در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمد فروزنده | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:37:25
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
محمد فروزنده (forouzandeh89)
درباره نمایش من i
من تو هستی و منِ من، من.🙌
و من، منِ توام ک میشیم ما...

اینطوری فقط تو هستی ک همش میشه من.
وقتی منِ منِ توام هیچ هویتی ندارم.🙂

می دونی چیه، تو اصلا برای من اسم انتخاب نکردی.🥴
فکر نکن نفهمیدم،تو فقط یک مالکیتی ب ضمیر خودت اضافه کردی همین!😕

و من هویت ندارم چون اسم ندارم🕊️

دوباره منِ من😍🎭🕊️
به به عجب کستی🕊❤🕊
سعید زارعی و بنفشه ریاضی و الهام شعبانی جایگزین شدند✌
بی تا عزیز و خانم آقایی هم ک بودن🎭
آقا صادق💕
قسمت اول سریال جدید بهرنگ توفیقی چیزی ک به مخاطب تحویل می‌ده، بیشتر از اینکه یک داستان قوی یا یک نقد اجتماعی باشه، فقط یک شوک خام و بدون فکره. ... دیدن ادامه ›› داستان پسر پولداری ک خونه رو تبدیل به قمارخونه می‌کنه و در نهایت، جایزه ی قمار، درخواست تعرض به یک دختر خدمتکاره، واقعاً جای دفاع نداره.

همه‌چیز انگار فقط برای این طراحی شده ک بیننده رو بهت‌زده کنه. بدون زمینه‌سازی درست، بدون شخصیت‌پردازی عمیق، و بدتر از همه، بدون هیچ نوع نگاه مسئولانه نسبت به یکی از جدی‌ترین آسیب‌های اجتماعی. یعنی چی؟ یعنی قراره تجاوز تبدیل به ابزار روایت بشه؟ صرفاً یک گره دراماتیک برای پیش‌بردن داستان؟

مسئله فقط جسور بودن سوژه نیست. مسئله اینه ک سریال به طرز خطرناکی بی‌پروا و بی‌مسئولیت با این موضوع برخورد می‌کنه. نه نشانی از نقد واقعی به طبقه‌گرایی یا فساد اخلاقی دیده می‌شه، نه تلاشی برای واکاوی روانی اتفاق. فقط یک تصویر صریح، خشن، و زرد از یک اتفاقی ک توی دنیای واقعی، زندگی‌ها رو ویران می‌کنه.

توقع از توفیقی بیشتر از این‌ها بود. کسی که قبلاً نشون داده بلده فضای ملتهب رو هدایت کنه، این بار انگار فقط خواسته همه‌چیز رو دراماتیک کنه، به هر قیمتی. حتی اگر اون قیمت، استفاده‌ی بی‌هدف از یک مسئله انسانی باشه. مخاطب توی این قسمت، نه فکر می‌کنه، نه چیزی یاد می‌گیره، فقط شوکه می‌شه
و واقعاً این نمی‌تونه تعریف یک سریال جدی یا اجتماعی باشه.

بازی‌ها بد نبودن، مخصوصاً بازیگر نقش دختر ک تونست ترس و سردرگمی رو خوب نشون بده. اما وقتی فیلمنامه این‌قدر سطحی با موضوعش برخورد می‌کنه، حتی بازی خوب هم نمی‌تونه سریال رو نجات بده.

در نهایت، این قسمت اول بیشتر از اینکه شروع یک سریال قوی باشه، شبیه تیزر یه محتوای زرد و جنجالیه. اگه قراره داستان با همین رویکرد جلو بره، این سریال چیزی به مخاطب اضافه نمی‌کنه🕊️
دیشب قسمت اولش رو از یه کانالی دیدم!!
برگ های پاییزی..! من فکر میکردم این سریال تولید چند سال پیشه..!
۴ روز پیش، یکشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به نظرم یکی از صادقانه‌ترین و در عین حال تلخ‌ترین روایت‌های خانوادگی چند سال اخیر بود. مثل همیشه، نگاه روستایی پر از جزئیات دردناک، بی‌پیرایه و بی‌رحم به واقعیت‌هاست. انگار دوربینش نه فقط صحنه رو، ک لایه‌های زیر پوست شخصیت‌ها رو می‌بینه.🕊️✌️👌

اما چیزی ک برام از همه بیشتر درخشان بود، بازی پریناز ایزدیار بود. واقعاً میشه گفت یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های کارنامه‌شه. اون حس بی‌پناهی، خستگی، و در عین حال مقاومتِ زنِ داستان، توی نگاه و سکوت‌هاش موج می‌زنه. صحنه‌هایی هست ک حتی بدون ی کلمه دیالوگ، کامل حس شخصیت به مخاطب منتقل می‌شه.🤗

گرچه فیلم در برخی نقاط ممکنه ب ورطه‌ی اغراق یا توضیح‌دادن بیفته
فیلم فضای سنگینی داره، و شاید برای همه راحت نباشه دیدنش.🫠
ولی اگه ب سینمای اجتماعی علاقه دارین و دنبال قصه‌ای هستین ک بعد از تماشاش ذهنتون رو ول نکنه، زن و بچه قطعاً ارزش دیدن داره.
و تماشای اون ، هم دل را می‌سوزونه و هم ذهن را درگیر می‌کنه🥺🫤
باغ عدن تلاشی جسورانه و شاعرانه برای روایت یک روزمرگی رهاشده از قید و بند ساختارهای آشناست
نمایشی ک نه برای قصه‌گویی آمده و نه برای سرگرم کردن. آنچه تماشاگر با آن مواجه می‌شود، فضایی است مینیمال، کند و در عین حال پر از اشارات زبانی، بدنی و بصری ک می‌خواهد «بودن» را نشان دهد، نه «شدن» را👌🏼✌️
کارگردان، با عبور از قواعد سنتی روایت و بازی، فرمی را انتخاب کرده ک در آن سکوت، تکرار، فاصله و انفعال معنا می‌سازند.
بازیگران ، به‌ویژه احسان معجونی ، بیشتر از آنکه نقش ایفا کنند، در حال زیستن بر صحنه‌اند. تماشاگر، نه شاهد یک داستان بلکه ناظر تنش‌ها، مکث‌ها، و درهم‌شکستن‌های لحظه‌ای است.
فرزانه میدانی نیز با بازی کنترل‌شده‌اش، مرز میان بازیگر و بدن روزمره را باریک می‌کند؛ جایی که بدن دیگر ابزار نمایش نیست، بلکه خود نمایش است.🎭

در باغ عدن، زبان، نه ابزار ارتباط بلکه گاهی مانع آن است. شخصیت‌ها با زبان خداحافظی می‌کنند، از آن فاصله می‌گیرند یا در تکرار آن گیر می‌افتند. ... دیدن ادامه ›› دیالوگ‌ها گاه بریده‌بریده و مبهم‌اند، گویی زبان دارد خودش را مصرف می‌کند. این گسستِ زبانی، استعاره‌ای است از فروپاشی نظم آشنا، یا شاید واکنشی است ب جهان امروز؛ جهانی ک پر از صدا اما خالی از معناست.🕳️

صحنه‌ی خالی🪑، طراحی مینیمال و نورپردازی دقیق، در خدمت همین ایده‌ی خالی بودن قرار گرفته‌اند. هیچ تزئینی مازاد نیست، هیچ اکسسوار یا عنصر بصری نمی‌خواهد توجه را از بدن بازیگر منحرف کند. نور نیز با مکث‌ها و تغییرات ظریف، بار معنایی به لحظات می‌دهد.
ریتم کند نمایش، تعمدی است و گاه چالش‌برانگیز. اگرچه ممکن است برخی تماشاگران را دل‌زده کند، اما برای مخاطبی که با زبان و بدن و سکوت هم‌دل شود، بسیار پاداش‌دهنده است.

مضمون باغ عدن نه در قالب درام، بلکه در ساحت تجربه قابل فهم است. تماشاگر با جهانی مواجه می‌شود ک در آن هیچ اتفاقی نمی‌افتد،اما این خود، بزرگ‌ترین اتفاق است.
شاید اشاره‌ای ب بحران معنا در دوران معاصر، فروپاشی ارتباط، یا حتی درماندگی انسان مدرن در مواجهه با زمان و زبان.🪐

باغ عدن تئاتری نیست ک بخواهد داستانی تعریف کند، بلکه تجربه‌ای است از ایستادن در برابر زمان، زبان و بدن. نمایشی ک اگر با آن هم‌نفس شوی، تو را به جایی می‌برد ک نه در قصه است و نه در شعار
بلکه در سکوت، در فاصله و در نگاه.
یک اثر جسورانه و متفاوت ک برای مخاطبان جستجوگر، تجربه‌ای خاص و تفکربرانگیز رقم خواهد زد.🧠🕊️
زندان بی‌زندانی، بی‌معناست. بی‌زندان، زندانبانی نیست. بی‌زندان و زندانبان، شکنجه‌ای نیست...🕊
سه باره ورق الخیال😍
به به💕
فیلمی که با یه شروع خشن و نفس‌گیر، می‌بردت تو دنیایی که از یه‌جایی به بعد خودت هم نمی‌فهمی کی داری نفس می‌کشی، کی خفه شدی. سه ساعت طول می‌کشه، ولی عجیب اینه که نه می‌فهمی کی گذشت، نه می‌خوای تموم شه.😑

