در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال حمید سلیمی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:49:58
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بعد از مدتهای طولانی، تاتری دیدم که واقعا سر ذوقم آورد. از دکور حیرت‌انگیز و بازی درخشان بازیگران - به ویژه جانوری مثل دانیال خیرخواه - عبور می‌کنم، و علی شمس را برای نوشتن متنی سخت با یک لایه رویی قدرتمند که یک قصه سنگین است و زیرلایه‌هایی عمیق که پروسه فهم و درک را سنگین‌تر هم می‌کند تحسین می‌کنم. در زمانه تاترهای فست‌فودی با شوخی‌های توییتری و شعارهای اینستاگرامی و عشقهای تلگرامی، دیدن متنی که نسبتش با هنر پست مدرن - و حتی متا پست مدرن - و نیز فلسفه اگزیستانسیال - به شکل راستین و نه این چیزی که در روزگار ما به آن نسبت داده شده- را به خوبی مشخص می‌کند، حقیقتا قابل تحسن است. و نیز خلق میزانسن‌هایی شگفت در مکانی محدود که یادآوری می‌کند کارگردانی رکنی بسیار مهم در تاتر است، و تنها به "بازی گرفتن" محدود نمی‌شود.
اما چند نکته:
یک/ نمایش بر دوش نشانه‌ها ایستاده اما تعداد آن ها بیش از حد نیاز است. ضمن این که فکر می کنم برخی نشانه‌ها زیاده از حد ویژه دانشجویان تاریخ هنر است! به ویژه بازسازی دقیق یا نادقیق تابلوهای نقاشی.
دو/ شروع نمایش کند و گیج‌کننده است و همراهی مخاطب را مختل می‌کند، به ویژه معرفی شخصیت اصلی. احتمالا برایه همین است که پیچش‌های داستان چنان که باید نفسگیر نمی‌شوند.
سه/دکور مرعوب‌کننده است، اما نه بعد از نیم ساعت. ایده نمایش در استفاده از دایناسور بیرون قاب بسیار خلاق است، اما گزاره های متعدد دیگری می‌توانست ... دیدن ادامه ›› چرخش را پیچیده‌تر کند. ضمن این که زمان به عنوان یکی از سه رکن اصلی "سفر پیدایش" به سبب مکان قرارگیری ساعت در دکور عملا به بیرون از قاب دید مخاطب رانده شده.
چهار/ لحن شوخیهای اپیزود گالیله باج دادن به مخاطب و ساده سازی مفهوم درخشانی است که در آن اپیزود روایت می شود. بیرون از متن قدرتمند واجرای یکدست.

و حرف آخر... دیدن روزگار هولناکی که تاتر شهر - خانه آرزوهای نسل ما - از سر می‌گذراند، از دیشب بسیار مغمومم کرده. آرزو می کنم روزهای بهتری را برای ایران زیبا ببینیم... مثل دختران و پسران زیبایی که جوانی را با هنر گره زده‌اند و قلب ما میان‌سال‌ها را گرم می‌کنند.
برای همین*
آخر عمری غلط هکسره رو هم تجربه کردم :/
ممنونم از نظرتون جناب سلیمی عزیز. همیشه بنویسید و ما یاد بگیریم و حظ کنیم. خیلی خوشحالم که افتخار همراهی و هم‌کلامی با شما رو بعد از نمایش داشتم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تناسب لحن اجرا با متن، روایت منسجم بدون تاکید اضافی بر زیرلایه‌های بعضا مهمتر از رونمای متن و ریتم مناسب اجرا کافیه تا بگم از دیدنش راضیم. ضعف‌های اثر عمدتا قابل بخشیدنه، و ترجیح میدم فقط بنویسم عزادار ما بودیم، ما که اون‌قدر بلا سرمون ریخت که فرصت عزاداری پیدا نکردیم.
بله سوگ پیداشدن جای خالی بزرگی وسط رپابط انسانیه که به تدریج یه لایه‌ی غیرواقعی روی همه‌چی میکشه: گذشته، حال و آینده. اینطوریه که دیگه هیچ روایتی واقعی نیست...
دیدن این نمایش رو به پدرها، بچه‌ها، بچه‌هایی که پدر از دست دادن، پدرهایی که بچه مهاجر دارن و بقیه کسانی که نیاز به خفه‌شدن از بغض و گریه‌کردن در سالن و پیاده‌روی بعد از دیدن تاتر دارن پیشنهاد می‌کنم.
گریه کردم، و فهمیدم تاریکی شکل اعلایی از نورپردازیه.
بازی‌ها و متن درجه‌یک و به اندازه بود.
دمتون گرم.
ممنونم از حضور و تشریف فرماییتون
ارادت
سپاس باز نظرتون❤️🙌
۱۲ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از نمایش های خوبی بود که امسال دیدم. بیش از جهان داستانی پیچیده فاکنر، تاتر به نمایش قبلی همین گروه ( سبکی؟ اسمش رو مطمئن نیستم) وابسته است و اگه اون رو دیده باشیم، راحت تر ارتباط برقرار میکنیم. فکر میکنم مشکل عمده این نمایش اینه که در آغاز سرد و کم اثره، مخصوصا در گشایش که مهمترین راه ورود تماشاچی به جهان نمایشه. برخی شوخی ها درنیومده، ولی عمدتا ارجاع ها و شوخیها رو دوست داشتم. هر دوبار که قلب نارنگی رو دیدم از سالن که بیرون اومدم نیاز داشتم به راه رفتن. راه رفتن و فکر کردن، به زندگی و مرگ. فکر میکنم این نمایش برای مخاطب بالای چهل سال مفهوم دیگه و اندوه عمیقتری رو منتقل میکنه...
خلاصه که دمتون گرم. دکور نداشتن نمایش رو دوست داشتم، صندلی بسیار ناراحت سالن دوی هما رو به حال و هوای دلچسب این مجموعه بخشیدم، و همون طور که در هوای سرد تهران راه می رفتم به این فکر کردم که " ما خانواده خوشبختی بودیم؟ " نه. نبودیم. ولی لااقل توی عروسیم با خانواده ام رقصیدم. پس فکر کنم عیبی نداره که هنوز هم سرگردونم .
عاطفه این را خواند
شهاب پارسا و اشکان علیزاده این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در سالن تاتر هیچ چیز برای من خوشایندتر از غافلگیرشدن با اثری که از انتظارم بالاتره نیست. امیر شمس رو سالهاست با بازیهای درخشانش میشناسم و تصمیم گرفتم به تماشای نمایش برم، و واقعا غافلگیر شدم. متنی هزارلایه و مهیب درباره مسئولیت خلق هنر و مساله زمان، بازیهایی حساب شده و کارگردانی ساده نمای پیچیده با میزانسن هایی نه برای مرعوب کردن که برای انتقال روح اثر طراحی شده.

درگیری ذهنی من بعد از دیدن این اجرا درباره مفهوم واقعیت و جعل واقعیته. کدوم داستان واقعی تره؟ داستانی که واقعا رخ میده، داستانی که در ذهن نویسنده واقعا رخ میده یا داستانی که مخاطب از کنار هم چیدن اطلاهات میسازه؟ کسی که واقعیتی رو جعل میکنه، گناهکاره؟ و اگر مسئولیت کاری که کرده رو بپذیره، می تونه به خودش حق بده سرنوشت دیگری رو تغییر بده؟ مردی که به جای شورش علیه زمان و مکان فقط داستان می نویسه گناهکارتره یا مردی که برای اعتارض همیشه فرار میکنه؟ زنی که جنین هیولا رو حمل میکنه، سزاوار چه سرنوشتیه؟

دلم میخواد بیشتر بنویسم اما هیجانم رو کنترل میکنم. برای بیشتر لذت بردن از این نمایش باید یادتون بمونه با یه روایت پست مدرن و با ساختاری غیرخطی با زمان کاملا منحنی (به مفهوم زمان دلوز) و یک داستان بدون مقدمه در شماره هایی که به ترتیب رخ نمیده روبروییم. دقایق ابتدایی اثر اطلاعاتی میده که ... دیدن ادامه ›› برای درک صحنه درخشان پایانی بسیار مهمه. راوی نمایشگر نمایش با قطع کردن زمان و روایت داره به شما یادآوری میکنه اینجا همه چیز چیده‌شده و طراحی‌شده است.
به کارگردان و بازیگران بسیار خوب تشنگان تبریگ میگم، و خوشحالم که به صورت اتفاقی یکی از نمایش های خوب اخیر رو دیدم. شهامت کارگردان رو در استفاده حداقلی از ابزار و اعتماد به مینیمالیسم در دکور، لباس ها و حتی بازیها تحسین میکنم. همون طور که خود متن هم میگه، اینجا چیزی برای تماشا نیست، و نه تنها زندگی که حتی مرگ ها هم ممکنه واقعیت نداشته باشه. همه چیز در یک نروژ غیرواقعی غرق شده...
امیر مسعود، محمد فروزنده، مریم علیپور و سپهر این را خواندند
امیر شمس و Sajjad Khademi این را دوست دارند
سپاس گزارم از دقت و حوصله شما 🙏
۲۵ دی ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پسندیدم.
فرم اجرا با ایده های روایی متن تناسب داره، و این نکته مهمیه. درواقع فرم اجرا به متن تحمیل نشده.
میزانسن ها هوشمندانه و بازیها متناسب و یکدسته.
کامل شدن روایت سیال ذهن، و پرداخت درست راوی آشفته اثر که در پایان نمایش صدا و حرفهای مهیبش معنای متفاوتی با شروع اثر داره، یک دایره کامل از سیر فروپاشی رو نشون میده. و توقف های زمان - با ایده توالت - و مرور فلاش بک ها و کامل شدن دایره های اطلاعات، ما رو با فرم کامل شونده دقیقی روبرو میکنه که لذت دوچندانی ایجاد کرده.
کامل شدن روایت، از یادنبردن اهمیت داستان گویی حتی در اثری چنین فرمالیستی، طراحی حرکات فرم برای تکمیل داستان و نه برای قشنگی صحنه از نکات مثبت دیگه این نمایشه. اخیرا اونقدر نمایش ناموفق دیدم که همین رعایت وظایف متن و اجرا من رو به ... دیدن ادامه ›› وجد آورد.

و :
فکر میکنم روایت در شروع کمی سسته، کاراگاه زیاد از حد زود وارد صحنه میشه ( و بنده خدا مجبور میشه نیم ساعتی در توالت بمونه)، صحنه کشیش و دعا زیبا اما زائده، از اتاق در صحنه پایانی میشد استفاده بهتری کرد، ترجح میدادم پایان نمایش ایستادن زن گرگی نزدیک مخاطبان باشه، صدای موسیقی وافکت صوتی در سالن مولوی استاندارد نیست و بیش از اثر حسی روی اعصاب مخاطب اثر میذاره.

خلاصه از دیدن نمایش بسیار راضیم، و باز هم گزاره قدیمی محبوبم برام ثابت شد: سالن مولوی ناامیدت نمیکنه.
آقای سلیمی به چه نکات خوبی اشاره کردین
مخصوصا در رابطه با پایان اجرا من هم توقع این رو داشتم که بازیگرها به مخاطبین نزدیک تر بشن
۰۳ مهر ۱۴۰۳
ممنون از توجه و نظرتون👌🏻
۰۴ مهر ۱۴۰۳
ممنون استاد جان برای معرفی این اثر فوق العاده
۰۵ مهر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اجرایی بود با زحمات بسیار کارگردان و گروه. متن کمی سست و لق بود، شروعی کم رمق داشت و میانه و به ویژه پایانی درخشان. میزانسن ها اما از ابتدا هوشمندانه بود.
فکر می کنم این نمایش بدون ارتباط معنایی با مکبث هم حرف های زیادی برای گفتن داره، اما نوعی زیاده روی در برخی بخش ها مثل موسیقی و بازیهای بصری به چشمم اومد که به نظرم نمایش نیاز چندانی بهشون نداشت.
تبریک میگم به کارگردان و گروه این اثر خوب از شیراز، که از دیدنش پشیمون که نشدم هیچ، به بقیه هم توصیه خواهم کرد.
و یه تبریک بلندتر به بازیگران نقش های سورچی ( امید رهبر) ، کش ( ایمان زارع)، ماتی ( محمدابراهیم جنتی) و به ویژه بازیگر نقش لورا خانم مریم شکری.
دم بچه های گروه فرم هم گرم که بسیار زحمت کشیدن.
و امیدوارم به زودی از شر این صندلیهای ناراحت و عجیب سالن سمندریان هم خلاص بشیم.

از سالن که بیرون اومدم، مدتی راه رفتم و به این فکر کردم که هر گلوله ای که شلیک میشه، عاقبت به تیرانداز برمیگرده...
سپاس از شما جناب سلیمی عزیز
خوشحالیم از دیدن اجرا لذت بردید
و باز هم سپاسگزاریم که وقت گرانبهاتون رو صرف دیدن نمایش و اجرای اسب قاتلین کردید
ممنون از حمایت و همدلیتون و معرفی کار به دوستانتون🌹🙏
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
سپاس از مهر و محبت شما❤️
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
خوشحالیم از داشتن مخاطبی مثل شما 🌹🌹🌹
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

چرا اوینیون را دوست دارم؟
یک/ در پرده‌ی اول، شاهد تولد فاشیسم در رفتار کارگردانیم، و عجبا که به عنوان مخاطب با او همراه می‌شویم. تا زار اول، آن‌چه رخ می‌دهد ظهور مرض در جان همه است، سیاهپوشان ساززن، سپیدپوش مقتدر، عساکره‌ی سرگردان، و مکبث و لیدی نیازمند.
دو/ پرده‌ی دوم، مجال ظهور سوال است. مکبث از لیدی می‌خواهد 'هرکاری می‌تواند بکند' و لیدی تنها می‌پرسد هرکاری؟ حالاست که مکبث برای رسیدن له نیت خود، ردای قهرمان را دور می‌اندازد و شروع به کاسه‌لیسی برای کارگردان/دانکن می‌کند. او هویت انسانی خود را از دست می‌دهد، و دست‌آخر در زار دوم کارگردان/دانکن با دستور العب/بازی کن از او به سان یک ابژه/دستاویز غیرانسانی استفاده می‌کند. زار دوم، جان جنون متن و بازی‌هاست.
سه/ پرده سوم، رویداد بازیابی هویت و انقلاب علیه فاشیسم است. انقلابی فاسقانه و رسوا، اما شجاعانه. مکبث نبرد را به شوریدگی می‌رساند، و تن به مثابه‌ی میدان نبرد مخاطب را به تماشای مکاشفه و جن‌گیری و استغراق در معنا و حرکت می‌کشاند. در زار سوم صورت‌ها ربوده می‌شود و بدن‌ها پیش چشم می‌ماند، بدن‌هایی بی‌قرار. و آیا این سرنوشت و این استحاله از فرد به مفهوم، سهم قهرمان هر انقلابی ... دیدن ادامه ›› نیست؟
چهار/ نمایش با بازی‌دربازی تمام می‌شود، و این حرف‌های آخر کارکردان است که یادآوری مهمی دارد: همه‌چیز بازی است، و ما چیزی جز اجزای نمایش نیستیم. شاید برخی از ما بیرون در سالن از خود پرسیده‌باشیم من هرکاری می‌شد کردم، هرکاری. ارزشش را داشت یا باید به مرکز یک دایره‌ی جن‌ربایی بروم و آدم درونم را سلامت کنم؟

آوینیون شما را با موسیقی و حرکت فریب می‌دهد تا شرنگ سوال‌ها را نفهمید، و این تلخی تا مدتی آزارتان خواهدداد. دستمریزاد.
حمید سلیمی
جالبه من این نمایش رو خیلی دوست نداشتم خیلی جاهاش برام مبهم بود الان با خوندن کامنت شما این ربط ها برام معنادار شد🙏🏻
۲۷ دی ۱۴۰۲
حسن معینی
قدمتون روی چشم
قربون شما☺️
۲۸ دی ۱۴۰۲
شهرزاد
ارادت متقابل فکر کنم باید یبار دیگه بیام اجرا رو ببینم🙈😊
هر دو اجرای هامون خوبند . هر دو
۲۸ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک اجرای متفاوتا و خوب، با امکانات حداقلی و پرهیز از تقلاهای فرمالیستی یا شوخیهای جنسیتی نخ نما( چنان که به تازگی مد شده).
روایت تازه و پیچیده از دو عارضه مهم انسان مدرن : تنهایی و ترس از تغییر.
اجرای خوب هر دو هنرمند لذت تماشا را مضاعف کرده است، به ویژه مهدیه نساج که البته گاهی به نظر می رسد آواز خود را از ترس ممیزیها سانسور می کند.
دیدم و لذت بردم.
خوشبحال ما که نظرتون راجع به کارمون اینه آقای سلیمی عزیز... خیلی ممنونم از محبتتون🙏🏻🥰✌🏻
۰۳ دی ۱۴۰۲
واقعا نمایش عالی و بی نظیری بود لذت بردیم از تماشاش
موزیک و شعر و صدای بازیگران
مخصوصا بازی خانم نساج هنرمند و خوش صدا
و البته نوازندگی و صدای گیرای آقای شیخی
بازم می‌خوام ببینم این نمایشو و سیر نشدم ازش
۲۳ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ساده، زیباست. سفید نمایشی است "ساده" و نه "سرسری"، که به جای مرعوب کردن مخاطب سراغ رکن اصلی هنر نمایش - روایت - می رود، درامی مهیب و تنشی بزرگ و زیرپوستی خلق می کند، و ما را در سرنوشت خانواده ای که نمیشناسیم غرق میکند. بازی خوب بازیگران، متن هوشمندانه و منسجم و تلخی جاتنکگاه تماشای آدمهایی شبیه خودمان تماشای سفید را برایم بدل به خاطره ای خوشایند کرد.
یک سوم ابتدایی اثر ملال و تکرار دارد، گرچه بازی خوب سه بازیگر ( به ویژه دختر رنجور، فکر میکنم خانم توده زعیم) و تواناییشان در انتقال رنج این ملال را می کاهد. و شوخی ها هم گاه بیش از حد تکرار می شوند. ( مثل شوخی جابجا کردن تخت) اما سادگی و تاثیرگذاری متن و بازیها - که انصافا یکدست و تماشایی شده، به ویژه در مورد خانم بیتا عزیز که نقشی کلیشه ای را با اجرای ماهرانه و درست بدل به زنی ویژه و عجیب می کند؛ و طبعا آقای برقعی - در کنار طراحی درست صحنه و لباس و نور، و نیز دیالوگهایی که خوب نوشته و اجرا شده، مرا طرفدار این نمایش کرد.
هنگام تماشای نمایش ذهنم درگیر کاستیهای زیادی بود. بعد کم کم غرق شدم و هنگام افشای راز دیدم یکی از اعضای خانواده شده ام: حالا واکنش تو چیست؟
پس از تماشا در تاریکی خیابان خردمند که راه می رفتم، تصویر زنی تکیده که رنج و تنهایی مچاله اش کرده بود و مثل جنینی غریب به تخت(بطن) مادر پناه برده بود، رهایم نمی کرد. این کافی نیست که بپذیرم سفید، کارش را درست انجام داده؟
فارغ از این که نمایش رو دوست داشتم یا نه، مایلم دو نکته رو بنویسم. نخست، شهامت قابل تحسین کارگردان در انتخاب متنی بسیار آشنا، و تلاش برای ارائه روایتی تازه اون هم در زیرلایه های عمیق. بازتعریف مفاهیم کلی نظیر وفاداری، قدرت، شهوت و حتی عشق برای من جذاب بود،ف گرچه به نظرم نهایتا موفقیت اثر به سطحی که لایقش بود نمیرسه...
نکته دوم این بود که بعغد از مدتها نمایشی دیدم که بازیها، کارگردانی، طراحی و حتی موسیقی اون بدون سهل انگاری انجام شده بود. فشار هولناکی که بازیگران تحمل میکردن، میزانسن های سختی که میدونم طراحی و تمرین و اجراشون چه جانی از گروه گروفته، ظرافت عجیب در طراحی حداقلی اما درخشان - استفاده از قاشق ها، شیوه استفاده از یخچال و ... برای من قابل تحسین بود.
خلاصه که نمایش اتاق هملت برای منِ علاقمند به تاتر فرم تلاش قابل تحسینی بود، حتی اگه نتونم بگم صددرصد موفق... حتما و با کمال میل منتظر کارهای بعدی این کارگردان می مونم. -
نظر شما باعث دلگرمی و افتخار منه. خوشحالم که از اتاق هملت لذت بردین .
۲۹ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش پرزحمت و فکرشده ای بود و باید گروه رو برای این همه تقلای عزیز درراستای اجرای شخصی شده از متنی آشنا ستایش کرد. البته که این متن کلا نوشته سخت و برای اجرا جونده و جانکاه و کشنده بازیگر و کارگردانه. اینجا هم برخی میزانسن ها درخشان، و برخی بسیار دم دستی هستند. ایده های اجرایی ساده و مناسبند، نعره ها بعد از ده دقیقه آزارنده ابتدایی بدل به بخشی از هویت نمایش میشن، سه تک‌گویی درخشان در سه صحنه کلیدی وجود داره که بسیار خوب اجرا شده. دیر دیدم این نمایش رو، ولی خوشحالم که دیدم.
و حقیقتا باید گفت تاتر ایران همچنان و حتی در روزهای افولش از سینمای ما حال بهتری داره.
جمله‌ی آخرتونو باید با طلا نوشت. واقعا سینمای ایران حالش داغونه الان تبلیغ فیلم "انفرادی" رو دیدم. در حیرتم هنوز اط این فیلم‌های چیپ ساخته می‌شه؟!
هر تئاتری با تمام بد بودنش هم ۱۰۰ هیچ از سینمای این کشور جلوتره انصافا.
۰۳ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مساله "عدم قطعیت حقیقت"به خوبی در متن و در اجرا پردازش شده. به ویژه متن، که با ساده نمایی امر پیچیده - بر حق بودن - به خوبی مخاطب رو با دنیای نمایش همراه میکنه و بعد در سه بزنگاه برای سه شخصیت، درک می کنیم که در سیستم طراحی شده بر اساس نیاز و رفع نیاز ( بدوی ترین شکل انسانیت)، ظالم یا مظلومی وجود نداره و هر کسی داره برای منافع خودش میجنگه. اما تفاوت نسل ها، مساله مواجهه با قدرت، و از همه مهمتر پذیرش همدستی با ظلم در ازای کسب منفعت، برای من در این متن بسیار جذاب بود. بازی خوب هر سه بازیگر، و استفاده درست کارگردان از ویژگی های صحنه " کوچک"- طراحی حداقلی اما کاربردی، ایجاد عمق مناسب از طریق خلق درست میزانسن و ... - در کنار پیچ تند پرده آخر، نمایش رو برام خیلی جذاب و دلنشین کرد.
ساده و عمیق، یه روایت درست از جامعه ای که مجبوری توش مثل جزیره زندگی کنی، و تقلای غرق نشدن تنها دغدغه بزرگته... .
دمتون گرم.

روتکو، خودویرانگر معاصر این بار در نوفل لوشاتو به ملاقات سایر دیوانگان آمده. نمایشی هوشمندانه، ساده و عمیق که خوب می داند تعادل لذت - رنج را چگونه برای مخاطبش برقرار کند. از شروع کوبنده اثر و حرکاتی که برای بازسازی جنون به شدت درست طراحی شده اند تا پایان غم انگیزی که سرنوشت هنر تک‌گرا و خودمحور را به خوبی نمایش می دهد، نمایش یک سره توفانی درباره رنگ و بی رنگی است. هراس از تغییر برای ایده آلیستی که هنوز هنر برای توده را درک نکرده - و نمی کند-، و گیر افتادن او میان دیوارهایی که پنجره های ساختگی از قطرشان کم نمی کند، در ترکیب با رنج معاصر و زخم گذشته انتخاب چندانی برای روتکو باقی نمی گذارد...
سرگشتگی مردی که نمی تواند خوب حرف بزند اما بلد است خوب فریاد بکشد، حضور زن - به مثابه نمادی مشترک برای نور امید و نسل نو - ونیز کابوسها و رویاهای تمام نشدنی دیوانه نامحبوب، دست نویسنده و کارگردان توانای اثر را برای بازسازی روند انقراض یک هنرمند عاصی بازگذاشته است.
بیش از همه این ها، نمایش درباره رنج متفاوت بودن است. این که دنیا را شبیه بقیه نبینی، تو را به تدریج هیولایی گوشت تلخ می‌کند که برای معاشرت مناسب نیست، و حدس میزنم بسیاری از آدمها در تاریکی سالن به تماشای خود نشسته بودند... قاب های درست اثر، بازیهای بسیار خوب به ویژه دو بازیگر اصلی و نیز طراحی و اجرای دقیق درخشان صحنه های رویا و کابوس لذت دیدن اثر را برایم کامل کرد.
وسط همه نمایش های الکن و ترسو و بازاری، این اثر قلبم را ربود. منتظر آثار بعدی این انسان های خلاق می مانم.
آقای سلیمی عزیزم درود بر شما ،قلم تون پایدار باشه برای هنر ☘️?
۱۹ خرداد ۱۴۰۱
❤❤❤
۲۱ خرداد ۱۴۰۱
??
۲۱ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پس از شروعی ساده، نمایش کم کم ما را به اعماق تاریک یک دوگانه از رابطه انسانی می‌برد: کدام واقعی است، واقعیت یا تصویر ما از واقعیت؟
انتخاب هوشمندانه سادگی برای طراحی صحنه و سپردن بار فضاسازی به دیالوگها و بازی خوب دو بازیگر، سبب می شود ما به عنوان مخاطب بیشتر با پیچیدگی متن سر و کار داشته باشیم. و بعد، سوالاتی مهیب از راه می رسند: مرده یا زنده؟ راستگوی نامحبوب یا پنهان‌گر پذیرفته شده؟ گذشته یا حال؟ گذشته یا آینده؟ علاقه یا توهم علاقه؟ آیا عشق راهی برای پذیرفتن رازهای دیگری است؟ یا یک وانمودسازی از جهان ایده آل برای انسانهای غیر ایده آل؟ آیا وقتی از درک شدن حرف میزنیم، منظورمان بیشتر پذیرفته شدن نیست؟
پایان خوب اثر، که انگار ما را در بام آن ساختمان نیمه ساز با صدای مردی از گذشته تنها می‌گذارد، تک جمله های موثر یک سوم پایانی که در ذهن می ماند - تو آسیب دیدی که بتونی ادامه بدی -، و آن تصویر هولناک و گزنده کنار هم ایستادن زن و مرد در پایان - پشت میکروفون ها و در دو لکه نور مجزا، انگار بازیگرانی برای یک درام مشترک و نه یک رابطه انسانی- خبر از واقعیتی میدهد: بازگشت از گذشته ممکن نیست و ما محصول تجربه های قبلیم.
با ذهنیتی منفی - ناشی از شنیده ها - به تماشای نمایش رفتم و با رضایت بازگشتم. در هم تنیدگی بی نقص نیست، اما هوشمندانه و دلرباست، و همین رای من عاشق تاتر و دچار گذشته کافی بود.