در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
به آگاهی می‌رسد تیوال به دلیل ارتقای زیرساخت و سرورها از ساعت ۲۴ امشب پنج‌شنبه ۱ خردادماه، به مدت شش ساعت در دسترس نخواهد بود.
تیوال سریال ایرانی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:43:08
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
جان‌سخت؛ ققنوسی که از دل خاکستر برخاست اما بال‌هایش زخمی بود.....

سریال جان‌سخت به نویسندگی و کارگردانی مصطفی تقی‌زاده، اثری است که با تمام کاستی‌ها، یک سر و گردن از تولیدات تلویزیونی این سال‌ها جلوتر ایستاده است. اثری که از همان نخستین اپیزود، با مرگ جنجالی و شوکه‌کننده‌ی وحید، مخاطب را به یک چرخ‌و‌فلک پرهیجان از تعلیق، دلهره، ترس، امید و سقوط دعوت می‌کند. برخلاف بسیاری از آثار آبدوغ‌خیاری و بی‌محتوایی که امروزه با بسته‌بندی‌های پرزرق‌وبرق عرضه می‌شوند، جان‌سخت داستان داشت، روایت داشت، قصه‌گویی بلد بود. اثر، نه اسیر سانتی‌مانتالیسم تکراری شد، نه در دام شعارهای پوسیده گرفتار گشت. اما با این همه، هر ققنوسی هم که برخیزد، اگر مشاور نداشته باشد، با بال‌های ناقص نمی‌تواند به اوج پرواز کند.
در ستایش اثر، پیش از هرچیز باید کلاه از سر برداشت برای بازیگران، حتی آنان که تنها یک سکانس کوتاه بر پرده بودند. مجتبی پیرزاده در نقش اشکان، جان‌سخت حقیقی این روایت، چنان درخشید که بی‌اغراق می‌توان او را یکی از بازیگران نسل طلایی آینده‌ی سینمای ایران دانست. آن‌گونه در نقش فرورفت که در هر قطره‌اش، اندوه، زخم، رفاقت، مرگ، عشق، ناتوانی، زنده‌ماندن و سوختن فریاد می‌زد. اشکان، انسانی‌ست که زندگی برایش جهنم را به زمین کشید؛ دوستش را پای چوبه‌ی دار دید، محبوبش را از دست داد، خودش به لبه‌ی مرگ رفت و از آن سو بازگشت. او قربانی بود و شاهد. شکننده بود و مقاوم. و این ترکیب متناقض، اشکان را از یک شخصیت ساده به نمادی پیچیده از دردهای خاموش نسلی بی‌پناه بدل کرد. جا دارد از بازی خوب خانم الناز حبیبی تقدیرو تشکر کنم، که معشوقه ای بی مثال بودند، ... دیدن ادامه ›› قابل ستایش و ستودنی که عشق را به زیبایی هرچه تمام تر به ما یادآوری کردند.
اما این شاهکار تصویری، در ساختار دراماتیک خود، از نداشتن مشاور حقوقی و پلیسی رنج برد. مهم‌ترین باگ فیلمنامه، سکوت غیرمنطقی پلیس و نبود هرگونه پیگیری قانونی در نقاط حیاتی داستان بود. چگونه است که قتل وحید، با آن سطح خشونت و تأثیرگذاری، بدون هیچ حضور ملموس نیروی انتظامی رها می‌شود، مثلا چرا پلیس در مورد نحوه قتل وحید نه از دوستان فرزاد و نه از دوستان وحید هیج بازجویی نمیکند؟ فقط در یک سکانس بازجو از دوستان فرزاد سراغ فرزادو میگیرد.
چرا در ماجرای قشم، پس از مرگ دلخراش حمید و شایان و مجروحیت هولناک نگار، هیچ ردی از پلیس نمی‌بینیم؟ حتی یک بازجویی ساده؟ هیچ وکیلی، هیچ قاضی‌ای، هیچ پرونده‌ای؟ مخاطب، مدام در ذهنش این سوالات را مرور می‌کرد و بی‌پاسخ می‌ماند:
چرا پلیس از دوستان وحید بازجویی نکرد؟
چرا فرزاد وکیل نداشت؟
چرا وقتی اشکان از کما به هوش آمد، هیچ مقام قضایی یا پلیسی از او نخواست ماجرا را شرح دهد؟
چرا پدر نگار نپرسید چه بر سر دخترم آمد؟
مگر نه آنکه در جنوب شهر، فرزند تنها سرمایه‌ی زندگی است؟ چرا پدر اشکان، با آن همه درهم‌شکستگی، سکوت کرد؟
چرا وقتی اتفاقات قشم به انتها رسید شهرام که همیشه تو خونه خودش بود یک پرستار داشت و همسر و برادر زنش پیگیرش بودن حافظشو بدست بیاره یک دقیقه به حال خودش نمیذاشتند، چطور شد یهو تنها فرستادنش شمال؟ یک هو همسر و برادر زن ناگهان از قصه محو شدند؟
این پرسش‌ها نه برای زخم زدن، که برای حفظ باورپذیری یک جهان روایی مطرح می‌شود. زیرا زمانی‌که یک روایت اجتماعی به لایه‌ی جنایی و حقوقی ورود می‌کند، بی‌توجهی به سازوکارهای حقوقی، اعتماد مخاطب را خدشه‌دار می‌کند.
با این‌همه، سریال از نیمه‌ی راه، خصوصاً از قسمت سیزدهم به بعد، به ناگهان جان می‌گیرد. هر قسمت، یک انفجار تازه، یک راز، یک گره، یک خیانت. سازندگان نشان دادند که از بازی با انتظارات مخاطب و ایجاد شوک‌های احساسی و ذهنی، به‌خوبی آگاهند. هرچند گاهی در چیدمان و پرداخت برخی گره‌ها شتاب‌زده عمل کردند، اما در حفظ ریتم و تعلیق، قابل ستایش بودند. شروع، میانه و پایان داشتند. سیر قوس شخصیت‌ها معنادار بود. و در نهایت، داستان به فرجام رسید. این همان چیزی‌ست که این روزها کمتر در سریال‌های ایرانی می‌بینیم.
در کنار همه‌ی نقدها، باید حقیقتی را با صراحت نوشت: جان‌سخت، پس از پوست شیر، یکی از معدود سریال‌هایی‌ست که جان دارد. سریال است. سینماست. بازی است. و درد دارد. اگر در فصل بعدی (در صورت ساخته شدن)، سازندگان مشاوران قوی حقوقی، قضایی و پلیسی به کار بگیرند و این باگ اساسی را ترمیم کنند، می‌توان از جان‌سخت به عنوان یکی از سنگ‌بنای‌های جدید روایت مدرن اجتماعی/جنایی در ایران یاد کرد.
در تار و پود «جان‌سخت»، آن‌گاه که خون بر خاک می‌ریزد و مرگ در کمینِ هر نگاه کم‌فروغی ایستاده، شعله‌ای خاموش‌نشدنی به نام رفاقت، چون فانوسی در دل طوفان، روشنی می‌پاشد. رفاقتی که میان اشکان و فرزاد، شایان و حمید و نگار جریان دارد، از جنس پیمان‌های ناگسستنی کوچه‌های جنوب شهر است؛ عهدی نه بر کاغذ، که بر زخم‌های تن، بر اشک‌های بی‌صدا و بر سکوت‌های سنگین بسته شده. این رفاقت نه تظاهر است، نه شعار؛ حقیقتی است تلخ و شیرین، که در برابر مرگ می‌ایستد، در دل زندان معنا می‌یابد و از دل خاک، دوباره قد می‌کشد. جان‌سخت، پیش از آنکه قصه‌ی بقا باشد، سرود دوستی‌هایی‌ست که از مرزهای عقل و منطق فراتر می‌روند و در آزمون‌های خون و خیانت و عشق، هنوز بوی انسانیت می‌دهند.
در پایان، باید ایستاد و گفت: این اشکان است که جان‌سخت بود. نه فقط در برابر گلوله و مرگ، که در برابر فراموشی، بی‌عدالتی، و بی‌پناهی. و این خود، در دنیایی که همه چیز به سادگی می‌میرد، یک پیروزی است. یک زنده‌ماندنِ درخشان.

مانا باشید
منتقد: هنرپرورتمیز🖋
محمد فروزنده و پیمان لسان این را خواندند
Mari MAM این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سریال آبان: فریادی در کویر ابتذال
سریال «آبان» با تمام سر و صدایی که به راه انداخت و پکیج رنگارنگی از سوپراستارهای VIP را به میدان آورد، در نهایت چیزی جز غبار رذالت بر چهره تلویزیون نماد، و به پایانی رسید که نه تنها مخاطب را راضی نکرد، بلکه طعم تلخی از پوچی، تحقیر شعور بیننده، و ابتذال محض را در ذهن‌ها باقی گذاشت. «آبان» نام زنی بود که قرار بود نماد جسارت و پیشرفت باشد، اما در روایت معیوب و فیلمنامه‌ای پر از باگ و تناقض، بدل شد به نماینده‌ی تمام آن چیزی که می‌توان «زوال شرافت» و «فروپاشی اخلاقی» نامید.
از همان قسمت‌های آغازین، مخاطب با زنی مواجه می‌شود که بی‌منطق، بی‌تدبیر و مغرور است. پروژه‌ای موهوم با عنوان هوش مصنوعی را علم می‌کند و میلیاردها بدهی بالا می‌آورد، اما هیچ‌گاه معلوم نمی‌شود این پروژه دقیقاً چه بود، به کجا رسید و چرا اساساً مطرح شد. تنها دستاورد این رؤیاپردازی کودکانه، فروپاشی خانواده، فدا شدن همسر و کودک و سقوط یک زن به ورطه‌ی تباهی است. به‌راستی که چرا؟ چرا هیچ‌گاه پاسخ روشنی به چرایی تصمیم‌های آبان داده نشد؟ چرا روایت تا این اندازه سرسری و بی‌مسئولیت نگارش شده است؟

آبان که در ابتدا زنی عاشق، مادر، همسر و کارآفرین معرفی می‌شود، ناگهان در میانه داستان چرخشی مضحک دارد و به دامان مردی پناه می‌برد که نه تنها ... دیدن ادامه ›› آتش‌بیار معرکه است، بلکه او را به زندان می‌اندازد، میان او و شوهرش جدایی می‌اندازد، و حتی با مهندسی یک قتل، زندگی را بر سرش آوار می‌کند. این مرد، «ثابت» نام دارد؛ مردی که در ذهن مخاطب چیزی نیست جز نماد اجبار، قدرت‌طلبی، و کثافت کاری. اما در عجیب‌ترین چرخش تاریخ سریال‌نویسی، آبان عاشق او می‌شود!

این دیگر عشق نیست، سقوط اخلاقی است. تصویری است آلوده و شرم‌آور از زنی که میان عشق و شهوت، میان وفاداری و منفعت، میان مادر بودن و «هرزگی مدرن»، دومی را برمی‌گزیند. وقتی همسر آبان، همان مردی که در تمام طول سریال استخوان زیر بار نامردی‌های آبان خرد می‌کند، از عشقش دست نمی‌کشد، از ناموسش دفاع می‌کند، از نزول خور پول قرض می‌گیرد، غلاده گردنش می اندازد، حاضر نمیشود با دوست دختر نزول خور همبستر شود، و به خاطر این کار دست و سرش شکسته میشود، قتل گردن می‌گیرد، پارکینگ آتش می‌زند، در شرکت دزدِ ناموسش آبدارچی می‌شود تا فقط نزدیک همسرش باشد، به خاطر کارهای آبان و ثابت دخترش دزدیه میشود، دستش میشکند و....مگر می‌توان او را «بی‌عرضه» نامید؟

اگر این مرد بی‌عرضه است، پس معنای «غیرت»، «تعهد» و «شرافت» چیست؟ در حالی که آبان، در بی‌شرمانه‌ترین شکل ممکن، شب‌ها را در خانه مردی دیگر می‌گذراند، به همسرش دروغ می‌گوید، کودک خود را از خود دور می‌کند چون "مزاحم" است، در مهمانی‌های شبانه با لباسی آراسته به «عاری از نجابت» شرکت می‌کند و آن را کاری «حرفه‌ای» می‌نامد. این است تصویر زنی مدرن؟ یا تحقیر زن و تقلیل زن بودن به لذت‌جویی و خیانت؟

تناقض‌ها در فیلمنامه آنقدر زیاد است که مخاطب مدام از خود می‌پرسد: آیا نویسنده خود از ابتدا تا پایان را مرور نکرده؟ یا به عمد با تحقیر مخاطب، خواسته داستانی «آبدوغ‌خیاری» را به عنوان درامی جدی بفروشد؟

چطور ممکن است زنی که از مردی متنفر است، با یک «دیالوگ کلیشه‌ای» مبنی بر اینکه "تو منو دیدی، ولی اون نه" همه‌چیز را فراموش کند؟ مردی که به زور، خیانت، تهدید، زندان و فریب او را تسخیر کرده، چگونه ناگهان معشوقه‌ای قابل بخشش می‌شود؟ اگر عشق قرار است در سایه تهدید و رعب شکل بگیرد، پس مفاهیمی چون اعتماد، همراهی، وفاداری و همدلی به چه درد می‌خورند؟

از طرف دیگر، شخصیت «ثابت» که در تمام طول سریال مظهر کثافت، فساد، دزدی ناموس و مافیای اقتصادی است، در دو قسمت پایانی به یکباره تبدیل می‌شود به مردی متحول، بخشنده، خیرخواه و فداکار. گویی نویسنده یادش رفته او چند قسمت پیش آبان را تهدید می‌کرد و با نقشه‌ی قتل، همسر آبان را از میدان به در کرد. در اوج وقاحت، آبان برای نجات ثابت از زندان، حاضر می‌شود از زن سابق مقتول بخواهد که علیه شوهر سابق مرده‌اش قسم دروغ بخورد! این فقط سقوط اخلاقی نیست، بلکه جنایتی است علیه شعور مخاطب.
کاملا معلومه آبان به خاطر مال و اموال ثابت عاشقش شد، وگرنه ثابت یه مرد بی عرضه بدبخت بود، مرد آلفا نبود، نمی تونست زنی رو عاشق خودش کنه، مگر به زور و اجبار و دزدی ناموس، ثابتی که حتی به معشوقه برادر خودشم رحم نکرد، حتی به برادرش رحم نکرد، آدما براش وسیله بودن. مردی بود که به قول دادفایر مردان ضعیف حقارتشون رو پشت ماشین های گرون قیمت و اموالشون پنهان میکنن. اینارو ازشون بگیری هیچی تیستند و توان هیچ کاری ندارند، اون وقت تو خونه ثابت اتاقی بود که یه کتابخانه تمام عیار بود! ثابت رو یه مرد روشن فکر، مدرن مطالعه گر و فهمیده نشون دادن. کسی که سرش تو کتاب و ادبیات باشه ناموس کسیو نمیدزده و زن کسیو به زور مال خودش نمیکنه..... کسی که اهل علم و ادب باشه..... نمیدونم شاید من اشتباه میکنم.
بگذریم.....
و داستان‌هایی که نیمه‌کاره رها شدند: پروژه‌ی آبان چه شد؟ همکارانش کجا رفتند؟ شریک بابک که بچه‌ی آبان را دزدید و باعث زندانی شدن ثابت شد، ناگهان دود شد و به هوا رفت؟ آبان که در ابتدا نخبه‌ی حوزه فناوری بود، چه شد که ناگهان معمار و دلال ساخت‌وساز شد؟

پایان سریال هم تقلیدی ضعیف از تراژدی‌های هندی بود. ثابت که ناگهان "به خود آمد"، دست از همه چیز کشید، توبه کرد، و در سکوتی شبه‌صوفیانه مُرد! مرگی که نه تأثیری داشت، نه پیام اخلاقی داشت، نه نتیجه‌گیری. آبان اما همچنان عاشق اوست، نه همسر وفادارش، نه پدر کودک‌شان.

سریال «آبان» چیزی نبود جز شکستن تمام ارزش‌هایی که یک سریال ایرانی می‌تواند نماینده آن باشد. زن را به موجودی سطحی، سوداگر، خائن و توجیه‌گر ابتذال بدل کرد، مرد را یا بی‌عرضه تصویر کرد یا هوس‌باز و خشن. خانواده را متلاشی و عشق را کالایی برای معامله نشان داد. این سریال نه جسور بود، نه پیشرو، نه مدرن. فقط فریادی بود از دل یک فیلمنامه‌ی سردرگم، برهوتی از معنا، و سخیف‌ترین شکل روایت درامی که ادعای متفاوت بودن داشت.

این سریال نماد فروپاشی استانداردها در نگارش فیلمنامه، سقوط اخلاق در روایت شخصیت زن، و توهینی آشکار به مخاطبی بود که تنها به امید حضور ستاره‌ها، تن به دیدن چند قسمت آن داد.

نه، «آبان» زن امروز نبود. «آبان» شبح ابتذالی بود که با لباسی شیک و نگاهی فریبنده، با تبر بر پیکر خانواده و شرافت و تعهد کوبید. این سریال را باید به خاطر سپرد، نه برای کیفیتش، بلکه برای اینکه بدانی سقوط تا کجا ممکن است ادامه پیدا کند وقتی داستان‌نویس و تهیه‌کننده، وجدان را از اثرشان حذف کنند.

در کل اگر این سریالو هرکی نبینه از همون تیتراژش میفهمه در مورد هرزگی یک زنِ، همون ماتیک سرخ نماد خیلی چیزهاست... این سریال منو بیشتر یاد سریال شهرزاد انداخت، اونجاهم شهرزاد مدام دست به دست میشد، هرفصل از آغوش یکی به آغوش دیگری کوچ میکرد، فصل اول ابتدای فصل با فرهاد بود بعد کوچ کرد تو آغوش قباد، فصل دوم از آغوش قباد کوچ کرد به آغوش فرهاد، در فصل سوم مجددا کوچ کرد به آغوش قباد....

در انتها باید گفت:
«آبان نه یک زن پیشرو بود، نه نماد آزادی زنانه، بلکه نماد سقوط یک انسان در باتلاق توهم، خیانت، خودشیفتگی و شهوت قدرت بود. این سریال نه‌تنها نتوانست مخاطب را با خود همراه کند، بلکه او را تحقیر کرد، و در نهایت آنچه از خود به‌جا گذاشت، نه یک اثر هنری ماندگار، بلکه نمایشی از پوچی، ابتذال و توهین به شعور مخاطب بود.»

منتقد: هنرپرورتمیز🖋
محمد فروزنده، آزاده چوبینه، Mari MAM و مهسا احسن این را خواندند
سحر بهروزیان این را دوست دارد
👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
۲۶ اردیبهشت
موفق و پیروز باشید
۲۶ اردیبهشت
حامد هنرپرورتمیز (honarparvar.tamiz)
آزاده چوبینه
موفق و پیروز باشید
ممنونم سپاس از محبتت🙏🍀
۵ روز پیش، شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هربار اسم آقای کاکاوند و مولویان رو توی این برگه میبینم تعجب میکنم.
امیرمسعود فدائی و نیلوفر ثانی این را خواندند
محمد فروزنده این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مریم مومن بدترین پلیری است که دیدم بی ادب و بدون هیچ فک، اما چون هبجانی بازی میکنه خیلی ها طرفدارانش هستند و متاسفانه سازندگان به سراغش میرن، این خانوم هم شهرو به هم میریزه هم خودرای و بازی افتضاحی داره، متاسفانه فصل دوم این مجموعه قشنگ هم حضور داشتن که من دیگه راغب به دیدن نبودم، حیف پلیرهای درجه یک که کنار بازی افتصاح این خانوم دیده نسدن
محمد فروزنده این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
Ali T (u.wefs6x)
درباره سریال نوبت لیلی i
متاسفم که دیر این نظر رو میزارم‌ ولی هرکس این پیامو میبینه یه لحظه هم تو دیدن این سریال تعلل نکنه ، خیلی پیچیدس و هرکسی نمیفهمش...
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به یاد ماندنی 💎
امیر مسعود این را خواند
محمد فروزنده این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سریالی منحصر به فرد، خوش ساخت و از همه نظر عالی 👌🏻
یاد این سریال بخیر.
خیلی دوستش دارم. دلم برای پوریا آذربایجانی چقدر تنگ شده است
مجید زارع زاده این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسیار مزخرف
همانند فیلم های هندی است
حیف ثانیه ای وقت برای این سریال مصرف شود

اخه چجور مادر به بچه وابسته است
بعد بچه تو خونه تنهاست مادر دنبال عشق عاشقی


پدر چقدر منفعل بی عرضه است

باز هم دختر بچه بی گناه چقدر متحمل فشار روانی شد

خانم آبان باهوش نابغه چطور بااین احمق ازدواج کرده؟

به ... دیدن ادامه ›› راحتی آدم کشته میشه و بخاطر پول نادیده گرفته میشه

دوست وکیل انگار کوزت این خانواده است....

هدیه کیه چیکار س اون وسط چی میگه!!!!


از خودم معذرت میخوام باز هم گول خوردم سریال ایرانی دیدم




شاهین (sh.f1374)
درباره سریال ازازیل i
سلام. سریال قشنگی است. و بازی بازیگران کم‌کاری چون سمیرا سیاح پس از سالها، بهناز نازی و کتانه افشاری نژاد برام نوستالژی هست...تیم بازیگران خوب هست اما هنوز به آن صورت از بازیگران بازی درخشانی گرفته نشده... فعلا تا پایان سریال نمی‌تونم نظر دقیقی بنویسم.
محمد فروزنده این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سارا (sara.sgz)
درباره سریال قورباغه i
کاش فصل دو داشت..چقدر کیف میده ریواچ کردنش حتی..جای این سبک ساخته ها و این حجم از خوش ساختی و بازی ها درجه ی یک واقعا تو سینمای ایران کمه..کاش این تیم دوباره کنار هم جمع بشن..چقدر صابر ابر خوبههههههههههه
محمد فروزنده و امیر مسعود این را خواندند
امیر ناصری و بهار قویدل این را دوست دارند
ریواچ!!!!😞😞😞😞
۲۵ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سریال فوق العاده ای بود.چندین بار با لذت تماشا کردم. اونقدر دیالوگ ماندگار داره که نمیتونم بگم کدومش بهتره.💖
امیر مسعود این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دختران کوچه غم اثرِ خیلی خطرناکی است. جدای از اینکه درامِ بدی دارد، ناشناخته، ناپخته و صرفاً با دیدگاهی به یک انقلابِ فرهنگی نظر انداخته که عاقبت آن سوژه دستِ رسانه‌های معاند دادن خواهد بود. علی جعفرآبادی به عنوان نویسنده و کارگردانِ فیلم نه درام خلق کرده و نه دیالوگ بلد است. تک‌گفته‌ای از دهانِ بازیگر این مثلاً سناریو خارج می‌شود که می‌گوید: فقط با یک زن می‌توان مرد را زمین زد و خراب کرد. این تک‌گفته نه شرعی است و نه دراماتیک. من شرعیات شناس نیستم و خُب قطعاً هم قضاوت را می‌گذارم با کسانی که روحانی هستند و روحانیت را می‌شناسند امّا از نظر دراماتیک این تک‌گفته نه سینمایی است و نه ادبی. مولف ثابت می‌کند روحانیت را نمی‌شناسد و مقامِ او را در حدِّ این تک‌گفته، که نوعی از نصیحتِ جاهلانه در خود دارد، تنزل داده. ما تا کی باید با نمایش مصرف مشروباتِ الکلی، سیگار و دخترانِ قبل از یک انقلابِ فرهنگی بیننده را با توجیهِ فرار رو به جلو فریب دهیم؟. این عینِ واپس‌گرایی است. اگر قرار بوده کنارِ روضه حضرت عباس، صدای کاباره بیاید اصلاً چرا فرهنگ ما یک انقلابِ تفکری را شامل شده؟ این سریال، در قسمتی که دیده‌ام، فارغ از یک سری شُبهاتِ فرهنگی و شرعیِ موجود، گرایشی به قبل از یک انقلابِ فکری و فرهنگی دارد که این چند سالِ اخیر بارها در سینما و شبکه نمایش خانگی دیده‌ایم و...
برای مطالعه‌ی متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.
https://farsnews.ir/alirafieivardanjani/1741032250611007563
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
واقعا سریال خوبی نبود، اذیت شدم با تماشا کردنش
محمد فروزنده این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عالی کاش ادامه داشت حیف که تموم شد واقعا حیف
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شیرین (shirinrokoi)
درباره سریال آبان i
بعضی از کارگردان ها بازی درخشان برخی بازیگران رو در تئاتر می بینند و اونا رو برای فیلم ها و سریال های سطح پایین خودشون میارن و نقش هایی بهشون میدن که چندین درجه از سطح توانایی های اون بازیگر پایین تره. بازیگر هم که دوست داره در کارهای شناخته تر شده ای بازی کنه می پذیره. ولی کاش بازیگران تئاتر برای ورود به فیلم و سریال کمی سخت گیر تر باشند.میر سعید مولویان درخشان در نمایش های نفرین قحطی زدگان و زندگی در تئاتر چرا باید در چنین نقش هایی بازی کنه؟ که حتی یک صدم توانایی بازیگر رو نشون نمیده؟ چرا باید در چنین سریالی با چنین فیلمنامه پر از ایراد و باگ بازی کنه؟ واقعا حیف از هنر بازیگری مولویان که در تئاتر دیدیم.
غم نان...
۲۶ بهمن ۱۴۰۳
کی میشه دست ناهنرمندان از هنر و سینمای کشور قطع بشه. واقعا متاسفم برای نویسندگان این سریال. پای جم تی وی بودین وقتی میخواستین طرح سریالو آماده کنین؟ حیف زمانی که برای چند قسمت دیدنش گذاشتم.
۰۲ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کلاهبرداری است همش درررووووووغ



حسین چیانی و شاهین ه این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نیلوفر (niloufardn)
درباره سریال تاسیان i
فضاسازی و شروع سریال عالی بود
واقعا جناب حمیدیان under rated هستن در هر نقشی میدرخشن
کارگردانی بی نظیر
همه چیز عالی بود از همین قسمت اول
خسته نباشید میگم🌺
امیر مسعود، سپهر و حسین چیانی این را خواندند
مریم علیپور این را دوست دارد
منم دیدم..خوشم اومد.. به نظر داستان تکراری داره ولی خب جالب بود.. فضاسازی ها و توجه به جزئیات دهه ۵۰ خیلی خوب بود.. یکم از بابت ورود کیارستمی و بیضایی در اون جلسه شب شعر و سخنرانیش نگرانم که ممکنه ربط پیدا کنه به چیزای دیگه، یا ربطش بدن،... که البته نمیدونم همین حرفارو واقعا بیضایی زده یا نه...
۲۳ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید