در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حجت بقایی: شعر: ساختمانی با شیشه‌های خاطره _{--}_- پنجره‌ها پرده‌های نورِ ب
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:19:15
شعر: ساختمانی با شیشه‌های خاطره
---

پنجره‌ها
پرده‌های نورِ بی‌پایان
ساختمانی که انگار نفس می‌کشید
در هر گوشه‌اش
صدای زندگی بود
از همان صبح‌های زود
که سایه‌ی درخت‌ها
بر کف محوطه جام جم می‌افتاد
تا شب‌هایی که چراغ‌ها
قصه‌ی تمام روز را زمزمه می‌کردند
از ... دیدن ادامه ›› شبکه خبر
هر بار تو را می‌دیدم
حس می‌کردم
یک تکه از من
روی صفحه پخش می‌شود
از ساختمان دوبله
بی‌آنکه حرفی بزنم
برایت چشمکی می‌فرستادم
و طبقه‌به‌طبقه‌ی ساختمان سیما
رازهایی از دلتنگی تو را
بی‌صدا با دیوارها تقسیم می‌کردم
پله‌ها را آن‌قدر بالا و پایین رفتم
که رد قدم‌هایم
روی آسفالتِ راهروها ماند
نه برای کسی
فقط برای خودم و تو
که بفهمی
چقدر بی‌صدا عاشقت شدم
ساختمان رویاهای من
حتی
بوی آن راهروها را
هنوز هم یادم هست
هم همه پخش اخبار
انتظار برای تایید نوارهایم
صدای درهای اتاق‌ فنی
نگاه سرد آسانسورهایی که
فقط من می‌فهمیدم
چقدر با همه چیزشان گرم‌اند
گاهی میان ضبط‌های رادیویی
یک لحظه
فقط یک لحظه
به پنجره‌های تو نگاه می‌کردم
و جان می‌گرفت دوباره دلم
مثل کسی که بعد از ماه‌ها
خانه‌ی کودکی‌اش را می‌بیند
تو فقط یک ساختمان نبودی
تو تکه‌ای از من بودی
که حالا
هرجا بروم
جای خالی‌ات
کنج سینه‌ام
می‌سوزد
و وقتی گفتند
دیگر نیستی
وقتی صدای فروریختنت را شنیدم
نه زلزله آمده بود
نه جنگ
فقط قلبی که در دل تهران می‌تپید
خاموش شد
تو هنوز در منی
با همه‌ی نورها و راهروها و صداهایت
و من هنوز
پای آن پنجره‌ی خیالی
ایستاده‌ام


(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه، خبرنگار اسبق واحدمرکزی خبر)
+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید