در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نسترن ربانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:36:57
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
به نظرم این نمایش خیلی خوب بوده، لطفا دوباره اجراش کنید، من از دست دادمش.
من فکر می کردم تمدید می شه، دوست داشتم ببینمش ولی نشد. :(
طراحی لباس، برای من خیلی جذاب و خلاقانه بود. رو گریم افراد هم معلوم بود وقت زیادی گذاشته شده بود و به بیننده احترام گذاشته شده بود. طراحی صحنه هم خیلی باحال بود، دوسش داشتم. حتی کاملا مشخص بود، روی چگونه راه رفتن افراد هم وقت گذاشته شده بود و خیلی قشنگ بود. کلا از لحاظ زیبایی بصری این نمایش خیلی قشنگ بود، اممممممااااااااا چه لزومی به این بود که متن انقدر سنگین باشد و روان و راحت قابل فهم نباشد؟! این رو اصلا دوست نداشتم و اینکه رسالت تئاتر به نظر من راحت تر کردن فهم است نه اینکه برای فهم اون تئاتر، مجبور باشی بری پادکست گوش کنی یا کتاب بخوانی که به نظرم این نمایش در این زمینه کمبود داشت.
به نظرم سوپرمن "حتما" هم خودش بود، ولی بچگی هاش، لباس عروسک بچه هم لباس "حتما" بود و وقتی داشت با "حتما" صحبت ... دیدن ادامه ›› می کرد، داشت با یک قسمت وجود خودش حرف می زد. یک سوالی داشتم، اگر کسی یادش هست ممنون می شوم بهم بگوید، سرخپوسته در مورد تیز بودن وقتی اون ابزارش را بالا برد، چی گفت؟
من با این نمایش خیلی حال کردم. این فرم نمایش و آرامشش را دوست داشتم. برای برادرم ریتمش کمی کند بوده ولی من همین ریتم را دوست دارم. قبلا یک نقد درموردش نوشتم که کمی دیر رسیدم و مجبور شدم به جای سر سالن ته سالن بشینم و خیلی به نظرم خوب نفهمیده بودم. بلیطش را دوباره تهیه کردم و ایندفعه به موقع رسیدم و جای خودمون یعنی ردیف اول نشستیم. اولین بار در زندگیم بود که یک نمایش را دوبار دیدم! واقعا یک سری دیالوگ ها را خوب نفهمیده بودم! ایندفعه بهتر فهمیدم! اما خیلی جالب بود برام که به نظرم قشنگی حرکات "خیلی چیز می داند" از ردیف های آخر بهتر دیده می شد! و با اینکه کمتر از نمایش فهمیده بودم ولی جو غم تئاتر دفعه اول من را بیشتر گرفته بود تا دفعه دوم! و تماشاچی های روز اول یعنی جمعه، به نظرم تماشاچی های بهتری بودند و ساکت نشسته بودند. در روز سه شنبه، چند تا خانم به دیالوگ هایی که حتی لبخند به لب من نمی آورد، با صدای بلند می خندیدند!
یک انسان، حتی در کابوس هاش هم اسیر محدودیت های ذهن خودشه.
تکرار کردن درد داره و اون قدر این درد ادامه پیدا می کنه تا تو تغییر کنی.
دو نفر از تئاتر بین های واقعی که نظرشون به من معمولا شبیهه برای این نمایش نظر خیلی مثبتی گذاشته بودند و این باعث شد که منم ترغیب بشم ببینمش. خیلی به نظرم این نمایش صندلی هاش پر نمی شد و ناراحت بودم که تئاتری که به نظر انقدر خوب میاد، چرا باید صندلی ها خالی باشه! برای نمایش، ردیف اول بلیط خریدم. روز جمعه بود و به نظرم بی ترافیک. متاسفانه به ترافیک خوردیم و تقریبا بیست دقیقه دیر رسیدیم و اونجا بود که فهمیدم سالن تئاتر هامون یک در هم از بالا از کافش داره و بدون اینکه بلیطمون را ببینند، راهمون دادند رفتیم تو و ردیف های آخر نشستیم و اونجا بود که فهمیدم خداروشکر چقدر صندلی ها پره. به نظرم بازیگرها خوب بودند و صداشون به ما که تقریبا ردیف آخر بودیم هم می رسید. کلا به نظرم نمایشه خیلی مفهوم داشت و متفاوت و باحال بود، ولیییییی ذهن من خیلی درگیر بود و پرش داشت و احتمالا تمرکز برای کسانی که دور از صحنه ردیف های آخرند سخت تره، همش را نفهمیدم. احتمال داره دوباره بیام ببینمش. موضوعش سوگ و فقدان بود و به نظرم حرف هایی برای گفتن داشت. به هر حال، سوگ فقط سوگ یک عزیز نیست و در جنبه های دیگر زندگی هم به نظرم کاربردی بود. آخر نمایش یک موزیک غمناکی پخش می شد که کاش یک ربع همین طوری ادامه داشت و در حال و هوای خودمون می نشستیم و گریه می کردیم. حال می داد. نمایش تموم شد، مجبور شدیم بریم.
واقعا هنر عروسک گردانی در اوج خودش بود. حرکت هایی جزئی اسب ها، موهای مولانا که در باد تکان می خورد. رقص سماع. پرنده ها و نسبت به آن همه عروسک گردان و اون همه کاری که پشت این کار هست و به نسبت بقیه تئاترها، قیمت بلیط خیلی کم بود!
تمام کار به شعر بود و من روی شعرها تسلط کافی نداشتم و فکر کنم به همین دلیل بعضی جاها را کامل نفهمیدم و خیلی با این تئاتر درگیر نشدم. به نظرم خیلی خوب است اگر فایل شعرها به هر طریقی در اختیار بینندگان قرار بگیرد تا بتوانند استفاده کنند. بیشترین جایی که فهمیدم، قصه موسی و شبان بود که در کتاب ادبیات دبیرستان بود.
در مورد محل نشستن، من ردیف اول وسط بودم، ردیف اول به عروسک هایی که دورتر می ایستند، دید خیلی خوبی ندارد و فقط از کمر به بالای عروسک ها قابل دیدن است. به نظرم ردیف سوم و بالاتر این مشکل را نداشته باشند. اما خوب چون فیلم برداری آزاد بود، جای من طوری بود که فیلم برداری دیگران تمرکزم را به هم نمی ریخت.
نوع حرکت عروسک شمس هم خیلی باحال بود. 😁
ولی واقعا اگر این نمایش به صورت کتاب صوتی با همین صداهای قشنگ و احساسات بازیگرانش در بیاد، من یکی که دوست دارم بخرم و دوباره صوتی گوشش کنم. به نظرم دیالوگ ها خیلی عمیق بود. صوتی باشه می تونیم چند بار گوش کنیم و به دیالوگ ها فکر کنیم.
می دونی مالی بینا شده بود، اما وفق دادن خودش با دنیای بینایی براش سخت بود. بینایی یک توانایی هست که باعث می شد بتونه کارهای بیشتری بکنه ولی ذهنش ... دیدن ادامه ›› توانایی وفق با این توانایی را نداشت. یعنی توان ذهنش برای این موقعیت کم بود. اگر توان ذهنش این توانایی را قبول می کرد و باهاش همسو می شد، زندگیش بهتر می شد. ما هم همینیم. خیلی اوقات مشکل ناتوانایی ما نیست، ذهنمون خودش را با اون توانایی و چالش هایی که اون توانایی داره نمی تونه وفق بده!
طراحی صحنه مینیمال این نمایش را خیلی دوست داشتم. بر خلاف نظرات دیگران بازی آقای علی سرابی و صابر ابر و نوع اجراشون به نظر من خیلی خوب بود و فرق بازی این بازیگران حرفه ای و بعضی تئاتر ها که بازیگران حرفه ای نیستند برای من مشهود بود.
تعریف این نمایشنامه را خیلی شنیده بودم و گفتم چه بهتر که حالا که با بازیگران حرفه ای اجرا می شود برم ببینمش. متن نمایش نکاتی داشت که می شه کلی روشون فکر کرد و کلی نکته روانشناسی توش بود.
امممماااااااا من ردیف هفتم وسط سالن اصلی نشسته بودم و تمام دیالوگ ها را نمی فهمیدم! خیلی سعی می کردم بشنوم و می شنیدم، اما مغزم نمی فهمید. اگر بخواهم شبیه عبارت کوربینایی که در خود نمایش بود بگم، می شه یک جاهایی کرشنوایی داشتم. معمولا این اتفاق در تئاتر ها خیلی کم برام اتفاق می افته، آره من ذهنم مشغول بود ولی تو چندتا تئاتر دیگه هم ذهنم شلوغ بوده اما تئاتر تمام توجهم را می آورده به زمان حال و تمام دیالوگ ها را ذهنم می فهمیده. حالا مطمئن نیستم ذهن من شلوغ تر بوده و فکر می کنم دلیلش این بوده که از صحنه اجرا دور بودم و در نمایش های دیگه ردیف اول می شینم و چون به نظرم این نمایشنامه خیلی نکته داشت،کتاب نمایشنامه را خریدم و آنجا یک قسمت هایی از متن که نمی شنیدم را فهمیدم.
_ چکیده زندگیت را بهم بگو.
_ وقتی خواستی بری عشق و حال. اول دنگ ها رو حساب کن. چون اگه حساب نکنی، آخرش نه پولت می مونه نه عشق و حال.
_ همین؟! چیز بیشتری نفهمیدی؟
_ نه. تو اگر می خوای می تونی کلی کتاب از جمله های قشنگ بزرگان بخونی. راستی پادکست هم گوش بده.
من این نمایش را از روی کامنت ها برای دیدن انتخاب کردم. کامنت هایی که نوشته بودند که با این نمایش هم گریه کردم، هم خندیدم. دوست داشتم نمایشی ببینم که روحم را لمس کند. اما برای من اصلا اینطوری نبود! با اینکه خیلی اتفاق افتاده نمایشی اشکم را دربیاره، اصلا احساساتی نشدم! خیلی هم نخندیدم! نمایش کلا یک سبک دیگه بود که نقطه قوتش متنش بود. متن خوبی داشت. متنی که همش داشت می گفت، نمی دانم. نترس از اینکه بگی معنی زندگی را نمی دانم! انسان ها خیلی چیزها را نمی دانند و شاید کلا الکی زندگی کنند و دلخوشی های الکی در زندگی و برای معنی زندگی داشته باشند و یا بسازند! متن جالب بود و من را به این می برد که من زندگی را چطور می بینم. به نظر یک جور دیگه روحم را لمس کرد! بازی ها به نظر من کاملا حرفه ای نبود. متوسط بود. کلی ترانه معروف هم در متن گنجانده شده بود که به نظر من یک جاهایی زیادی بود.
کارگردان کار خیلی خوش اخلاق جلوی در ورودی سالن نمایش ایستاده بود و به تماشاچیان که وارد می شدند خوش آمد گفت و در آخر نمایش هم ایستاده بود که به نظر من این نشانه اهمیتی بود که برای کارش قائل است و خیلی کارش قشنگ بود.
سلام، من چطوری می تونم نوشته های کسانی را که قبلا دنبال کرده ام بخوانم؟ از کجا بهش دسترسی دارم. دنبالشون کردم ولی الآن نمی دونم از کجا نظراتشان را بخوانم.
درود بر شما
-این قابلیت هنوز اجرایی نشده است. در حال حاضر از لینک زیر میتوانید پیامهای افرادی که دنبال نموده‌اید را مشاهده نمایید:
https://www.tiwall.com/follows
گروه همیاری
درود بر شما -این قابلیت هنوز اجرایی نشده است. در حال حاضر از لینک زیر میتوانید پیامهای افرادی که دنبال نموده‌اید را مشاهده نمایید: https://www.tiwall.com/follows
خیلی، ممنونم از پاسخگویی. 🌷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من که داشتم بلیط این نمایش را می خریدم، 5 روز اول کامل پر بود، بعد الآن برای 4 روز از اون 5 روز هنوز بلیط هست! عجیب نیست؟!!
بالکنهای بالاتر رو انگار در بعضی روزها باز میکنند. مثلا جمعه ۱۸ ام بالکن دوم برای فروش الان بازه ولی تا چند روز پیش غیرقابل رزرو بود‌.
میترا شریفی
بالکنهای بالاتر رو انگار در بعضی روزها باز میکنند. مثلا جمعه ۱۸ ام بالکن دوم برای فروش الان بازه ولی تا چند روز پیش غیرقابل رزرو بود‌.
نه خود سالن اصلی البته ردیف های آخر باز شده بود!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گذشتگان در ادبیات، همه از عشق گفتند. انگار چیزی به جز عشق نبوده که به نظرشون آنقدر مهم باشه که در موردش بنویسند.
راستش من در کل دوست داشتم که این اجرا را دیدم و حس خوبی داشتم. اما دلیل انتخابم برای دیدن این اجرا، نمایشی به نام مجنون آن لیلی بود که آقای تفتی، آنجا نقش مجنون را بازی می کردند و مثل همین نمایش ادبیات کهن بود. اون نظامی، این سعدی. با خودم گفتم همون طور که اون نمایش باعث شد کلی با ابیات نظامی آشناتر بشم و بیشتر حال کنم، احتمالا اینم همین کار را با سعدی می کنه. اما اصلا در حد اون نمایش نبود و این کارکرد را نداشت و یک جورهایی قابل قیاس نبودند. صدای خواننده، مورد علاقه من نبود. این اجرا فقط دو نوازنده و دو ساز داشت و به همین دلیل با اینکه به نظرم نوازندگان خوب بودند، موسیقی کامل نبود. ربط مطالب روانشناسی به شعرهای سعدی، به نظرم کم بود و یا حداقل به خوبی برای بیننده باز نشد و قابل درک نبود. ولی اجرای آقای تفتی خیلی خوب بود و من فضاش را دوست داشتم. یک جورهایی بعد دیدن این اجرا، ترغیب شدم که برم و یک چیزهایی از زندگی خودم را بنویسم و مشکلات ذهنیم را حل و فصل کنم. در کل فکر می کنم ارزش دیدن داشت ولی قیمتش نسبت به کار ارائه شده، زیاد است.
سلام. همین نتیجه گیری پایانی شما یک دنیا ارزش دارد! موفق باشید.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من قبل این نمایش دو تئاتر، از آقای شهروز دل افکار دیده بودم و خیلی خوشم اومده بود، برای همین این تئاتر را با دوستانم خریداری کردم. به نظرم بسیاری از بازیگران اولین اجراشون بود و حرفه ای نبودند و یک جورهایی این نمایش هم به نظر قسمتی از کلاس بازیگریشون بود.این نابازیگر بودن بیشتر در تن صدا خودش را نشان می داد. به نظرم اصلا روی صدای بازیگران خوب کار نشده بود و داد می زدند! من قبلا هم یک همچین تئاتری رفته بودم که اکثرا اولین کارشون بود و مثل همین تئاتر یکی از سالن های کوچک تئاتر شهر بود و روی صداها خیلی بهتر کار شده بود و همچنین بازی ها هم کمی بهتر بود و بهش امتیاز پنج داده بودم اما به خاطر همین نکته به این نمایش امتیاز چهار می دهم. امتیاز چهار چون نکات مثبتی هم داشت. موسیقیش را دوست داشتم. بعضی شوخی هاش واقعا ازم خنده گرفت. اگر خود داستان رومیو ژولیت را از قبل خوانده باشید بهتر است، چون تغییر جالب و خلاقانه ای در داستان داده شده که جالبه! کلا فضاش شاد بود و نمایش خسته کننده نبود و آدم متوجه گذر زمان نمی شد.
درود بر شما. کلمه "نابازیگر" البته معنی مشخصی داره و متفاوته با چیزی که شما منظورتون بوده.
خیلی خرسندیم که تشریف آوردین و به دیدن اجرا نشستید
سپاس از لطف قدومتون
امیرعباس حیدری
خیلی خرسندیم که تشریف آوردین و به دیدن اجرا نشستید سپاس از لطف قدومتون
ممنون
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمی دونم چرا به این نمایش فقط دو نفر امتیاز دادند!؟ بعد من می گذارم در می خواهم ببینم، چندین بار دیدم از برگه خواسته هام اومده بیرون و نیست؟ یک جورهایی عجیبه!
سلامی چو بوی خوش آشنایی...🌹
همه هنر بود و عشق و ذوق و هنر! پیامها را گرفتم! یعنی امیدوارم کامل گرفته باشم. هنرمند محبوبم جناب آقای تفتی و همراهان هنرمندش شبی از خاطره ساختند برایم🙏🏻 و خانم منصوری که همیشه با افتخار به عنوان معلمش یادش می کنم و در قلبم جای دارد😍حتما گره ها را خواهم گشود جناب تفتی. سپاس بخاطر بیداری و آرامش🌹🌹🌹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید