخصیت پردازی مرد جالب نیست و همدلی ای صورت نمیگیرد. شخصیت دختر مقداری بهتر است ولی در نهایت مقداری دلسوزی تماشاگر را برمی انگیزد. علت اصلی شکل نگرفتن درام است. نویسنده آنقدر شگفت زده از ایده و فرم روایت شده که این ذوق نگذاشته که پرداخت ضعیف ایده را ببیند. تقریبا از یک ساعت نمایش 50 دقیقه آن فقط صرف پرکردن نمایش با یک کلیشه بود تا به چرخش انتهایی برسد ولی خب اگر شما در 50 دقیقه اول چیزی نکارید، در 10 دقیقه آخر هم برداشتی نخواهید داشت. دیالوگ ها تکراری و لوس اند(البته تعدادی دیالوگ خوب هم داشت) و متاسفانه نمایش بدلیل بخش میانی ضعیف و بدون کشش و خسته کننده تماشاگر را از دست میدهد.
5. طراحی صحنه خوب و بجا بود و ایده چهارچوب خالی هم جالب بود.
درکل نمایش به موضوعی پرداخت که خیلی میتواند درگیرکننده باشد ولی بدلیل بازیگری و شخصیت پردازی ضعیف رضا و درام ضعیف، ایده را خراب میکند.
خسته نباشید
پ.ن: لازمه اشاره کنم که این نمایش با تمام ایرادهایی که گرفتم، بسیار شرف دارد به تئاترهای بدون محتوای سلبریتی محور امروز تهران. موفق باشید
stanco، امیر مسعود، سپهر و بهنام شفیعی این را خواندند
مصطفی رنجبری این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
نظرات من به عنوان یک مخاطب عادی:(نمایش رو چند روز پیش دیدم و مقداری فراموشم شده)
1. دکور: سادگی‌ش را دوست داشتم. مقداری به روحیه و فضای ... دیدن ادامه ›› انقلابیون هم می خورد. فقط اینکه اگر در اتاق به سمت مخالف باز شود بهتر است. چون در حین نمایش چندین بار مزاحم بازیگران می شد.
2. بازیگری ها: بازیگری ها را دوست داشتم. احساسات و دیالوگهایی که ادا میکردند مشخصا نشانه مهارت و تمرین زیادشان بود. هرچند در چند جای نمایش، بازیگرها پشت به تماشاگران می شدند و بازیگر های دیگر را ماسکه میکردن و چهره ها خوب دیده نمی شد. گاها نیز کلمات به دلیل سرعت صحبت کردن مبهم می شد.
3. نمایشنامه: خب اثر از کاموست. معمولا علاقه ای به برداشت های سیاسی جزئی از اثر ندارم. چون نمایش را چند روز پیش دیدم مقدار زیادی فراموش کرده ام. اما برای من این نمایش تقابل عشق و نفرت بود. افرادی که عاشقی بلد نبودند، ظرف احساس خود را با نفرت پر میکردند. آرمان خواهی که هدفش وسیله را توجیه میکرد با عشق خصومت داشت. سوال جالبی که در نمایش مطرح می شود این است که چه اصولی آرمان‌مان را کنترل می کند؟ آیا اصلا اصول و خط قرمزی داریم؟ در این نمایش خشن ترین شخص، همانی بود که در راه تحقق آرمانش هیچ خط قرمزی نداشت.
دوگانه ی دیگر عدالت و آزادی بود. عدالت خواهی که تا عدالت محقق نشود همه چیز بی معنی است و آزادی خواهی که عدالت بدون آزادی را بی معنا و دیکتاتوری می دانست.
در تمام نمایش روح مرگ دمیده شده بود. گاها در ظاهر پرجوشش این افراد، ترس از مرگ پدیدار می شد. جالبی قضیه برایم این بود که وقتی عشق/ترس نمایان می شد، شخصیت ها می گفتند شاید خسته شده ام. بنظر که چیزی بیشتر از خستگی بود و من حس میکنم تمرکز کامو هم بر این بخش درونی افراد بود.
و اما طنز جالب ماجرا آنجایی بود که همان طبقه فقیری که برایش میجنگیدند قرار بود بزند زیر صندلی اعدام!
درمورد کشش نمایش هم، 15 دقیقه آخر برایم دیگر سخت شده بود و یکنواخت. هرچند از کامو انتظار آن نوع تعلیق و کشش را نداشتم.
در کل کار به طور کاملا قابل قبول کارگردانی شده بود و خروجی خوبی داشت.
خسته نباشید.
سلام
نظرات من به عنوان مخاطب عادی:
هرچقد تئاترهای دیگه ای که امسال دیدم، ناامیدکننده بود، این نمایش مقدار خوبی امیدوارکننده و لذت بخش بود.
