در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مجتبی حیدری
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:20:47
 

سپاس که میخوانید

 ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۹
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ما که خود سبز چهل فصل بهاران بودیم
کی به مانند چنین روز پشیمان بودیم

مهر آمد مهربانی از دل ما رخت بست
بیخودی چشم به راه ماه آبان بودیم

مجتبی حیدری🌹

روز کوهنوردی بر ورزشکاران و ورزش دوستان مبارک

بود دور آن رخ سرخت ز زردی🧏
درون تندرستی رخنه کردی💪
تو خود رنگین کمان رنگ بینی😍
نبینم تیرگی جز لاجوردی😢
من تنبل که دلبسته به بستر🙂‍↔️
تو قبل از شمس بیداری، تو مَردی😁
به زیر ملحفه خوابم ولی تو🙄
سر صبح می روی به کوهنوردی👊

مجتبی حیدری🌹
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زیر بارش های باران دو پلک خسته ام
کرده جا خوش چهره ایی کان همه تصویر شماست

مجتبی حیدری🌹

برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نوشتم نامه ایی بر برگ انگور
شدم در آرزوی دیدنت  کور
نوشتم نامه ایی یادم کنی تو
جوابی پس دهی شادم کنی تو
نوشتم نامه ایی بر برگ انجیر
اسیروم بی شما در غل و زنجیر
نوشتم نامه ایی یا ایهاالناس
به خون دیدگانم با چه وسواس
نوشتم نامه ایی یارم بخواند
بخواند تا مگر قدروم بداند
نوشتم نامه ایی بر روی شب بو
بیا دورت بگردوم ای خوش ... دیدن ادامه ›› ابرو
نوشتم نامه ایی بر برگ مریم
بیا برگرد که مردم مرگ مریم
نوشتم نامه ایی روی سپیدار
اجل آمد شود کی وقت دیدار
نوشتم نامه ایی اما نخواندی
نخواندی نامه را آتش کشاندی
نوشتم نامه ایی سوی دیارت
دهی اذنم بیایم بر زیارت
نوشتم نامه آنرا هدیه کردم
که از دوری تو خون گریه کردم
نوشتم نامه ایی با آب دیده
که از دوری به لب جانم رسیده
نوشتم نامه ایی راهی نکردوم
که ناگیرد نگاروم غم ز دردوم
نوشتم نامه ایی بالا بلندم
تبسم کن که تا شاید بخندم
نوشتم نامه ایی صبرم سرآمد
دلم خون شد ولی یارم نیامد

مجتبی حیدری🌹
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
نوشتم نامه ای بی رفت و برگشت
گرفتم ساغری پر خون دل دست
خیال باطل اما خوش وصالش
چو بیدار آمدم آتش گرفت دشت
۳ روز پیش، شنبه
بهنام دیناری
نوشتم نامه ای بی رفت و برگشت گرفتم ساغری پر خون دل دست خیال باطل اما خوش وصالش چو بیدار آمدم آتش گرفت دشت
درود و احترام جناب دیناری برادر عزیزم🌹
۲ روز پیش، یکشنبه
مجتبی حیدری
درود و احترام جناب دیناری برادر عزیزم🌹
عرض ادب دست فرهیخته جناب حیدری عزیز
۵ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خواریِ ما و ذلت؟ هیهات مناالذله
از قهر این جماعت، هیهات مناالذله

مجتبی حیدری🌹🙏
به جنگ با دلم رفتی و با خود لشگر آوردی
به میدان یک سلاح از آن دو چشمان تر آوردی

صدای ناله شیپور جنگ از تو، نوای صلح از بنده
نگارا از خرِ شیطان بیا پائین که شورش را در آوردی

مجتبی حیدری🌹
ای دوست این زمانه با ما وفا ندارد
بیگانه جای خود، وه، هیچ آشنا ندارد
تکرار این خطاها، از غفلت من و توست
بگذار درب دیزی، گربه حیا ندارد

مجتبی حیدری🌹
همرنگ جماعت نشو، رسواشو و انگشت نما شو
این پیروی از راه غلط را تو غلط دان و سوا شو

یک قرن عقب بوده و دنبال هم هستند، تو اما
با عقل وخرد آینه ی قدرت بی چون و چرا شو

مجتبی حیدری🌹
خدا مارا رها گرداند از وادی ای کاشش
از این دنیای بی رحم و اراذل ها و اوباشش

جهانش با چه خوشرویی پذیرایی ما کرده
دهانم سوخت با آنکه نخوردم هرگز از آشش

از آن بیگانه با الفت، از آن بت گفتگو دارم
نمودم ساده لوحانه خیالم خوش بکنکاشش

میان موج افکارم چه شورش ها به پا گشته
در آورده دمار از روزگارم خُلقِ عیاشش

دلم بگرفته ناجور ... دیدن ادامه ›› از عروسک های پر فتنه
دهد پرودگارم از عدالت مزد و پاداشش

جوانی را فدا کردم به پای ناز بسیارش
نیامد ذره ایی اما به چشم کور خفاشش

منم بی بهره از الطاف اقیانوس آغوشش
من آن زخم به زیردست سنگینِ نمکپاشش

من مغرور از خودراضیِ چابک قلم را بین
شدم افتاده بر خاکی میان راه کفاشش

خدایا نقش او در من مثال زور افیون است
منم معتاد وافوری وابسته به خشاخشش

عروس حجله ی شادی ده این دلکده باشد
کنارش تازه دامادم دوچشمم نذرُ شاباشش

نه لب دارم دعاگویش، نه نفرینش توانم کرد
فقط آنقدر میگویم که ناز شستِ نقاشش
جانم به فدای حق تعالی
مشعوفِ شفای حق تعالی
تسلیم به سرنوشت خویشم
راضی به رضای حق تعالی

مجتبی حیدری🌹
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
دل قرص محبت خدایم
راضی به رضای کردگارم
تسلیم کنم تمام خود را
غیر از رخ او ماه ندارم
مجتبی حیدری
درود و احترام جناب دیناری بزرگوار🙏🌱ارادتمندم
سلام جناب حیدری عزیز
بهنام دیناری
سلام جناب حیدری عزیز
ارادتمند🌹🙏
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شب است و بس ستاره در کنار ماه بیدارند
تو ای هفت آسمان من، بخواب اکنون، شبت آرام

مجتبی حیدری🌹
قسم این بار به هفتاد و دوتن، گر که قبولش داری
مردمان شهر من هفصد و هفتاد و دو ملت بودند

مجتبی حیدری🌹🌱
تو بیا با کمک هم غصه را دفن کنیم
وقت و تعیین مکان و راه و چاهش با من

مجتبی حیدری🌹
اشک مادر به دوچشم، طفل جدا می گرید
زار می بارد اگر اَبر، به ولله خدا می گرید

مجتبی حیدری🌹
دنیوی گر غرق در مشکل شدی
شکوه کمتر کن که خود غافل شدی

مجتبی حیدری🌹
لبخند زنم زیر لحد تا به قیامت
بر آنکه بریزد به سرم اشک ندامت
مجتبی حیدری🌹

امید است که دیدار نیفتد به قیامت
آشنایم با همه فوت و فن کوزه گری
"قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری"

مجتبی حیدری🌹
آن بی وفا چه آسان رفته است از بر ما
با رفتنش رسیده پایان دفتر ما
ذوقی اگر مرا بود از شوق بودنش بود
بیچاره این دل من، از بعد او نیاسود

مجتبی حیدری🌹
حسین چیانی این را خواند
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متهم کردی مرا کاندر رکب کوشیده ام
خود تقلب پس چرا در آزمونت میزنی؟


مجتبی حیدری🌹
حال من حال همان کشور قحطی زده ای است
که سر لطف سران جنگ هم آنجا برسد

مجتبی حیدری🌹
 

زمینه‌های فعالیت

شعر و ادبیات

تماس‌ها

mojtabaheydari708@gmail.com
09304016120