در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سامان فرهنگ | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:58:30
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
این نمایش نیست؛ گاهی نقاشی است و گاهی سینما و گاهی هم یک مستند عریان.متن نمایش راه خود را میرود.. صحنه و آکسسوآر راه خود و بازی هم همین طور؛ اما این انشقاق نیست هر مدیدم به موازات هم پیش میروند ولی در ذهن ما مخلوط میشوند و تازه بعد بیرون امدن از سالن کنار هم شکل میگیرند.

این نقاشی با تیاتر شاید از علاقه صابرابر به هنرهای تجسمی میاید.
او دائم با تماشاگران آشنایی زدایی میکند.. مخاطب را به واقعیت دعوتت میکند به حقیقت نه جادو تیاتر‌.

می توانی چشمت را ببندید و از تک گویی لذت ببری یا هدفنی بزاری و فقط لذت بصری بببینی بله این نمایش فقط تئاتر نیست


ذات هنر به عدم ایستایی, طغیانی بودن، استحاله و دگرگونی وابسته است و زمان محدودیت آن است؛ هر هنرمندی که بخواهد دست آوردش را در این میان و روند برجسته و فیریز کند محکوم به شکست است. قرمز مستند گونه اما به واقع هنرمندانه بخشی از تاریخ هنر هنرهای تجسمی را پیش چشم ما جراحی میکند پر خون و زخم. ریتم کار و بازی ها بالا پایین دارد، تقابل دارد، تایید و تکذیب دارد، دنباله روی و دنبال شوندگی دارد درست مانند جنش های هنری.

پ ن: مرا نه کار کردن موبایل کنار دستی ام، نه صندلی های نیمه راحت سالن ها به اندازه خنده های هیستریک و بلند و بی موقع یک تماشاگر آزار نمیده و همیشه یک یا دو مورد از این افراد در سالن حضور دارند. در اوج یک نمایش حتی تراژیک و درام با چنان فشار و اجباری قهقه میزنن که شالوده بازی بازیگران و حس و حال تماشاگران را دو شقه میکند.
خلق یک اثر هنری آن هم در سبک سورئال به خودی خود تبعاتی برای کج فهمی، نامفهومی، بیان و ارتباط سخت با مخاطب را دارد؛ در این نمایش تکنیک های کارگردانی (فاصله گذاری و تعویض صحنه جلو چشم تماشاگر) بیش از بیش به این عدم ارتباط با مخاطب افزوده. از نظر غنای بصری، طراحی لباس و بازی بخصوص در نقش اول (خسرو) تلاش های خوبی شده اما این اثر در انتقال قصه و معناپروی در مراحل ابتدایی مانده است که بخشی از آن شالوده و معلول سبک آن است.
بی پدر جدالی بین اروس و تاناتوس: اروس (غریزه زندگی): نیروی ذاتی برای بقا، تولید مثل، لذت، و خلاقیت. شامل رفتارهایی مثل عشق، جستجوی غذا، و فعالیت‌های سازنده. هدفش حفظ حیات و پیوند اجتماعی است.تاناتوس (غریزه مرگ): نیروی ذاتی مرتبط با پرخاشگری، تخریب، و گرایش به مرگ یا آرامش مطلق. شامل رفتارهایی مثل خشونت، خودتخریبی، یا انزوا. این نمایش به ما می‌فهماند که غریزه قابلیت چکش خوری,ترانسفورماسیون و دگرگونی را ندارد. ذات بشر و حیوان همان است فقط فرهنگ و رسوم و قوانین ماسکی از تغییر به آن زده.


این نمایش از نظر فرم به غایت کم نظیراست؛ همیشه گفته میشه که طراحی صحنه و لباس و آکساسوآر در خدمت متن و بازیگری است، اما این بار متن و بازی در خدمت صحنه بود و بس‌. گویی متن به هدف و برای این نوع از فرم اجرا نوشته شده بود. موقیت های طنز گونه این نمایش لبه ی ابتذال راه میرود اما درون ابتذال و سطحی گرایی نمی افتد. در مجموع این جور آثار توان کشاندن مخاطب عام را به سالن های تیاتر دارد.
روان ما مثل یک سمفونی است که تروماها و تجربه زیستِ ما میتواند آن را از کوک خارج کند.

هارشدگی، طغیان ناخودآگاه آدمی است که در بازی قلدور و قربانی به تعادل سمفونی ناخودآگاه خود میرسد.
در واقع ما به دیدن یک تیاتر نیامده ایم این نمایش یک جلسه تراپی است همانجا که رهبر ارکستر/چارلی میگوید [ نفس عمیق بکشید و تصور کنین...] بله این یک برون ریزی و درمان دسته جمعی است. جمشید به علت گوناگون از جمله جامعه دیکتاتوری( قدرتمندی افراطی) دچار پارانویا و عدم تعادل وجه فرمانبردار و فرمانده روان خود شده به طغیان و هارشدگی برمیخیزد تا این روان رنجوری را به تعادل برساند، ما در این نمایش با شش شخصیت متفاوت و مجزا سروکار نداریم!! فقط جمشید/ امین اسفندیار است و پنج وجه دیگر او‌.‌.‌.بدین گونه:

زن/ماهور الوند: نماد وجه قلدری/شکنجه گر/دیکاتوری ... دیدن ادامه ›› او
ایرج/ایمان صیادبرهانی: نماد وجه قربانی/ طرد شده او
رهبر ارکستر/چارلی: نماینده ناخودآگاه فرمانده او
دو اجرا گر هم مکانسیم  اجرایی این ناخوداگاه هستند.

هماطور که شالوده نظریات فروید می گوید فانتزی ها و اعمال جنسی آدمی آینه ای است از تجربه زیسته او که فقط در رختخواب و خصوصی ترین اعمال‌ انسان بروز پیدا می کند. حال جمشید آن را جلو چشم ما عریان میکند همانجا که رو به تماشاچیان می گوید: [ بین همه دارن میبینن...].

جمشید/ امین اسفندیار باید بین وجه همیشه قربانی و ترسو و فرمانبردار (ایرج/ایمان صیادبرهانی ) خود و وجه شکنجره گر سلطه جو خود( زن/ماهورالوند) یکی را انتخاب کند به واقع او با کشتن جنبه قربانی شونده خود این آرامش و  تعادل را رقم میزند همانجا که زن و مرد(او) فندک را به تقارن جلوی صورت هم میگیرند؛ حال دیگر جمشید قربانی نیست او هم در برابر نفس شکنجه گر خود قد علم کرده‌.. این تعادل با اسپات لایتی تاکید می شود؛ و زن/ماهور/وجه سلطه گر او احساس سبکی میکند.

پ. ن: ایمان صیادبرهانی آنقدر اگزجره بازی میکنه که حتا در دور خوانی و تمرین اولیه نمایش هم اکت های شتابی و امضا خودش رو داره:)

در مورد کارگردانی و صحنه و تکنیک اجرامیشه ساعت ها صحبت کرد اما استفاده از دوربین و ویدو و استفاده از کلوز آپ کمک میکرد اعماق این شخصیت/وجه های گوناگون جمشید را
بهتره کشف کنیم.


از دیدگاه روانشناسی، فانتزی‌های مرتبط با تابعیت و تحقیر می‌توانند به عنوان راهی برای کاوش و مدیریت احساسات پیچیده مرتبط با قدرت و آسیب‌پذیری دیده شوند. برخی افراد ممکن است از تصور خود در نقش تابع لذت ببرند، زیرا این امر به آن‌ها اجازه می‌دهد تا احساسات بی‌قدرتی را در یک محیط کنترل‌شده تجربه کنند
وقتی دیالوگ را از تیاتر می گیریم یعنی از عنصر پایه و اصل نمایش بهره ای نمیبریم. پس اجزا دیگه تیاتر را باید انقد برجسته و با ظرافت به کار برد تا کمبود آن یک عنصر موجز و اصلی را جبران کند. این نمایش در فرم و بازی این کار را به خوبی انجام داده بود اما از عنصر نور هیچ کمکی نگرفته بود همچنین موسیقی فقط در خدمت تمپو و کمک ضرباهنگ های بدن بازیگران بود و یک گام و ملودی در تمام طول نمایش پیش‌ می‌رفت چه صحنه حماسی چه ملودرام چه غم انگیز و مسرورانه. این نمایش گویی قصد داشت بگوید هنر ورزش زورخانه ای ایران خود یک شاخه از تیاتر است خود یک مدیوم گویا و بیانی از نمایش است.. کروگرافی حرکات مردان بسیار موزون، هماهنگ و قرینه بود اما در مورد بازیگران زن کمی روبه بی نظمی و لودگی می‌رفت. ( حتمن هدفی در پس آن بوده که من متوجه آن نشدم) در مجموع من این نمایش را یه تیاتر فیزیکال می دانم که در پس آن قصه ای را هم می توان یافت.
تروما؛ از تعادل خارج شدن اید، ایگو، سوپرایگو در نمایش فردا

