در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | نیلوفر ثانی درباره نمایش یخ بستگی: درباره نمایش یخبستگی / احمد سلگی روزنامه سازندگی سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:31:52
درباره نمایش یخبستگی / احمد سلگی
روزنامه سازندگی سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
"یخ‎هایی که ذوب نمی‎شوند.. "
بازیگرانی که از تئاتر و صحنه اجرای زنده به سمت تصویر و سینما کشیده شده‎اند، این اهمیت و ارزش را دارد که لااقل در بخش بازیگری خروجی حرفه‎ای تری را در تولیدات سینمایی و یا سریالهای نمایش خانگی برجای می‎گذارند.
بازیگران تئاتر با توانمندی حاصل از تمرینات زیاد به ویژه بدن و بیان، می‎توانند با کمترین میزان ژست و ادا و توسل به تیپ و تکرار، احساسات و یا احوالات کاراکتر را نشان دهند. بخصوص در مدیوم سینما با وجود دوربین و امکان ثبت قابهای نزدیک و بسته، تغییرات میمیک صورت و بدن می‎تواند تاثیرگذاری بسیاری در ایجاد ارتباط با مخاطب داشته باشد.
در طی چند سال اخیر موج حضور بازیگران تئاتر در فیلم و سریال، شدت بیشتری گرفته و تقریبا اغلب بازیگرانی که در تئاتر به عنوان بازیگرانی موفق و کاربلد شهرت دارند و یا نامی شناخته‎شده برای تماشاگرانند و اغلب بازی‎های پخته و حرفه‎ای از آنها در صحنه‎ی زنده‎ی تئاتر، بیادها مانده است، در سینما و ... دیدن ادامه ›› یا به میزان بیشتر در سریالهای نمایش خانگی، وارد این عرصه شده‎اند. برخی از آنان که در این مدیوم جا افتاده‎اند، همچنان ارتباط خود را با تئاتر از دست نداده و همزمان و در وقفه‎های زمانی بین پروژه‎های تصویری، بار دیگر به صحنه باز می‎گردند و در اجراهای نمایشی بازی می‎کنند. اگرچه به نظر می‎رسد برخی از این حضور و بازگشت، به دعوت تهیه‎کنندگان و به دلایل مالی و میزان فروش ارتباط داشته باشد اما می‎توان به فال نیک گرفت که وسوسه درآمد و شهرت و راحتی کار سینمایی نسبت به تئاتر، انگیزه و عشق به بازیگری در صحنه زنده را تماما سلب و مصادره نکرده باشد.
هر چند حضور چهره‎های سینمایی در تئاتر همواره محل مناقشاتی در میان تماشاگران، منتقدان و طرفداران آنها بوده (که اینجا مورد بحث نیست) و حتی به نوعی قشر مخاطب این دست نمایشها را پیشاپیش دسته‎بندی می‎کند، اما مسئله حائز اهمیت این است که این بده، بستانها بین دو هنر سینما و تئاتر، برقرار باشد و به ویژه بازیگرانی که از صحنه تئاتر مسیر هنری خود را آغاز کرده‎اند و سپس در سینما، جایگاهی یافته‎اند، همچنان باز هم در تئاتر فعال باشند و در کنار محکی برای خود، برای هنر زنده تئاتر نیز ارج و ارزش قائل شوند.
این حضور دو سویه و متناوب، بدون شک تاثیرات غنی‎بخش و پویایی برای هر دو حوزه هنر و خود هنرمند بهمراه خواهد داشت.
نمایشی که از فروردین ماه امسال در تماشاخانه ایرانشهر بر صحنه آمده نمایش " یخ‎بستگی" ست که شامل دو کاراکتر با دو بازیگر فعال و مشهور سینما و سریال است. سارا بهرامی و مجتبا پیرزاده، بازیگران این نمایشند که کارگردانی آن را احمد سلگی بر عهده دارد.
مجتبی پیرزاده از یک دهه گذشته، بطور میانگین هر سال در یک تئاتر حضور دارد و بازیگری می‎کند. نمایش قبلی او در اردیبهشت و خرداد ۱۴۰۳ با نمایش "نکبت" به کارگردانی پویا سعیدی و ۱۴۰۲ نمایش "لحظه‎ها و همیشه‎ها" به کارگردانی کمال هاشمی بوده است. "سوم ماه می، سوختن، B5-6، پروانه های الجزایری، ادیپ افغانی، صبحانه در غروب، سقراط و تعدادی دیگر از نمونه فعالیتهای چند سال اخیر او در تئاتر هستند.
سارا بهرامی اما پیش از ورود به دنیای سینما آخرین کار تئاتر خود نمایش " اگر" را در سال ۹۵ به همراه وحید رهبانی اجرا کرد و پس از آن کاملا از صحنه تئاتر دور شد و شاید آثار متعدد و فشرده سینمایی، فرصتی برای تمرین و اجرای نمایش برای او باقی نمی گذاشت اما از سال گذشته و پس از چند مقام تهیه‎کنندگی نمایش‎ها، با حضور در نمایش " جیب‎هایی پر از نان" به کارگردانی علیرضا گودرزی، با گریمی سنگین و پای آسیب دیده، پس از ۸ سال بار دیگر به صحنه تئاتر بازگشت.
"یخ‎بستگی" دومین حضور او در تئاتر به عنوان بازیگر پس از بازگشت دوباره اوست که حالا بیش از قبل مورد دقت و توجه تماشاگران چه از لحاظ بازی و تسلط او بر نقش و صحنه پس از گذشت این زمان و اندوختگی تجربه در بازی و حرفه و چه از نظر استقبال طرفدارانش به عنوان یکی از سلبریتی‎های سینما از نزدیک و به طور زنده روی صحنه، قرار می گیرد.
"یخ‎بستگی" با توضیحات سلگی، نویسنده و کارگردان اثر درباره کار که چندین سال پیش نوشته و بازنویسی شده است و پس از سالها که از آخرین کار کارگردانی او می‎گذرد، فرصت اجرای دوباره دست داده، آغاز می‎شود.
کاراکتر مرد در وان سفیدی دراز کشیده و زنی به دیدار او می‎آید. داستان درباره رابطه این دو فرد است که سالها پیش ارتباط عاشقانه‎ای داشته‎اند، هر دو بازیگر تئاتر بوده‎اند و پس از راهیابی زن به مسیر بازیگری حرفه‎ای و سینمایی و شهرت او به عنوان چهره‎ای مشهور، مرد این رابطه را قطع می‎کند و جدا می‎شود؛ حالا در شبی که مرد با مصرف زیاد هروئین قصد پایان دادن به زندگی‎اش را دارد، بنابه درخواست او، زن به دیدارش آمده تا آخرین گفتگو را داشته باشند. این دیدار به مرور آنچه بین آنها گذشته و این سالهای دوری می‎گذرد.
سلگی که سال ۹۵ نمایش " هویت پروانه‎های مرده" را با درخششی در متن و اجرا، بر صحنه آورد، اینبار در نگارش متن به نقاط متفاوتی از یک رابطه پرداخته است. بخشی از این پرداخت مستقیما به روابط بین دو فرد در یک رابطه عاشقانه از شروع تا خاتمه و تا دیدار دوباره می‎پردازد و بخشی مسائل روانشناسی و روانکاوانه فردی را مطرح می‎کند. و آنچه در یک جامعه لبریز از مشکلات و معضلات ریز و درشت به ویژه برای قشر جوان وجود دارد، اشاره می‎شود.
بنابراین متن در عین آنکه ترسیمی از رابطه عاطفی قطع‎شده دو فرد است، متمرکز بر روند فروپاشی روانی مرد است. مردی که پس از جدایی، نمی‎تواند از پس عواقب تصمیم خود برآید و به جبران آن به مواد مخدر و روانگردان روی می‎برد تا از فشار آن، دور شود اما نتیجه به هر چه فرورفتن بیشتر او در این گنداب منجر شده و به مرز نیستی می‎رسد. او که مدتهاست در وان حمام -چون پیله ای محافظتی- خود را محبوس کرده، در آخرین نشئگی، ورود زن و بازگشت او را به دلیل پیامی که برایش فرستاده و برای آخرین بار به دیدار فرخوانده، نزدیک خود می‎بیند و گفتگو می‎کند.
این بخش از نمایش به دلیل تغییر در رخدادها و تکرار آنها توسط کاراکترها، به نظر می‎رسد کاملا جنبه ذهنی داشته و در حقیقت اتفاق آنها، احتمالی از تردید را ایجاد می‎کند.که البته چندان واقعیت آن اهمیت ندارد.آنچه مهم است روند این فروپاشی‎ست که قرار است از خلال گفتگوها و این دیدار روشن شود.
آنچه از نوع رابطه بین آن دو در دوران جوانی و زمان ارتباط در فلش‎بک‎هایی که در جای جای نمایش با شیفت حال به گذشته، در نظر گرفته‎شده، نشان می‎دهد نوع سلطه‎گری و کنترل مردانه، همواره مانعی بوده تا آن رابطه به شکلی صحیح و سالم پیش برود. شاید بهمین دلایل نیز ادامه نمی‎یابد.
سلگی با اشاره بر وجود قطب‎های فرهنگ سنتی و یا الگوهای مردسالارانه در بطن رفتارهای فردی در جامعه و تضاد آن با رشد و استقلال نیروهای زنانه، با وجود عشق و علاقه و حتی رواداری، باز هم رابطه قابل تداومی شکل نمی‎گیرد. آنچنان که مرد از شهرت و معروفیت زن، بر می‎آشوبد و آن را عنصر غیرقابل تحملی می‎یابد که حتی منجر به تصمیم جدایی می‎شود، نیز تاییدی برا این برداشت است.
سلگی تلاش کرده با طراحی صحنه، با بهره از رنگهای سیاه و قرمز و طیف سفید و خاکستری، و دکوری نمادین از ابرها و کاغذهای مچاله شده، به خطوطی از ذهنیت و روان فردی اشاره کند که در انباشتی از الگوهای اجتماعی قادر به مسیریابی صحیح و سلامت نیست. ارتباطهایی که به دلایلی از همین دست، دچار فروپاشی و اضمحلال می‎شوند و نابلدی و ناآگاهی از برخورد و رفتار با جنس مخالف آن را به قهقرا می‎کشاند. در وضعیتی شکننده و در آستانه سقوط، دیگر خبری از آن قدرت و حسادت پوچ مردانه که عاشقانه‎ترین رابطه را برهم زد، خبری نیست.
یخ‎بستگی، نمایشی‎ست که هر چند متنی نه چندان نو و متفاوت و نه چندان فرمی خلاقانه دارد با این حال بخشی از مشکلات و نتایج ناآگاهی در روابط عاطفی را به صحنه می‎آورد و عینی می‎سازد که حائز اهمیت است. هر چند در بخش‎های انتهایی، ایراداتی جدی به متن وارد است. با اینحال بازی هر دو بازیگر به پشتوانه سالها تجربه در بازیگری، مسلط و روان است. هر چند سارا بهرامی به نظر می‎رسد از آن حضور و گرمی در صحنه تئاتر فاصله گرفته و نیازمند یادآوری بیشتر است. مجتبا پیرزاده مانند سایر اجراهایش هم ویژگی‎های کاراکتر را می‎داند و هم صحنه را می‎شناسد.
با این حال که یخ‎بستگی می تواند برای نسل جدید نمایشی جذاب و قابل باشد، بجز لحظاتی عاطفی و درگیر احساس تماشاگر، قابلیت ماندگاری فراهم نمی‎سازد.

نیلوفر ثانی