یک داستان واقعی...
در ساعت 6:15 عصر دیروز 1401.04.05 در سالن شهرزاد بودم و 15 دقیقه از بسته شدن سالنها گذشته بود ،
صدای همهمه ای پشت درب سالن شماره یک (محل اجرای بک تو بک ) توجه من را جلب کرد
چند نفری یک آقای جوان قد بلند که جلوی موهایش هم تقریبا ریخته بود و شنیدم که آقا محمد صدایش می کردند را دوره کرده بودند که چرا درب سالن شماره یک بسته شده و اجازه ورود نمی دهند و ایشان هم داشتند توضیح می داند که برای این نمایش امکان اجازه دادن ورود بعد از اجرا را ندارد !!!
دو تن از تماشاچیها که همراه هم بودند بیشتر از همه معترض و عصبانی بودن که پول داده اند و حالا یکم دیر شده و باید داخل بروند و ....
(مشخصاتشان را می نویسم تا اگر این مطلب به چشمشان آمد دقیقا بدانند وقتی در سالن ها مورد اذیت تماشاچی نما قرار می گیریم این دو نفر چکیده ای از رفتار زشت این قماش هستد ، خانم با قدی حدود 1.65 سانت موی بور مانتوی روشن و شلوار سندبادی کرم رنگ و آقا با قدی حدود 1.75 سانت و شلوار جین آبی و تی شرت آبی و موهای بسیار بلند لخت که از پشت بسته بودند و ریشی نسبتا
... دیدن ادامه ››
بلند و فر)
بسیار شاکی و عصبانی و حق به جانب اصرار به ورود داشتند
خلاصه اون آقای محمد نام از آنها جدا شد و جمعیت معترض به سمت خانمی که در سالن بودند و نسبتا میان سال رفته و ایشان را دوره کردند و همان اعتراضات را بیان کردند و آن خانم جواب جالبی به جمع خواهان ورود به سالن شماره یک دادند :
فرمودند سالن شماره یک را به هیچ عنوان نمی توانیم اجازه ورود بعد از اجرا بدهیم،
کارگردان نمایش بک تو بک شدیدا مخالف این کار است
ولی الان چندتا اجرای دیگر هم وجود دارد که چند دقیقه ای بیشتر نیست که شروع شده اند و هر کدام را که بخواهید می توانم به سالن اجرا واردتان کنم!!!!!
و چند نفری با ایشان به سمت درب سالن هم جوار سالن یک حرکت کردند برای استفاده از این پیشنهاد !!!!!!!!!!!!!!
اینجا یه اتفاقی افتاد که اوج بیشعوری یک نفر و اوج اقتدار یک کارگردان را در کنار هم شاهد بودم
اون آقای مو بلند دید همه حواسها به سمت خانم میان سال معطوف است از فرصت استفاده کرد و طناب قرمز رنگ جلوی درب سالن شماره یک که به معنای ورود ممنوع بود را رد کرد و سریع وارد سالن شد
از پشت سر من یک آقای لاغر اندام با قد متوسط متمایل به کوتاه با عصبانیت به سمت درب سالن رفت و طناب قرمز را سر جایش گذاشت و گفت:
این کی بود که رفت داخل ، خانم مو بور با جدیت تمام گفتند همراه من بود چطور ؟؟؟!!!!!!!
هنوز حرف خانم تموم نشده بود که
درب سالن باز شد و سرکار خانمی که فکر می کنم از گروه تولید بودند بیرون آمدند و با عصبانیت گفتند کی اجازه داده تماشاچی بیاد داخل ؟؟؟
اون آقا محمد سریع خودش را رساند و با عذرخواهی که خودش اومد و ما نبودیم و ببخشید وارد سالن شد و با راهنمایی اون سرکارخانم آقای مو بلند را به بیرون سالن هدایت کرد ، من حتی شرم را در صورتش ندیدم !
باورتان می شود من که هنوز هضمش برایم سنگین است بیرون کردن این آقا را از سالن .
به آن آقای قد متوسط عصبانی گفتم واقعا به شما تبریک می گویم بابت همچین رفتاری و حمایت از حقوق عزیزانی که سر وقت به سالن ورود کرده اند ، با برافروختگی گفتند مجبور بودیم چون کارگردان نمایش دستمان را بسته است
اینم جالب بود، مجبور بودند ، مجبوووور
بعدا متوجه شدم فامیل ایشان جعفری است
گفتند برادرشان انگار صاحب مجموعه شهرزاد است
کاش همه کارگردانها اینگونه سخت می گرفتند برای دفاع از حقوق تماشاچیهای وقت شناس
درود بر شما جناب سجاد افشاریان