در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال Fateme Mahjoorian | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:12:32
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
من از اونجایی که توانایی شناخت عمیق پیش از مشاهده اجراها رو ندارم به خودم فرصت مشاهده بسیاری از نمایش‌ها رو میدم.
توقع دیگری از این نمایش داشتم. کمی بابت برآورده نشدن انتظارم از جدی‌ بودن نمایش تا سنگین‌تر بودن وزنه‌ی داستان‌ها و روایت‌ها، دلسرد شدم.
با این حال به واسطه شرایط استاندارد سالن و بازی گیرا و نمکین آقای شعبانپور و طراحی صحنه تقریبا جذاب، از این فضای متفاوت هم لذت بردم.
با این حال این اجرا یک اجرای دوست‌داشتنی خانوادگی بود.
خوشبختانه شوخی‌ها مبتذل و کلیشه‌ای نبود و این یکی از نقات قوت این اجرا در سبک خودش بود.
امتیاز من به اجرا ۳.۵ از ۵ هست.
ای کاش کمی به هر ماجرا و هر کتاب سنگین‌تر و عمیق‌تر پرداخته میشد
این‌میزان سرسری رد شدن با وجودی که لوب مطلب را رساند اما اجازه به مخاطب نمایش نداد که با احساسات نورا ارتباط برقرار کند و با او همزادپنداری ... دیدن ادامه ›› بشود‌
شخصیت پردازی بسیار ضعیف بود و ای کاش به عواطف و شخصیت نورا بیشتر پرداخته میشد. ای کاش از خانم فرجاد بازی بیشتری گرفته میشد.
در این نمایش اجازه ندارم از خنده و قهقه‌های عجیب و غریب شکایتی کنم و غری بزنم چون فکر کنم بنای این نمایش بر حداکثری واکنش مخاطبین ایجاد شده بود :)))
من لذت بردم. با وجود همه‌ی جوانبی که نیاز هست برای صحبت از این اجرا در نظر گرفته شود من از این نمایش لذت بردم.
دوست‌داشتنی بود و مشخصا نشانگر تلاش‌های از تمام وجود.
من در هفته آخر این نمایش به تماشا نشستم. از آن جا که در اجرا و بعضی از بازیگران تغییرات گسترده‌ای رخ داده بود نمیدانم رویدادی بهتر نصیب من شد یا خیر اما در کل بسیار خوشایندم بود.
امتیاز من به دلیل لذت و انرژی‌ای که از تیم نمایش گرفتم ۴ ستاره بود.
در قیاس با اجرای دیگری که از این نمایشنامه سال‌ها پیش رخ داد شاید عجیب باشد که بگویم جناب زارع بسیار بسیار گزینه مناسب‌تری به نسبت نوید محمدزاده بود. فوق العاده و گیرا، بدون اغراق.
شیرینیِ بازیِ خانم رضایی و آقای توحیدی هم از جمله عوامل دلنشینی این نمایش بود.
با همه این احوالات ای کاش در صحنه قضاوت نهایی کمی قوی‌تر کار می‌شد، به عقیده من ناگهان، بازی‌ها و نمایش از زمانی که اکثر بازیگران در یک ... دیدن ادامه ›› پرده جمع شدند، رها شد.
ترنزیشن تفکر قاضی به نتیجه قضاوتش میتوانست بهتر رخ بدهد.
صداپردازی می‌توانست قوی‌تر کار بشود و ای کاش ای کاش موسیقی پایان بندی ناگهان قطع نمیشد.

یک خواهش دوستانه هم داشتم مثل همیشه از مخاطبین و تماشاگران عزیز؛
اگر میخواهید مرام و معرفت و لذتتان از نمایش را به دوست بازیگرتان نشان دهید نیازی نیست قهقهه‌های بلند بزنید
نکنید واقعا صحنه نمایش جاییست که بازیگر و تماشاگر هردو تجربه ای عجین شده در فضای نمایش دارند، چه این خنده‌ها چه پچ‌پچ‌های حیرت‌آور از سوی دیگر(گویی نمیتوانند صبر کنند تا نمایش تمام بشود بعد راجع به داستان کامنت شخصی بدهند) مرا عصبی و منقلب می‌کنند!

کامنتی شخصی هم درباره متن نمایش نیاز بود بدهم در راستای پرده‌ی دادگاه بیمارستانی؛ آن‌هم این که واقعا روانپزشک خارجی بی‌اعتماد به‌نفس، متزلزل و بدون درک درست از افسردگی بود. :]

در نهایت هم یک خسته نباشید حسابی به خانم آقایی و تیم عزیزشان
نمایش ورق الخیال نمایش خوبی‌ هست. در واقع متأسفانه در برهه‌ای هستیم که کمتر نمایش شاهکار می‌بینیم. من به عنوان یک مخاطب عامه که در زمان‌های خالی ام اگر بتوانم یک تئاتر می‌بینم این حرف را میزنم و بر اساس همین احوالاتِ این روزها، امتیاز من به این نمایش ۴ بود.
نقطه قوت نمایش بازی‌های از دل و جان بود، لذت بردم و از میمیک صورت‌ها حظ کردم.
پرفورمنس و حرکات بدنی بازیگران یک مقدار ناهماهنگی جزئی و بهم ریختگی ناشی از عدم تسلط یا کمبود تمرکز کارگردانی داشت.
اشارات جزئی طنزآمیز چاشنی این نمایشنامه می‌بود؛ هیچ عیب نداشت که همان جزئی باقی می‌ماند و نیازی نبود برای بالا بردن جذابیت نمایش از دید مخاطبین این چاشنی اضافه بشود.
نمایشنامه خط روایی قوی‌تری می‌توانست داشته باشد.
پایان‌بندی هم متأسفانه یک مقدار نامناسب شده بود و با وجودی که من در کل با حس خوب قرار بود از دیدن این نمایش خارج بشوم به دلیل صندلی‌های نامناسب و تکیه‌گاه فاجعه‌ی صندلی و اندکی کش آمدن پایان بندی با یک مقدار ناخوش احوالی ... دیدن ادامه ›› خارج شدم.
در کل پسندیدم و بنظرم هنرمندانه بود.
و شاید در آخر عجیب باشد که بگویم خوشحالم تماشاگران شبی که من به دیدن این نمایش نشستم گوشیشان زنگ نخورد! عجب روزگاری شده که از منطق طبیعی یک رویداد باید شاکر بود😅
Fateme Mahjoorian (wrimjn)
درباره نمایش بی پدر i
در وهله اول می‌توان به طور کل گفت جالب بود.
مدت‌ها بود به اصرار دوستان تئاتربینم تمایل داشتم با جهان آقای مساوات آشنا بشم و الان که زمان برگزاری تئاتر ایشون به ساعت خالی من میخورد فرصت دیدن بی‌پدر رو پیدا کردم.
این کار برای من سه ستاره داشت.
ادغامی از جهان بازمانده از پانتومیم و گروتسک بود.
ای کاش تلاشی که برای طنزپردازی شده بود به وحشت‌انگیزی بیشتر می‌پرداخت.
اشاره‌ای که در یک چهارم اولیه با آن نور قرمز به سکانسی از دراکولای کلاسیک داشت کمی وحشت جالب‌انگیزی رو داشت و جرقه‌ی جذابی برای من بود اما متأسفانه در ادامه میتونم بگم کافی نبود.
یک چهارم انتهایی روند نزولی طی شد و به عقیده من پایان‌بندی قوی‌ای نداشت.
با همه این احوالات، من این کار رو به عنوان یک کار خوب اما نه شاهکار میدونم.
من این نمایش را در سوم اسفند ماه ۱۴۰۳ دیدم
و شگفت‌زده شدم!
تا حدودی از گذشته به یاد داشتم که بازی خانم سجادیه و خانم طباطبایی چقدر درخشان بود اما غبار زمان با دیدن این تئاتر سخت پاک شد و جلوه‌گری جدیدی هم از این دو هنرمند به خاطراتم افزوده شد.
در این تئاتر، فارغ از ریتم پیچیده و درونمایه روانشناختی -فلسفی‌اش، تسلط بر متن و فرم، کار بسیار دشواری بود و من هر لحظه از تسلط این بزرگواران و اثر زیبای کارگردان بر صحنه تئاتر شگفت‌زده می‌شدم.
طبیعتا کار همه‌کس پسند نیست، در ساختاری تئاتر اجرا میشود که نیازمند تمرکز و غرق شدن در فضای متن را دارد. پر دیالوگ است و بعد از مشاهده‌اش نیازمند هضم و مزه‌مزه کردن در گوشه‌ی ذهن.
درباب تحلیل محتوا و اندریافت‌ها شخصی ترجیح میدهم چیزی ننویسم و متخصصین این امر بیشتر به این موضوع بپردازند اما بنده بسیار ... دیدن ادامه ›› لذت بردم.

اما درباره شرایط حاشیه‌ای که در سالن تجربه کردم:
هر زمان به تئاتر خوبی می‌روم که در آن بازیگر مطرح سینما/تلویزیون بازی داشته است، ناراحت آن بازیگر می‌شوم. در واقع ناراحت این که می‌بیند بسیاری از مخاطبانی که در مقابلش نشسته اند برای یک چهره آمدند نه برای هنرورزی.
بگذریم که در طول تئاتر فردی بود که موبایلش را با وقاحت تمام بی‌صدا نمیکرد و بعد از هربار زنگ‌خوردن آن را فقط قطع می‌کرد. حتی یکبار آقای نصرتی مجبور شدند با کلافگی به سمتش نگاه کنند تا شاید متوجه قضیه بشود!
بیست دقیقه مانده بود به انتهای تئاتر شخصی مسیریاب گوگلش را روشن کرد و یک جمله‌ی بسیار بسیار طولانی از دستیار صوتی گوگل‌مپ با صدای بلند در سالن پخش شد. گذشته از بی‌احترامی به ماهیت تئاتر، تمرکز بازیگران بر اجرای پردیالوگ و سختشان و تمرکز تماشاگران بر خط روایی سنگین نمایش با این قضیه کاملا مختل شدند.
برای من بیشتر جای تعجب داشت که نتوانست بیست دقیقه بیشتر صبر کند بعد آن دکمه مسیریابی را بزند! چقدر بی‌رحم... چقدر بی‌رحم!
چه تجربه ی بدی داشته اید! خدا را سپاس در اجرای ۵شنبه (۱۶ اسفند) که من برای تماشا آمده بودم از این خبرها نبود و تقریبن از تماشاچی ها صدایی در نیامد.
پی نوشت: البته صدای خمیازه کشیدن و مچاله کردن پوست شکلاتِ تماشاگرِ کناری و ویبراتور موبایلِ پشت سری، کمی آزاردهنده بود!
۱۷ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید