در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
به آگاهی می‌رسد تیوال به دلیل ارتقای زیرساخت و سرورها از ساعت ۲۴ امشب پنج‌شنبه ۱ خردادماه، به مدت شش ساعت در دسترس نخواهد بود.
تیوال محمدرضا ریاحی پناه | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:23:17
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مروری بر نمایش «مغازه خودکشی»
غلبه نور بر تاریکی با چاشنی پَنکیک

با درود به تمامی عوامل خستگی ناپذیر نمایش «مغازه خودکشی». تبریک به کارگردان محترم که پس از این همه اجرا پا به پای تماشاگران در سالن حضور داشت. از حرکات و نحوه برخورد و ارتباط شخصیتهای ارواح در محوطه بیرون از سالن نمایش مشخص شد که موضوع خودکشی قرار است در گردشی قهرمانانه از درام به کمدی مطرح شود تا از بار معنایی دهشتناک و رُعب‌آور آن کاسته شود، گویی که تلاش بر به سُخره‌گرفتن مرگ و غلبه بر ترس و نا‌امیدی بود، و سپس جایگزین‌ کردن امید و شادی به جای خودکشی. با شروع نمایش اولین چیزی که نمایان بود هماهنگی در اجرای حرکات طراحی‌شده، حرکت بدن کارکتر‌ها، همزمان با میزانسن تمرین‌شده متناسب با موسیقی (نقش موسیقی بندری را متوجه نشدم)، و شعر و آواز در زیر نور طراحی‌شده که همگی در توانایی کم نظیر بازیگران حتی دختر کوچک خانواده که نماد امید و زندگی بود خیلی خوب اجرا شد. شخصیت‌پردازی و بازی‌ها آنچنان متفاوت و مکمل طراحی شده بودند که هیچ یک از اعضای خانواده را نمی‌شد نادیده گرفت. و البته از ناخوش‌ترین موضوع، که نیمکتهای ناراحت سالن شیشه‌ای بودند هم نمی‌توان گذشت. آقای درخشانی، مدیر محترم تماشاخانه هما، مطمئناً التفاتی به این موضوع خواهند داشت.

جای تعجب نیست که موضوع خودکشی در این نمایش از سرزمینی بر می‌خیزد که خورشید در آن کم فروغ است و آب و هوایی گرفته و افسرده دارد، و تاریخش ... دیدن ادامه ›› مملو از هنرمندان و نویسندگانی است که خودکشی کرده‌اند؛ ویرجینیا وُولف، آرتور کستلر، یا همین مورد متأخر اِیمی واینهاوس که اُوِر‌دُوز کرد. از انگلستان که بگذریم و سری به ینگه دنیا بزنیم به آمار غم انگیزتری هم دست خواهیم یافت؛ از ارنست همینگوی گرفته تا سیلویا پلَث... براستی شعر، ادبیات، هنر و فرهنگ آن سرزمین بی‌تقصیر نیست؟ شاید زندگی را سخت و نا‌امیدانه می‌انگارد و انسان را فی‌ذاته شرور و متوحش می‌پندارد؛ بعنوان نمونه رمان «سالار مگسها» اثر ویلیام گولدینگ، که انسان را چیزی فراتر از شر و درگیر در لذات و قدرت طلبی و سردرگمی نشان می دهد.

ولی چرا غم و اندوه و بی‌معنایی زندگی در فرهنگ و ادب ایرانی شکل نگرفت؟ آیا خودکشی (آنگونه که در متن نمایش بود) خود نوعی به بن‌بست‌ رسیدن در بی‌معنایی و بی‌هدفی و یأس در زندگی نیست؟ قابل توجه است که ایرانیان دوران هخامنشی در حدود 2500 سال پیش نقطه عطفی در تاریخ خود و تاریخ جهان رقم زدند. ایرانیان تنها پس از طی کردن حدود 200 سال از امپراتوری هخامنشی مفهوم آخرت‌ اندیشانه‌ای خلق کردند که آن هم در ارتباط با مسئله گستره زمانی طولانی‌تری از حیات انسانی بود. این نظریه‌ی آخرت‌اندیشانه از تفکر به بازه زمانی زندگی انسان روی کره خاکی و حتی به گستره زمانی زندگی پس از آن نیز می‌اندیشید، و سرانجام از پس تعامل با فرهنگهای دیگر ابتدا آن را به فرهنگ یهودی انتقال داد. اینجا بود که کلمه «پَرَدَیَسَ» یا بهشت به معنی باغ محصور و یا باغ بهشتی وارد متون عهد عتیق یهودی (و حتی پیش از متون گاهانی زردشتی قدیم) و سپس مسیحی و سرانجام تحت عنوان فردوس به دین اسلام ورود پیدا کرد (رضانیا 2022 دانشگاه بوخوم). آیا خلق مفاهیم بهشت و جهنم و پل صراط حاصل معنا‌بخشی به حیات انسانی نیست؟ آیا حضور معنا در فرهنگ و ادب ایرانی باعث خلق شادی و سُرور و خُرسندی و اُمید در ادبیات کلاسیک ما و سپس به سپهر عمومی زندگی ما ایرانیان وارد نشده است؟ احتمالاً می‌توان حدس زد که اگر صادق هدایت نیز تحت تأثیر همین فرهنگ باقی می‌ماند، هرگز به فکر خودکشی نمی‌افتاد.

برای رسیدن به روشنایی، از تاریکی عبور کنیم.
سلام و ارادت.
سپاس از مهرتون و ممنون از اینکه وقت گرانبهاتون رو در اختیار ما قرار دادید.🌸🌸🌸🌸
۴ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با درود به همه عوامل نمایش «خانه دراکولا» که برایم آغاز گر فصلی نو در نمایشهای تجاری به سبک برادوی در منهتن نیویورک و یا مُوَلن روژ پاریس است. این قِسم نمایشها مملو از طراحی رقص (به قول شما طراحی حرکت)، موسیقی و لباسهای فاخر و گریم های پر زرق و برق است که از تخصص جمعی از هنرمندان هر رشته استفاده می کند و یک Production واقعی به حساب می آید. امیدوارم اندک نواقص کار که گاهی مربوط به نوع سالن بود در آینده رفع بشود و سالنهای مخصوص این سبک نمایشی های مفرح تجاری و سرگرم کننده ایجاد بشوند. علاوه بر آقای فرزاد حسنی که با توجه به تُن بالای صدای خود همچو نگین انگشتری در این اثر پر بازیگر درخشید، هنرمندان بسیار دیگری منجمله کارکتر هیتلر خوش نقش آفرینی کردند. مشخص بود خیلی از هنرمندان همزمان در چند رشته بازیگری، آواز و موسیقی سر رشته دارند ولی صدای کارگردان محترم در انتهای نمایش به گوش نمی رسید. احتمالاً ادبیات کلاسیک بجا مانده منبع وطنی خوبی برای این نوع نمایش ها باشد. خسته نباشید به همه گروه.
امیر مسعود، محمد فروزنده و امیر مهدوی فرد این را خواندند
ایمان راد و سعید رهنما این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود و تبریک به پویان باقرزاده برای خلق اثری بدیع در ساختار لایه ای و عمیق در مفاهیم روانشناسانه. بازی همه هنرمندان عالی بود ولی از ایمان صیاد برهانی و اجرای بدون نقص او نمی توان گذشت. شیفته ای رَسَن بریده پس از عهد و پیمان بستن در کشاکش ماجرای مثلثی عشقی دچار نیرنگ می شود و در نتیجه در جستجوی حقیقت و اجرای عدالت گام بر می دارد. در جهان امروز انسانها در ظاهر با یکدیگر در صلح اند ولی در باطن با یکدیگر در جنگ اند. وقتی در غم و اندوه هستی نشاط می گیرند و در زمان شادی از غم می میرند. هر چه هست این فتنه ریشه در زبان و چشم دارد که باید هر دو را سوزاند. جای خرسندی است که صندلی ها سالن تماماً پر بودند ولی میانگین سنی تماشاگران تناسبی با موضوع نمایش نداشت چرا که مخاطبان پرتجربه تری می طلبید. سُرورتان سَرمدی.
مروری بر نمایش «کتابخانه نیمه شب»
وقتی قُبح عمل خودکشی در بَرزخ....

با درود به تمام عوامل نمایش موفق و پرطرفدار«کتابخانه نیمه شب». نمایشی که بالاترین نمره و ستاره را کسب کند بدین معنی است که علاوه بر بازیگران (آقای شعبانپور سقف انتظارات از یک بازیگر را به بهترین روش اجرا کردند)، دیگر عوامل از نویسندگی تا کارگردانی و بقیه عوامل هم به همان نسبت موفق بوده اند. از همه شما بابت طرح یکی از پیچیده ترین مباحث بشری در قالبی از طنز جذاب تشکر می کنم. فقط از نویسنده و کارگردان محترم یک سوال در مورد نگارش شخصیت زن داستان دارم.

بر اساس تحقیقات و تجربیات موجود در مورد اشخاصی که تجربه نزدیک به مرگ یا NDE و یا OBE داشته اند وقتی کسی خودکشی می کند ولی نمی میرد (آشنایی ما ایرانی ها با این مبحث در ابتدا با کتاب دکتر ریموند مُودی به نام زندگی پس از زندگی شروع شد)، و وارد عالم برزخ، یا عالم مثال یا عالم موقت Intermittent ... دیدن ادامه ›› World می شود با او برخوردی متفاوت نسبت به آنچه در این نمایش اتفاق افتاد خواهند کرد. از آنجا که خودکشی جزو نابخشودنی ترین گناهانی است که فرد می تواند مرتکب بشود با او در عالم مثال آنچنان ترسناک و خشمناک برخورد می شود که از کرده خود پشیمان شود. در این حالت وقتی به او فرصت مجددی برای بازگشت می دهند از اهمیت و ارزش آن آگاه خواهد شد و سعی می کند بینش جدیدی به دنیا و زندگی داشته باشد و از شانس مجدد خود نهایت استفاده را برده و رفتار گذشته خود را ترمیم کند.

تغییر زمانی و گردش عقربه های ساعت روی دیوار خیلی واقع نمایانه و رئال تغییرات مکانی و زمانی هر دو موقعیت را نشان میداد. ولی بر اساس متن نمایش شخصیت زن از هیچکدام از فرصت های داده شده در هنگام بازگشت استفاده نکرد و نتوانست تصمیمات گذشته خود را فراموش کند و یا آنها را ترمیم کند و یا اینکه از عمل خود اظهار پشیمانی کند. آیا نمی بایست متن نمایش آنطور نوشته میشد که این نحوه برخورد با او در عالم مثال کمی جدی تر و یا سهمگین تر می نمود تا او از عواقب عمل خود آگاه تر میشد؟ در پلان آخر نمایش بهتر بود به جای اسم جواد خیابانی از دکتر عباس موزون مجری و تهیه کننده برنامه «زندگی پس از زندگی» نام می بردید که در طی شش فصل گذشته در ماه رمضان با تعداد زیادی از افرادی که یا خودکشی و یا در سانحه NDE را تجربه کرده اند مصاحبه کامل انجام داده اند.

خُرسندی تان سَرمدی باد
با درود و تبریک به عوامل نمایش «خرگوش». نمایشی با محوریت معاشرت و نحوه تعامل جوانان نسل زد. شاید اگر این نمایش در همان سال 2007 که نوشته شده در ایران هم اجرا میشد تماشاگران کمتری با این نحوه تعامل ارتباط برقرار میکردند. ولی بعد از حدود 20 سال احتمالاً اکثر تماشاگران جوان ایرانی در مهمانی ها و تولدهای دقیقاً مشابه جشن تولد بِلا شرکت کرده اند. تعدادی از دوستان دختر و پسر تقریباً همسن که همزمان با هم حرف میزنند، موسیقی گوش می دهند، چیزی میخورند و می رقصند. در حین تعامل با یکدیگر از دست هم عصبانی و ناراحت می شوند و بعد فراموش می کنند و یا دوستان و پارتنر های قدیمی خود را ملاقات می کنند. این نمایش احتیاج به هیچ تفسیر و توضیح اضافه ندارد زیرا تماشاگر جوان آن را زیست کرده و به راحتی خود را در میان یکی از این کارکتر ها پیدا می کند. بازیگران تقریباً همگی خوب بودند بجز دو نفر که یا دیالوگ کمتری برای آنها نوشته شده بود و یا اینکه کارگردان به نقش های اصلی (بِلا، ریچارد، سندی) که حامل پیامهای اصلی نویسنده بود فرصت بیشتری داده. عنوان نمایش با شخصیت معصوم، کنجکاو، و در مسیر رشد بِلا همخوانی زیبایی داشت. ای کاش در آخرین پلان که ناگهان به یاد پدر بیمار که در بیمارستان بستری است می افتد و برای او گریه می کند یه موسیقی ملایم و آرام در راستای حس آن لحظه بطور همزمان پخش میشد.

تلاش برای نقد و بررسی معاشرت های اینگونه با چارچوب های عرفی و اخلاقی نسل های پیشین برای رسیدن به یک نظام ارزش گذاری اخلاقی به جایی نخواهد رسید. جوانان امروز قصد دارند تاریخ را از نو بنویسند و آنقدر آزمون و خطا کنند تا راه درست را بیابند. به نظر نمی رسد پیام های اخلاقی نویسنده که احتمالاً از زبان ریچارد جاری شد کار ساز باشد ولی تلنگر خوبی به بعضی خطاها در مسیر تعاملات پایدار بود. تشکر از کارگردان محترم بابت انتخاب نمایش، ترجمه و کارگردانی این اثر و معرفی نینا رین به تماشاگران ایرانی. پایدار باشید.
هم تمجید بی دلیل کردی و هم اسپویل
۱۰ اردیبهشت
محمدرضا ریاحی پناه
دوست فرهیخته سلام. در متن نقد و بررسی قصد هیچ گونه تمجید و یا انتقاد بی مورد نداشتم ولی خوشحالم شما از واژه تمجید استفاده کردید، نه تملق. حال اگر شما فکر می کنید تمجید بی دلیل کردم پس اجازه ...
ممنون از نگاه دقیق و وقتی که گذاشتید🙏🏼💫
۱۱ اردیبهشت
محمدرضا ریاحی پناه
دوست فرهیخته سلام. در متن نقد و بررسی قصد هیچ گونه تمجید و یا انتقاد بی مورد نداشتم ولی خوشحالم شما از واژه تمجید استفاده کردید، نه تملق. حال اگر شما فکر می کنید تمجید بی دلیل کردم پس اجازه ...
خیلی ممنونم از نگاه‌تون. ممنون که وقت گذاشتید و نظرتون رو درباره اجرا نوشتید🌱🙏🏻
۱۳ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مروری بر نمایش «همت بلند جناب عالی».
طالع نحس آقای عالی

درود بر نویسنده، کارگردان، بازیگران و دیگر اعضاء نمایش «همت بلند جناب عالی». یکی از معدود نمایش های خوبی که متن و بازی و کارگردانی همگی در یک سطح بسیار خوب در یک راستا اجرا شدند و به همان نسبت هم از تماشاگر انتظار حداکثری در استفاده از قوه تخیل و تصور را داشتند. بازی آقای کوهی بسیار چشمگیر و حرکت بدن و تُن صدا و تغییر آن در راستای اهداف نمایش نفس گیر بود. اولین بار بود که پس از اتمام نمایش با خود گفتم ایشان چقدر با خستگی صحنه را ترک خواهند کرد زیرا جنب و جوش های بدنی و تلاش برای بروز احساسات مختلف بطور همزمان در طول اجرا دشوار می نمود. ایجاد حس تعلیق در متن نمایش بسیار نمایان بود و سخت ترین کار برای تماشاگر معادل سازی برای نماد ها و سمبلهای پر تکرار نمایش از قبیل یخ، صابون، دوش گرفتن، یخچال، بُو، شستشوی مکرر دست ها، نظافت کف، و ... در جهت خلق یک داستان خطی روان در ... دیدن ادامه ›› ذهن بود.

چند روز پیش زوج جوان بازیگر بدلیل مشکلات عدیده زندگی از قبیل نبود شغل پایدار و اخراج از پروژه قبلی مرد، هزینه های زیاد و تمام شدن اقلام مایحتاج زندگی روزانه، عقب افتادن کرایه خانه برای سه ماه، و بسیاری دیگر موارد وابسته به آن با هم درگیر می شوند و مرد شکاک، و بدبین و خود بزرگ بین همسرش را با چاقو به قتل می رساند. عمل قتل باعث بوجود آمدن بسیاری دیگر بیماریهای روحی و روانی و اختلالات شخصیتی و هیستریک برای مرد می شود. بدلیل ترس از مجرم شناخته شدن بعنوان قاتل، همسر را در یخچال خانه پنهان می کند و برای جلوگیری از انتشار بوی جسد دائما روی آن یخ خُرد شده می ریزد تا از لو رفتن جنایت پیش همسایه ها و صاحبخانه جلوگیری کند. در زیر دوش آب صابون زیاد می ریزد تا بوی صابون از طریق لوله فاضلاب باز هم از انتشار بوی جسد جلوگیری کند. شستشوی وسواسی با صابون و دوش گرفتن برای پاک کردن خون و خلاصی از عذاب وجدان راه حل مناسب و پایداری برای رهایی از پس لرزه های کابوس وار عمل قتل نیستند و او در فضایی سورئال با خاطرات و تصویرذهنی از همسرش گفتگو می کند و همه تقصیرها را به گردن او و مادرش و یا دیگران می اندازد ولی در نهایت در زیر همان دوش با همان چاقو خودکشی می کند. این بود تمام همت بلند آقای عالی.

انتظارات حداکثری از مرد بعنوان نان آور خانواده در جامعه و ریختن کوهی از مسئولیتها بر دوش وی و در نهایت شاهد فرو ریختن و نابودی خود و خانواده اش بودن ممکن است در زندگی واقعی و بیرون از نمایش خصوصاً در کشور ما اتفاق بیافتد ولی در شخصیت پردازی این دو کارکتر در نمایش تعادل را بر هم زده است. نهایت قصوری که بر شخصیت زن می توان متصور بود نگفتن دوباره «قربونت برم» به همسر بود و بجز این ما مسئولیتی بر دوش وی ندیدیم. به هر روی، اولین قربانی بیگناه شخصیت زن بود و مخاطب هم خیلی با وی ابراز همدردی کرد ولی مرد نمایش اولین و تنها مقصر کل حوادث ناگوار معرفی شد. امیدوارم این خوانش از متن نمایش با آنچه در ذهن نویسنده و کارگردان بوده همسو باشد.

با توجه به تمام مطالب بالا خیلی سخت میتوان تصور کرد این نمایش درام و کاملاً دارک را کمدی بنامیم یا اینکه من کمدی حس نکردم. در نهایت امیدوارم هیچ هنرمندی برای گذران امورات زندگی چنین چالشی را تجربه نکند. تشکر.
با درود خدمت جناب آقای ریاحی پناه
نقد شما را خواندم ولی به نظرم درک درستی از نحوه مرگ زن در داستان نداشتید، زن توسط یک صابون در کف حمام که احتمالا باعث سُر خوردن زن میشود صورت گرفته.. صابونی که مرد برای دست یابی به ِلذت های جنسی مستقل، زیاد با آن سر و کار داشته و از بخت بد آن را روی زمین رها کرده بود. مرد بعد از این اتفاق شوم((مرگ همسر توسط صابون)) چند بار اقدام به خودکشی میکند البته فقط قصدش را میکند و بعد پشیمان میشود و چاقو را روی زمین می اندازد ...
امیدوارم این نقد توسط نویسنده نمایش سرکار خانم تارا ارژنگی خوانده شود و گره های ذهنی ما را با پاره ای از توضیحات در این باب بگشایند.
۰۷ اردیبهشت
فاطمه لشکری
با درود خدمت جناب آقای ریاحی پناه نقد شما را خواندم ولی به نظرم درک درستی از نحوه مرگ زن در داستان نداشتید، زن توسط یک صابون در کف حمام که احتمالا باعث سُر خوردن زن میشود صورت گرفته.. صابونی ...
با درود. من هم امیدوارم تقریر واقع نمایانه تر شما از نحوه مرگ شخصیت زن داستان درست باشه که متعاقباً مرگ او بر اثر حادثه و قتل غیر عمد تلقی میشه. در این صورت چرا همسرش باید او را در یخچال پنهان کنه؟ چرا دچار اختلالات روحی و روانی وسواسی شده و از همه گریزان و رعب و وحشت داره ؟ نوشته من صرفاً برداشتی بر اساس حدس صادق از گفتگو ها و اتفاقاتی است که مشاهده کردم و احتمال خیلی زیادی وجود داره که بعضی از جزییات را از دست داده باشم. بنابراین مادام که دسترسی به توضیح نویسنده، کارگردان و یا عوامل نمایش نداریم تمام متن می تونه اشتباه باشه و اصراری بر صحت آن ندارم. تشکر فراوان از اینکه منت گذاشتید و نوشته اینجانب را مطالعه کردید. ایام به کام!
۰۸ اردیبهشت
با نظر شما موافقم و از خواندن متن و نگاهتون لذت بردم
مؤید و پیروز باشید
۵ روز پیش، یکشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مروری بر نمایش «آشپزخانه و متعلقات»
من نوازش می شوم، پس هستم.

با درود به کلیه عوامل نمایش و تشکر از تلاش هنرمندانه آنها برای خلق این اثر. نشستن در برابر هنرمندانی که در سال گذشته دو نمایش بیاد ماندنی به نام «من و گربه پری» و «خالی» از آنها دیده بودم کار بسیار سختی بود زیرا می بایست آن نقش ها و بازی ها را فراموش می کردم ولی البته همه آنها با بازی و نقش متفاوت خاطره ارزشمند جدیدی خلق کردند. موسیقی زنده و دکور ساخته شده و عوامل و بازیگران با تجربه از برکات داشتن تهیه کننده حرفه ای برای این اثر بود.

اَنیس ژاوی Agnès Jaoui فیلمنامه نویس، بازیگر، خواننده، و کارگردان فرانسوی که جوایز زیادی را از جشنواره های متعدد سینمایی از آن خود کرده، درخانواده ای که پدر و مادر هر دو نویسنده بودند و تبار یهودی از کشور تونس داشتند بدنیا آمد و از همان نوجوانی به هنر تئاتر و سینما و فعالیت در این حرفه علاقه نشان داد، تحصیل کرد و پله های ترقی را با دانش و تجربه کافی پیمود. او در فیلم کمدی درام سینمایی «آشپزخانه و متعلقات» که در سال 1993 در کشور فرانسه ... دیدن ادامه ›› ساخته و اکران شد نقش شارلوت را هم بازی میکرد. ژاک و مارتین یک خانواده بورژوای پاریسی دوستان خود را پس از سالها برای شام دعوت می کنند و ماجراهایی بین آنها اتفاق می افتد و در این بین تماشاگر با مجموعه ای از آمیزشهای اجتماعی مثبت و منفی بین افراد آگاه می شود.

شاید بهترین پنجره برای دیدن و فهم کنش و واکنش های کارکترهای این نمایش زاویه دید روانکاوانه از نوع «تحلیل رفتار متقابل» به عنوان روشی برای تفسیر رفتار آنها باشد که ما در ایران با ترجمه های اسماعیل فصیح و مهدی قرچه داغی از کتابهای دکتر اریک برن ( تحلیل رفتار متقابل، بازیها...) در دهه های 60 و 70 شمسی با آن آشنا شدیم. تقریباً تمامی کارکترهای نمایش به نوعی نیاز مبرم به «نوازش» شدن یا تحویل گرفته شدن دارند. این نوازش صرفاً لمسی نیست. وقتی مارتین که دارای دو فرزند است و از طرف همسر خود نوازش یا تقدیر نمی شود از مادر بودن خود نیز گلایه می کند. این مهمانی شاید برای وی راهی باز کند تا در بین دوستان قدیمی تحویل گرفته شود تا او بتواند رشد کند و دلیلی برای زنده ماندن داشته باشه و در نهایت بتواند جایگاه ارزشمند خود را در زندگی مشترک و بین دوستان قدیمی بیابد. اصرار برای خوردن کیک بستی و دریافت بازخورد از مهمانها نسبت به مزه غذاها و دسری که او درست کرده نشان از نیاز مبرم به نوازش شدن دارد که متأسفانه آن را دریافت نکرد. این نیاز البته در همه آن افراد قابل مشاهده بود خصوصاً ژُرژ که نویسنده ای بود در جستجوی فهمیده شدن و تحویل گرفته شدن از طرف مهمانها ولی او هم بدلیل فقدان این نوازش تصمیم به ترک منزل ژاک و مارتین گرفت. نیاز به نوازش در کارکتر ژاک هم کاملاً نمایان بود و به همین دلیل دوست داشت دوست هنرمند و سلبریتی که مجری تلویزیون بود او را تحویل بگیرد. حتی حاضر شد مبلغی که او در قمار باخته بود را به او بازگرداند تا بلکه کمی احساس ارزشمند بودن کند.

از دیگر روشهایی که می توانم نمایش «آشپزخانه و متعلقات» را بهتر فهم کنم نگاه از سه حالت خودآگاه انسانها یعنی «والد»، «بالغ»، و «کودک» است. در واقع شارلوت، ژُرژ، مارتین، ژاک و همه شخصیت ها در موقعیت‌های گوناگون مهمانی رفتارهای مختلفی از خود بروز دادند، و تحلیل ساختار شخصیت آنها به معنی بررسی ساختار حالات شخصیت و رفتار آنهاست که به صورت رفتاری و احساسی بروز کرد. برای مثال شخصیت مارتین دارای والد قوی بود و این را از احساس حمایتگرانه وی نسبت به برادرش که شخصیتی کودکانه داشت و احساساتی همانند عجول، غیر منطقی، مهرطلب، و یا قربانی داشت بروز می داد. شخصیت تمامی کارکترهای این نمایش قابلیت تحلیل دقیق روانکاوانه بر اساس نظریه اریک برن دارد.

از مترجم محترم خانم یونس زاده و نشر نی بابت چاپ این اثر مهم و همچنین خانم سلطانی بابت کارگردانی این اثر برجسته ولی مهجور و معرفی انیس ژاوی به تماشاگر ایرانی تشکر و قدردانی ویژه دارم. اگر تحلیل درستی کرده باشم این نمایش به چند جلسه نقد وبررسی با حضور هنرمندان و اساتید روانشناسی و روانکاوی دارد.

سپاس از همه شما
ممنون از تحلیل و نگاه درست شما ب این نمایش . و من و گروهم چه خوش حالیم تماشاچی فهیم و محترمی چون شما داریم 🕊️🌱
۰۵ اردیبهشت
ممنون از حضور شما✨
۰۶ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مروری بر نمایش «مهمانی شام»
شما به یک مهمانی به صرف آب دعوت شدید RSVP

با تشکر از همه عامل نمایش و تبریک به آقای انوری بعنوان اولین کار کارگردانی در ایران. برای ایشان آرزوی موفقیت دارم. بر خلاف نظر خانم پرور قضاوت مثبت کار درستی است و برای همین این نمایش انتخاب شد تا هنرمندان با سابقه درخشان که سالها برای ما خاطره ساخته بودند را از نزدیک ببینم. ساخت دکور و موسیقی زنده برای نمایشی که تهیه کننده نداره کار دشواری است ولی شما انجام دادید و از شما تشکر می کنم. انتظار داشتم آقای غفار منش و خانم پرور به جای مهمان شماره 1 و 4 وارد صحنه بشوند چون این کارکترها نقش های اصلی تری داشتند. احتمالاً به علت مشغله کاری این دو عزیز دیرتر به گروه اضافه شدند و یا کلاً هدفشان تزریق انرژی برای کل گروه بوده تا بار اصلی بازی ها بر دوش بازیگران جوان تر و مطرح شدن آنها باشد که همگی از پس آن برآمدند. کار ترجمه نمایش هم خیلی خوب انجام شده بود خصوصاً کلمه Never با مهارت خاصی برای نمایش کلمه ور زدن در قسمت پانتومیم ... دیدن ادامه ›› انجام شد.

از هر چیز بگذریم باید در مورد نیل سایمون صحبت کنیم و اینکه ایشان یکی از نویسندگانی است که تقریباً تمامی نمایش های او در ایران اجرا شده. امیدوارم کارگردان ها منبعد سراغ نویسندگان کم کار شده تری بروند. متن نمایش اگرچه کمدی Farce بود ولی شوخی های جنسی آن خیلی کمتر از نمایش های مشابه فارسی وطنی بود با این تفاوت که اینجا از کمدی به درام ورود کردیم. نویسنده روابط اجتماعی در یک جامعه سکولار را به نمایش می گذارد که انسانها در شناخت خود و شریک زندگی و اینکه این زندگی واقعاً چیست دچار مشکل هستند.

نکته مهمی که بعنوان سوال در ذهن دارم اینکه اگر این یک مهمانی شام بود پس چرا فقط آب سرو کردند و خبری از شام نشد؟ آیا نسبت به متن اصلی چیزی کم شده؟ و سوال مهم تر اینکه مسلماً در متن اصلی کسی آب نمی خورده و به جای آن مشروبات الکلی سرو شده و با توجه به اینکه کارکترها دایماً در حال خوردن مشروب بودند آیا دیالوگها و بازی های نیمه دوم نمایش به بعد تحت تأثیر مصرف الکل نبود؟ این مسئله را چطور در نمایش به زبان فارسی حل کردید؟ آب را جایگزین مشروب کردید ولی بازی های می بایست تحت تأثیر مصرف الکل می بود. آیا شطحیاتی که کارکترها صادر می کردند در حالت سُکر نبود؟

به امید کارهای جدی تر از این گروه.
با سلام و درود خدمت جناب آقای ریاحی پناه عزیز
قبل از هر چیز بینهایت ممنون که به تماشای نمایش ما نشستید.
متن اصلی این کار (که البته تا به حال در ایران ترجمه نشده بود و اخیرا ترجمه شده) حدود چهل دقیقه طولانی تر از اجرای ماست البته در متن اصلی هم خبری از شام نیست.
به امید دیدار شما دوست عزیزم در کارهای بعدی و جدی تر
۲۹ فروردین
به روی چشم
۲۹ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با درود به تیم بازیگران نمایش «لاله زاری ها» بالاخص آقای آزادفرد که زحمت چندین کار از نویسندگی تا طراحی... را انجام دادند و مجموعه ای از بازیگران با سابقه و پرتجربه و توانا را در این نمایش دور هم جمع کردند. بطور خیلی اتفاتی فرصت دیدن این نمایش کمدی روحوضی با طنز گفتاری برایم بدست آمد و از این اتفاق خرسندم. با توجه به اینکه شناخت پیشین از هنرمندان و داستان این نمایش نداشتم بعد از ورود آقای آزادفرد بر روی صحنه مشخص شد که شخصیت پردازی این کارکتر، بازی، حرکات بدن، لهجه، لباس و در نهایت شوخی های او بسیار کامل تر طراحی و بر اساس توانایی های فردی خود نویسنده نوشته شده که اجرای آن فقط از فردی همانند ایشان بر می آمد. البته احتمالا در ضمیرناخودآگاه ایرانی های معاصر تصاویری از یک چنین شخصیت سرباز تپل دارای لهجه با بهره هوشی کم ولی صاف و صادق بر اساس نمایش ها، فیلم ها و سریال های تلویزیونی که دیده بودیم وجود دارد (برای مثال کارکتر اکبر عبدی در سه گانه اخراجی ها) و برای همین تماشاگر با آن ارتباط واقعی برقرار کرد. نمایش حاوی شوخی های جنسی، سیاسی، دینی، اجتماعی و صنفی بود و بعضاً تلنگرهای انتقادی هم به هر یک از این مقوله ها میزد ولی هدف آن صرفاً خلق یک نمایش مفرح همراه با موسیقی و رقص برای تماشگر در قالب طنز کلام محور و گاهی بزن و بکوب بود و نه اعتراض مدنی. دوست داشتم متن نمایش از کلمات و عبارات مسجع تر و حتی نوع گفتار و واژه های چاله میدانی تر رایج در فرهنگ عامه (دیفال به جای دیوار....) بهره می برد که احتمالاً معرف این قسم نمایش ها در همان دوران لاله زار بوده. فن و قدرت بیان اکثر بازیگران نشان دهنده تجربه کاری بلند آنها بود. آقای آزادفرد با محوریت این کارکتر نمایش های دیگه ای هم می توانند بنویسند. تشکر فراوان از همه عوامل.
بی نهایت ممنون از اینکه وقت گذاشتید و نظرتون رو مکتوب کردید ... حتما ... ممنون از پسشنهاد و انرژی خوبتون ... خوش آمدید 🌺🙏
۲۳ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

با درود به تمامی عوامل زحمت کش نمایش «نوشتن بر مرز باریک نیاز» از بازی خوب کارگردان محترم آقای رکنی تا نوازنده/خواننده/بازیگر آقای جناتی و قطعه ساخت خودشون بعنوان حسن ختام برنامه. از بازیگران خانم تشکر ویژه دارم خصوصاً خانم راضیان که در همخوانی آواز بی نظیر اجرا کردند. دیدن هنرمندانی که بطور همزمان چندین مهارت هنری را بطور حرفه ای انجام می دهند بسیار افتخار آمیز بود. بیشترین نقد به متن نمایش وارد است زیرا سه داستان یا روایت فرعی، ناشر – خواهر – نوازنده، بسیار جذاب بر متن اصلی سایه انداخته و هر کدام فرصت بسط کافی داشته و همگی داستان و پیرنگ اصلی را تحت تأثیر قرار دادند گویی که حاشیه از متن پیشی گرفته بود. پیرنگ اصلی روایتی از روزگار سخت نویسنده مسئولیت پذیر و رفتار کاسب مأبانه ناشر را بیان می کرد که در سرتاسر دنیا تجربه و باعث رنجیده شدن نویسندگان زیادی شده است که شاید متأخرترین آن هری پاتر نوشته جی کی رولینگ باشد. در دل این روایت رئالیستی داستانک سورئال جذاب خوک کوچولویی بود که تحت تأثیر پیرنگ های فرعی فرصتی برای بسط بیشتر و خودنمایی و تبدیل به یک داستان تمثیلی یا افسانه ای از نوع کلیله و دمنه ای یا مدل معاصر آن همانند قلعه حیوانات پیدا نکرد. همگی اینها متن را دچار پراکندگی و شلوغی همچون طراحی صحنه کرد. دنیای نویسندگان فضایی ساده و طراحی صحنه آرامی را می طلبد. شخصیت اصلی داستان بیش از اندازه منفعل، متواضع و کم تحرک بود و بیشتر دوست داشتم پایان بندی موفق آمیز تری برای وی نوشته میشد. طراحی پوستر بدرستی بر دغدغه نان و تأمین نیازهای اساسی زندگی بتوسط نویسنده تمرکز داشت که در راستای خلاصه داستان اصلی تنظیم شده بود. استفاده از هد ست برای ارتباط خلاقانه بود. در پایان امیدوارم در آینده تهیه کننده ای برای این نمایش پیدا کنید. تشکر.
ممنونم از شما دوست عزیز
سپاس بیکران🌺
۲۰ فروردین
سپاس از توجه و مهر شما🌹🌹
۲۰ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مروری بر نمایش «کاما»
مواجه سوژه انسانی با متافیزیک به مثابه اُبژه و سُوژه

با درود و تبریک نوروزی ویژه به تمامی عوامل نمایش «کاما» خصوصاً به آنها که در طی ایام تعطیلات نوروزی مشغول تمرین و آماده شدن برای اجرا بودند. از سه بازیگر اصلی نمایش آقای وحیدروش، خانم رمضانی، و بالأخص خانم پوردشتی تشکر ویژه دارم که بار اصلی نمایش از دیالوگ تا مونولوگ های طولانی بر دوش ایشان بود بویژه که وقتی هنرمندی موهایش را برای نقش می تراشد نشان از جدیت و حرفه ای بودن ایشان دارد. از آقای زرینی برای انتخاب این نمایش جدی و عمیق و حتی عنوان هوشمندانه آن تشکر می کنم. در طی نمایش دکتر و پرستاران لباس های زیر روپوش و حتی کفش هایشان را عوض میکردند که این عمل حس زمان طولانی چند ماهه درمان ویویان بیرینگ را به خوبی بیان می کرد. طراحی صحنه با توجه به امکانات خیلی واقعی بود.

جان دان، پدر شعر متافیزیک، به همراه تنی چند از شاعران هم عصر خود از قبیل اَندرو مارول، جورج هربرت، و هِنری وگن شاعران دوران رنسانس و پیشرفت ... دیدن ادامه ›› و کشورگشایی انگلستان بودند. دوران تجدد آغاز شده بود و اعتقادات دینی خصوصاً چالش های درون مسیحی شرایط آشفته ای بوجود آورده بود. و به همین دلیل تأکید بر زندگی ابدی و جاودانگی از سوی جان دان صحه گذاشتن بر ایمان واقعی به کلیسای انگلستان (و نه کلیسای کاتولیک) و باورهای آن ضرورت داشت. از سوی دیگر جان دان تلاش داشت در اشعار خود اضطراب های دینی انسان در مواجه با مرگ، که بزرگترین پرسش اوست، را کاهش دهد که در نهایت غزلیات الهی یا مقدس و تأملات ربانی وی خلق شدند. جان دان در شعر « ای مرگ بر خود غره مباش» به مرگ شخصیتی انسانی داده و با او مجادله ای منطقی می کند و او را از سرنوشت محتوم یا همان مرگ واقعی مطلع می سازد. مرگ برای انسانها وجود ندارد چون همانند استراحت و خوابی کوتاه می ماند و حتی لذت بخش تر از آن خیلی زود به پایان می رسد و انسان بلافاصله پس از زندگی دنیوی مادی، در فاصله مکث کوتاه یک ویرگول یا ماکا، به دوره زندگی جاودانه و ابدی خود وارد می شود که دیگر خبری از مرگ در آن نیست و سراسر جاودانگی است.

مارگارت اِدسن برای نمایشنامه تک پرده ای «ذکاوت Wit» به سراغ جان دان میرود و مجموعه ای از پرسش های اساسی فرا زمانی بشری را مطرح میکند: حال که ما انسانها می دانیم گریزی از مرگ محتوم نیست و آن واقعه ای اجتناب ناپذیر است چگونه می توانیم زندگی خود را برنامه ریزی کنیم تا از وحشت و هراس آن بکاهیم؟ آیا کسب عناوین، شهرت و ثروت مهمتر از حفظ روابط انسانی محبت آمیز با دیگران است؟ آیا هنر و علم در نهایت می توانند ما را از مرگ و یا هراس از آن برهانند؟ چه چیزهای مهمی در واپسین لحظات در بستر مرگ برایمان اهمیت خواهند داشت؟ ویویان بیرینگ استاد برجسته ادبیات و شعر قرن 17 که سراسر سالهای تدریس را مشغول شعر جان دان بوده گمان می برد با عناوین شغلی، مقالات و کتاب های چاپ شده، و تجریباتش و روش های علمی می تواند از آن مرگ حتمی نابهنگام رهایی یابد. ولی هر چه جلوتر می رود می فهمد که شعر متافیزیکی جان دان، اُبژه تدریس او برای سالهای متمادی، دیگر اهمیت ندارد چون او خود به اُبژه مرگ تبدیل شده ولی آنچنان برای آن لحظه آمادگی ندارد. او سراسر دوران تدریسش با سخت گیری های بی پایه و اساس با دانشجویان برخورد کرد. در بستر مرگ هیچ دوست و عضوی از خانواده در کنارش نبود چون به هیچ کس محبت نکرده بود و طعم شیرین مهر و محبت را به کسی نچشانده بود که انتظار آن را داشته باشد. مهر و محبت یک پرستار و خوردن بستی یخی در کنار او لذت بخش ترین چیزی بود که درد و هراس مرگ نابهنگام را کاهش داد. بیرینگ همانطور که از نام خانوادگی اش پیداست، این شرایط را تا پایان با بردباری تحمل می کند.

ولی سوال اینجاست که این همه زحمت از ترجمه نمایشنامه تا طراحی تا کارگردانی بتوسط سروش زرینی چه پیامی برای تماشاگر عصر حاضر دارد؟ زرینی از جان دان و مارگارت اِدسن چه ره آوردی برایمان هدیه آورده است؟ به عبارتی دیگر انسانهای عصر پسامدرن هر چه جلو تر میروند بیشتر غرق در سبک زندگی مادی می شوند و از عالم متافیزیک، یا عالم غیب، و یا زندگی جاودانه پس از مرگ غافل می شوند. انسان قرن 21 در سراسر جهان دچار یک سکولاریسم عقیدتی و دهری گری شده و آنچنان می زید گویی ورای این زندگی مادی هیچ چیز وجود ندارد. متن نمایش کارکتری را معرفی می کند که سالهای متمادی سلوک اگزیستانسیل و مرگ اندیشی را پیشه خود کرده بود ولی باز هم برای آن لحظه خاص آمادگی نداشت چه رسد به کسانیکه عالم پس از مرگ را انکار می کنند، با آن ستیز دارند و یا از اندیشیدن به آن دوری می کنند. نمایش «کاما» و پیام کانونی آن شاید با ایام نوروز و تعطیلات سال نو در تضاد ظاهری باشد ولی آنچنان اهمیت دارد که تماشاگر را در تمام لحظات به اندیشیدن و مرگ آگاه بودن دعوت می کند.

در پایان از انتخاب قطعه موسیقی St. James Infirmary اثر، خواننده جاز و بلوز، لویی آرمسترانگ و پیام نهفته در آن تشکر می کنم بویژه اینکه همین قطعه در تیتراژ پایانی فیلم «طعم گیلاس» مرحوم کیارستمی استفاده شده بود که باز هم ارتباط معنا داری با مفهوم نمایش «کاما» داشت.

همگی عالی بودید.
ممنون از شما🍀🍀🍀ممنون از آنالیز زیبا و دقیقتون
۰۹ فروردین
ساناز پوردشتی (sanazpourdashti)
ممنون محمدرضا جان
۰۹ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با درود و خسته نباشید به تک تک اعضاء گروه نمایش «کارخونه تئاتر». آخرین اجرای سال شما و آخرین نمایشی که من امسال دیدم. از زیبایی متن بدیع نمایش و کارگردانی نوآورانه و بازی و نوازندگی زنده در سر صحنه هر آنچه بنویسم کم است. خانم مرادی قطعاً باعث شادی و سربلندی استاد خود آقای مختار سائقی شدند. شما هنرمندان همانند درختان این سرزمین هستید که در بستر و ارض فرهنگ و هنر این سرزمین ریشه دارید و اکسیژن فرهنگی تولید می کنید و آسمان فرهنگی را از آلودگی می زدایید. این نمایش خیلی خیلی به اصل و ذات هنر تئاتر نزدیک شد و انسان و اعمال و خطای تراژیک او را از دیدگاه رواقی گری زیر نور نقد و بررسی قرار داد و به او فرصتی دوباره داد که جبران کند. البته شاید در طی زندگی واقعی انسان فرصت واقعی جبران خطاها و اشتباهات گذشته را نداشته باشد. این نمایش در عین سادگی بدون هیچ ادعایی انسان را از آفتهای شهرت برحذر داشت و این پرهیز از خطرات شهرت از دید رواقیون را می توان به ثروت، قدرت، مقام پرستی و آرزو اندیشی هم تعمیم داد. همگی خوب و جدی بودید و امیدوارم در کارهای آینده تهیه کننده و سرمایه گذار هم داشته باشید تا باز هم نظاره گر خلاقیت و هنر شما عزیزان باشیم. ماندگار و سربلند و غایت اندیش باشید.
با تشکر از نگاه شما🙏🏼🔥
۲۸ اسفند ۱۴۰۳
سپاس از مهر نگاه شما 💫✨🙏
۲۸ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با درود و خسته نباشید به تمامی اعضاء گروه نمایش «آن بُرد». این سومین نمایشی بود که امسال در مورد مهاجرت و موضوعات وابسته به آن تماشا کردم. بعلت اینکه این متن را خیلی دیر بارگذاری می کنم و اجرای نمایش هم به اتمام رسیده خیلی خیلی خلاصه و موجز می نویسم. علی رغم نکات بارز نمایش یعنی بازی های دو هنرمند عزیز و استفاده خلاقانه از هِد سِت برای ارتباط بین دو کاراکتر که خیلی خیلی دوری مسافت را کوتاه کرده و آنها را به هم نزدیک کرده بود، از نمایشنامه و پراکندگی موضوعی و نحوه نگارش آن دور بودم و نتوانستم بهره کافی و وافی ببرم.

حقیقت اینکه متن نمایش بار غم و اندوه فراوانی بهمراه داشت که همراهی با آن در آن روز خاص فراتر از حد توان من بود. سکانس های طولانی اولیه در خصوص آموزش زبان انگلیسی برایم نامأنوس و غیر واقعی می نمود و پرسش های بسیاری از قبیل علت جدایی پدر و مادر، دلیل سرزدن های مادر بعد از جدایی، مرگ پدر و حتی دلیل مهاجرت دختر خانواده بدون پاسخ برایم باقی ماند. درونمایه نمایش بیش از آنکه در مورد مهاجرت باشد بیانگر عواقب و نتایج آن یعنی دوری، افسردگی، اندوه، مرگ، دلتنگی، و تنهایی انسانها بود.

فلایر نمایش خیلی خلاقانه طراحی و تهیه شده بود ولی در مورد نور، دکور و موسیقی چیزی قابل توجه و درخور این نمایش برایم در ذهن باقی نگذاشت. به ... دیدن ادامه ›› گمانم متن نمایش نمی بایست با افزودن غم و اندوه فراوان از تماشاگر گریه بگیرد، بلکه گریه و خنده تماشاگر محصول فرآیند تخلیه و تزکیه جان هاست با توجه به محرک هایی که در طی نمایش نشان داده می شود که در نهایت باعث آرامش وی شود. به امید آمادگی ذهنی و روانی بهتر برای تماشای یک چنین اثری با محتوا و تم و بار سنگین عاطفی.
قربونتون
ممنونم بابت تشریف فرمایی و نظرتون❤️🙌
۲۸ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با درود و خسته نباشید به همه عوامل این نمایش. بازی آقای زارع در نقش کن هریسن بسیار چشمگیر و ستودنی بود. بیان دیالوگ های بسیار طولانی در طول نمایش کار ساده ای نیست. علاوه بر آن ساخت خلاقانه و بدیع آن دکور چرخان که باعث شد ما همزمان چهره کن هریسن را در طی نمایش ببینیم و با بیان احساسات و عواطف او ارتباط بیشتری بگیریم نقطه عطف این اجرا بود. البته همه بازیگران و عوامل دیگر هم نقش خود را بسیار خوب اجرا کردند خصوصاً نقش کوتاه قاضی خانم که خیلی واقعی اجرا شد. تلاش گروهی موفق در اجرا قابل ستایش بود.

کن هریسن در گیر و دار زندگی در کوتاه ترین زمان ممکن مسیر زندگی اش عوض می شود و خود را مادام العمر روی تخت بیمارستان می بیند. تحمل این رنج دراز مدت برای او دشوار و چه بسا غیر ممکن است و برای همین بین یک تلخی بی پایان، یک پایان تلخ زودهنگام را انتخاب می کند. در این حالت نویسنده تماشاگر را با این پرسش اخلاقی و حقوقی و پزشکی مواجه می کند که «بالاخره این زندگی برای کیست؟» و چه کسی حق تصمیم گیری برای ادامه و یا پایان دادن به آن را دارد. ما با نظام پزشکی کشوری مواجه هستیم که نسبت به وظایف اخلاقی پزشکی خود آگاه است و در همان راستای قوانین وضع شده تصمیم می گیرد و آن هم چیزی نیست بجز نجات جان انسانها و نه کمک به گرفتن جان آنها هر چند که تصمیم بیمار در این نوع از به مرگی موجه و عقلانی به نظر برسد. همذات پنداری با تصمیم کن هریسن و یا پزشکان وی سخت ترین چالشی است که برای تماشاگر حل نشده باقی می ماند.

علی رغم اینکه این اثر در طی ده سال گذشته چندین بار روی صحنه رفته ولی این اجرا با ساخت دکور مخصوص و عوامل زحمت کش بسیار موفق کارگردانی و ... دیدن ادامه ›› اجرا شد. نمی دانم حذف کردن کلمه «بالاخره» از عنوان اصلی نمایش چه کمکی به اجرای نمایش کرده و یا اینکه مرز بین کارگردانی و دراماتورژی در این اجرا چطور قابل تشخیص و تمییز دادن است ولی از تماشای این اثر خرسندم. امیدوارم این گروه را در اجراهای آینده در آثاری بدیع تر و کار نشده ببینم زیرا که هنر از پس راه های نرفته خلق می شود.
با درود و سپاس از هنرمندان عزیز وگرامی نمایش «باخ». توانایی آقای عبدی در نگارش متن، کارگردانی، بازیگری و دانش موسیقایی ایشان ستودنی و در خور ستایش است خصوصاً اینکه برای اولین تجربه همه را در این نمایش به اجرا گذاشتند. بعلاوه، دیالوگهایی که استادانه به سبک نثر مسجع نوشته شده بود حاکی از توانایی ایشان در ادبیات و شعر هم دارد. بازی هنرمند عزیز آقای داوری بیشتر شبیه به بازی پرویز پرستویی در فیلم « آدم برفی» شده بود و یادآور آن فیلم بود ولی بسیار هنرمندانه اجرا شد. از استاد احمدی و هنرمندان دیگر خانم نادری، آقایان میرزاییان و داوری که هم در بازیگری و هم آواز توانایی هنرمندانه ای را به نمایش گذاشتند تشکر می کنم. از آقای داوری خواهش می کنم در سایت تیوال پروفایل درست کنند تا با ایشان و کارهای گذشته ایشان بیشتر آشنایی پیدا کنیم. در خصوص نمایشنامه برای اولین بار که فضا از حالت واقعی و رئال به سورئال تبدیل شد وکارکتر باخ به داستان ورود کرد کاملاً پذیرفتنی بود ولی بعد از آن نحوه ورود بیشتر این کارکتر به متن داستان می بایست به همان روش ادامه پیدا می کرد که البته خیلی اینطور نشد. همگی عالی بودید. تشکر.
شاهین محمدی و امیر مسعود این را خواندند
راضیه عبدی، Behzad Abdi، شیلان قاضی و بهناز نادری این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از اجرای خوب تا حال خوب
درود و سپاس به تمامی عوامل نمایش «پدرخوانده» از نویسنده تا تک تک عوامل. در شبی این نمایش را دیدم که پُر بودن سالن اولین شگفتی برایم بود زیرا در این ایام سرد زمستانی چندین نمایش را، با اجرای عوامل بسیار پرتجربه، با سالن های دارای صندلی خالی دیده بودم. در مورد بازیگران به هیچ وجه نمی توانم در مورد بازی سرکار خانم تیرانداز نظری بدهم زیرا ایشان را کاندید جایزه یک عمر فعالیت هنری موفق می دانم که فراتر از انتظار سابقه درخشان بازیگری دارند. ولی سوای ایشان، انتخابم برای بهترین اجرا کسی نیست بجز آقای جمالی با بازی و فیزیک بدنی کاملاً مناسب خصوصاً بیان خشم، اندوه و غم در آخرین پلان نمایش. در طی اجرای نمایش تمامی دیالوگهای یعقوب را با لهجه کاشی از شهر کاشان تصور می کردم و ای کاش این کاراکتر با لهجه و گویش کاشی صحبت می کرد.

مجموعه ای از ناهنجاریهای اجتماعی و اخلاقی در فضایی کاملاً کمیک مورد نقد و بررسی قرار گرفت. ما انسانها برای رسیدن به آرزوهای خود حاضر به انجام چه کارهایی که نیستیم. و اینکار بتوسط نویسنده با خلق موقعیتهای ابسورد و پوچ و بی معنی همانند گم شدن یک گربه و نقد اخلاقی رفتار انسانها با برملا کردن رازهای مگو و آرزوهای بر باد رفته آنها انجام شد. چه تلخ است میوه درخت صداقت در زندگی و چه غم انگیز بود دیدن فدیه شدن مسیح گونه و مظلومانه شخصیت پدر خانواده بدلیل گناهان بیشمار اخلاقی اعضاء آن. ببار ای نم نم باران بر سر یعقوب و او را پاک و جاودانه کن.

خسته نباشید برای یک کارگردانی بسیار جدی و موفق.
رحیم نوروزی این را خواند
سید حسام سلیمانی و ارشیا رمضان نژاد این را دوست دارند
ممنونیم از شما🌹🌹🤚
۱۲ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حجاب مفهومی همچنان در انتظار کشف
درود. بدون هیچ پیش آگاهی و شناخت از طرح داستان، نویسنده/کارگردان، بازیگران و عوامل بر روی صندلی نشستم و تنها پوستر نمایش را دیده بودم که هیچ کمکی بجز اینکه نمایش در مورد شخصیت یک زاهد ریاکار است نمی کرد، نه حتی سیناپس نمایش. ولی از همان دقایق اولیه احساس کردم این نمایش متفاوتی است و چقدر ایرانی، ملی و فارسی بودن در آن نهفته است. پنداری که خاطرات یک قرن گذشته خود را مرور می کردیم. روی همان صندلی خاطرات کتاب سید فیلد Syd Field در خصوص چگونه فیلمنامه بنویسیم، که سالها پیش خونده بودم، برایم تداعی شد برای اینکه متن نمایشنامه خیلی خوب و فنی نوشته شده بود. حتی فرش ایرانی خبر از طراحی صحنه کاملاً مناسب کار را نشان میداد و فقط یک چیز کم داشت و آن یه گرامافون که صفحه ای از اُمَ کُلثوم ایران یعنی قمر الملوک پخش کنه. دوست داشتم این نمایش بیش از یک ساعت طول میکشید و ما بیشتر از اوضاع و احوال ٩٠ سال پیش و ماجرای کشف حجاب در دوره رضا شاه می دانستیم. از آقای کوروش نیا برای حسن انتخاب موضوع نمایش و پرداخت حرفه ای آن تشکر ویژه دارم و همچنین بازیگران توانمند نقش ریحان و نصرت. در ادامه فقط چند سوال مطرح می کنم که برایم بی پاسخ ماند.

الف: شخصیت ریحان فردی دارای حداقل سه مهارت خوش خطی، دانستن زبان فرانسه و با سواد بودن و آشنا به امور دربار است و این در سال ١٣١٤ خیلی توانایی حساب میشده ولی چرا این فرد باید سر از «شهر نو» در بیاورد؟ چنین فردی با آن همه توانایی احتمال زیاد می توانسته شغل بسیار مناسب تری داشته باشد. آیا نمیشد عنوان نمایش که بیشتر متمرکز بر شخصیت ریحان بود از او نشأت میگرفت؟ مثلاً «کشف ریحان».

ب: نویسنده دست شخصیت ریحان را بسیار باز گذاشته بود هم از ... دیدن ادامه ›› لحاظ دیالوگ و هم حرکت، ولی چرا شخصیت نصرت هم از لحاظ دیالوگ و حرکت بسیار کند تر و محدود تر بود؟ ریحان آنچنان صحبت می کرد گویی که ٩٠ سال حاصل تجربه برخورد با مسئله حجاب در ایران را می دانست و اطلاع داشت جامعه ایرانی در برخورد با آن کجا به خطا رفته و اشتباه کرده ولی نصرت با داده های همان سالهای ١٣١٤ سخن میگفت. چرا این توازن برقرار نشد؟

ج: تا آنجا که می دانیم رضا خان کلاه پهلوی را جزو پوشش رسمی متحدالشکل کارمندان دولت اجباری کرده بود ولی چرا نصرت کلاه بولر Bowler بر سر داشت؟ حتی کت نصرت هم شبیه کت های امروزی بود خصوصاً یقه آن.

د: شخصیت نصرت که برگرفته از کاراکتر نمایش تارتف اثر مولیر نمایشنامه نویس شهیر فرانسوی بود نه زاهد بود و نه ریاکار. چرا عنوان نمایش از «روزی روزگاری» تبدیل به تارتف شد که فقط عنوانی زیباتر و به یادماندنی تر بود؟ نصرت با زهد و ریا فاصله داشت و فقط دنبال راه حلی می گشت که مشکل خود را حل کند. حتی بازگشت نصرت به خانه ریحان در آخرین پلان توجیهی نداشت و شخصیت پردازی نصرت که فردی اهل خانواده و آشنا به پروتکل های عرفی آن دوران معرفی شده بود نمی توانست راه بازگشتی برای خود متصور شود. دلیل بازگشت نصرت چه بود؟

خسته نباشید و به امید خلق شاهکاری دیگر
حسین بهمنش، امیر مسعود و محمدرضا باقری نژاد این را خواندند
ابراهیم و آیدا سرمست این را دوست دارند
شخصیت ریحان در
شهر نو حضور ندارد (ریحان در نمایش تارتف حتی میگوید اگه از این ادمها میخای برو ‌شهرنو یعنی اینجا شهرنو نیست)
اطلاعاتی که شما اشاره میکنید مربوط به نمایشنامه روزی از روزهاست که بخش قابل توجهی تغییرات اساسی با این نمایشنامه دارد و به همین دلیل نامش به تارتف تغییر پیدا کرده.
شخصیت نصرت با شخصیت تارتف مولیر یکی نیست ریحان توضیح میدهد که فرانسوی ها به ادمهای مکار و ظاهرساز میگویند تارتف. (این اصطلاحی ست که از ۴۰۰ سال پیش با نمایشنامه مولیر در زبان فرانسه متداول شد هر فرد مگار را میتوان به این صفت نامید.
کلاه پهلوی کلاه اداری و الزامی دوره ... دیدن ادامه ›› پهلویست، کلاهی که شما بعنوان‌بولر نام بردید در عکسهای سردار اسد بختیاری، محمدعلی فروغی و نصرت الدوله فیروز در ضیافتهای پهلوی اول قابل مشاهده است.با یک سرچ کوچک میتوانید انها را ببینید.
شخصیت ریحان برونگرا و هیجانیست
و شخصیت نصرت درونگرا و محافظه کار
ریحان در خانه خود و محیط تحت تسلطش حرکت میکند و نصرت در مکان غریبه و ناشناخته٫
نگاهی به کتاب نردبان شخصیت بیندازید.
در پایان از دقت نظر و طرح سئوال و گفتگو شما سپاسگزارم و امیدوارم تاتر و هر امر فرهنگی دیگر عامل این گفتگوها و مباحثه های سودمند باشد.
۰۳ اسفند ۱۴۰۳
مهرداد کورش نیا
شخصیت ریحان در شهر نو حضور ندارد (ریحان در نمایش تارتف حتی میگوید اگه از این ادمها میخای برو ‌شهرنو یعنی اینجا شهرنو نیست) اطلاعاتی که شما اشاره میکنید مربوط به نمایشنامه روزی از روزهاست ...
درورد بر استاد عزیز. ممنون از توضحیات تکمیلی جنابعالی.
۰۳ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مروری بر نمایش «من»
خلاء هستی شناسی و انسان شناسی «من»

با درود و تشکر از نویسنده و کارگردان محترم و همچنین دو بازیگر توانا، کار بلد و پرتحرک گروه تئاتر بالن و نیز دیگر عوامل اجرایی نمایش «من». خسته نباشید به این همه کار و تلاش برای اجرای دکور، نور، لباس و انتخاب موسیقی. نکته بسیار جدید و مثبت که با آن مواجه شدم چاپ نمایشنامه بصورت کتاب و فروش آن به تماشاگران بود. هر چند 90 هزار تومان شاید هزینه کاغذ چاپ این نمایشنامه را هم پوشش ندهد ولی کار بسیار خلاقانه ای از سمت نویسنده محترم بود.

نویسنده با نگاهی پدیدارشناسانه و بدون در نظر گرفتن پیش فرض های ذهنی پیشین خود فضای داستان را از محیط آشنا و بومی خود و تماشاگر خارج کرده (البته علت این آشنا زدایی را نمی دانم) تا بتواند بر روی شخصیت «منِ من» تمرکز و او را بعنوان راه رسیدن به رضایت و سعادت معرفی کند. ولی یک مشکل اساسی نمایان می شود و آن اینکه: شخصیت «من» کیست؟ نویسنده محترم به این پرسش اساسی هستی شناسانه پاسخی نمی دهد و از کیستی و چیستی «من» سخنی نمی گوید و ما او را ... دیدن ادامه ›› در خلاء هویتی می بینیم. در صورتیکه در قدم اول باید به این سوال فلسفی انسان شناسانه پاسخ بدهیم تا او را بیشتر بشناسیم و سپس راه رسیدن به «رضایت و سعادت» را در زندگی او بیابیم. یک پرسش فلسفی این است که «من» نمایش کیست؟ آیا ریشه در ابر مرد نیچه و یا دازاین هایدگر دارد؟ «من» سردرگم است و جهان بینی فلسفی هم ندارد و ما با جهان بینی انسان شناسانه او مواجه ای نداریم. کتابهای فلسفی توی قفسه بیشتر نقش آکسسوار دارند.

پرسش دیگر اینکه که آیا بین «من» و «منِ من» ارتباطی روانشناسانه است؟ آیا می توانیم از منظر روانکاوی فروید و ساختار شخصیت مورد تعریف وی «منِ من» را در قالب «اید»، «ایگو» و یا «سوپرایگو» ببینم؟ آیا مدل چینی «یین یانگ» که نشان از دو اصل و نیروی متضاد ولی مکمل هم سخن می گوید می توانیم به پاسخ برسیم؟ «من» در جستجوی نسخه ای مشابه خود است و نه چیزی متضاد که او را تکمیل کند. آیا روانشناسی تحلیلی یونگ به ما کمک می کند ارتباط بین این دو شخصیت را بیابیم؟ آیا «منِ من» ریشه در ضمیر ناخودآگاه جمعی «من» و نیاکان و کهن الگوهای او دارد؟ آیا می توانیم این نمایش را روانشناسانه تحلیل کنیم؟ نشانه ای برای برداشت روانشناسانه نداریم.

تلاش می کنم تا «منِ من» را جایی در جسم اثیری و یا جسم مثالی شخصیت «من» پیدا کنم. شاید وجه تشابهی بین عناصر این نمایش و شخصیتهای اثیری داستانها و رمان های صادق هدایت خصوصاً بوف کور وجود داشته باشد. برای مثال هنگامیکه «من» خواب مبارزه با فیل را می بیند این جسم اثیری او می باشد که در جایی دیگر با فیل مبارزه می کند. ولی اگر «منِ من» جسم مثالی «من» باشد در پایان بندی نمایش هیچ توجیهی برای کشته شدن شخصیت «من» وجود نداشت زیرا پیرو مطلق او نبود تا از او آسیبی ببیند.

رضایتمند و سعادتمند باشید
مروری بر نمایش «جن زدگان»
میراث شوم بشری

با درود و سپاس از هنریک ایبسن، مترجم، کارگردان، بازیگران، پرفورمرها و همه عوامل پشت صحنه و تهیه کننده جوان و پرانرژی این اثر به یادمادنی. شروع اجرا برای ساعت 9/30 دقیقه شب برای یک نمایش 90 دقیقه ای خیلی دیر به نظر میرسید ولی به هزار دلیل از متن پُر مغز گرفته تا بازی های درخشان و موسیقی و پرفورمنس سایه بازی همه را به صندلی میخ کوب کرد. خسته نباشید به تک تک هنرمندان گرامی که از میان آنها بازیگران شخصیت کشیش مندرز، خانم آلوینگ و اِنگسترند نجار بسیار بسیار خوش درخشیدند. دکور مینیمال شامل دو میز کوچک با وسایل مرتبط در دو سمت آوانسن بسیار هوشمندانه طراحی شده بود.

نمایش «جن زدگان» یک تراژدی با جسارت است که درونمایه های فراموش شده و ناراحت کننده را در بوته نقد قرار داده و مورد هدف قرار می دهد. نمایشی از هجمه انتقادی بر قراردادهای اجتماعی نادرست و بی اخلاقی که در طی آن مفاهیم خانواده، وظیفه، عشق، فساد، و یا تابوهایی همانند بیماری های مقاربتی، خیانت، ... دیدن ادامه ›› تولد نامشروع مورد آزمایش قرار می گیرند که برای دوران اواخر قرن نوزدهم موضوعاتی انقلابی به حساب می آمدند.

کشیش مندرز نماد سوپرایگو Super Ego و کلیسا است که ارتباطش با دنیای واقعی و زندگی واقعی انسانها را از دست داده است. قراردادن سیب در روی میز شاید به همین دلیل باشد زیرا بازیگران منجمله کشیش مندرز بیشتر با سیب در دستان خود بازی میکردند و کسی از آن سیب ها نخورد بجز یک نفر. این نشان می داد همه منجمله کشیش تلاش می کردند از گناه پرهیز کنند ولی این تلاش برای همگان بی فایده بود.کشیش بالاخره شخصیت واقعی خود را نشان میدهد و در جهت حفظ آبروی خود با بازگشانی مرکزی برای ملوانان موافقت می کند هر چند میداند آنجا قرار است اعمال غیر اخلاقی انجام شود که خود مخالف همیشگی آن بوده. حتی فراتر از این فهم کشیش از موضوع مشیت الهی نیز بسیار سطحی و ساده انگارانه و در تعارض با عقلانیت بود.

البته ایبسن بخشی از انحراف اخلاقی بشر را ریشه در گناه اولیه Original Sin آدم و حوا می داند و بخشی از بار مسؤلیت را بر دوش آنها می گذارد. در همین راستا دو شخصیت داستان یعنی اوزوالد و رجینا بی گناهانی نشان داده می شوند که قربانی گناه اولیه پدران خود به حساب می آیند. البته در مورد اوزوالد شاید ایبسن اشتباه کرده چون بیمارهای مقاربتی موروثی نیستند ولی او دیدگاه جبرگرایانه خود را از این طریق مطرح می کند و بار مسؤلیت گناه بشری را تا حدودی از روی دوش انسان بر می دارد. نمایش های سایه بازی شاید نشان دهنده گناهان در قالب شیاطین و اشباحی هستند که روح انسانهای زنده و مردگان را در تسخیر خود در آورده اند.

از ایبسن بعنوان پدر نمایش مدرن که اعتبار او حتی برای خیلی ها فراتر از شکسپیر است بیشتر باید اجرا دید و نوشت. خسته نباشید و سپاس برای این انتخاب صحیح و تلاش جمعی.
درود بر شما و سپاس از حضور گرمتون و ممنون از نگاه عمیق و تحلیل زیباتون🌹🌹🌹
۲۸ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مروری بر نمایش «ژاک یا تسلیم».
باغ وحش قلب باز

با درود به هنرمندان با انگیزه نمایش «ژاک یا تسلیم». از مترجم، طراح و کارگردان اثر تشکر ویژه دارم. بازیگران نقش مادر ژاک با تحرک و زبان بدن و بیان بسیار رسا، و پدر ژاک و ژاکلین به خوبی و با تبحر ایفای نقش کردند. تئأتر ابسورد همان است که وجود شناسانه زندگی انسانها را فاقد هر گونه هدف، معنا و منطق می پندارد. و برای کسانی که به ظاهر ارتودوکسی زندگی انسانها عادت دارند تئأتر ابسورد غافلگیرانه آنها را با واقعیاتی پوچ و پنهان در پس این اورتودکسی مواجه می کند.

در این اثر ما هم مخاطب اوژن یونسکو بودیم و هم آقای معتمدیان بواسطه تغییرات و ابداعات خلاقانه و دراماتورژیک در اجرا (پوششی از پلاستیک زباله بر تن همه که نشانگر آن است محتوایی بجز زباله در مغز این کارکترها نیست). مخاطبی که به معنای حقیقی کلمات و جملات یونسکو اهمیت بدهد کمتر با او ارتباط ... دیدن ادامه ›› خواهد گرفت زیرا در پس این همه جملات بی معنی و پوچ سخنی معترضانه طنزآلود نهفته است. یونسکو منتقد جامعه عصر خود می باشد و علاوه بر نقد هوشمندانه آن، راه خروج و درمان این بیماری پوچ گرایانه را هم زیرکانه پیشنهاد می دهد و آن هم تسلیم نشدن و همرنگ نشدن با جامعه است. چه تلخ است همراهی با مسائل روزمره آنچنان که خانواده ژاک از او می طلبند و ژاک بالاخره تسلیم آنها می شود تا با روبرتای دوم ازدواج کند. دلیل اینکه یونسکو اصرار بر تصویرسازی سورئال با سه بینی از روبرتا دارد و یا قراردادن نام ژاک بعنوان پیشوندی بر نام اعضاء خانواده مشخص نیست ولی ژاک و روبرتا خلاقانه تصمیم می گیرند تا به جای تمام کلمات مورد استفاده در جملاتشان کلمه «پیشی» را بکار ببرند. و این باز هم یک موقعیت ابسورد و بی معنای جامعه عصر یونسکو می باشد و یا شاید آنها در جستجوی زبانی متفاوت از جامعه خود برای ارتباط عمیق تر هستند.

استفاده از قطعه Open Heart Zoo اثر مارتین گِرچ در ژانر اکسپریمنتال و آلترناتیو راک نقطه عطف این اجرا و شاهکار کارگردان بود زیرا نشان از تسلط آقای معتمدیان بر درونمایه کانونی اثر یونسکو و زیست جهان وی دارد. نمایش چنان آغاز می شود که شخصیت اصلی یا ژاک در حال گوش دادن به موسیقی است. معنا و مفهوم ترانه این قطعه هماهنگی عمیقی با شخصیت ژاک دارد و به همین علت است که به آن گوش می دهد. متن قطعه از ژاک می خواهد هر آنچه در ذهن دارد، که بدان می اندیشد و یا خواهان آن است، را فراموش کند زیرا هیچ کس از دنیایی که به تنهایی در آن زندگی می کند خبر ندارد و به آن اهمیت هم نمی دهد. متن ترانه از او می خواهد ذهنش را باز کند تا واضح تر ببیند، از او می خواهد افکارش را خفه کند، ذهنش را از هر گونه فکر خالی کند، سپس آن را لبریز از نور گرداند و آنگاه آن را باز کند. ژاک تصمیم می گیرد تا چیزی فراتر از زندگی بخواهد و از پوچی و بی معنایی زندگی ای که اطرافیانش غرق در آن هستند عبور کند و معنای بیشتری از زندگی بطلبد هر چند دیگران نمی خواهند او بیشتر بداند. ژاک در هنگام گوش دادن به این قطعه موسیقی در صادقانه ترین حالت با تنهایی خودش خلوت می کند و به اعماق وجود و روح خود رخنه می کند ولی چه سود که او نیز سرانجام همرنگ دیگران و تسلیم می شود.

از کارگردان محترم حداقل انتظار یه دکور مینیمال بود که به نظر نبودِ آن به اجرای کار کمی لطمه زده. احتمالاً این کار هزینه اضافی بر اجرا می گذاشته چون اثری از نام یک تهیه کننده هم دیده نمیشود. ان شاءالله کارگردان محترم در اجرای دنباله این داستان یعنی نمایش «آینده بشر را تولید مثل تعیین می کند» فکری به حال تهیه کننده، و دکور کنند. وجود دکور مناسب مثلاً شبیه اتاق خواب ژاک باعث ایجاد میزانسن طبیعی برای دیگر بازیگران میشد تا مجبور نشوند مثل تیم فوتبال به صف بشوند تا بار انتقال مفهوم پوچی تنها بر دوش پدر جک با آن حرکات مضحکانه نباشد، حرکاتی که حتی دیگر بازیگران هم می توانستند انجام بدهند. در این صورت کار طراحی نورپردازی دقیق تر و هنرمندانه تری در تداوم حرکت بازیگران اجرا می شد تا در نهایت اثر ماندگار تر شود. در عدم تحرک و بازی بی روح نقش ژاک اگر عامدانه تصمیم گرفته شده و یا خیر هر دو احتمال وجود دارد چون حداقل انتظار این بود نقش ژاک در هنگام سکوت خود خواسته منفعلانه با صورت و بیان احساسات خود از این طریق با مخاطب سخن بگوید که اینچنین نشد.

آخرین پلان نمایش صحنه ای بسیار زیبا و مضحک خلق می شود بدین صورت که این جمع بورژوای بدون بینش و بصیرت همگی در حال صحبت با یکدیگر هستند و هیچ کس نمی فهمد دیگری چه می گوید ولی همچنان همگی صحبت می کنند تا آخرین پلان ابسورد این نمایش خلق شود. آلودگی آوایی که تولید می کنند آشناست شبیه قطعه دوم موسیقی نمایش! و این همان موقعیت بی معنا در زندگی آنهاست که کسی صدای دیگری را نمی شنود. چرا فعالانه شنونده یکدیگر نباشیم!

ماندگار باشید و پُرمعنا
خیلی ممنونم ❤️🙏
۱۸ بهمن ۱۴۰۳
مهشید کاظمی (mahshidkazem)
خیلی ممنونم 🥲😍❤️🙏🏻
۱۸ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید