در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:00:10
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
امید سعادت متولد تهران پیانیست و آهنگساز ایرانی است بخشی از اجرای امید سعادت در برنامه صداتو سه را مشاهده کنید https://www.aparat.com/v/ddhp24j
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خیره در شعلۀ آتش
چشمان خیس چوپان
گرگ ها در راه برگشت به کوه
گم در زوزه ها
صدای بره ای.
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خواهرانه‌ی سوزان رابعه



(دکتر حجت بقایی)



ای تو که اینجا نشسته‌ای

خدا را که می‌شناسی

پس مرا هم

خواهرت بدان

قصه‌ام را بنگر

نگذار

صدایم در خاموشی گم شود

و ... دیدن ادامه ›› دلم

در سکوتِ زمان فراموش شود...

من رابعه‌ام

زنی که سال‌ها با اشک و سکوت

شعر زمزمه کردم

از روزگاری که

رودکی شنید

و برادرم در آتش انتقام می‌سوخت

عشقم را

بکتاش را می گویم

همان که شعرهایم را

به عشقش می سرودم

به جنگ فرستادند

تا در میان شعله‌های دشمن

جان دهد...

من ماندم و سکوت

و قلبی که شعله‌ور بود

لباسم را به رزم پوشیدم

نقابی بر چهره زدم

و به دل دشمن زدم...

او را نجات دادم

اما کلاه‌خودم بر زمین افتاد

و فرمانده دشمن

با تحقیر خیره شد و گفت:

«این زن است؟

زنان ایران این چنین‌اند؟

مردان‌شان چه خواهند کرد؟»

پایان

تلخ و داغ بود

برادرم

در حمامی از آتش و بخار

جان مرا در تنگنا گذاشت

و من

با خون جاری بر دیوار

شعری نوشتم

شعری که امروز تو می‌خوانی...

ای تو

راوی

وقتی کنار دیواری ایستادی

و قطره‌های خون را دیدی،پ

بدان که این منم

زنی که

هنوز در درونش آتش می‌سوزد

که چگونه

تاریخ مرا فراموش کرد

و تعصب

شعله‌های وجودم را فرو نشاند...



+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه



به مناسبت روز جهانی خواهر ۱۴۰۴



پایگاه ادبی شعرنو

https://shereno.com/80473/72630/692102.html



#خواهرانه

#روز_جهانی_خواهر

#روز_خواهر

#فیلمنامه

#شعر_نو

#رابعه

#بکتاش

#مشاور_تحقیق_و_توسعه

#دکتر_حجت_بقایی
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شعر : کربلا نزدیک است من از آن دور شدم

(دکتر حجت بقایی)

من سفرها رفتم از دل بی ریا
چند سفر، از ری، مشهد، تا کربلا
من از کودکی، تا جوانیِ زود
دلی داشتم، با صفا، با وجود
نه خطبه می‌خواندم از بامِ شهر
نه فخر می‌کردم، به اسمِ سفر
من رفتم عراق، نه از باد و ریا
که کربلا را شنیدم ... دیدن ادامه ›› از صدا
صدایی آرام، که در عمقِ جان
مرا کشاند از خاک تا آسمان
نه آن‌چنان اهل تسبیح و جام
نه غرق در خَلوَت، ذکرِ مدام
نه بر سَرَم بود عمامه‌ای بلند
نه رد پایی که از من بماند
چو این دل پاک بود، بی‌نقاب
رفتن، برایم نه دعوی، نه خواب
کربلا رفتم، در آن سال‌ها
با دلِ خامِ خود، با دعا
نوجوانی، میانِ آن مسیر
پای بر خاک، دل از جهان سیر
نه کس دانست، نه من گفتمی
تا کسی حسرتی نبُرد یک دَمی
نه عکس، نه خاطره، نه پُست و شور
سکوت بودم، شبیهِ ماهِ دور
مشهد رفتم، صد بار و بیش
هر سفر شد به من راز خویش
در قم، در شیراز، زندگی کردمی
شهر به شهر، کس نبود جز خودم همدمی
تا که روزی رسید از راه دور
انتقالی رسید، و اجبار، عبور
چرخِ دنیا، نچرخید آن‌چنان
انتهای سفر انتقال، بی‌گمان
کربلا شد غریب، و مشهد سخت شد
قم، دو بار آمدم، زیق وقت شد
دیگر نبودش آشنا، راه قشنگ کربلا
چشم دلم عجیب شد، گرفتار نفس و هوا
من، نشستم بر تماشای خلق
که چگونه روا دارند این عشقِ به حلق
می‌رفتند و می‌گفتند از سفر
با دلِ روشن و لب‌هایی زِ شرر
من که رفتم آن زمان خاموش ماندم
از سفر چیزی نگفتم، بر کسی حرفی نخواندم
که مبادا یک کسی قلبش بگیرد
یا اگر گویم، ز شوقِ عشق میرد
حال که زمان گذشته من خموشم
دلم شد از رهم جدا،صدایی نیست به گوشم
نه کربلا صدام کنه، نه اینکه ما بریم مشهد
نه قم، نه شیراز و نه نور، نه یک نفر کند مدد
نه اینکه دل ندارم و یا از یادم رفته سفر
شاید دلم، می ترسه از شلوغی و حس خطر
نه آن سفر، نه جاده و نه آوازِ مردم دور
فقط منم با خاطرات و این دل سخت و صبور
نمی‌دانم چه شده که شده چنینم حال و روز
دل‌ام نمی‌تپه دیگه برای آن گداز و سوز
و باز اگر صدا بیاد، دعوتی آهسته به راه
نمی دونم می رم سفر، یا اینکه با دلم پگاه

+ به یاد سفرهای کربلا
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شعر: فصل هفتم (خیالی) پایتخت



(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه_ فیلمنامه نویس)



بعد از شب‌های تار

یک صبحِ روشن

خانواده معمولی

دوباره هم سفر شدن

نقی با امید

پای کار است

از دلِ سختی یک آینه شکست

ارسطو ... دیدن ادامه ›› شده بابا

با دلی عاشق

با بچه‌ها بازی می‌کند

روی پشت‌بام کوچک

هما هنوز قوی

مثل همیشه

دلش پر از صبر

با تحملِ بی‌دریغ

نیکا و بهبود

در مدرسه می‌خندند

با رویاهای بزرگ

به سمت آینده می‌روند

سارا مثل همیشه

پر از آرامش و مهر

به خونواده گرما می‌دهد

مثل یه کوه پُرِ صخره

دنیای جدید

پر از چالش و تغییر

ولی خونواده هست

پشت هر تصمیم و نظر

با لبخند و دل خوش

راهشان را می‌روند

می‌دونن که با هم

قوی‌تر از هر زمستان هستند

پس بیا با هم

قصه رو ادامه دهیم

زندگی را با هم

پر از رنگ کنیم

پایتختِ ما

با همه‌ی شادی و غم

جایی که قلب‌ها

همیشه به هم می آیند

با هم!

+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شعر: "به شوق پایتخت"


پیرمردی
با دستانی لرزان
و دفتری
پُر از تاریخ پخش قسمت‌ها
سوار اتوبوس می‌شود
انگار
نه برای رسیدن
که برای دیدن می‌رود...
رد نگاهش
از
شیشه‌های بخارگرفته
عبور می‌کند
به روستایی در خیال
به ... دیدن ادامه ›› خانه‌ای گِلی
که نقی معمولی
با دست‌های پینه‌بسته‌اش
به آرزو لبخند می‌زند
کسی نمی‌داند
این صندلیِ ساده
تختِ رؤیاهای اوست
کسی نمی‌داند
پایتخت برای او
تنها
یک سریال نیست
که آیینه‌ای‌ست
از روزهایی که دیگر نیستند
نگاهش می کنم
با چشمانی پر از سوال
دفترم را باز می کنم
اما پیرمرد
فقط
سکوت را تماشا می‌کند
و می‌گوید:
"پایتخت...
خانه‌ای‌ست که دیگر ندارم
خانواده‌ای‌ست
که در صفحه تلویزیون
نفس می‌کشند
و من هر شب
به دیدنشان می‌روم
مثل دیدار نوه‌ام که سال‌هاست نیامده..."
و اتوبوس
در امتداد خاطره می‌رود
در مسیر عشق
در مسیر تصویر
در مسیر پایتخت...

-حجت بقایی
---
#پایتخت
#مشاور_تحقیق_و_توسعه
#سریال_تلویزیونی
#شعر_نو
#دکتر_حجت_بقایی
#شعر_سپید
+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شعر: ساختمانی با شیشه‌های خاطره
---

پنجره‌ها
پرده‌های نورِ بی‌پایان
ساختمانی که انگار نفس می‌کشید
در هر گوشه‌اش
صدای زندگی بود
از همان صبح‌های زود
که سایه‌ی درخت‌ها
بر کف محوطه جام جم می‌افتاد
تا شب‌هایی که چراغ‌ها
قصه‌ی تمام روز را زمزمه می‌کردند
از ... دیدن ادامه ›› شبکه خبر
هر بار تو را می‌دیدم
حس می‌کردم
یک تکه از من
روی صفحه پخش می‌شود
از ساختمان دوبله
بی‌آنکه حرفی بزنم
برایت چشمکی می‌فرستادم
و طبقه‌به‌طبقه‌ی ساختمان سیما
رازهایی از دلتنگی تو را
بی‌صدا با دیوارها تقسیم می‌کردم
پله‌ها را آن‌قدر بالا و پایین رفتم
که رد قدم‌هایم
روی آسفالتِ راهروها ماند
نه برای کسی
فقط برای خودم و تو
که بفهمی
چقدر بی‌صدا عاشقت شدم
ساختمان رویاهای من
حتی
بوی آن راهروها را
هنوز هم یادم هست
هم همه پخش اخبار
انتظار برای تایید نوارهایم
صدای درهای اتاق‌ فنی
نگاه سرد آسانسورهایی که
فقط من می‌فهمیدم
چقدر با همه چیزشان گرم‌اند
گاهی میان ضبط‌های رادیویی
یک لحظه
فقط یک لحظه
به پنجره‌های تو نگاه می‌کردم
و جان می‌گرفت دوباره دلم
مثل کسی که بعد از ماه‌ها
خانه‌ی کودکی‌اش را می‌بیند
تو فقط یک ساختمان نبودی
تو تکه‌ای از من بودی
که حالا
هرجا بروم
جای خالی‌ات
کنج سینه‌ام
می‌سوزد
و وقتی گفتند
دیگر نیستی
وقتی صدای فروریختنت را شنیدم
نه زلزله آمده بود
نه جنگ
فقط قلبی که در دل تهران می‌تپید
خاموش شد
تو هنوز در منی
با همه‌ی نورها و راهروها و صداهایت
و من هنوز
پای آن پنجره‌ی خیالی
ایستاده‌ام


(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه، خبرنگار اسبق واحدمرکزی خبر)
+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به یاد: بابک خرمدین، قهرمان مقاومت و نماد آزادی در تاریخ ایران، 



شعر: بابک، فریاد کوهستان

(دکتر حجت بقایی)

در دل کوه‌های بلند و تاریک
صدایی برخواست
نه از زنجیر
که از قلبی پر از آتش و امید
بابک
نامی که لرزه بر اندام ظلم انداخت
پسر سرزمین‌های ... دیدن ادامه ›› آزاد
در برابر سپاهیان زور
تنها با شمشیر حق
و اراده‌ای فولادین ایستاد
نه فقط جنگید برای خاک
که برای روح
برای انسانی که 
به بند کشیده شده بود
برای آینده‌ای که 
در چشمش روشن بود
کوه‌ها 
شاهد فریادهای او بودند
نسیم‌ها 
پیام‌آور آزادی‌اش
و هر گامی که برداشت
تاریخ 
از ایستادگی‌اش نوشت
دشمنان قدرتمند
اما دل بابک
چون کوهی استوار
بی‌حرکت
 بی‌تزلزل
در برابر طوفان‌ها و دشنه‌ها
از خاک تا آسمان
آزادگی را نجوا می‌کرد
و نامش 
سرود هر دل خسته شد
از هر گوشه‌ی ایران
پیام‌آور مقاومت و امید



+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه

فیلمنامه: "بابک، فریاد کوهستان" را به هیچ کس ندادم، برعکس خیلی از فیلمنامه هایی که فقط می خواستم بر پرده سینما ، یا قاب تلویزیون ببینم، دوست دارم، امضای خودم پای این کار باشه.
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آهویی زخمی و وحشت زده ام در دلِ شب


🌹بِسم‌الله الرّحمن الرّحیم🌹

باز با شوقِ وصال آمده ام دلبرِ من
لطف کن رُخ بِنِما محوِ نمایش بِشوم


رو‌ مگردان و عذابم مده تنبیه چرا؟؟
قصدت این است که مجبور به خواهش بِشوم ؟؟


آهویی زخمی و وحشت زده ام در دلِ شب
سویِ تو آمده ... دیدن ادامه ›› ام تا که نوازش بِشوم


سخت بیمار توام ای همه درمان همه جان !!
آمدم‌در مطب ات تا که پذیرش بِشوم


گر چه گنجِ منِ دلسوخته شد خرجِ گناه
می روم توبه کنم غرقِ نیایش بِشوم


✍ علی باقری
۴ روز پیش، پنجشنبه
علی باقری خورآبادی، hossein chiyani و علیرضا یکتا این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"فرشته آب"

(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه)

از دل قنات آمد
آرام
با گیسوانی از مه
و دستانی
پُر از رودهای فراموش‌شده
نامش را ندانستند
اما چشم‌هایش
تمام تاریخ ایران را
مثل نهرِ کوچکی
در دل کویر
روان می‌کرد
گفت:
«من ... دیدن ادامه ›› آبم
نه گمشده‌ام
نه تمام‌شده
در دماوند خوابیده‌ام
در منابع یخی
می‌لرزم
در سدها
اسیرم
در مهندسی‌ات
پنهانم.»
پا به معابد آناهیتا گذاشت
اشک ریخت بر خاکِ بی‌کشت
آهی کشید
در کاروانسرایی بی‌مسافر
و زمزمه کرد:
«آب همیشه هست
فقط همه‌جا نیست...»
در شمال
لبخند زد با رودها
در جنوب
گریست با خاک ترک‌خورده
گفت:
«تنوع اقلیم
برکت است
اگر
مدیریت باشد
اگر
دل بسوزد...»
دست بر دلِ زمین گذاشت:
«من هنوز زنده‌ام
در آب زیرزمینی
در قنات‌های زخمی
در منابع آبیِ پنهان
اما اگر
فراموش شوم
خودم را از شما
پنهان خواهم کرد...»
و دور شد
در مه
در امید
در توسعه‌ای که باید
ریشه در آگاهی داشته باشد.

+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه

فرشته آب را ۱۳۷۵ نوشتم آن زمان سرتاسر جنوب را گشتم به دنبال صدایی که مرا صدا می کرد، من ایرانم، با واژگانت صدایم باش....
و امروز با توسعه در هم آمیختم ،
۴ روز پیش، پنجشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

قطع آب و برق، خط قرمز زندگی

(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه)

با آب و برق بازی نکنید
نان مردم به آن بستگی دارد
شیرینی زندگی در جریانش است
وقتی برق می‌رود
چراغ‌ها خاموش می‌شوند
و سکوتی سنگین
در خانه‌ها می‌نشیند
با آب بازی نکنید
رودخانه‌ها ... دیدن ادامه ›› و چشمه‌ها
دلِ زمین را می‌سازند
بی‌آبی یعنی شکستن تنفس
یعنی خشکیدن نان
یعنی ترکیدن دل‌ها
جان مردم
نان مردم
به آب و برق پیوند خورده
این بازی
شوخی نیست
یک اشتباه
یک لحظه‌ بی‌توجهی
می‌تواند زندگی را بشکند
پس
با آب و برق بازی نکنید
این نه تنها منبع انرژی است
که زنجیره‌ای‌ست
از زندگی‌های درهم تنیده

+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
۵ روز پیش، چهارشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سگ‌ها، رسانه‌ها، و من
----

صبح که می‌خواهم بروم سرِ کار
گاهی صدای پارسِ سگِ همسایه
از لا‌به‌لای نرده‌ها
می‌خزد توی گوشم
مثل
یادآوریِ بی‌اجازه‌ای از دنیای دیگر.
در خیابان
بل و سباستین را می‌بینم
که هنوز دارند دنبال هم می‌دوند
انگار زمان برایشان نایستاده.
حنا ... دیدن ادامه ›› را می‌بینم
با سگِ پاکوتاهش
اما نه در مزرعه
نه میان درختان زیتون
بلکه سوارِ شاسی‌بلند سفیدش
زیر تابلوهای تبلیغاتی شهر.
پرین را می‌بینم
که دیگر بی‌خانمان نیست
بی‌الاغ است اما،
پالیکار
در پارکینگ یک مجتمع لوکس خوابیده.
در گوشه‌گوشه‌ی شهر
نه هزار و یک سگِ خالدار
بل ده‌ها هزار سگ حالدار
با ژست‌های شهری
گردن‌بند
لباس
حساب اینستاگرام
و هزار لایکِ بی‌معنا.
و من
می‌دانم قدرتِ رسانه را.
وسط قصه
یکی از دوستان زنگ می‌زند:
«دخترم ربات پاش پاره شده...»
و بعد، گریه می کند،
وسط حرفهایش
تازه می فهمم
خانمی
اسمِ سگش است.
و من
مشاورِ تحقیق و توسعه‌ام
رسانه‌نگارم
پژوهشگرم
و هر روز
زخم‌های شهر را
با سگ‌هایی می‌پوشانم
که نام‌شان فنجانی
تافی
لوکی
و شاید هم خانمی‌ست.
من
سکوت می‌کنم
بی‌خیال
نفس عمیق
می‌روم به کارم برسم
پیش از آن‌که
سروکله‌ی تیزدندان و سپیددندان
پیدا شود...

نویسنده: دکتر حجت بقایی
+از مجموعه تایتانیک، من و پسرم
+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
۶ روز پیش، سه‌شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مرثیه‌ای برای دریاچه مرده
(در سوگ دریاچه ارومیه)

به دریا مانده‌ام بی‌آب، بی‌موج و سرود از درد
شکسته استخوانم زیر پای بادهای سرد
کجاست آن آبیِ آرام، آغوش مهر گستر
چه آمد بر سرت، دریاچه ی آبی محشر
نه ماهی مانده در کامت، نه مرغی در فضا چرخد
فقط پژواک فریاد است که در شب‌ها به تو پیچد
کجا رفتند رودان‌ات؟ چرا لب تشنه‌ای ای پیر؟
کدامین ... دیدن ادامه ›› دست ناپاکی، برید از تو رگ تقدیر؟
زمینت پاش‌پاش از درد، هوایت زهر، نمک‌آلود
خروش کودکی‌هامان، به تلخی می‌شود مفقود
زمانه، تازیانه می‌زند بر قامتت خاموش
و ما مشغول تقسیمیم، میان خویش، نانِ و گوش.
به نام توسعه، کشتند، تو را در خواب بی‌باران
چه حاصل؟ رودهایت خشک شد، جانت بیابان
زنانت اشک می‌بارند، مردانت شورِ طوفان‌اند
کودکان یادشان رفته است، تو را افسانه می دانند ...

سراینده: دکتر حجت بقایی ،
از مجموعه برای دریاچه ارومیه که دارد می میرد؛
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خانم “انار مفتی” (به کُردی: هەنار موفتی) شاعر کُرد زبان، ساکن شهر فیر شهری در جنوب غربی  کشور آلبانی است.



(۱)
برایم اشک تمساح می‌ریزی؟!
تا وقتی کنارت بودم،
همنشین تنهایی بودم و
هم‌قدم خاطراتت...


(۲)
اینجا سرزمین گرسنه‌هاست!
سرزمینی که در آن،
مسئولان چشم بر مشکلات بسته‌اند و
خود ... دیدن ادامه ›› را به خریت محض زده‌اند 
نه صدای فغان مردم را می‌شنوند و
نه عرضه‌ی مدیریت دارند.
در سرزمین ما،
برای مردم فقیرش،
چهار فصل سالش، ماه رمضان است!
سفره و طبقشان خالی خالی‌ست
آری!
در سرزمین گوگرد و نفت و گاز،
مردمانش
چشم به دست هم دوخته‌اند،
شاید صدقه‌ای به دست آورند.



(۳)
دستانم را بگیر
و به اندازه‌ی بال‌های پروانه‌ای
ناز و نوازشم کن،
شاید اینگونه
من هم
به چیستی ۸ مارس* پی ببرم!
----------
* روز جهانی زن



(۴)
خیالات باطل در مورد من به ذهنت راه نده
که چرا رابطه‌ی ما چنین سرد شده است؟!
از وقتی که تو رفتی،
من روزه‌ام.
نه در خوردن و نوشیدن!
بلکه در حرام کردن همه‌ی مردم بر خودم،
جز تو...



(۵)
ای عزیزتر از جانم،
همراه با پاییز، بیا!
باور کن،
تنها شب‌های دراز پاییز است
که مرا از دیدن تو
کیفور خواهد کرد.


نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
#زانا_کوردستانی

۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ای کاش آن روز
که دستم به دستت می رسید
فشرده بودمش
تا یک عمر
این طور حسرت
مرا نمی فشرد.
امیرمسعود فدائی، مریم اسدی و محمد فروزنده این را امتیاز داده‌اند
برای آن شب که دستانت را بوسیدم...
هنوز دل شکسته‌ام...
به لب‌هایم حسادت می‌کند...
در خط مقدم عشق
زیر آتشبار سهمگین چشمانت
دیگر مرا یارای مقاومت نیست
این زخمی از پا افتاده را
به سنگر آغوشت ببر
و با بوسه ای آتشین
تیر خلاص را بزن.‌..
من کشته مرده ی آغوش توام
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خدایا چند چندیم؟

به همراه تو خرسندم،

خطوط طرح لبخندم


نه تلخم، بل شکرقندم،

که دل از غیر تو کندم



ز نیرویت تنومندم،

سرافرازم دماوندم


مسیر رود اروندم،

نگارا؟ چندی و چندم؟



مجتبی حیدری(شنتیا)🌹
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وارث پیشینیان بودیم زین ارث و وِرَث
جنگ، جنگی نابرابر بود و پیکاری عبث

دستمان هردو به خون عشق شد آِلوده، پس؟
شرم را خورده حیا قی کرده، مَخلَص حرف و بحث!

مجتبی حیدری(شنتیا)🌹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهار کوله بارش را زمین گذاشته
دو شکوفه بر شاخۀ هرس شدۀ بادام
که بریده بودند سال پیش.
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ماهنامه ادبی رها منتشر شد


جدیدترین شماره‌ی ماهنامه‌ی ادبی، هنری و فرهنگی رها، با بررسی پرونده‌ی ادبی استاد "حیاتقلی فرخ‌منش"، شاعر و هنرمند خوزستانی، منتشر و در دسترس عموم قرار گرفت.

شماره‌ی چهارم از دوره‌ی جدید، انتشار ماهنامه‌ی ادبی رها، در ۱۳۷ صفحه، با سردبیری "زانا کوردستانی"، ... دیدن ادامه ›› منتشر شد.

ماهنامه‌ی ادبی رها، با رویکرد انتشار آثار ادبی و هنری و فرهنگی، هنرمندان ایران و جهان در سه بخش ثابت شعر ایران، پرونده‌ی ادبی و شعر جهان و بخش‌های متغییر اخبار، نقد، داستان و بخش کتاب، فیلم و... هر ماه به صورت برخط و رایگان منتشر می‌شود.

در بخش شعر ایران این شماره، شعرهایی از: آرش پورعلیزاده، امید صباغ‌نو، جعفر درویشیان، رحیم عبدوس، اشکان پناهی، آتفه چهارمحالیان، رضا باب‌المراد، سولماز نصرآبادی، نوشین نوری، شهناز صمدی، شاهد سنقری، نصرت‌الله مسعودی، گویا فیروزکوهی، هستی جعفری، حمیدرضا شکارسری، مریم گمار، اکبر اکسیر، منوچهر آتشی، ماشااله عبدالمالکی، سهراب شهیدثالث، حیاتقلی فرخ‌منش، مهدی ناصری، منصور دولتی، نسترن خزائی، امین نبهان‌آبادی خسرجی، مهدی رضازاده، سیامک بهرام‌پرور، طاهره خنیا، ایمان آرمان‌فر، مهدی اخوان لنگرودی، رویا الفتی، منصور خورشیدی، رها فلاحی، لیلا طیبی، سیروس نوذری، زبیده حسینی، سپیده رشنو، افسانه واقعی، فخرالدین احمدی سوادکوهی، کوروش کرمپور، شهرام شیدایی، و زانا کوردستانی را می‌خوانیم.

در بخش شعر جهان نیز، شعرهایی از: ایلهان سامی چومک، خایمه سابینس، غسان کنفانی، دلسوز محمد، ازرا پاوند، جمال ثریا، الماس مصطفی، بوریس پاسترناگ، خوزه آنخل بالنته، یانیس ریتسوس، پری خیلانی، حنا عثمانی، اکتای رفعت، برایتن برایتن باخ، سعدی یوسف و شاذیه عشرتی گنجانده شده است.


لینک دانلود مستقیم:
https://uupload.ir/view/ماهنامه_رها_شماره_۴_تیر_ماه_۱۴۰۴_we1x.pdf/


و یا:

<a href="https://uupload.ir/view/ماهنامه_رها_شماره_۴_تیر_ماه_۱۴۰۴_we1x.pdf/"; target="_blank"><img src="https://s6.uupload.ir/css/images/udl6.png"; border="0" alt="دانلود فایل با لینک مستقیم" /></a>


#شبکه_خبری_رهانیوز
#رها_نیوز

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄


https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha

۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شعر زیبای : صبحهای ساده با تقدیرهای رویایی من

(دکتر حجت بقایی)

در دلِ صبح
هوای خنکِ کوچه‌ها
هنوز بیدار نشده
ساعت پنج است
و صدای بق‌بقوی کبوترها
می‌افتد روی پوستِ خیال.
کارمندی خسته
با چشم‌هایی نیمه‌باز
در دل مه
راه اداره را پیدا می‌کند
انگار ... دیدن ادامه ›› که در مهِ زندگی
مسیر را گم نکرده هنوز...
خورشید آرام آرام
از پشتِ پنجره‌های خاموشِ شرق
نفس می‌کشد
روزی نو
مثل ورق سفیدی
روی میزِ زمان پهن می‌شود.
نمی‌دانم چه خواهد شد
اما می‌دانم که من هستم
با دستانی که خالی نیست
با دلی که هنوز می‌تپد
و با امیدی
که از خواب سنگینِ شب
سالم بیرون آمده.
جهان
هر صبح دوباره آغاز می‌شود
و من
پیاده و سوار
بدون سرویسی که باید باشد
و هرگز نیست
رسیدم...
اداره
مثل همیشه ساکت
دیوارها هنوز خواب هستند
دستگاه حضور و غیاب
مثل یک داور بی‌احساس
منتظر چشم‌هایم.
کارت می‌زنم
دقایقی زودتر از دیروز
انگار قرار است به خاطرش
تقدیر شوم!
آبدارچی با لبخند می‌گوید:
"صبح بخیر، انگار خبر نداری؟"
می‌پرسم: "چی شده؟"
می ایستد،
لبخندش را می‌کشد تا تهِ صورتش.
در اتاق رئیس
جعبه ای شیرینی روی میز است
و یک نامه
با فونت درشت و رسمی:
"جناب آقای بقایی
با توجه به تلاش‌های بی‌وقفه‌تان...
به عنوان
کارمند نمونه ماه انتخاب شدید."
اولش
فکر می‌کنم شوخی است
ولی بوی چای و
بوی نسکافه
فریبم دادند
بعد ناگهان
صدای قُل قُلِ آب کتری
که در آبدارخانه می جوشد
با بوی قهوه تلخِ
یک همکار با کلاس
در هوا می‌پیچد.
انگار فضای دیگری است
اتاق نیست
راهرو اداره است
و من جلوی آبدارخانه
منتظر یک چای داغ
همکارم می‌گوید:
"بالاخره پاداش را گرفتی!"
و من،
برای اولین بار
روی صندلی‌آبدارخانه
می‌نشینم
نه از روی اجبار
که با لبخند.
فنجانم رو برمی‌دارم
به تقویم نگاه می‌کنم
و با خودم می‌گویم:
شاید واقعاً امروز
نوبت من باشد...

+رورنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید