سلام
برای بار دوم این به معنای واقعی «نمایش» رو دیدم البته اینبار به همراه یک میهمان.
اول اینکه طراحی شروع نمایش و نوازنده های دوره گرد دم مغازه عالی که جا داره به گروه موسیقی جوان و بلکه نوجوان که کارشون رو عالی انجام دادن دستمریزاد گفت که البته یکجا رو نشستن انیس ویلون یه سوسه ای به قولی اومد که خیلی مناسب جهان نمایش ندیدم.
دکور خیلی عالی
نور پردازی حتی زمان تعویض نسبی صحنه ها هم همینطور.
بار اول بازی انیس و داووتی خیره کننده بود که کل اثر رو پوک یا بهتر بگم سبک کرده بود که مخاطب رو با خودش با به حال خوب جلو میبرد اما این سری خصوصا بازی انیس کمتر نمایشی بود و بیشتر رئال و کم رنگ و کلام داووتی سر سری...
مثلا جایی که داووتی بار اول میگفت: من ر....دم تو این خانواده طوری گفته میشد که بار دوم با نگفتنش مای مخاطب بیشتر مبشنیدمش و واکنش نشون
... دیدن ادامه ››
میدادیم.
اجرا دوم رو کم انرژی تر از بار اول دیدم که فکر میکنم به خاطر تعداد مخاطب بود که قابل درکه.
اما مشکل اصلی من با این نمایش خوب و حتی عالی
برخورد با یک سری مسائل هست که انگاری با دید الان بهش نگاه میشه در صورتی که ماهیت نمایش به نوسنالوژیک بودن و قدیمی بودن خیلی چیزها و برخورد در گذشته با مسائل بر میگرده؛
مثلا موضوع «تحاوز» اون هم به یک دختر زیبا و دم بخت و نامزد دار و خونواده دار و برخورد خونواده و خصوصا برادر ها و خصوصا ابراهیم به عنوان برادر بزرگتر که نماد قشری از اون برهه از تاریخه..
یا مسأله «تختی» که شنیدن مرگش اون موقع با شنیدن مرگش الان زمین تا آسمون توفیر داره و بعدها مطرح شد که خودکشی کرده با هر چی. دیگه
و کلا انگاری با علم بیشتر و حساسیت کمتر الان بهش پرداخت شده بود.
و مهمتر از همه پایان به نظر من نه نمایشی نه دراماتیک نه حتی باز و الاکلنکی و نا مفهوم اثر.
اون سکوت ملوک بیشتر شبیه تجاوز کسی بود که ترجیح میداد کشته شه اما اسمی از اون شخص نبره(حالا به دلیل آشتا بودن یا خطری که از بردن اسمش برای خصوصا برادر احتمال بروز داشت و بوی از خود گذشتگی میداد)
به شخصه دوست داشتم در حداقل ترین حالت ممکن کار تیمسار میبود که هم فاز با نمایش میبود
یا کار اکبر میبود که البته بعدا مشخص میشد که میتونست پایان خوشی داشته باشه و کا. رو کمدی(به معنای پایان خوش) کنه.
یا با عرض پوزش به خاطر حساسیت ماجرا کار اسماعیل و دردناک تر از اون کار ابراهیم میبود که شبیه به نمایشنامه «ادیپ شهریار» و داستان های بعدیش که اثر رو به یک تراژدی تماما تلخ تاثیر گذار میکرد.
البته عرض کردم من ترجیح میدادم
ولی در هر صورت بار اول که اصلا متوجه نشدم کوکب چی گفت
و بار دوم هم «زینب اکنون مرگت فرا رسیده» رو نفهمیدم.
در هر صورت ارزش چندین بار دیدن و اجراهای متعدد و حتی شهرستان رو هم داره این کار
خسته نباشید