دوست ... دیدن ادامه ›› دارم که نظر کاملی بنویسم برای این نمایش اما تجربه ی من از این نمایش یک حلقه ی گم شده داره که انسجام رو از اون میگیره: "عدم آشنایی کافی با آثار چخوف"
اگر این آشنایی رو داشتم خیلی تئاتر لذت بخش تری میشد. خلاصه چند نکته پراکنده در مورد تجربه من از این نمایش:
1. مجددا صفحه های پرنور گوشی ها آزار دهنده بود. علاوه بر این یک سری از عزیزان بودن که ابراز احساسات بلندی داشتند و نچ نچ می کردن و... ولی در کل نسبی بخوام بگم خوب بود.
2.نمایش من رو در فضای "ناکامی" قرار داد. شخصی که بدلیل مسیر کودکی اش، در عشق و نویسندگی ناکام ماند. مادر از کودکی با گرفتن کلمات از کودک، توانایی ابراز احساسات را از او می گیرد. نه زندگی عاشقانه خوبی دارد و نه زندگی اجتماعی. در آخر هم ناپدید می شود و احتمالا با توجه به پایان در انتظار آرامش(مرگ یا شاید آرامشی بعد از آن)
3.بخش عاشقانه کار را دوست داشتم. برایم بیشترین تاثیر و همدلی در این بخش از داستان بود.
4. بازیگری ها هم زیبا بود و باورپذیر. هرچند گاهی سرعت ادای کلمات باعث مبهم شدن آنها می شود.
5. یک مشکلی که من با نمایش داشتم پرش بین رئال و سورئال بود. نینا بنظر بخش رئال قضیه بود(چون در ذهن دایی که نمیتواند باشد) من مرز بین این دو را در نمایش گم کردم. در کل هم حضور نینا را درک نکردم(مگر اینکه ربطی به آثار چخوف داشته باشد)
6. یکی از بخش های جالب دیگه اونجا بود که اگزیستانسیال رو تعریف کرد. هنرمندانه بود. وقتی که 3ماه+6ماه انتظار را به حاملگی تشبیه کرد(استفاده از کلمه اسب آبی موضوع را جالب تر نیز کرد) و به خوبی رنج و درد انتظار زندگی تکراری را نشان داد.
7. کاملا این نمایش نشان می داد که برایش تلاش شده است و این موضوع برای من خیلی قابل احترام است. هرچند میشد متن را قوی تر کرد ولی در کل تجربه ای بیاد ماندنی شد که در این چندماه در تئاترهایی که رفتم، نبود.
خسته نباشید
سلام
نظرات من به عنوان یک مخاطب عادی:
۱.اول از هر چیز، تشکر میکنم از اون تماشاگران عزیزی که چیپس و پفک میخوردن و بلند بلند حرف می‌زدند. واقعا ... دیدن ادامه ›› لذت بردم.
۲.حالا در مورد نمایش بخوام صحبت کنم. خلاصه ای که من از نمایش متوجه شدم: یک گروه نمایش میخوان رومئو و ژولیت رو اجرا کنن ولی با مشکلاتی مواجه میشن. علاوه بر مشکلات تدارکاتی اجرا، افراد نمایش مساله هایی(اکثرا عاشقانه) دارند. آخر نمایش هم که دکور اصلا نمیرسه و کارگردان تک و تنها مونده و با یک اجرای ناقص.
۳.داستان: در خود نمایش این سوال مطرح میشه که در این اوضاع مملکت چرا رومئو و ژولیت یا عشق؟ اینجا بنظر اجرا میخواد جواب کسایی رو بده که احتمالا این سوال رو میپرسن. از اینجا بود که حس کردم نمایش یک دغدغه دارد و آن هم عشق در این دوران است. وقتی دو شخصیت عاشق(اسمشان یادم نیست، همان دو نفر که پدر پسر، از پدر دختر کلاهبرداری کرده) وارد شدند، بیشتر امیدوار شدم که قرار است یک داستان موازی و مشابه رومئوژولیت داشته باشم،ولی خب امروزی تر. اما ناگهان تمام شد! گفتم خب لابد برمی‌گردند. اما برگشتی نبود! در کل نمایش ما قضیه های عاشقانه ای می‌دیدیم که در حد ۵ دقیقه هم نبود و تمام می‌شد. این‌ها چه کمکی به درام داستان کرد؟ تماشاگرانی که دو دوست دخترش آمده بودند، جالب بود، ولی خب که چه؟! دختری که خواستگارش را دوست داشت ولی معیارهایش مالی بود! دیگری پسری که مادر کنترل‌گرش در روابط عاشقانه او تاثیر گذاشته و...
بنظر نویسنده انواع عشق های امروزی را می‌خواهد نشان بدهد(که نداد) ولی خب اصلا من تماشاگر با کدام یک از این چالش ها می‌توانستم همدلی داشته باشم؟
ابتدای داستان پراکنده بود ولی قابل قبول.
اما در میانه داستان مخاطب با کنش/چالشی مواجه نمی‌شود. هیچکدام از مسائل اصلا پرداخت و شخصیت پردازی که بماند، زمانی نداشت که من مخاطب را تحت تاثیر قرار بدهد. حتی خانم کارگردان که بیشترین بخش نمایش را داشت.
وقتی نمایشنامه، میانه ندارد طبیعتا پایانی هم وجود ندارد.
۴.شخصیت پردازی: شخصیت در مواجه با چالش‌هاست که کنش انجام می‌دهد و شخصیت پردازی صورت می‌گیرد. در پاراگراف قبلی گفتم این نمایش چالش های قابل قبولی نداشت و در نتیجه شخصیت‌پردازی ای هم مشاهده نشد.
در طول نمایش با هیچکدام از شخصیت ها نتوانستم همدل شوم.
۵.نمایش تقریبا یک ساعت ۴۰ دقیقه بود. بدون شک پر از اضافات بود. پر از بخش هایی که اصلا کمکی به درام نمایش نمی‌کرد. به عنوان مثال:۱) فکر کنم سمانه بود که ۴۰ میلیون برده بود ترکیه. ۲)کلا حضور خانم سیما تیرانداز ۳) حضور اینفلوئنسرها
۶.محتوا نمایش چی بود؟ دو تاکید در نمایش بود. یکی عشق و دیگری مشکلات تولید یک نمایش. بنظر نمایش قصد داشته عشق تم اصلی باشد.(هرچند موفق نبوده) می‌توان حضور تهیه کننده و سایر مشکلات نمایش را داستان فرعی دانست. هر چند داستان فرعی ای که با داستان اصلی رقابت داشت!
۷.برای بازیگری ها و میزانسن تلاش شده بود. نقطه قوت نمایش اینجا بود. خسته نباشید. مشخص بود تمرین شده است و قابل احترام است.
۸.به عنوان یک نکته فرعی در یک جای نمایش، فکر کنم شکوفه قرار شد مهاجرت کنه و نفس بجاش بازی کنه(اسم ها رو اطمینان ندارم). بعد گفته شد نفس خیلی کوچیکه برای نقش مادر ژولیت. ولی خب تفاوتی بین نفس و شکوفه نبودها!
دیگه بیشتر از این حافظه یاری نمیده. برای نمایش تلاش شده، و برای من نمایشی که حس کنم برایش وقت گذاشته شده، قابل احترام است. ولی بدلایلی که گفتم نتوانستم ارتباطی با نمایش برقرار کنم.
موفق باشید.
راستش خودِ خانم سیما تیرانداز در اجرای نمایشِ «مانش » با کناردستی‌هاش اونقدر صحبت کرد که ناچار شدم تذکر بدم و چقدر هم بهشون برخورد 🤦🏼‍♀️ اونجا بود که توی خودم شکستم و انتظارم از مخاطبینِ عام پایین اومد 😩 ولی اخه چیپس و تنقلات در حینِ تماشای نمایش رو کجای دلمون بذاریم ؟ یعنی هیچ مسئولِ سالنی وجود نداره ؟
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
منتظر اجرای نمایش کلاسیک و عاشقانه داشتم اما ...
داستان عشق های سطحی
داستان کلاهبرداری از پدر معشوق و اشتیاق برای برقرار کردن ارتباط که همه بی فرجام بود و پسری که وسواس فکری داشت و دعوای بعد از ورود به سالن که ۳ نفر از صحنه نمایش خارج شدند و یک نفر برای دیدن ادامه برنامه مجدد وارد سالن شد و همه این ها کجا و رمئو ژولیت کجا
متاسفانه سطح خیلی پایین از یک نمایش به اجرا گذاشته شد

۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
امین مصطفایی
منتظر اجرای نمایش کلاسیک و عاشقانه داشتم اما ... داستان عشق های سطحی داستان کلاهبرداری از پدر معشوق و اشتیاق برای برقرار کردن ارتباط که همه بی فرجام بود و پسری که وسواس فکری داشت و دعوای بعد ...
سلام دوست عزیز ممنون از نظرتون و حضورتون
درمورد اینکه انتظار اجرای کلاسیک و عاشقانه‌ی رومئو و ژولیت رو داشتین باید عرض کنم داخل پوستر نوشته شده که نویسنده خانم تبریزی هستن و در خلاصه‌ی نمایش هم آمده که گروهی قصد دارند نمایش رومئو و ژولیت را اجرا ببرند اما…
به نظرم گویای ماجرای نمایش هست
با تشکر از نظر و حضور شما 🙏🏻☘️
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
نظرات من به عنوان یک مخاطب عادی:
قبل از هر چیز باید بگم، همونطور که بعد از نمایش اشاره شد، وقتی که ممیزی در یک اثر هنری دخالت می کنه بدون ... دیدن ادامه ›› شک اثر رو نابود میکنه و روی کیفیت اثر تاثیر میذاره. به امید روزی که این بساط ضد هنر جمع بشه.
ولی خب من مخاطب، به اثر بدون ممیزی دسترسی ندارم و مجبورم نظرم رو در مورد چیزی که دیدم بگم:
۱.خلاصه‌ای که من از نمایش فهمیدم:نمایش در مورد چند زن،کارگر جنسی، هست که در یک خانه با هم زندگی می کنند. هر زن ویژگی خاصی دارد. یکی در گذشته مانده و ناامید از آینده، دیگری ادعا می‌کند در زمان حال است و شخصی که دلشوره آینده را دارد. الکترا هم هست که بنظر نسبت به بقیه فرهیخته تر است و می توان نام رئیس را هم به او داد.متاسفانه بجز مده‌آ باقی اسامی رو فراموش کردم. ماری(فکر کنم اسمش این بود) بعد از ۱۵ دقیقه وارد می‌شود و آدرسی می‌دهد و خودکشی می‌کند. پلیس وارد می شود و بازجویی می شوند. متوجه می‌شویم ماری قصد مهاجرت داشته که شخصی پول ماری را بالا می‌کشد(بعد می‌فهمیم کار دوستانش بوده). می‌فهمیم که آدرس،خانه شوهر سابق ماری بوده و علت خودکشی اون نیز همین. یک سوال اصلی باقی می ماند: چه کسی تماس گرفته. در آخر نمایش متوجه می‌شویم مادر شوهر سابق ماری بوده و نمایش با خودکشی الکترا تمام می شود.
۲.ایتدای نمایش ما تصور می‌کنیم با جمعی فرهیخته مواجهیم(البته جلف) ولی بعد متوجه می شویم که این زن ها کارگر جنسی اند. این چرخش را دوست داشتم چون اگر ابتدا مشخص می‌شد که چه کاره‌اند ذهن قضاوت‌گر تصوری دیگه می‌کرد.
اما حالا برویم سراغ مشکلات من با نمایش
۳. شخصیت شوهرسابق و کمیسر، به طرز عجیبی رو مخ بودند. شخصیت که هیچ، حتی تیپ هم نبودند. اصلا این دیالوگ ها و رفتار ها برایم منطقی نبود. جدی شدن هاش، فریادهاش، لبخندش و...
بخش آخر نمایش هم که کمیسر نشسته بود و پند اخلاقی میداد که بچه ها دوست باشید با هم.
درکل شخصیت پردازی ها ضعیف بود. اینکه بگیم مثلا یکی دلشوره داره که نشد شخصیت پردازی. از اونجایی میشه فهمید که شخصیت پردازی قوی بوده که من مخاطب همزاد پنداری کنم با شخصیت. تنها شخصی که من حسش کردم، ماری بود که دو ۱۰ ثانیه اومد تو!
۴. چقدر در این نمایش داد میزدن! تا چیزی می شد یهو داد میزدن و بعدش یه سکوت که مثلا تاثیرگذار باشه(که نبود) و ادامه نمایش. این چرخه بارها تکرار شد و برخلاف تصورشون، حداقل برای من هیچ حس دراماتیک ایجاد نکرد.
۵.چرخش آخر داستان(تماس گرفتن مادر شوهر ماری) نتونست من رو شگفت زده کنه. اصلا ما چی می دونیم ازش که حالا بخواد مارو شگفت زده کنه؟ خودکشی الکترا هم که دیگه بماند.
۶.در نمایشنامه مهمتر از دیالوگ نداریم. مشکل اصلی من با نمایش هم اینجاست. دیالوگ های منقطع بودند و چیزی وجود نداشت که انسجام ببخشه به دیالوگ‌ها. کمیسر یه چیزی میگفت، زن ها یه چیز دیگه.
شاید مقداری هم ممیزی تاثیرگذار بوده.
دیالوگ های فلسفی و سخن های بزرگ هم
۷.چرا نئورئالیسم؟ این نام میخواد بگه حقیقت واحد دیگه شکسته شده و پوچ گرایی غالب شده؟ کجای نمایش این می‌نشست؟ در خلاصه نوشته شده مرز میان حقیقت و خیال... من که نفهمیدم کجای نمایش بود اینها.
۸.شاید باید به صورت نماد نگاه کرد به این نمایش. ولی من نتونستم برداشت منسجمی داشته باشم از نمایش که نماد استخراج کنم.

اینها نظرات شخصی من بود و نمایش از ذهن من. برای زحمتی که عوامل کشیدن احترام می‌گذارم و آرزوی موفقیت دارم.
خیلی ممنون از نظر دهی شما بزرگوار ولی ای کاش طوری بود که اثر رو اسپویل نمی کردید که متاسفانه این کار رو به شکل فجیعی انجام دادید و بنده به عنوان بازیگر کار خیلی ناراحت شدم ازینکه یک نفر به همین راحتی میاد و قصه ی یک کار رو اسپیل می کنه و بعد هم شاید احساس کنه که نقدی رو انجام داده .
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
سپاس از نظراتتون
توصیه میکنم بیشتر در باب نمایش فلسفی مطالعه کنید
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
حمید ذوالجلالی باهوش
خیلی ممنون از نظر دهی شما بزرگوار ولی ای کاش طوری بود که اثر رو اسپویل نمی کردید که متاسفانه این کار رو به شکل فجیعی انجام دادید و بنده به عنوان بازیگر کار خیلی ناراحت شدم ازینکه یک نفر به همین ...
عزیز گزینه افشا(اسپویل) رو زده بودم.
تا کسی که نمایش رو ندیده بدونه نظر حاوی اسپویل هست
موفق باشید.
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام
بیش از 100 روز است که نظری ننوشتم. چون تئاتری نبود و همینطور حس و حالش...
نمی خواستم نظر بنویسم ولی نصف شبی ذهنم را درگیر کرد و همین ... دیدن ادامه ›› باعث شد به عنوان یک خسته نباشید به عوامل نمایش، این متن را بنویسم.
این نظرات من هست به عنوان یک مخاطب عادی، که نمایش را از نقطه نظر زیست خودش می نویسد:
- نمایشی ابزورد. از ابتدا که وارد می شویم به ما میگویند: لطفا روی مدفوع نروید! و این نشان می دهد که قرار نیست نمایشی نرمال ببینیم!
- تقریبا 15 دقیقه، دو شخصیت به ما زل زده اند و دیگر هیچ. اینجا برای من بازیگران، تماشاگران بودند که چطور از بی حوصلگی تکان میخورند، صحبت می کنند، میخندند. بیشترین جایی که فکر من مشغول شد همینجا بود. سکوتی که یادم رفت کی آمدم و چکار میکنم؟ اینها به چی زل زده اند؟ چرا این سکوت آزارم می دهد. منی که از تکرار روزمرگی فرار کرده ام به سمت فضای تاریک تئاتر چرا باید چند دقیقه اینجا از سکوت و بی اتفاقی، زجر بکشم؟
-اساس این نمایش "تکرار متعفن" است. که در نمایش موتیف می شود. نمایش میخواهد یک تکرار را به سخره بکشد و آن را معادل مدفوع بداند. بنظر منطور زندگی تکراری است.
- یک شخصیت داستان بر روی توالت نشسته و زور میزند و بلند می شود و موز میخورد و دوباره به توالت برمی گردد و زور می زند. موز به عامل یبوست مشهور است(هرچند ممکن است علمی صحیح نباشد ولی معروف است). این شخصیت نسبت به بقیه کمتر مورد توجه قرار می گیرد چون کلا کارش همین هست ولی به نظرم بهترین تکرار را همین نشان می دهد. در طول روزمرگی های خود دائما در حال "زور زدن" هستیم و احتمالا از این یبوست هم شکایت داریم. ولی واکنش ما چیست؟ موز میخوریم!
- شخصیت دختر: پر انرژی و پر حرف. شخصیتی که می خواهد تمیز کند این تعفن را. اما موفق نیست. شخصیت قبلی حرکاتش کند است برعکس این دختر. نوار زندگی در اینجا کند است. شخصیت دختر گاها نوارش تند می شود و حرفای غیرقابل فهمی میزند. حس میکنم خاطرات یا خوشی ها یا عشق ها را نشان می دهد ولی زودگذرند. طوری که اصلا متوجه نمی شویم. در آخرهم در تمیز کردن ناکام است.
-شخصیت بعدی نیز(فکر کنم اسمش کراپ بود که می شود گفت معادل=crap است) نکته ی قابل توجه ربات وار بودنش است. خیلی درکش نکردم چون حرف هایش را نیز نتوانستم متوجه شوم.
- این نمایش یک نوار است. که گاهی تند می رود و گاهی کند، ولی چیزی که مشخص است یک تکرار متعفن است. همانطور که در نمایش هم اشاره شد، نباید از این نمایش لذت برد. اگر این نمایش مدفوع زندگی را برای ما رنگ میکرد و ما از نمایش لذت میبردیم که فریب کاری میشد! یا اشاره شد که هر جا از نمایش خواستید میتوانید خارج شوید، درست می گوید، همه اش تکرار است. حالا اگر 5 دقیقه باشی، 1 ساعت و 9 دقیقه یا 70 سال! پایان خاصی ندارد این تکرار.
این حقیقتی است که ما از آن گریزانیم. برای همین نمایش زجر آور است.
طبعتا این نگاه من است و ممکن است و برداشت دیگران متفاوت باشد و بسیاری از نکات دیگر را فراموش کرده باشم یا متوجه نشدم.
- بازی کردن این نقش ها واقعا سخت است. بنظرم سخت ترینش را هم، عزیز روی توالت بود!
انتقاداتی اساسی به این نوع نمایش ها دارم البته که فعلا از توانم خارج است.
درکل خسته نباشید و بابت این مشغول کردن ذهن ممنون.
موفق باشید
ممنون از شما
باعث افتخاره که از نمایش خوشتون اومده🙏
۱۲ دی ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
نظرات من به عنوان یک مخاطب عادی:
این نمایش رو 2 دسته اصلا متوجه نمیشن و بنظرم تقریبا هیچ ارتباطی نمیتونن برقرار کنن.
1- اونایی که حتی ... دیدن ادامه ›› با خلاصه هملت آشنا نیستن.
2- اونایی که نمیدونستن 3 بازیگر نماد چی هستن.
پس حتما حداقل خلاصه داستان رو بخونید!
حالا نظراتم:
- من روز قبل نمایش، هملت رو خوندم. 10 دقیقه ی ابتدای نمایش واقعا لذت بردم ولی حقیقتا به طور سینوسی جدا می شدم از نمایش! اینکه دیالوگ بازیگرها من رو یاد متن شکسپیر می انداخت جالب بود برام ولی واقعا به دفعات بسیار جدا شدم از نمایش. حالا کسی که کلا نمیدونه هملت کیه چه حسی داشته؟ برای اوفلیایی که نمیشناسه چجور سوگواری کنه؟
- حقیقتا با اکت بازیگران هم ارتباط برقرار نکردم و برایم در حد متوسط بود. بجز لوسیفر که واقعا حتی فرم ایستادنش هم حساب شده بود. بازیگران بنظر صدایشان گرفته بود پس از اجراهای مکرر. پس بهتره مراقبت بیشتری از حنجره ی مبارک بکنن. نکته ی خاص بازیگران گفتن دیالوگ های سنگین بود. که البته این حافظه ی قوی عزیزان رو میرسونه. هرچند بنظرم ادای دیالوگ سریع بود و امکان غرق شدن نداشت حداقل برای من.
- موسیقی از ابتدا تا انتها در حال پخش است. کمک زیادی به القای حس می کند. که البته بنظرم بعضی جاها نیازی نبود.
- نورپردازی نیز کمک زیادی در ایجاد فضا و حس می کرد. بهترین بخش برای من نورپردازی آن بود. گریم هم دوست داشتم.
- درکل با اینکه از متن جدا بودم ولی خب باقی عناصر صحنه منو درگیر میکرد و در من یک شوری ایجاد میکرد. این نکته ی مثبتی بود.
- اما حالا در مورد اینکه ما با چه نمایشی روبرو هستیم؟ ابتدا تصورم این بود که یک نمایش مستقل تر هست و فقط ایده ی خاصی از هملت گرفته ولی خب همونطور که توی خلاصه هم نوشته اساس نمایش بر روی نمایشنامه شکسپیر است. بنظر کارگردان متن شکسپیر را می خواسته با فرم مطلوب خود ارائه دهد. پس شما قرار هملت از نگاه دیگری ببینید و نه یک نمایش جدا از متن اصلی. ولی خب تغییرات کارگردان چیست؟ بنظر کارگردان بدنبال ارائه ی مدرن هملت است تا شاید بگوید که ما در این دوران به بیماری سندرم هملت مبتلا هستیم!؟ چرا مدرن و امروزی؟ خب از لباس های امروزی و گوشی و سلفی و... اینها را راحت میشه متوجه شد. 3 خصیصه این بیماری= تعقل(مردی هنرمند که یادداشت میکند) + زنانگی( برداشتم این بود که این بخش میشود هما هوسرانی و جلب توجه و تفریحات و...!! که میبینیم با رژ لبی که میزند چه اتفاقاتی می افتد) + خشم( که بدنبال انتقام و... است و وقتی کنار میرود دیدیم که چه شد) . اگر کارگردان میخواسته که بار دیگری هملت را از زبان این جنبه ها اجرا کند که ایرادی نیست. ولی اگر میخواسته با استفاده از هملت مفاهیم خاصی را به مخاطب امروزی(فراتر از مفاهیم درون هملت) ارائه دهد بنظرم میتوانست موفق تر باشد. فکر میکنم مورد اولی بوده!
- من وقتی هملت را خواندم تصورم بر این بود که روح پدر، واقعی است و اهریمن اورا فریب نمی دهد. ولی بنظر در اینجا لوسیفر با دست گذاشتن روی 3 جنبه درگیر هملت، در ذهن او دروغی میکارد. وقتی که روح پدر را میخواهد ببیند این لوسیفر است که مرد را برعکس از پا می گیرد و حرف ها از دهان او می آید! و در آخر هم بنظرم درمواجه با مهم ترین جمله:" بودن یا نبودن، مساله این است" بنظر لوسیفر "نبودن" را در تقدیر غیرقابل تغییرش می گذارد.
حرف های بیشتر هم هست ولی صرفا اشاره به داستان هملت هست و بنظرم نیازی نیست. در کل من نتونستم با این نمایش ارتباط برقرار کنم. البته این ایرادهایی که میگیرم خیلی خطاب به کارگردان نیست. صحبتم با مخاطبان این نمایشه تا بدونن با چی قراره مواجه بشن.
خلاصه که بنظرم این نمایش برای کسی که شکسپیر خوان حرفه ای است لذتبخش خواهد بود. برای من بجز موارد مثبت بالا، بدلیل سواد کم شکسپیری و عدم اشنایی با این نوع فرم نمایش ، نمایشی سخت بود.
ولی زحمت کشیدن فراوان عوامل مشخص بود. خسته نباشن.
ممنونم
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
وقتی بین خود تئاتری ها از اجرای هملت حرف بزنی اکثرشون آه و ناله میکنن که دیگه بسه خیلی زیاد اجرا شده و...

آثار شکسپیر بیشترین فروش کتاب و بیشترین ترجمه به زبان های مختلف رو دارن و بعدش هم آگاتا کریستی قرار داره...

همین هملت رو باز هم میشه ازش چیزایی کشید بیرون که نو باشه...مثلا همین لوسفیر یا یکی از آشنایان من که متنی نوشته با استفاده از داستان هملت...

شاید مخاطبان تئاتر نیاز نباشه شکسپیر خوان حرفه ای باشن ولی برای خود تئاتری ها نیازه حداقل آثار اصلیش رو حرفه ای خوان باشن...
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام
نظرات من به عنوان یک مخاطب عادی:
- قبل از نظر درمورد خود نمایش از تجربه ی سالن بگم! متاسفانه 3 ،4 نفر از دوستان آنچنااااااان بلند میخندیدن ... دیدن ادامه ›› به این اثر با صدای بلند که واقعا اتصال به نمایش رو برایم شدید سخت کردن. این نمایش بجز چند مورد خیلی کم خنده ی خاصی نداشت! این عزیزان بدون اغراق هر یک دقیقه حداقل یک یا دو خنده ی بلند داشتند. حتی جاهایی که مرگ و... بود! از یک کودک هم بیشتر میخندیدن. اینو گفتم بگم چون طبیعتا توی نظر من نسبت به نمایش موثره هرچند سعی میکنم اثرش رو کم کنم.
- برای من، هروقت اثری رو حس کنم روی اون کار شده، بسیار قابل احترامه. ازین نمایش هم همین حس رو برداشت کردم و به همین دلیل حتما پیشنهاد میکنم ببینید.
- این اثر چرا کمدی داشت واقعا؟ جدای از خنده ی حضار، این کمدی من رو از درام نمایش جدا می کرد. نمی دونم توی متن اصلی بوده یا نه(حس میکنم نه) ولی واقعا ضربه زد بنظرم. نمایش پر از انتخاب های تلخه. طبیعتا طنزی مناسب و به جا در حین نمایش میتونه تلخی و درام رو حتی بیشتر و بهتر کنه . ولی این طنز اصلا در پیشبرد داستان کمکی نمی کرد و حتی مانع بود بنظرم.
- بازیگری ها خوب بود. من اجرای بازیگر نقش هانس(رضا مولایی) رو خیلی دوست داشتم. خانم عبدالرزاقی هم خوب بازی کردن ولی چرا نقش رو بهشون گفتن اینجور اجرا کنن؟ اون نوع عشوه اومدن برایم قابل پذیرش نبود. وقتی جدی میشدن خیلی خوب بود ولی باقیش بنظرم لوس میومد.(شدت این موضوع ابتدای نمایش اونقدر زیاد بود که حس کردم با نمایش بدی طرفم هرچند جلوتر بهتر شد) در کل تیم بازیگری خوب بود.
- ایده داستان: شخصی که در بچگی اذیت میشده+پدرش رفتار نامناسب داشته+یک رابطه عاشقانه خوب داشته که بخاطر مادرش بهم میخوره+ یک ازدواج ناموفق که خودکشی عروس ختم میشه+ ملاقات با آنتوآنت که یک شب عشق بازی کردن ولی آنتوآنت خیلی علاقه خاصی به هانس نداشته ولی هانس انگار برعکس(؟)+ ازدواج ناموفق و سرد + شاید خیانت + مصرف الکل زیاد + قتل همسر+ سرطان = مرگ

این بیوگرافی اصلی هانس هست. که حالا میخواد تغییرش بده. چند باری میخواد تغییر بده ولی هر کاری کنه تقدیر اونو میرسونه به سرطان و خیلی به راحتی هم نمیتونه از قتل فرار کنه و اگر هم بکنه 7 سال بعد میمیره!
ایده جالبه. میخواد تاثیر انتخاب ها رو بگه. ولی بنظرم سرگردمه. ابتدای نمایش اینجور القا میشه که اگر این انتخاب هارو بکنی فلان اتفاق نمیافته و تمام! اما به نظر انتهای نمایش میگه هرکاری بکنی سرطان میگیری! یا اون اخر نمایش مشخص میکنه اگر آنتوآنت بره تو 7 سال بعد باز میمیری و تقدیرت اینه و فایده نداره و... خب که چی؟ این نمایش میخواد یکی از این دو گزینه رو بگه : انتخاب هامون مهمه یا زیر تقدیر همه له میشیم؟ فک نکنم اولی باشه! مرگ که مشخصه میرسه(حالا چه سرطان چه هر چیز دیگه ای) ولی خیلی فرق میکنه اون 7 سال چجور بگذره! گیرم 7 سال بعد نمیره 30 40 سال دگ میمیره که. مهم اینه چطور طی میشه. بنظرم نتونست بین این دو گزینه وضعیت خودش رو مشخص کنه.

- نورپردازی و صحنه را دوست داشتم. آهنگ اخر هم انتخاب جالبی بود.
-نمایش با اینکه وقت زیادی داشت ولی پراکنده بود. نمایش هم میتونست کوتاه تر باشه و هم منسجم تر.
در کل: کمدی کار را دوست نداشتم و روی کار ننشسته بود + بازیگری ها خوب (هرچند گاها متن، بازیگری را برایم پایین می آورد) ولی با تمام این وجود عوامل کار زحمت کشیده بودند و برای مخاطب احترام قائل بودند و به دوستان توصیه میکنم چون این تئاتری بود که میتوان در موردش بحث ها کرد. مقداری هم در نظرم سخت گیری کردم نه بدلیل ضعیف بودن کار، چون به نظرم کار ارزش بحث داشت .
خسته نباشید.
دوست عزیز اون گزینه افشا یا اسپویل هم بزنید بی‌زحمت
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
انگار یادمون میندازه حسرتِ انتخاب‌های گذشته رو نخوریم ! چون از هر مسیری می‌رفتیم، امروز قرار بوده همینجای زندگی ایستاده باشیم 👌🏽
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
سپاس از لطف و مهر شما
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محسن محمدی (mohsen78)
درباره فیلم کوتاه بی خوابی i
سلام
نظرات من به عنوان مخاطب عادی:
-معمولا نباید خیلی به فیلم های کوتاه سخت گرفت چون اکثرا تازه کارن و مهم تر اینکه بودجه ندارن. ولی خدایی این فیلم از سطح فیلم های کوتاه هم پایین تر بود!
- ایده: خوبه. یک دختر که نمیتونه تا صبح بخوابه و خب این یعنی زن و شوهر دچار یک سری مشکلات شدن. اما این ایده حتی ازین جمله ای هم که گفتم پایین تر بود چه برسه پرداخت ایده!
- متن بشدت کلیشه و غیر منطقی! خب خانواده چرا چشم بند نمیزنن!؟ ارزون تر ازین نبود! دختر پشت سر باباش تو بارون چرا نمیره پیشش؟ چرا دور میمونه؟ آخه بچه چی فهمیده ازین اوضاع!
- روایت به ساده ترین حالت ممکن توسط پدر بود و کاملا متن رو لو میده! این نوع روایت بهتر بود از سمت دختر باشه! و بهتر بدرد ... دیدن ادامه ›› ایده میخورد!
-روی مقنعه دختر نوشته بود مدرسه غیر دولتی :)))) این خانواده فقیر و...
- شخصیت های بیخود زیاد!
کلا بیشتر ازین بحثی نمیشه کرد پر از ایراد بود متاسفانه.
خسته نباشید