به عقیدۀ من یک نمایش درام باید شامل سه فاز باشد: فاز آشنایی، آگاهی و خوشبختی؛ فاز رسیدن به گره و اوج درام؛ و فاز آخر، یعنی جمعبندی، که میتواند پایانی خوش یا تلخ داشته باشد.
فاز اول، دوم و سوم برای کاراکترِ خواننده/نوازنده مشخص بود: ابتدای نمایش، رسیدن استاد و اوج گرفتن اجرا، حرکات و درام، و نتیجه اجرا یا همان مجوز.
حتی "خوک کوچولویِ دماغ گنده" نیز سه فاز را طی میکند.
اما برای نویسنده/تعمیرکارِ دستشویی، جهانِ نمایش، فاز اول نشان داده نمیشود و مخاطب را مستقیما در اوج نمایش و اکت قرار میدهد. (البته این نکته به خوبی رعایت شده که هر بار با شروع session نوشتن داستانِ خوک کوچولو، از ریتم کمی گرفته میشود و مجدداً به تدریج بالا میرود و تا قبل از session بعد، دوباره اوج میگیرد.)
فاز دوم با اوج نمایش شروع میشود و فاز سوم، با وجود اکت خوب بازیگر، بدون القای حس درک و همذاتپنداری به ما به اتمام میرسد. دلیل این ضعف، نبود فاز اول است. البته که متن میتوانست بسیار پختهتر و دقیقتر باشد، و البته که میتوانست حداقل همراه با راهکار باشد، اگر که تنها به دنبال برانگیختن شدت عجز و بیچارگی کاراکتر جهان
... دیدن ادامه ››
نمیبود.
همانطور که فروغ فرخزاد نوشته است:
"دلم برای باغچه میسوزد
و فکر میکنم که باغچه را
میشود به بیمارستان برد.
من فکر میکنم...
من فکر میکنم...
من فکر میکنم..."