در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | فرزین زمان خان
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:19:40
 

بازیگر

 ۱۱ مهر ۱۳۷۱
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
الحق که دخترخانم‌ها با اینکه در مسیر داستان نمایش عنصر فرعی بودن اما در راستای اجرا اصل اصل بودن، هر بار که روی صحنه میومدن نشاط و قشنگی رو با خودشون به همراه میاوردن، از طراحی لباس، طراحی حرکت و انرژی صحنه اییشون، به تک تکشون تبریک و خسته نباشید میگم و ممنونم از کارگردان کار که بهشون اعتماد کرد.
یکی از بخش‌های بسیار خلاقانه کار همراهی چهار مرد در زندگی روزمره اذر بود، به نظرم اوج جذابیت کار این بخش‌ها بود، مخصوصا صحنه صبحانه و فیلم دیدن.
صدای ... دیدن ادامه ›› بیش از نیمی از گروه بازیگران به ردیف اخر نمیرسید، مخصوصا کاراکتر اقای دکتر که من فکر می کنم، داشتن صدای جذاب رو فدای شنیده شدن حرفاش کرده بود و کلمه انتهای جملاتشون دیگه به هیچ‌وجه شنیده نمیشد، مکث‌های بازیگر‌ها هم چندین جا واقعا به موقع نبود و ادم رو از فضای کار خارج می کرد چون کاملا احساسات رو ساختگی می کرد.
همچنین کاشکی دوستان حاضر در نیمکت ذخیره، یا همه سر به زیر باشن، یا همه سر روبرو، یا همه تو کاراکترشون بمونن یا همه خارج بشن، خیلی نیمکت ذخیره شلخته بود که باز هم سبب خروج تماشاگر از فضای کار میشد. همچنین برای ورود به صحنه خیلی منتظر کیو توسط جوان قاتل بودن و این کاملا خودش رو نشون میداد، شدت نظم در رفت و‌امدشون و‌قرار گرفتن روی صندلی های دقیقشون خیلی بی نظم شده بود.
واقعا بازی شدن نقش دکتر و سارق اشپز توسط یک نفر لازم بود؟ نمیشد دزدها سه نفر باشن؟
بعضی از حرکات واقعا در خدمت کار نبودن، مثلا اینکه سامان هر یک از اتفاقات ناگوار ممکن رو روی یک صندلی بشینه و‌بگه و‌بعد بره سراغ صندلی بعدی، شاید به نظر یک کار خلاقانه بود اما کمکی نکرد.
بازیگر اذر قطعا ستاره درخشان این کار بود و ماهرانه بازی می کرد، تنها به نظرم یک جا بازیش به موقعیت نمیخورد، جایی که نیمه لخت در خیابونه و همسرش میاد سراغش بعد از همه اتفاقاتی که براش افتاده اگر دارن اون صحنه رو‌ بازسازی می کنن واقعا حسش اون نیست، اگر دارن تعریف می کنن فقط بازم حسش اون نیست، اون صحنه به طبع اینکه بازسازیه یا تعریف باید یا خیلی حسش بیشتر یا خیلی کمتر باشه به عقیده من.
در نهایت فکر می کنم به عنوان یک اقا شاید هرگز نتونم درک درست و تمام و کمالی نسبت به شرایط و احساسات اذر پیدا کنم.

پینوشت شخصی: دهم اردیبهشت هزار و چهارصد و چهار با مصطفی و‌ سمیرا
واقعا قدرت بیان و بدن بازیگران عالی بود و با انرژی بسیار بالا تمام نمایش رو اجرا کردند، اما متاسفانه بدون هیچ انتقادی فقط کار سبکی که مدنظرم بود، نبود و لذت نبردم.

پینوشت شخصی: نوزده فروردین هزار و چهارصد و چهار با لیلا دیدم
محمد فروزنده این را خواند
افشین قدیمی این را دوست دارد
ممنون‌ از حضور شما و شرمنده که مورد نظرتون نبود
۲۰ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای بار سوم بود میدیدم، قبل صحنه سیگار زدم به پای دوستم گفتم الان یکی از بهترین صحنه های تاریخ تئاتر ایران میاد که متاسفانه پدربزرگ فاکش رو نشونمون داد بجاش،
تمام حذفیات غصه دارم کرد، سوت زدن‌ها، تو استخر وقتی دختر به پسر بزرگ میگه: “تو پسر بدی هستی”، کلفت شدن صدای دختر در زمان حرف از واقعیت، حرکت‌های بچه ها در حین چغلی کردن :(
مشکل من با مساوات همینه! همش تغییر، تغییر، تغییر!
نمیشه که اجرا تو سی شب مختلف هر شب یه مدل باشه که مرد! شبی که من خانواده رو دیدم اصلاً دوستش نداشتم، یکی از دوستانم هم اون‌شب کار رو دیده بود، هم هفتهٔ بعدش، می‌گفت بسیار بسیار تغییر مثبت داشته! حالا من شکوفه‌های گیلاس رو دوبار دیدم بار اول شاهکار، بار دوم این‌جوری بودم که چرا؟!
۱۸ اسفند ۱۴۰۳
برای بار دوم که دیدم هزار افسوس خوردم از حذف اون شاه‌پرده
۱۹ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برام جمله جادویی “از غروب دستم اینجا چسبیده بود” رو بجا گذاشت
و محاله از این به بعد پله ببینم و بهم یاداوری نشه که کاری ساده و روزمره مثل بالا و پایین رفتن از پله‌ها رو هم میشه ماهرانه و زیبا مثل یک رقص انجام داد.

پینوشت شخصی: بیست و پنجم بهمن هزار و چهارصد سه با پانته‌آ دیدمش
این حرف رو بارها زدم، بازم میزنم، به امید روزی که اجراهای تئاتر هم مثل مقالات علمی اگر از جایی اقتباسی داشتن در بروشورشون ذکر کنن.
و در ادامه قطعا بهترین اجرایی بود که در سال جاری دیدم و حتی شاید تایپ ۵ کل عمرم بود.
هر آنچه که در تئاتر عاشقش بودم در این اجرا پیدا کردم، از دیشب تا همین لحظه همش به بخش‌هایی از اجرا فکر می کنم و ذوق‌زده میشم.
اصلا تفکیک عضو به عضو هم نیازی نداره، سیستم به صورت کامل و منظم و عالی عمل کرد.
ممنونم از همه تیم اجرایی بابت این اثر ارزشمند.

پینوشت شخصی: ۱۷ بهمن هزاروچهارصدوسه با پانته‌آ
تمامی عناصر تئاتر باید در خدمت بهتر شدن یک نمایش باشن وگرنه دلیلی برای استفاده ازشون نیست، با این مقدمه اولین نقدم به طراحی صحنه کار بود که به هیچ وجه کمکی به کار نمیکرد و وقت بسیار بسیار زیادی برای تعویض صحنه و‌جابجایی مبل‌ها صرف میشد که حتی پس از چند بار انجام شدن مضحک مینمود، مخصوصا بخش شرکت حتی ذره ای حس شرکت رو تداعی نمیکرد، و حتی بخش پایین چهارچوب درها طوری بود که همش من نگران بودم که نکنه پای بازیگرها بهش گیر کنه و زمین بخورن که خب همین نکته باعث میشه مخاطب از فضای کار خارج بشه.
نکته دیگر توجه به جزییات هست، اگر کاراکتر هر بار که وارد منزلش میشه کفش بیرونش رو با دمپایی منزل عوض می کنه پس وقتی گوشیش در صحنه اول زنگ میخوره و میده دست کاراکتر احمد صفحه نباید خاموش باشه یا حداقل من مخاطب نباید اون صفحه خاموش رو ببینم.
طراحی لباس برای کاراکتر احمد به هیچ وجه کمک به شخصیت پردازیش نمیکرد، ادمی که همیشه فقیر بوده و تازه زندگیش رو هم باخته در هر صحنه کار یه لباس جدید و‌تمیز میپوشه اونم رنگای شاد، کاملا فضاسازی ذهن نسبت به کاراکتر بهم میخوره.
پردازش داستان و کاراکترها هم بسیار بسیار ضعیف بود، انگار اتفاقات کلیدی که داستان رو میساخت و کاراکترها رو بهم نزدیک می کرد رو سانسور کرده بودن، اصلا ندیدیم شهرام و‌نیلوفر چطور به مرحله عاشق و معشوقی رسیدن، شخصیت شهرام رو نشناختیم که شدت کثیف بودنش رو درک کنیم، سارا رو کلا ندیدیم که بخوایم براش و برای شرایطش دل ... دیدن ادامه ›› بسوزونیم.
همچنین وقتی مخاطب حس کنه تماشاگر در خطر واقعیه دیگه براش لذت بخش نیست صحنه ای جمله احمد به شهرام دلخراش و غیر قابل نظاره بود، همچنین کلا کتک کاری هایی که انجام میشد اصلا در خدمت کار نبود.
پخش زنگ تلفن در اسپیکر خراب سالن هیلاج هم کمک خاصی به کار نمیکرد.
گیریم صحنه اخر احساسی‌ترین و سخت‌ترین صحنه برای اقای کارگردان/بازیگر بود اما ایشون به عنوان بازیگر باید صحنه براشون تموم میشد و در رورانس با انرژی صحبت می کردن، ولی ایشون با همون حس اومدن و مثلا تشکر کردن از حضار، اگر حستون عادی نمیشه بعد اون صحنه رورانس بدون گپ زدن بعدش انجام بشه، گیریم صحنه اخر دعوا و‌فحش دادن بود میخواستید با من مخاطبم بعدش دعوا کنید؟
نکات منفی کار بسیار زیاد بود و این نشون دهنده نوزادیه که زودتر از موعد از شکم مادر بیرون اومده، کاشکی بیشتر تمرین می کرد گروه.
سپاس از نظراتتون🙏
۲۷ دی ۱۴۰۳
چقدر نظراتتون رو دوست داشتم، خیلی عمیق و با جزئیات پرداختید به موضوع، تمام موضوعاتی که فرمودید رو‌ من هم باهاتون موافقم و دلیل اینکه با گذر دوهفته از دیدن نمایش باز هم اومدم نظرات رو بخونم چون خیلی کنجکاو بودم که تماشاچی‌های واقعی هم آیا نظراتشون رو مینویسن، چون نظراتی در این صفحه وجود داره که اصلا بهشون نمیخوره واقعی باشن و این حرفه ای نیست و اینکه در پاسخ به نظر من آقای کارگردان ناراحت شدن با اینکه خودشون خواستن نظرمون رو بنویسیم.
به هر حال من از شما ممنونم که انقدر خودتون رو مسئول دونستید و نوشتید🙏🏽
۰۲ بهمن ۱۴۰۳
ترنم ایرجی
چقدر نظراتتون رو دوست داشتم، خیلی عمیق و با جزئیات پرداختید به موضوع، تمام موضوعاتی که فرمودید رو‌ من هم باهاتون موافقم و دلیل اینکه با گذر دوهفته از دیدن نمایش باز هم اومدم نظرات رو بخونم چون ...
کافیه برید زمان عضو شدن کامنت گذار رو ببینید معمولا همشون به تازگی عضو تیوال شدن و تنها نمایشی که نظر دادن یکیه، اینا فیک ها هستن
۰۲ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با توجه به زحمتی که برای تبدیل چهارپایه به نوعی کلاه کاسکت کشیده شده بود حتم داشتم یه ربطی به داستان داره ولی نداشت متاسفانه، اما بقیه زحماتی که در طراحی صحنه کشیده شده بود رو به خوبی دیدم و درک کردم و لذت بردم واقعا فوق العاده بود.
طراحی لباس هم در رتبه دوم واقعا درخشان بود ادم رو یاد انیمه one piece مینداخت. و الحق ترکیب این ها با جذابیت ذاتی بازیگران و صداهاشون کافی بود که ادم لذت ببره و شب خوبی داشته باشه، ولی حتی یک قدم هم فراتر از سرگرمی با این اجرا نرفتم.
متوجه صدای اقای پسیانی هم به هیچ وجه نشدم تا قبل از اعلان
موضوع کار بسیار هوشمندانه انتخاب شده و احتمالا اکثر خانواده های ایرانی بالاخره بخشی از این اجرا رو لمس کردن و باهاش همذات پنداری خواهند داشت.
بازی ها از جهت ارتباط کاراکترها با هم بسیار باورپذیر بود، هم رابطه مادر و فرزندی رو میدیدیم چند دقیقه بعد رابطه زن و شوهری و غیره، اما از نظر موضوع کار برای من به شخصه باورپذیر نبود، اینجاست که انتخاب همچین موضوع قابل لمسی شمشیر دولبه میشه، چون هممون دیدیمش و لمسش کردیم باید خیلی خیلی خیلی خوب بازی بشه تا حسی رو در من مخاطب برانگیخته کنه که متاسفانه این اتفاق حداقل در اجرایی که من دیدم به‌ خوبی نیفتاد، البته غافل نشیم از چندین صحنه فوق العاده خوب مثل صحنه بادکنک که تا ابد در ذهن من باقی خواهد موند.
نقطه ارتباط با مخاطب به نظر شخصی من درست انتخاب نشده بود چون که به هیچ نتیجه خاصی نمیرسه و از مسیر اجرا دور میشه کاملا، با یه تغییر ساده و انتقالش به بعد از بخش بحث ازاد اونوقت کاملا در راستای کار میشه و واقعا مخاطب رو درگیر می کنه، ما دلایلمون رو گفتیم برای رفتن و موندن حالا نظر شما چیه؟ بریم؟ بمونیم؟ شما چند تا بگید، ممکنه اینقدر حرفاشون خوب باشه که حتی بشه در اجراهای بعد ازشون استفاده بشه و بخش بغل هم کاملا جا میفته چون مخاطب شرکت واقعی کرده، احساساتی شده حالا این بغل کمکش می کنه.
شاید ۱۰ اجرا کم باشه برای پخته شدن کار و امیدوارم تمدید بشه.
تیم یوسفی/برفی‌نژاد یکی از تیم‌های مورد علاقه من در تئاتر هست و همواره دیدن کارهاشون برام لذت بخشه، دمتون گرم
این سبک اجراها همیشه دور از سلیقه من بوده ولی هر چه کردم از خشت خام خانه خوشم نیاد نشد که نشد، از یجای کار دیگه کاملا درگیر کاراکترها و شرایطشون ... دیدن ادامه ›› شده بودم و با اینکه اجرا از چیزی که نوشته شده بود طولانی‌تر هم شد اما بسیار روان گذشت. بازیگرها بسیار پرانرژی و توانمند بازی می کردن، بازیگر نقش حیران کاملا این تصویر رو ایجاد می کرد که مسن هست، بازیگر نقش رستم هم هر بار که خوند، خوب خوند، بازیگر نقش مرجان هم که چشم ها رو به خودش خیره می کرد.
فضاسازی کار هم خیلی جالب بود و میشد حیاط و بالکن‌ها رو کاملا تصور کرد.
پایان‌بندی اما به هیچ‌وجه دوست داشتنی نبود، اگر هم قرار بر اتفاقات خوب برای همه بود شاید بهتر بود ذره ذره در طول مسیر نمایش اتفاق بیفته نه یهو در چند دقیقه همه چی درست بشه، یا حتی برای کاراکتر حیران میتونست پذیرش نیومدن سرهنگ و ادامه دادن زندگیش یک پایان قشنگ باشه، بماند که اگر میراث فرهنگی یک ملکی رو اثار باستانی اعلام کنه دیگه احتمالا اجازه نمیده ساکنین به همین شکل در اونجا زندگی کنن.
اقای پزشکیان؟ واقعا؟؟؟
امیرمسعود فدائی، لیلا افتخاری و محمد فروزنده این را خواندند
شقایق مطیع این را دوست دارد
لیلا افتخاری (leilaeftekhari)
آقای زمان خان عزیز ؛
بسیار ممنونیم از اینکه به تماشای نمایش خشت خام خانه نشستید و همچنین ممنونیم از شما بابت درج نقد و نظرتان .
۰۴ مهر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هیچ‌جای کار شگفت زده و مشعوف نشدم، اما به هیچ وجه گذر زمان رو حس نکردم و کاملا با داستان همراه شده بودم، مخصوصا با خط اصلی داستان، کاملا رابطه برادر خواهری رو لمس می کردم اما کشش بین برادر کوچک و پرستار رو اصلا!
وجود ساعت ذهنم رو درگیر کرده بود، کاشکی یا نبود یا مثلا ساعتی که روش گیر کرده بود مفهومی داشت یا اینکه هر بار که تاریک میشد کمی تغییرش میدادن.
در مجموع بسیار کار سرگرم‌کننده‌ای بود و پیشنهاد می کنم دیدنش رو.
کنسرت-نمایش بود؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عناصر سازنده این کار شاید اگر جداگانه بررسی شوند حدودا همه نمره کامل بگیرن، اما متاسفانه مجموعه برای من دلچسب نبود.
برای دومین بار دیدم، حتی از دفعه اول بیشتر لذت بردم
و بیشتر درگیر کار شدم.
تمدید بشه باز هم میام
کاشکی عناصر سازنده زمین حداقل ۱۰ تایی بودن، واقعا سیر نمیشدم از بخش پرفورمنس که البته بخش معارفه هم واقعا عالی و بجا بود،
همه چیز در واقع عالی و بجا بود.
کم کم ۲ بار دیگه میبینمش.
چه قدر جالب نظرتون رو گفتین، عناصر ۱۰گانه :)))
باهاتون کامل هم نظرم و انقدر محو اجرا بودم که نتونستم نظر بهتر و دقیق‌تری بذارم.
۱۵ تیر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش حدودا از همه لحاظ‌ها نسبت به کاری که من در تماشاخانه شهرزاد دیدم افت داشت،
البته شاید چون شب‌های اول بود هنوز کار جفت وجور نبود اما در مجموع تغییرات به هیچ وجه به نفع نمایش نبود،
بازیگر نقش هادی خان واقعا به کار نمیومد، و به هیچ وجه نقش رو درنیاورده بود، هر باری که با خشم زیاد، چک‌های اروم و لوس میزد تو گوش فسیح، کاملا از فضای کار میومدم بیرون، به نظرم صحنه چک زدن رو حذف کنید.
کاراکتر عبدی هم واقعا باب میل من نبود و خوب بازی نمیکرد، بماند که تپق هم زیاد میزد.
من واقعا خوشحال شدم که نقش ارسلان عابدی عزیز طولانی‌تر شد اما اون جایی که یهو‌ فریاد زد خیلی بی منطق بود، حتی گنده‌گویی و لات‌بازی الکی هم حساب نمیشد، صرفا بی منطق بود.

سرور و روحی و نقره هم مطابق قبل عالی بودن و لذت بردم بار دیگر از هنرنماییشون.

تشکر هم می کنم بابت تاخیر در اجرا، شهر به نوع عجیبی شلوغ بود و واقعا ممنون از درکتون.
متن خیلی خوب دراماتورژی و کوتاه شده بود و اینکه تمام صحنه ها صرفا رد و بدل کردن دیالوگ نبود و هوشمندانه از توانایی‌های بازیگرها که واقعااااا زیاد بود بهره برده شده بود واقعا لذت بخش بود، نور صحنه که از حالت عادی درمیومد من خوشحال بودم که قراره یه اتفاق جذابی بیفته و تئاتر رو به معنای واقعی خودش که اواز و رقص و‌استفاده متمایز از حرکات بدن و صدا هست ببینم و واقعا تبریک میگم به کارگردان کار که با اینکه از دوستانم هست اما نظرم ۱۰۰٪ واقعی هست، صحنه هایی مثل سامورایی یا تعریف زد و خورد اتوبوس و … نبوغ بودن.
بازیگرهای کار هم واقعا عالی بودن، نکته اموزشیشم این میتونه باشه که هر کسی صداش کلفت باشه و بندازه تو سینه اش و الن دلونی حرف بزنه صرفا بازیگر موفق و خوبی نیست، انواع بیان و صدا رو در این کار شنیدیم همه هم عالی و بجا بودن، واقعا مجددا تبریک میگم به بازیگرهایی که معلومه سالیان سال وقت گذاشتن و انواع هنرها مثل دوبلوری و رقص رو هم در کنار تئاتر دنبال کردن که نتیجه اش بشه این.
تصمیم هوشمندانه دیگر هم استفاده از موزیک زوبرا بود که نشان دهنده اینه که کارگردان و تیمش وقت گذاشته و المانی یونانی در نمایشنامه یونانی اورده.
تنها مشکلاتی که وجود داشت یکی صدای بالای موسیقی بود که نباید از خوانش بازیگرها بالاتر میبود به نظرم، واقعا وقتی کاری صدایی مثل خانم اقای فریکیس تو ترکیبش داره، حیفه موزیک نذاره صداشون رو بشنویم.
شوخی های جنسی و روزمره هم که انگار حتی در فاخرترین کارهای کمدی و غیر کمدی جای خودشون رو به نوعی باز می کنن که به نظر من میشد نباشن و واقعا ... دیدن ادامه ›› تعجب می کنم مخاطب در این کار واقعا کمدی وقتی واژه “راست” رو میشنوه انطور قهقهه میزنه ولی خب میزنه دیگه.
فکر می کنم یک اشتباه هم در اجرای دیشب رخ داد که نمیدونم ایا نحوه جمع کردنش صحیح بود یا نه، اسم منشی اگر اشتباه نکنم پیجا بود و به اشتباه اسم خانم رقاص توسط اقای فریکیس و تئو پیجا برده شد و بعد دیگه تا تهش همه بهشون میگفتن پیجا، در صورتی که جورجیو یا همچین چیزی بود.
نقد دیگری هم به کار دارم اینه که وقتی بدون اینکه چراغ تماشاگر رو بدید هر گونه ارتباطی با تماشاگر بگیرید به نوعی تئاتر خودتون رو ازاد نشون دادید و همین ارتباط ساده ای که سبب دست زدن برای تئو شد باعث شد بعد اون تماشاگرها خیلی راحت دیگه با هم گپ بزنن، علنا طرف پشت من داشت تحلیل می کرد که این فرد اصولگرا هست و یاد خاتمی میندازه منو :|
در مجموع نمایش عالی بود و حتما بار دیگری میبینمش
اول از همه تبریک میگم به بازیگرهای نمایش که کاری رو کردن که من و همدوره ای هام به هر دلیلی که نهایتش به تنبلی میرسه نتونستیم انجام بدیم، اونم اینقدر خوب بودن و جدی بودن و تلاش کردن که در استاد شور و شوق کار بستن ایجاد بشه، در جای‌جای این نمایش اموزه‌های استاد به وضوح دیده میشد، جادوگران که داینامیک کلاغ رو بی نظیر اجرا کرده بودن، صحنه های شمشیرزنی، نفرت در چهره لایریتس و … و از همه مهم‌تر امادگی بدن بازیگرها که هر کدام مدت زیادی رو در پوزیشن‌هایی باقی میموندن بدون اینکه در چهره یا بدنشون فشاری نشون بدن. هر چقدر ازتون تعریف کنم کم گفتم چون اونچه هممون تئوری یاد گرفتیم شما جامه عمل پوشوندین دمتون گرم.
طراحی صحنه کار هم شاید از نظر بصری جذابیت زیادی نداشت اما واقعا پرکاربرد بود، غیب و ظاهر شدن بازیگرهای مختلف خیلی کار رو جذاب می کرد، همچنین ظهور کلاغ ها از طرفین، چقدر خوب بودن واقعا این کلاغ ها که در هر بخش کار که میخوام حرفی بزنم میان تو ذهنم واقعا احسنت به کلاغ ها.
حضور کارگردان با دمام هم ایده‌ای بسیار هوشمندانه بود برای حفظ ریتم کار و همچنین نمایش رو جذاب تر می کرد.
استفاده از یک عنصر با تجربه در کار هم واقعا بسیار تصمیم قشنگی بود که هم به فروش بلیط کمک می کنه و هم به بچه ها انگیزه بازی بهتر و‌تلاش بیشتر میده.
امیدوارم تمدید بشه که بیشتر و بیشتر این کار دیده بشه که هم برای تماشاگران جذاب و هم برای هنرجویان و اساتید یک کلاس اموزشی هست.
ایجاد چراها و پاسخ دادن بهشون همواره یکی از مهم‌ترین ابزار بهبود هر گونه تولید اعم از هنری و غیر هنری هست، و این کار فستیوالی از چراهایی هست که بی پاسخ راهشون رو به روی صحنه پیدا کردن.
استفاده از کلیپ ها، چرا؟
طراحی صحنه، چرا؟ مخصوصا اون هواکش ها، چرا؟
تصادف و من فقط دو تا قرص خوردم اگر قرار بر این بود که سه نفر دیگه همچین پیش داستانی نداشته باشن، چرا؟
این به نوعی دروغگویی بود که اول حس کنیم این ها همه بین مرگ و زندگی در برزخ هستن ولی بعد اون مسئله به کلی منتفی شد، بدون هیچ گونه پرداختی.
بازی های دست مربی بسکتبال، چرا؟
استفاده از واژه های رمزی مثل بیمارستان ابی، شهر سبز، اقای ... دیدن ادامه ›› اسمانی، چرا؟

نه تنها چرایی پاسخ نگرفته بود، کیفیت هم حدودا در این موارد پایین بود، کلیپ‌ها واقعا بی کیفیت و‌بی ربط، طراحی صحنه و نور کم کیفیت و بی ربط، …
حرکت های بازیگران روی صحنه اشفته، بازی ها اکثرا مصنوعی، دیالوگ ها از نظر لحن و ریتم انگار در جواب هم نبودن و‌صرفا بازیگران نقطه پایان نفر قبلی رو نقطه شروع خودشون میدونستن.
و تنها دلیلش به عقیده من در لول این بازیگران صرف وقت بسیار کم برای تولید این کار بوده که البته در همه بخش ها این ناپختگی به وضوح معلوم بود، کاش کم کم ۳ الی ۶ ماه بیشتر به این کار پرداخته میشد، اونوقت اون ورژن، ورژن حال حاضر رو با روش خلاقانه تر و هنرمندانه تری و نه با چاقو،میکشت.
طبقِ صحبتهامون ، فکر می‌کردم کار چهره‌‌دار نمی‌بینی و الان در شوکم !
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
فرزین زمان خان
من نمیدونستم الان کمی هم حتی دعوا شده :)) اما تعریف من از چهره فردی است که با استفاده از اسمش سالن هایی مثل اسپیناس پالاس، تئاتر شهر سالن اصلی و تالار وحدت رو سعی کنی پر کنی و چون این سالن ها ...
دقیقا با اسمشون سالن پر میشه
سلبریتی یا بقول شما چهره هستن
البته همه می‌دونن که من اصلا نسبت به این چیزا گاردی ندارم ، اهل تحریم هم نیستم و نمایشی که حس کنم خوبه رو می‌بینم
ولی در مورد توافق‌نامه گارد گرفتی که نمایشی که چهره داشته باشه نمی‌بینی ، خواستم یاداوری کرده باشم (بخش دعواش هم طنز بود)
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
چه نقد بیرحمانه ای
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
میتونستم یک اجرای کامل از تکرار موومان بازجوها ببینم، و در واقع دوست دارم که باز هم ببینمش.
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر

تماس‌ها

farzinzamankhan