مروری بر نمایش «مغازه خودکشی»
غلبه نور بر تاریکی با چاشنی پَنکیک
با درود به تمامی عوامل خستگی ناپذیر نمایش «مغازه خودکشی». تبریک به کارگردان محترم که پس از این همه اجرا پا به پای تماشاگران در سالن حضور داشت. از حرکات و نحوه برخورد و ارتباط شخصیتهای ارواح در محوطه بیرون از سالن نمایش مشخص شد که موضوع خودکشی قرار است در گردشی قهرمانانه از درام به کمدی مطرح شود تا از بار معنایی دهشتناک و رُعبآور آن کاسته شود، گویی که تلاش بر به سُخرهگرفتن مرگ و غلبه بر ترس و ناامیدی بود، و سپس جایگزین کردن امید و شادی به جای خودکشی. با شروع نمایش اولین چیزی که نمایان بود هماهنگی در اجرای حرکات طراحیشده، حرکت بدن کارکترها، همزمان با میزانسن تمرینشده متناسب با موسیقی (نقش موسیقی بندری را متوجه نشدم)، و شعر و آواز در زیر نور طراحیشده که همگی در توانایی کم نظیر بازیگران حتی دختر کوچک خانواده که نماد امید و زندگی بود خیلی خوب اجرا شد. شخصیتپردازی و بازیها آنچنان متفاوت و مکمل طراحی شده بودند که هیچ یک از اعضای خانواده را نمیشد نادیده گرفت. و البته از ناخوشترین موضوع، که نیمکتهای ناراحت سالن شیشهای بودند هم نمیتوان گذشت. آقای درخشانی، مدیر محترم تماشاخانه هما، مطمئناً التفاتی به این موضوع خواهند داشت.
جای تعجب نیست که موضوع خودکشی در این نمایش از سرزمینی بر میخیزد که خورشید در آن کم فروغ است و آب و هوایی گرفته و افسرده دارد، و تاریخش
... دیدن ادامه ››
مملو از هنرمندان و نویسندگانی است که خودکشی کردهاند؛ ویرجینیا وُولف، آرتور کستلر، یا همین مورد متأخر اِیمی واینهاوس که اُوِردُوز کرد. از انگلستان که بگذریم و سری به ینگه دنیا بزنیم به آمار غم انگیزتری هم دست خواهیم یافت؛ از ارنست همینگوی گرفته تا سیلویا پلَث... براستی شعر، ادبیات، هنر و فرهنگ آن سرزمین بیتقصیر نیست؟ شاید زندگی را سخت و ناامیدانه میانگارد و انسان را فیذاته شرور و متوحش میپندارد؛ بعنوان نمونه رمان «سالار مگسها» اثر ویلیام گولدینگ، که انسان را چیزی فراتر از شر و درگیر در لذات و قدرت طلبی و سردرگمی نشان می دهد.
ولی چرا غم و اندوه و بیمعنایی زندگی در فرهنگ و ادب ایرانی شکل نگرفت؟ آیا خودکشی (آنگونه که در متن نمایش بود) خود نوعی به بنبست رسیدن در بیمعنایی و بیهدفی و یأس در زندگی نیست؟ قابل توجه است که ایرانیان دوران هخامنشی در حدود 2500 سال پیش نقطه عطفی در تاریخ خود و تاریخ جهان رقم زدند. ایرانیان تنها پس از طی کردن حدود 200 سال از امپراتوری هخامنشی مفهوم آخرت اندیشانهای خلق کردند که آن هم در ارتباط با مسئله گستره زمانی طولانیتری از حیات انسانی بود. این نظریهی آخرتاندیشانه از تفکر به بازه زمانی زندگی انسان روی کره خاکی و حتی به گستره زمانی زندگی پس از آن نیز میاندیشید، و سرانجام از پس تعامل با فرهنگهای دیگر ابتدا آن را به فرهنگ یهودی انتقال داد. اینجا بود که کلمه «پَرَدَیَسَ» یا بهشت به معنی باغ محصور و یا باغ بهشتی وارد متون عهد عتیق یهودی (و حتی پیش از متون گاهانی زردشتی قدیم) و سپس مسیحی و سرانجام تحت عنوان فردوس به دین اسلام ورود پیدا کرد (رضانیا 2022 دانشگاه بوخوم). آیا خلق مفاهیم بهشت و جهنم و پل صراط حاصل معنابخشی به حیات انسانی نیست؟ آیا حضور معنا در فرهنگ و ادب ایرانی باعث خلق شادی و سُرور و خُرسندی و اُمید در ادبیات کلاسیک ما و سپس به سپهر عمومی زندگی ما ایرانیان وارد نشده است؟ احتمالاً میتوان حدس زد که اگر صادق هدایت نیز تحت تأثیر همین فرهنگ باقی میماند، هرگز به فکر خودکشی نمیافتاد.
برای رسیدن به روشنایی، از تاریکی عبور کنیم.