حسن پورشیرازی اینجا یه چیز دیگه‌ست.😍
یه هیولا می‌سازه که نه می‌تونی ازش متنفر باشی، نه ببخشیش. فقط می‌مونی که این پدره یا خود شیطونه؟🤓😈
حامد بهداد همیشه خوبه، ولی این‌بار با یه نقش کنترل‌شده و پخته برگشته. اون سکوت و خشمی که ته نگاهش جمع شده، واقعا می‌لرزونت.
محمد ولی‌زادگان هم یه انتخاب شجاعانه بوده که جواب داده.
لیلا حاتمی؟ اومده، درخشیده، رفته. رعناش هم ترسناکه، ... دیدن ادامه ›› هم دل‌سوز.☠🥰

فیلمبرداری، طراحی صحنه، نور، موسیقی... همه‌چی با دقت کنار هم چیده شده. موسیقی حسام ناصری یه تجربه‌ است
گاهی میبرت تو مغز متلاشی‌شده شخصیت‌ها، گاهی آرومت می‌کنه تا آماده شی برای ضربه بعدی.

پیرپسر درباره پدر و پسر نیست فقط؛ درباره آدمه، درباره اینکه چقدر راحت می‌تونیم خراب بشیم. یه فیلم کاملاً سینمایی، از اونایی که بعد دیدنش، ساکت می‌مونی، خیره می‌شی به دیوار، و فقط فکر می‌کنی.

اگه قراره یه فیلم ایرانی امسال ببینی که باهات بمونه، اون پیرپسر ه. حتماً ببینش🕊
اجرای تازه‌ی نمایش باغ وحش شیشه‌ای وفادار به جهان شاعرانه و شکننده‌ی تنسی ویلیامز آغاز می‌شود، اما به‌مرور با ایده‌هایی اجرایی و فضاسازی‌های جدید، شخصیت و هویت مستقلی برای خود می‌سازد. این اجرا نه فقط روایت یک خانواده‌ی ازهم‌پاشیده، بلکه تجربه‌ای چندلایه از بازتاب‌های ذهنی، عاطفی و فرمی است.🕊️
بازیگران در این نسخه هماهنگ‌تر از قبل ظاهر شده‌اند. پسر، با رویکردی نیمه‌فاصله‌گذارانه، روایتی تعلیق‌دار از خود ارائه می‌دهد. دختر با سکوت‌های پراحساس، بُعد شاعرانه‌ی اجرا را برجسته می‌کند و مادر با صدایی آمیخته به مهر و اضطراب، شخصیتی آشنا و ملموس می‌سازد. حضور جیم، اگرچه کوتاه، اما تأثیرگذار و رازآلود است، حامل نوری در تاریکیِ خیال.🕳️

طراحی صحنه نقطه‌ی قوت اجراست؛ از روشن شدن تدریجی شمع‌ها در طول نمایش تا حضور قاب عکس پدر، همه‌چیز هوشمندانه و معنا‌دار چیده شده است. تصویر پدر، غایبی حاضر در روایت است که نبودش، تکه‌هایی از اعضای خانواده را جدا کرده و در روند اجرا، تماشاگر شاهد تلاش شخصیت‌ها برای بازسازی این فقدان است؛ تلاشی که گاه تصویر را شفاف‌تر و گاه مبهم‌تر می‌کند، تا جایی که در پایان، به سفیدی و رهایی ... دیدن ادامه ›› می‌رسد.🏳️

موسیقی‌های انتخاب‌شده، لطیف و هماهنگ‌اند و بدون اغراق، در خدمت روایت‌اند. بازی جناب زارعی کاملاً درخشان و دقیق است❣️
چه از نظر تکنیکی و چه احساسی. و البته حضور پرشور جناب برهمنی، چه در کارگردانی و چه در کنار صحنه، به اجرا انرژی، احترام و شعوری ویژه بخشیده است.❣️🫂🥹


باغ وحش شیشه‌ای در این اجرا، صرفاً یک تئاتر نیست
بازتابی‌ست از زندگی، خاطره، تکه‌تکه‌شدن‌ها و تلاش برای کنار هم چیدن دوباره‌شان. اجرایی تماشایی، حساب‌شده و صادقانه👌🏼🎭👌🏼
قرمز نوشته‌ی جان لوگان، اثری‌ست درباره‌ی جدیت گمشده‌ی هنر نمایشی که در آن، خود هنر به عنوان قهرمان اصلی حضور دارد.🤞
هنری که در برابر مصرف‌زدگی و ابتذال، ایستادگی می‌کند.🙌

اما قلب تپنده‌ی این اجرا، بازی درخشان رضا بهبودی در نقش مارک روتکو است. او با سکوت‌های پرمعنا، نگاه‌های دقیق و لحنی حساب‌شده، تصویر هنرمندی متفکر، معترض و عمیق را جان می‌بخشد. در لحظات حساس، آسیب‌پذیری روتکو را نیز به‌خوبی نمایش می‌دهد،جایی که هنرمند و اثرش به یکدیگر گره می‌خورند.🕊
تماشای بازی او، برای هر علاقه‌مند به تئاتر، یک کلاس بازیگری رایگان است.🎭
سرشار از ظرافت، کنترل، و ... دیدن ادامه ›› شعور صحنه.🎨

طراحی صحنه‌ی مینیمال و هوشمندانه، بازتابی‌ست از ذهن خلوت و پرجوش روتکو..
قرمز تجربه‌ای‌ست از مواجهه با هنر در خلوص و صداقت خودش همان‌طور که باید باشد.
نمایشی تأمل‌برانگیز، در زمانی که تفنن جای تعهد را گرفته🤢
نمایش عزادار فقط داستان یه خانواده‌ای نیست که پدرشون مرده، بلکه بیشتر درباره اینه که ما چطور هویت و وجود خودمون رو تعریف می‌کنیم.
وقتی پدر ... دیدن ادامه ›› خانواده از بین میره، انگار یه نقطه اصلی و مهم زندگی‌شون گم میشه، اون تکیه‌گاهی که همه چیز دورش می‌چرخه.🎭
مادر که می‌خواد نقش پدر رو بازی کنه، نشون میده هویت ما فقط یه چیز ثابت نیست، بلکه می‌تونه تغییر کنه و بازسازی بشه. اینجوری سوال پیش میاد که هویت واقعاً چی هست؟
یه چیز ذاتی و ثابت یا فقط یه نقشی که بازی می‌کنیم؟
مادر وقتی نقش پدر رو می‌پذیره، در واقع نشون میده هویت ما می‌تونه تکون بخوره و شکل‌های مختلف بگیره.🥺
مادر بزرگ هم که هیچ حرفی نمی‌زنه و عباس جمالی این نقش رو با سکوت و حرکاتش خیلی خوب بازی می‌کنه، مثل نمادیه از اون بخش بی‌صدا و خاموش وجود ما که وقتی چیزی رو از دست می‌دیم، فقط ساکت می‌مونه و نمی‌تونه چیزی بگه.🕊️
بازی آزاده صمدی تو نقش مادر خیلی خوبه، چون تونسته حس‌های درونیش رو به خوبی نشون بده. مادر فقط یه نقش رو بازی نمی‌کنه، بلکه داره درگیر یه بحران بزرگ تو هویت خودش هست و این موضوع رو خیلی خوب به تماشاچی منتقل می‌کنه.🙌
عباس جمالی هم با اون بازی متفاوتش سکوت رو به زبانی تبدیل کرده که می‌تونه درد و نبودن رو برسونه،این سکوت خودش یه جور حرف زدن فلسفی‌ست.👌
نور و موسیقی هم خیلی خوب حس خالی بودن و نبودن رو تو فضا می‌ذارن و باعث می‌شن ما بیشتر حس کنیم که داریم درباره چی حرف می‌زنیم.💫
یعنی درباره اون خلأیی که وقتی یه نفر رو از دست می‌دیم تو زندگی‌مون ایجاد می‌شه.🕳️
یه نکته عجیب هم اینه که بعضی تماشاگرها تو لحظات خیلی دردناک میخندیدن!😐
امر ملوکانه نمایشنامه‌ای است درباره سکوت‌های زنانه، وفاداری‌های ساختگی، عشق‌های تحمیلی، و رنجی که در لایه‌های مختلف تاریخ، با چهره‌ای دیگر تکرار ... دیدن ادامه ›› می‌شود. در این نمایش، حسین پاکدل با زبانی سنگین و شاعرانه، سفری ذهنی و تاریخی را از دل حرمسرای قاجار تا زن امروزی ترسیم می‌کند🕊️

👑 شخصیت فروغ‌السلطنه، زنی از طبقه درباری قاجار، نماینده تمام زنانی‌ست که نه‌فقط در ساختار مردسالار، بلکه در برداشت نادرست خود از مفاهیمی مانند «عشق»، «وفاداری»و «پایداری» زندانی شده‌اند.
عاطفه رضوی بازیگر این نقش با درک عمیق از پیچیدگی این نقش، از فروغ یک زن قابل لمس ساخته،نه قدیسه، نه قربانی صرف.
زنی با زخم‌هایی که خودش به خود زده و صدایی که تازه دارد از لایه‌های عادت بیرون می‌آید.

انتخاب لهجه آذری نه‌تنها به شخصیت فروغ هویت منطقه‌ای بخشیده، بلکه به صداقت و باورپذیری نقش نیز عمق داده است. حضور ممتد او روی صحنه، با دیالوگ‌هایی سنگین و شاعرانه، نیازمند انرژی مداوم و درک بی‌واسطه از ریتم نمایش بود،که او با مهارت از پس آن برآمده است.

🎭 استفاده از ماسک برای فرهادمیرزا تصمیمی هوشمندانه از سوی کارگردان است.
نشانه‌ای از بی‌چهره بودن ظلم، بی‌هویتی مردی که فقط ابزار قدرت است و در عین حال، می‌تواند نماد هر رابطه‌ای باشد که در آن زن تنها با سایه‌ای زندگی می‌کند. ماسک، نماد انقطاع ارتباط است، چیزی که در نمایش نه‌تنها بین شخصیت‌ها، بلکه در ساختار تاریخی ما نیز مشهود است.

💔یکی از نقاط برجسته نمایش، تقابل دو نگاه زنانه از دو دوران متفاوت است:
فروغ‌السلطنه که پایداری را با رنج اشتباه گرفته،
و زن امروزی که آغاز به اعتراض کرده، اما هنوز هم زخمی است.

این تقابل، بدون شعارزدگی، تصویری از روند رشد آگاهی زن ایرانی را ارائه می‌دهد، روندی که هنوز به سرانجام نرسیده اما دیگر در سکوت نمی‌گذرد.

✍️ حسین پاکدل با نثر شاعرانه و سنگین خود، نمایشی خلق کرده که واژه‌ها در آن همچون آینه‌اند🪞
آینه‌ای برای دیدن درون🕳️
متن در عین زیبایی ادبی، گاه به مرز پیچیدگی می‌رسد و همین‌جا نقش بازیگر پررنگ می‌شود تا معنا را به جان تماشاگر برساند.

با این حال در برخی بخش‌ها دچار ضعف‌هایی بود که نمی‌توان از آن‌ها چشم‌پوشی کرد.😵‍💫

طراحی صحنه یکی از نقاط ضعف کار بود؛ صحنه‌ای ایستا، کم‌جزئیات و بدون خلاقیت که نه‌تنها کمکی به فضاسازی تاریخی نمی‌کرد، بلکه در برخی لحظات حسی از سکون و تکرار به تماشاگر القا می‌کرد.🙄

طراحی نور نیز بسیار ضعیف و ناهماهنگ بود. نورپردازی نه در انتقال حس، نه در ایجاد تمرکز بصری و نه حتی در تفکیک موقعیت‌های زمانی و مکانی موفق عمل نکرد. در صحنه‌هایی که بازیگر با انبوه دیالوگ‌های سنگین در حال اجرا بود، نور بی‌رمق یا بی‌هدف گاهی ضربه‌زننده بود.😕

در نقطه مقابل، استفاده از موسیقی زنده از ویژگی‌های مثبت اثر به‌شمار می‌رفت. موسیقی نه‌تنها به فضای نمایش عمق و حس اضافه کرده بود، بلکه در همراهی با اجرای بازیگران و ریتم صحنه، به‌خوبی جا افتاده بود و نوعی تنفس احساسی در میان فضای سنگین نمایش فراهم می‌کرد.

در نهایت امر ملوکانه تئاتری‌ست که اگرچه در دل تاریخ قاجار روایت می‌شود، اما دغدغه‌اش کاملاً معاصر است. صدای زنانی‌ست که هنوز در جدال با مفاهیم ساخته‌شده برای‌شان، راهی به سوی خودآگاهی می‌جویند🕊️🎭🕊️
محمد جان چقدر درک و برداشت خوبی داشتید به این اجرا
من با اینکه ارتباط نگرفتم و سلیقه ام نبود اما از نقد شما بسی لذت بردم ⭐💎
پویا رزمگاه
محمد جان چقدر درک و برداشت خوبی داشتید به این اجرا من با اینکه ارتباط نگرفتم و سلیقه ام نبود اما از نقد شما بسی لذت بردم ⭐💎
🌺
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آری
اگر دیوانگی چنین بودیا ک منم
و هشیاری شمایانید!

من را دیوانه سزاست بر شماراندن
هوش رُبا چیزکی اَر خواندن...

🕊️⚰️⚰️🕊️
انگار در حومه ی دانمارک زندگی میکنم،
چیزی جز گاو در اطرافم نیست🐄

فئودور داستایفسکی
گاو، موجود نیمه خوشبختی ست
جفت دارد، کمی علف دارد!

دست سلاخ چیز برّاقی ست
که به این زندگی شرف دارد...

#سید_مهدی_موسوی
۲۵ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی دیدی ی زن رو کاناپه دراز کشیده و داره Lolita میخونه،
بدون اون زندگی رو گه گرفته...🎭

سالی ی بار طراحی صحنه خوب میبینم، اونم تو بورش💫
متن بورش ب روایت نازنین رو بیشتر از بورش یک دوس داشتم،
مرسی یزدانی خرم🫂

صابر🕊️❣️🕊️
الهام کردا فوق العاده🙌👌🙌

چه افیونیه غم...🕊️
به نظر من انسان برای معنا کردن حس غم و غصه خوردن آفریده شده... به قول چارلی چاپلین: چرا یک غم چندین بار تورا غمگین می کند ولی یک لطیفه تورا چندین بار نمیخنداند؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش شک نوشته‌ی جان پاتریک شنلی، یکی از آن متونی‌ست ک با سادگی ظاهری‌اش، عمیق‌ترین تردیدها و باورهای انسانی را به چالش می‌کشد. اجرایی ک این ... دیدن ادامه ›› شب‌ها با کارگردانی کوروش سلیمانی روی صحنه است، با تکیه بر بازی‌های قوی، طراحی صحنه‌ای حساب‌شده و فضایی متعادل، توانسته ترجمه‌ای موفق و تأثیرگذار از این متن کلاسیک ارائه دهد.💫🎭💫

کوروش سلیمانی ب عنوان کارگردان، با هوشمندی و پرهیز از زیاده‌گویی‌های بصری، مسیر اجرای نمایش را ب گونه‌ای طراحی کرده ک تماشاگر بدون واسطه وارد فضای ذهنی شخصیت‌ها شود. او با خلق فضایی سرد، منظم و تا حدی بسته، روح مدرسه‌ای مذهبی را به‌خوبی بازتاب داده و در عین حال با مدیریت ریتم، تنش را تا پایان اجرا حفظ کرده است.❣️🕊️❣️

درخشش اصلی این نمایش، بی‌تردید رویا افشار در نقش خواهر آلوشیوس است. او با تسلط مثال‌زدنی بر بدن، نگاه و بیان، چهره‌ای محکم، منضبط و گاه ترسناک از یک زن مذهبی و معتقد ارائه می‌دهد، اما همین شخصیت، رفته‌رفته در برابر تماشاگر لایه‌هایی پنهان از تردید و شکنندگی‌اش را عیان می‌کند. صحنه‌ی پایانی یکی از نقاط اوج احساسی و دراماتیک اجراست که افشار با دقت و باورپذیری کامل از پس آن برآمده است.❣️

بهنام تشکر در نقش پدر فلین، مثل همیشه با کنترل و دقت ظاهر شد. او شخصیت را با لحن گرم، صمیمی اما در عین حال مرموزی اجرا کرد که همدلی و تردید را همزمان در مخاطب برمی‌انگیزد. اجرای او باعث می‌شود تا مخاطب تا پایان نمایش بین اعتماد و شک معلق بماند—دقیقاً همان چیزی ک متن دنبال می‌کند.🫶

ویدا جوان در نقش خواهر جیمز، با نرمی، صداقت و لطافت بازی‌اش، صدای تردید و وجدان نمایش را نمایندگی می‌کرد؛ شخصیتی که بین دو قطب درگیری اصلی، تماشاگر را با انسانیت ساده و بی‌غل‌وغش خودش همراه می‌کند. همچنین ساناز نجفی در نقش خانم مولر، هرچند حضوری کوتاه داشت، اما با بیان قوی و حضور موثرش، نماینده‌ی نگاه مادرانه و اجتماعی‌تری به موضوع نمایش شد.🙌

طراحی صحنه، نورپردازی و لباس‌ها به‌خوبی در خدمت فضا و اتمسفر کار بودند. دکور ساده اما گویا، نورهای کنترل‌شده و لباس‌هایی دقیقاً متناسب با دوره و فضای مذهبی، همه کمک کردند تا تمرکز تماشاگر روی داستان و بازی‌ها باقی بماند.🙌

در مجموع، اجرای کوروش سلیمانی از شک، نمایشی‌ست سنجیده، انسانی و تأمل‌برانگیز. اجرایی ک نه با شعار، بلکه با سکوت‌ها، نگاه‌ها و جمله‌های نیمه‌تمام، تماشاگر را با مهم‌ترین سؤال اخلاقی‌اش تنها می‌گذارد: وقتی همه‌چیز در پرده‌ای از ابهام فرو رفته، آیا حق قضاوت داریم؟🤔
محمد فروزنده ی عزیز، تماشاگر وفادار و همیشگی. … خوشحالم از ابراز رضایتِ همراه با توصیف نکات مربوط به یکایک بازیگران و طراحان عزیز ما … خواندن نظر شما و سایر عزیزانی که برای ما می نویسند بسیار ارزشمند است چون نشان می دهد آنچه خواستیم در نگاه و ذهن تان پدید آید، تا حد بسیاری شکل گرفته … ممنون عزیز و پاینده باشی
۲۹ فروردین
با اینکه خودم از این نمایش بسیار لذت بردم و نظرم رو هم در اینجا نوشتم ولی نقد شما آنقدر جذاب بود که دلم خواست دوباره ببینم ولی متاسفانه اجرای آخر بود
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در خوابگاه ی پادگان، جایی ک نظم نظامی با بی‌نظمی روحی سربازها در تعارضه، نمایشی شکل می‌گیره ک از دل یک شوخی ساده، به یک تراژدی روانی و اخلاقی ... دیدن ادامه ›› عمیق تبدیل می‌شه🥴😵‍💫

همه‌چیز از تصمیم شش سرباز برای برگزاری جشن پتو برای هم‌خدمتی‌شون آغاز می‌شه، یک رسم شناخته‌شده و به ظاهر بی‌ضرر. اما همین شوخی، ب نقطه‌ی آغاز سقوط اخلاقی جمعی‌شون بدل می‌شه. وقتی متوجه می‌شن ک آن سرباز دیگر نفس نمی‌کشد، اولین واکنش، نه کمک یا اعتراف، بلکه سکوت، انکار و پنهان‌کاری است🤗

در این لحظه، ما وارد قلب روان انسان‌ها میشیم، جایی که هر کدوم از سربازها برای حفاظت از خودشون، دست به انکار نقش خود می‌زنن و گناه را به دوش دیگری می‌اندازن.اونها خودشون رو با ی قسم کورکورانه متحد می‌کنند، اما این اتحاد، بیشتر شبیه هم‌دستی در گناهی ناگفتنی است تا ی عهد رفاقت. وجدانِ جمعی‌شان ترک برمی‌داره، و آنچه بین‌شان می‌ماند، سکوتی مرگبار، پر از اضطراب، ترس و شک است.☠️

تراژدی زمانی کامل می‌شود ک می‌فهمیم آن سرباز فوت‌شده، همان روز معافیتش صادر شده و فردای آن شب قرار بوده خدمتش تمام شود. این حقیقت، نماد تلخی از تقدیر، بی‌رحمی زمان، و نادانی انسان است. مرگی ک می‌توانست رخ ندهد، تنها به‌خاطر لحظه‌ای شوخی، غرور جمعی و ناآگاهی رخ داده.😑

از نظر هنری، نمایش با بازی نور و تاریکی پیش می‌رود. خاموشی شبانه فقط مربوط به چراغ‌ها نیست،خاموشی وجدان و تاریکی حقیقت نیز هست. ما در فضایی بسته، تنگ و ساکت قرار داریم،خوابگاهی ک حالا نه محل استراحت، ک به قربانگاه روان سربازها تبدیل شده است.👀

نام نمایش قربانگاه، بار معنایی سنگینی دارد. اینجا نه‌ فقط یک انسان، بلکه بی‌گناهی، اعتماد و شاید حتی انسانیت قربانی می‌شود. سربازی ک مرگش در بستر شوخی رخ می‌ده، خودش بی‌خبر از اینکه به پایان نزدیک است، و دیگران بی‌خبر از اینکه با ی لحظه، ی تصمیم، وارد جهنم درونی‌ای می‌شوند ک پایان ندارد.🕳️

در غیاب قهرمان، تمرکز داستان بر روی بازتاب درونی مرگ است
نه خود مرگ!
این انتخاب جسورانه، باعث می‌شود تماشاگر مدام به این فکر کنه ک
اگر من یکی از این شش نفر بودم، چیکا می‌کردم؟
اینجاست ک نمایش، صرفاً یک روایت نیست، بلکه ب آیینه‌ای برای تماشاگر تبدیل می‌شود.
آیینه‌ای که باید در آن چهره‌ی خودش را در موقعیتی بحرانی ببیند.
در نهایت، نمایش قربانگاه اثری‌ست درباره مرز باریک شوخی و خشونت، دوستی و خیانت، بی‌گناهی و گناه جمعی، و مهم‌تر از همه: بار روانی رازی ک گفته نمی‌شود اما خاموش هم نمی‌ماند.🤗

در آخر مجید عراقی عزیز و صادق برقعی عزیز فوق العاده هستن🕊️❣️🕊️
امشب برای آقای علی غریب ک بازی اشون هم خوب بود، اتفاقی در حین اجرا افتاد ک امیدوارم سلامت باشن🕊️🤗🕊️
ممنونم از نگاهتون🙏🏼🌹
۲۲ فروردین
محمد فروزنده
نمیای که🤦‍♂️
😅😅بعد از این ایشالهه
۲۳ فروردین
خوابگاه و تخت دو طبقه
از این تخت به آن تخت
از نوجوانی به کهنسالی
کسانی که میشناسی کسانی که نمی‌شناسی
خواب می‌بینی خواب خوش اما زود بیدار می شوی
می ترسی یار دیرینه از دست برود
تخت زمخت خشک با سر و صدای عجیب
اگر یک شب تنهایی را در آغوش نکشی چه می شود
گاهی دلت برای خودت تنگ می شود
۲۴ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هیچ رازی در جهان نیست ک تئاتر از آن پرده بر ندارد🕊️

تئاتر، آینه‌ای است ک نه تنها چهره‌ی ما، بلکه آنچه را ک پنهان می‌کنیم، آشکار می‌سازد. بر همه‌ی کسانی ک جرأت بازتاب حقیقت را دارن،روز تئاتر مبارک🎭🫂🎭
سال نو، پرده‌ای تازه از نمایش بی‌پایان زندگی است؛ صحنه‌ای ک در آن، ما هم بازیگر‌یم و هم نویسنده.
دیروز، نمایشنامه‌ای بود ک نوشته‌ایم، و فردا، صحنه‌ای است ک هنوز بر آن قدم نگذاشته‌ایم🤗

باشد ک در این پرده‌ی نو، نقش خود را با آگاهی و جسارت بازی کنیم، دیالوگ‌هایمان را با خرد و عشق بیامیزیم، و اجازه دهیم ک نور امید، سایه‌های تردید را از صحنه بزداید.

پرده ی این سال نو، پر از نور و آگاهی...

سال نو مبارک🕊️
به به🫶
آقا کوروش بعد از توافقنامه ، رفتن سراغ نمایشنامه شک👏

این نمایشنامه در سال 2005 برنده جایزه پولیتزر برای درام و جایزه تونی بهترین نمایشنامه شده👌
تو سال 2008، فیلمی با عنوان Doubt به کارگردانی جان پاتریک شنلی ساخته شد، ک مریل استریپ، ایمی آدامز بازیگراش بودن،
و نامزد 4 جایزه اسکار شد.

در این نمایشنامه بنظرم مخاطب با این سوال روبه‌رو می‌شه ک آیا قطعیت همیشه امکان‌پذیره، یا باید با شک زندگی کرد؟🥴
محمد فروزنده عزیز … ممنون …. به قولِ شنلی “شَک می تونه ریسمانی به قدرت و نیرومندی یقین باشه …”

مثل همیشه با تمام توان برای ارایه ی یک نمایش با کیفیت و شایسته شما عزیزان خواهیم آمد … تا یار که را. خواهد و میلش به که باشد …
۲۴ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید