در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
به آگاهی می‌رسد تیوال به دلیل ارتقای زیرساخت و سرورها از ساعت ۲۴ امشب پنج‌شنبه ۱ خردادماه، به مدت شش ساعت در دسترس نخواهد بود.
تیوال | حامد هنرپرورتمیز درباره سریال جان سخت: جان‌سخت؛ ققنوسی که از دل خاکستر برخاست اما بال‌هایش زخمی بود..... س
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:43:04
جان‌سخت؛ ققنوسی که از دل خاکستر برخاست اما بال‌هایش زخمی بود.....

سریال جان‌سخت به نویسندگی و کارگردانی مصطفی تقی‌زاده، اثری است که با تمام کاستی‌ها، یک سر و گردن از تولیدات تلویزیونی این سال‌ها جلوتر ایستاده است. اثری که از همان نخستین اپیزود، با مرگ جنجالی و شوکه‌کننده‌ی وحید، مخاطب را به یک چرخ‌و‌فلک پرهیجان از تعلیق، دلهره، ترس، امید و سقوط دعوت می‌کند. برخلاف بسیاری از آثار آبدوغ‌خیاری و بی‌محتوایی که امروزه با بسته‌بندی‌های پرزرق‌وبرق عرضه می‌شوند، جان‌سخت داستان داشت، روایت داشت، قصه‌گویی بلد بود. اثر، نه اسیر سانتی‌مانتالیسم تکراری شد، نه در دام شعارهای پوسیده گرفتار گشت. اما با این همه، هر ققنوسی هم که برخیزد، اگر مشاور نداشته باشد، با بال‌های ناقص نمی‌تواند به اوج پرواز کند.
در ستایش اثر، پیش از هرچیز باید کلاه از سر برداشت برای بازیگران، حتی آنان که تنها یک سکانس کوتاه بر پرده بودند. مجتبی پیرزاده در نقش اشکان، جان‌سخت حقیقی این روایت، چنان درخشید که بی‌اغراق می‌توان او را یکی از بازیگران نسل طلایی آینده‌ی سینمای ایران دانست. آن‌گونه در نقش فرورفت که در هر قطره‌اش، اندوه، زخم، رفاقت، مرگ، عشق، ناتوانی، زنده‌ماندن و سوختن فریاد می‌زد. اشکان، انسانی‌ست که زندگی برایش جهنم را به زمین کشید؛ دوستش را پای چوبه‌ی دار دید، محبوبش را از دست داد، خودش به لبه‌ی مرگ رفت و از آن سو بازگشت. او قربانی بود و شاهد. شکننده بود و مقاوم. و این ترکیب متناقض، اشکان را از یک شخصیت ساده به نمادی پیچیده از دردهای خاموش نسلی بی‌پناه بدل کرد. جا دارد از بازی خوب خانم الناز حبیبی تقدیرو تشکر کنم، که معشوقه ای بی مثال بودند، ... دیدن ادامه ›› قابل ستایش و ستودنی که عشق را به زیبایی هرچه تمام تر به ما یادآوری کردند.
اما این شاهکار تصویری، در ساختار دراماتیک خود، از نداشتن مشاور حقوقی و پلیسی رنج برد. مهم‌ترین باگ فیلمنامه، سکوت غیرمنطقی پلیس و نبود هرگونه پیگیری قانونی در نقاط حیاتی داستان بود. چگونه است که قتل وحید، با آن سطح خشونت و تأثیرگذاری، بدون هیچ حضور ملموس نیروی انتظامی رها می‌شود، مثلا چرا پلیس در مورد نحوه قتل وحید نه از دوستان فرزاد و نه از دوستان وحید هیج بازجویی نمیکند؟ فقط در یک سکانس بازجو از دوستان فرزاد سراغ فرزادو میگیرد.
چرا در ماجرای قشم، پس از مرگ دلخراش حمید و شایان و مجروحیت هولناک نگار، هیچ ردی از پلیس نمی‌بینیم؟ حتی یک بازجویی ساده؟ هیچ وکیلی، هیچ قاضی‌ای، هیچ پرونده‌ای؟ مخاطب، مدام در ذهنش این سوالات را مرور می‌کرد و بی‌پاسخ می‌ماند:
چرا پلیس از دوستان وحید بازجویی نکرد؟
چرا فرزاد وکیل نداشت؟
چرا وقتی اشکان از کما به هوش آمد، هیچ مقام قضایی یا پلیسی از او نخواست ماجرا را شرح دهد؟
چرا پدر نگار نپرسید چه بر سر دخترم آمد؟
مگر نه آنکه در جنوب شهر، فرزند تنها سرمایه‌ی زندگی است؟ چرا پدر اشکان، با آن همه درهم‌شکستگی، سکوت کرد؟
چرا وقتی اتفاقات قشم به انتها رسید شهرام که همیشه تو خونه خودش بود یک پرستار داشت و همسر و برادر زنش پیگیرش بودن حافظشو بدست بیاره یک دقیقه به حال خودش نمیذاشتند، چطور شد یهو تنها فرستادنش شمال؟ یک هو همسر و برادر زن ناگهان از قصه محو شدند؟
این پرسش‌ها نه برای زخم زدن، که برای حفظ باورپذیری یک جهان روایی مطرح می‌شود. زیرا زمانی‌که یک روایت اجتماعی به لایه‌ی جنایی و حقوقی ورود می‌کند، بی‌توجهی به سازوکارهای حقوقی، اعتماد مخاطب را خدشه‌دار می‌کند.
با این‌همه، سریال از نیمه‌ی راه، خصوصاً از قسمت سیزدهم به بعد، به ناگهان جان می‌گیرد. هر قسمت، یک انفجار تازه، یک راز، یک گره، یک خیانت. سازندگان نشان دادند که از بازی با انتظارات مخاطب و ایجاد شوک‌های احساسی و ذهنی، به‌خوبی آگاهند. هرچند گاهی در چیدمان و پرداخت برخی گره‌ها شتاب‌زده عمل کردند، اما در حفظ ریتم و تعلیق، قابل ستایش بودند. شروع، میانه و پایان داشتند. سیر قوس شخصیت‌ها معنادار بود. و در نهایت، داستان به فرجام رسید. این همان چیزی‌ست که این روزها کمتر در سریال‌های ایرانی می‌بینیم.
در کنار همه‌ی نقدها، باید حقیقتی را با صراحت نوشت: جان‌سخت، پس از پوست شیر، یکی از معدود سریال‌هایی‌ست که جان دارد. سریال است. سینماست. بازی است. و درد دارد. اگر در فصل بعدی (در صورت ساخته شدن)، سازندگان مشاوران قوی حقوقی، قضایی و پلیسی به کار بگیرند و این باگ اساسی را ترمیم کنند، می‌توان از جان‌سخت به عنوان یکی از سنگ‌بنای‌های جدید روایت مدرن اجتماعی/جنایی در ایران یاد کرد.
در تار و پود «جان‌سخت»، آن‌گاه که خون بر خاک می‌ریزد و مرگ در کمینِ هر نگاه کم‌فروغی ایستاده، شعله‌ای خاموش‌نشدنی به نام رفاقت، چون فانوسی در دل طوفان، روشنی می‌پاشد. رفاقتی که میان اشکان و فرزاد، شایان و حمید و نگار جریان دارد، از جنس پیمان‌های ناگسستنی کوچه‌های جنوب شهر است؛ عهدی نه بر کاغذ، که بر زخم‌های تن، بر اشک‌های بی‌صدا و بر سکوت‌های سنگین بسته شده. این رفاقت نه تظاهر است، نه شعار؛ حقیقتی است تلخ و شیرین، که در برابر مرگ می‌ایستد، در دل زندان معنا می‌یابد و از دل خاک، دوباره قد می‌کشد. جان‌سخت، پیش از آنکه قصه‌ی بقا باشد، سرود دوستی‌هایی‌ست که از مرزهای عقل و منطق فراتر می‌روند و در آزمون‌های خون و خیانت و عشق، هنوز بوی انسانیت می‌دهند.
در پایان، باید ایستاد و گفت: این اشکان است که جان‌سخت بود. نه فقط در برابر گلوله و مرگ، که در برابر فراموشی، بی‌عدالتی، و بی‌پناهی. و این خود، در دنیایی که همه چیز به سادگی می‌میرد، یک پیروزی است. یک زنده‌ماندنِ درخشان.

مانا باشید
منتقد: هنرپرورتمیز🖋
محمد فروزنده و پیمان لسان این را خواندند
Mari MAM این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید