چرا اوینیون را دوست دارم؟
یک/ در پردهی اول، شاهد تولد فاشیسم در رفتار کارگردانیم، و عجبا که به عنوان مخاطب با او همراه میشویم. تا زار اول، آنچه رخ میدهد ظهور مرض در جان همه است، سیاهپوشان ساززن، سپیدپوش مقتدر، عساکرهی سرگردان، و مکبث و لیدی نیازمند.
دو/ پردهی دوم، مجال ظهور سوال است. مکبث از لیدی میخواهد 'هرکاری میتواند بکند' و لیدی تنها میپرسد هرکاری؟ حالاست که مکبث برای رسیدن له نیت خود، ردای قهرمان را دور میاندازد و شروع به کاسهلیسی برای کارگردان/دانکن میکند. او هویت انسانی خود را از دست میدهد، و دستآخر در زار دوم کارگردان/دانکن با دستور العب/بازی کن از او به سان یک ابژه/دستاویز غیرانسانی استفاده میکند. زار دوم، جان جنون متن و بازیهاست.
سه/ پرده سوم، رویداد بازیابی هویت و انقلاب علیه فاشیسم است. انقلابی فاسقانه و رسوا، اما شجاعانه. مکبث نبرد را به شوریدگی میرساند، و تن به مثابهی میدان نبرد مخاطب را به تماشای مکاشفه و جنگیری و استغراق در معنا و حرکت میکشاند. در زار سوم صورتها ربوده میشود و بدنها پیش چشم میماند، بدنهایی بیقرار. و آیا این سرنوشت و این استحاله از فرد به مفهوم، سهم قهرمان هر انقلابی
... دیدن ادامه ››
نیست؟
چهار/ نمایش با بازیدربازی تمام میشود، و این حرفهای آخر کارکردان است که یادآوری مهمی دارد: همهچیز بازی است، و ما چیزی جز اجزای نمایش نیستیم. شاید برخی از ما بیرون در سالن از خود پرسیدهباشیم من هرکاری میشد کردم، هرکاری. ارزشش را داشت یا باید به مرکز یک دایرهی جنربایی بروم و آدم درونم را سلامت کنم؟
آوینیون شما را با موسیقی و حرکت فریب میدهد تا شرنگ سوالها را نفهمید، و این تلخی تا مدتی آزارتان خواهدداد. دستمریزاد.
حمید سلیمی