جانِ بی قراری که قرار جانمان شد!
ایران و تهران دو هفته سخت و پرملالی را سپری کرد و تهران به ویژه، تنهاییِ جانکاهی داشت. تهرانِ پرازدحام و سرزنده که رنگ سکوت و شب و مرگ به خود بگیرد، جانمان بی قرار می شود. در این روزها و شب های سخت، چهره تهران بیش از اندازه مردانه بود؛ حقیقتاً و مجازاً. گوئی جنگ چهره مردانه دارد. آنچه در شهر به چشم می آمد بیشتر اندک مردانی بودند که به ضرورت در شهر پرسه می زدند. غایب میدان لطف و مهر و رنگ و عطر کودکانه، زنانه و مادرانه بود. همه چیز سر جای خودش بود و با این همه هیچ چیز در جای خودش نبود و یک چیزی کم بود. شاید همان شور زندگی که بتمامه در کودکی و احساسات لطیف زنانه قابل پی جوئی است. دیروز که به تئاتر شهر رسیدم، گوئی از تهران دیگری به تهران همیشگی رسیده ام. همه چیز سر جای خودش بود؛ شلوغی ها، غرزدن ها، انتظارها و مهم تر از همه طوفان عطر و رنگ و حضور بی بدیل خانم ها. شهر دوباره رنگ زندگی و عشق به خود گرفته بود؛ رنگ لطف و مهر، رنگ مراقب خودت باش ها، رنگ منتظرتم، رنگ دودها، رنگ آغوش و رنگ قرار!
به محض ورود به سالن، زندگی رنگ زیباتری به خود می گرفت. کودکی ما با رنگین کمان نشسته بر تن بانوان نوازنده آرامش را ارزانیمان می داشت. به قول احسانو گوئی از داخل یک انیمیشن برای مدتی بیرون آمده اند و در صحنه حاضر شده اند. جدای از موسیقی که برگرفته از شور و حال و سرزندگی کودکانه ما بود و توسط حاملان رنگ و نور یعنی مهربانوان هدایت می شد، محتوا نیز از این قاعده مستثنی نبود. ازسوئی همکار مجری سجاد و پسرخاله احسانو از دل کودکی ما برآمده بودند و از سوی دیگر پروانه سجاد و لیلی احسانو نیز نقش بی بدیل بانوان را در عشق و مهر و زندگی نمایان می کردند. گوئی جان ما بی قرار است مادامی که با مهر و لطف و عشق قرار نیابد. حالا تهران به لطف حضور شورانگیز بانوان رنگ دگری به خود گرفته است و درعین بی قراری قرار یافته است. آری این گونه است و قدرت ما تماما
... دیدن ادامه ››
از عشق است.
دم شما گرم که ایستادید و صدای بمب را به سخره گرفتید و از بمب، یک عاشقانه ساختید. برای تمام اشک ها و لبخندهایی که به ما هدیه کردید، از شما سپاسگزاریم. امید مثل همیشه در اوج باشید و این گونه شجاع و حاملِ مهر و لطف و امید...