در واقع این نمایش در زیرساخت بیناگر ضمیرناخودآگاه انسان در ذهن ( اتاق شیشه ای) آدمی است و هر سه بازیگر در واقع یک نفر، آن هم نماینده شخصیت فرویدی هستند.

برای روشن شدن این موضوع باید تعریفی از هر ضمیر اید، ایگو، سوپرایگو بیان کرده و مصداق تیاتری آن را در نمایش متذکر شویم.

اید/ بردار کوچک/ ایمان ... دیدن ادامه ›› صیاد برهانی:

ضمیراید با بازی ایمان صیاد برهانی را به آشوب یا به یک ظرفی جوشان از هیجانات تشبیه می‌کنید. اید مملو از انرژی‌ای است که از غرایز برمی‌خیزد ولی نظامی ندارد.  فقط بر آن است که نیازهای غریزی خود خوردن، آشامیدن ، نیاز جنسی را ارضا کند که تحت سلطه اصل لذت است ... همانجا که برادر کوچک/برهانی به کیک  خود قانع نیست و کیک بردار بزرگ را طلب میکند. یا جلوتر از پایان یافتن آذوقه غذایی اش نگران می شود..همانجا که ابزار علاقه میکند و حتا نیازهای اروتیکش را بی خجالت آشکار میسازد.. این ویژگی های ضمیر اید را حتا میشود در نوع بازی او دید بازیگوش، فورانی و بچه گانه. اید، بخش کاملا ناهشیار شخصیت ما هست.که با دنیای بیرون و واقعیت ارتباطی ندارد. واقعیت را نمی‌پذیرد.اید هیچ ارتباطی با دنیای بیرون ندارد و تجربه‌های زندگی انسان را درک نمی‌کند. همانجا که بردارکوچک/برهانی به بیرون از ذهن/ناخودآگاه/ درب پا می گذارد با واقعیت بیرونی رو به رو میشود ولی در آنی سراسیمه دوباره به درون می خزد.


ایگو/ برداربزرگ/سعید زارعی:
ضمیر ایگو با بازی سعید زارعی بخش بالغتر و منطقی تر شخصیت آدمی است. و سعی در کنترل اید دارد. همانجا که برادانه مصرانه از بردار کوچک میخواهد ادامه ندهند و از درب خارح بشوند. همانجا که والد گونه نگران کثیفی لباس تن بردارکوچکش می شود. ایگو با توجه به عرف جامعه، وجدان اخلاقی و ارزش ها شخصیت انسان را هدایت می کند در واقع در این نمایش ایگو/ برداربزرگ تصمیم گرفته به علت قبح قتل مادر آن لکه ننگ را پا کند. همانجا که مصرانه و پیاپی دنبال اجرا آزمایش است و وسایل را به کمدها برمیگرداند.


سوپرایگو/ مرد ماسک دار/ تماشاچیان:

سوپر ایگو  بخشی از ضمیری ما است که به شدت به ارزش‌ها و اصول اخلاقی جامعه اهمیت می‌دهد. این قسمت از شخصیت، اصول اخلاقی را از والدین، مربیان، و تجربیات خارجی فرا می‌گیرد و در نهایت به عنوان یک داور عمل می‌کند. در اینحا آن مرد ماسک دار که خود را با زدن ماسک از ناپاکی جهان مبرا می‌کند نماینده سوپرایگو است که می اید و این چرخه را به تکرار فرا میخواند زیرا این ضمیر به شدت به عقوبت گناه اعتقاد دارد.حاوی وجدان و تقاص است و از قضاوت ها می‌ترسد. قضاوتی که از قاضیان حاضر ( تماشاگران) نشات می‌گیرد.

این 3 بخش شخصیت همواره با هم در تبادل هستند. اگر تعادل بین تعامل این بخش ها به هم بخورد باعث ایجاد اختلال و ناسازگاری در فرد می شود.( تعادل بخشیدن وظیفه ایگو/برادربزرگ هست) اما در نمایش فردا اید/برهانی بر علیه ایگو/زارعی/بردار بزرگ طغیان میکند و  شاکله کل تئوری های فرویدی را میشکاند و ایگو رو مقابل واقعیت قرار میدهد...تا کی رفع روجوع ؟؟ تاکی پاک کردن گند کاریای من؟؟ ببین مادر را کشتم ..اره مادر کشتم.. چشتو باز کن... عکس را ببین.. آهای.. آهای ..انقد دنبال آدم خوبه بودن و اخلاق گرایی نباش داداش بزرگه! این چرخه تا بینهایت ادامه دارد چرا که در این عدم تعادل سوپرایگو/ چون زندانبانی دوربین به دست با ثبت جزیات این سیکل را به آغاز دعوت میکند. بله در ضمیر ناخودآگاه انسان هیچ چیز پاک نمیشود هیچ چیز.

پ.ن همیشه بازی ایمان صیاد برهانی برای من مانند شاقولی است برای انتخاب نمایش. چشم بسته او در آن باشد انتخابش می کنم و به غریزه/ ایده خود اطمیان می‌کنم. تا به امروز که جواب داده

بنده یک ترم روانشناسی خوانده ام اما به سرعت فهمیدم ذهن آدمی بسیار پیچیده تر از کشف است و من آدم آن نیستم و انصراف دادم پس هرگونه پوزش از فهم اشتباه مرا در این متن بپذیرید.
تفسیرتون و زاویه دیدتون جذاب کامل و جامع بود و به عنوان یک روانشناس از خوندن پستتون لذت بردم🙏🏻🌸
۳۰ آبان ۱۴۰۳
ممنونم از وقتی که گذاشتید. زیبا بود
۰۱ آذر ۱۴۰۳
امین اسفندیار
ممنونم از وقتی که گذاشتید. زیبا بود
پایدار باشید جناب اسفندیار، تیاتر ما به نمایش هایی اینچنین که پشتش ریسرچ و تفکر است نیاز دارد. بمانید برایمان.
۰۱ آذر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
طراحی صحنه، لایت و نوع اجرا برجسته و خلاقانه بود.
ابداع بیان و زبان جدید آن هم با بدن کار پیچیده است. این نمایش نقطه قوتش همین کروگرافی حرکات فیزیکال بود.
موازات سمفونی و هارمونی
ریتم و اکشن
تلفیق سینما و نقاشی
رقص و تئاتر
شعر و قافیه


این نمایش هنر بود در همه حالت هفتگانه اش
دکور این نمایش هم نقطه قوت کار بود هم میتونست پاشنه آشیل نمایش باشه. از جهت نوآوری و خلاقیت نقطه قوت و از ان جهت که دائم صحنه عوض میشد نقطه ضعف. چون فاصله گذاری اتفاق می افتاد و نخ ارتباطی تماشاچی قطع میشد.

در مجموع بازیگران بسیار مسلط بودند و کار قوی دیدم هرچند ترجیح میدادم زبان فارسی قدیم رو به امروزی تر رو در بیان ببینم.. چون شاید نسل جدیدم...ارتباط با این همه استعاره و سخن نغز برایم اندکی ثقیل بود
بزباش نمایشی بود از انسان های بز و گوسفند که در بند سنن و کلیشه ها خودساخته نسل به نسل اسیرند. و برای معبود تو بخوان حاکم یا شاید ذهن بسته خود زندگی را مردن میکنند.

اگر دنبال تفکر، کدگشایی، نه صرفن نمایشی زیر نافی و ساده و سطحی هستی... این کارو ببین.
اولن شوکه ام
دومن چرا در تیوال برچسب ژانر زده درام درحالی که طنزه
سومن غم نان ...
چهارمن موسیقی و ویدو آرت و به خصوص پوستر خوب بود
پنجمن شوکه ام
شیشمن آقای جبلی؟!!؟
هفتمن آخر نمایش نصف سالن پوکر فیس بودن: | نصف سالن لبخند رضایت، همون نصف دوم فروش این نمایش بیمه میکنه
هشتمن برای بار اول به تیاتر بین های حرفیه ای، دغدغه من، توقع مند از آقای جبلی این نمایش رو پیشنهاد نمیدم عوضش پیشنهاد میدم به جای این نمایش فیلم خواب سفید رو اگه ندیدن ببینند حتا دومرتبه!!
سامان جان به من خیلی ارتباطی نداره ولی شاید بهتر بود جای این همه اشتباه نگارشی و زبانی از یک تا هشت عدد و خط تیره می‌گذاشتی🙏🏻🙏🏻🌹🌹
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
امیرمسعود فدائی
سامان جان به من خیلی ارتباطی نداره ولی شاید بهتر بود جای این همه اشتباه نگارشی و زبانی از یک تا هشت عدد و خط تیره می‌گذاشتی🙏🏻🙏🏻🌹🌹
اولن، قطعن من به جا تنوین عربی و ی حتی ... از حروف فارسی استفاده میکنم..حالا شما اسمش غلط نگارشی بگذارین. دومن همان طور که خود در اول نطرتون اشاره کردین به شما ارتباط نداره که کسی از کلمه استفاده کنه برای بیان جملاتش یا عدد وخط تیره.
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اینکه نمایش قصه گو باشه دارای خط داستانی منسجم ولی در عین حال با پرش کارکتری کات های زمانی و مکانی بده کاره سختیه. که این نمایش خوب از پسش برآمده. ریتم و پیرنگ و بازی ها خوب بود..اما خوب تر موضوع بکر و دست نخوره نمایش بود.
بسیار سپاسگزارم از دقت تان
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
خیلی‌ممنونم از لطف شما و بیشتر ممنونم که اینقدر موشکافانه و دقیق ما رو به تماشا نشستید.
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یه کار فیزیکال و پره جزیات، قابل تامل بود و لذت بخش
بعضی تیاترا انگار خوده خوده کارن..انگار اگه جزئی از ابعداد و جنبه ایش یه کوچلو فرق کنه کل شالوده کار از شکل می افتن این تاترا در تموم زاویه ها خوبن..و کار خوب درامده..گوریل این اثر از اون دست کاراست..نمیدونم پازلی که من از رفتن به تاتر تو ذهنم گم کردم تمامن با این جور نمایش ها خوب میخوره.و جور میشه
تاتر فاخر و هنر برای هنر در عین حال قصه گو قابل فهم و عامه!
ترکیب کارگردانی سیال و مدرن با متنی اکسپرسیونیت با پایه ارسطویی وکلاسیک( دارای مقدمه.میانه اوج و پایان مشخص)
قصه تلخ اما شیرین و لذت بخش
فرمالیستی کار تو ذوق نمیزد ..قصه رو هلاک نمیکرد .
جوری ایرانیزه شده بود که باید باشه
طراحی صحنه کاربردی.
خلاصه سلیقه من بود و من لذت بردم
سحرناز قاسم نژاد و محمدرضا این را خواندند
Amir Mohamad و عماد زارعی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد مدتها این نمایش عالی مجبورم کرد با جرات تمام به همه پیشنهاد کنم به تماشا این اثر بروند.حتمن حتمن..
تو هیاهوی نمایشهای با بازیگران چهره و گرون که فقط بازاری است این نمایش قشنگ دیدن داره توصیه میشه به کسانی که واقعن دنبال مفهوم تاتر ناب و غیر گیشه اند بسیار دلنشین بود..فقط اگه کسی از عوامل یا دوستی اسم موزیکایی که بین پردها پخش میشد معرفی کنه ..خسته نباشی به گروه نمایش
یه جا خوندم رسالت هنر اگاهی و پیامبریست این تئاتر تمام این رسالت به نحو عالی انجام داد کاش خانوم بیان بعد از کسب منفعت مادی این نمایش رو به صورت سی دی و رایگان و در محیط مجازی پخش کنن..این نمایش به طور بی سابقه در مورد این قشر از جامعه اگهی رسانی میکنه .
باور کنید کوتاه کردن نمایش لذت ان را دوچندان میکند

نیم ساعت اخر ملال اور گذشت

حیفه این نمایش که خستگی از ارزشش کم کنه
شروین توتونچی، ذوق زده و بهنام شایسته این را خواندند
نیلوفر ثانی و یاسر امیری این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید