در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محسن خیمه‌دوز
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:50:55
 

منتقد تئاتر، فیلم و شعر، دراماتورژ، نویسنده، مدرس

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خانه خراب نمایشی کمدی ست که به مرزهای طنز هم نزدیک می شود ولی عمق لازم را پیدا نمی کند.
بازی های کاوه آهنین جان و رضا علوی دلچسب و گیرا بود هر چند بقیه بازیگران دچار نوعی مونوتون در اجرا بودند.
موضوع و ایده نمایش جالب و گیرا بود زیرا در ترکیب مثلث «عشق، سیاست، پول» قرار داشت اما هم متن، هم اجرا از پرداختن به عمق باز می مانند و نمی توانند تا آخر نمایش از سطح این مثلث به درون و لایه های زیرین ان بروند.
با این حال برای مخاطب عام نمایش جذاب است که می تواند ساعتی او را سرگرم کند و با عث تفریح او شود بی آنکه به لودگی کشیده شود.
طراحی صحنه مینیمال بود و ابتکار شیشه های رنگی که نمادی از معماری دوران قاجار است از امتیازات آن است. اما دو ایراد اساسی در آن به چشم می خورد اول اینکه فرش های پهن شده در سطح صحنه با ان دکور نسبتی نداشت زیرا معلوم نبود این فرش ها متعلق به کجاست؟ ایا فرش ها در اتاق پهن شده اند؟ در کوچه ؟ در راهرو؟ در حیاط؟ در انباری؟ در پذیرایی؟ یا..؟ ضمن اینکه آن همه تردد از همه جا به همه جا درون ان دکور ساده کمی نامتناسب است. شاید بهتر این بود که درِ وسط دکور را می شکافتند و تبدیل به راهرو متصل به حیاط یا کوچه می کردند که تظاهرکنندگان از ان یا مقابل عبور می کردند و دو تکه باقی مانده دکور اول به پذیرایی و بعد با رفتن نور و امدن نور با چرخشی کوچک تبدیل به اتاق مجزا می شد و گاهی تبدیل به حیاط که در ان صورت وجود یک فرش می توانست توجیه پذیر باشد.
در مجموع نمایش خانه خراب نمایشی دیدنی ست که در سطح عام قابل ارزش است.
سپهر و امیر مسعود این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محسن خیمه‌دوز (mk3680)
درباره کنسرت-نمایش لکانطه i
لکانطه (یا همان کافه لقانطه که با سانسور تبدیل به لکانطه شد)
نمایشی از خاطرات دو دهه ۴۰ و ۵۰ ایران است به روایت ترانه‌های مشهور آن زمان و با بازخوانی‌های خوبی که می‌شوند.
نمایش لکانطه چند درام عشقی و سیاسی را به واسطۀ بازخوانی چند ترانه مشهور پاپ دو دهه ۴۰ و ۵۰ روایت می‌کند به طوری که اجرای این ترانه‌ها بخشی از روایت صحنه شدند. از ماجرای چریک فدایی خلق و حزب توده و جبهه ملی و عاشق شدن برخی از کادرهای تشکیلاتی آن‌ها تا ساواک و نفوذ ساواک در تشکیلات سیاسی و در کنارش عشق دو رفیق به یک زن و گذشت یکی به نفع دیگری به خاطر رفاقت و سرانجام تلخی که این گذشت به بار می‌آورد و مواجه شدن همه آن‌ها با جریان انقلاب ۵۷، خرده روایت‌هایی‌ست که از طریق همان ترانه‌های پاپ مشهور آن دو دهه، در نمایش لکانطه به هم پیوند می‌خورند.
این نوع روایت که مدتی‌ست در اجرای‌های تاتری ایران مُد شده، می‌تواند هم تنوع بصری و صوتی بیافریند، هم تبدیل به یک مدل روایتی برای روایت درام بر صحنه باشد، اما این خطر را هم دارد که راه را برای عامه‌پسندی و سطحی‌نگری نسبت به تاریخ و روایت‌هایی تاریخی و به ویژه روایت‌های عشقی در دل تاریخ سیاسی باز کند.
لکانطه هم از این ایراد و آسیب در امان نمانده است (در نقد و تحلیل مفصلی به این موارد اشاره خواهم کرد، به ویژه به اشکال شخصیت‌پردازی و بازیگری در این گونه درام‌های چندوجهی).
اما پر بودن سالن به ویژه در این شب‌های آخر، نشان از استقبال تماشاگران دارد که این مورد هم خود نشان از نیاز برون‌تاتری ... دیدن ادامه ›› محاطبان دارد (نیاز جامعه‌شناختی مخاطبان به شنیدن موسیقی و صوت خوش و تجدید دیدار با نوستالژی‌های دهه‌های قبل)، نیازی که لکانطه در حد توان خودش به آن پاسخ می‌دهد.
***
نمایش کشش دراماتیک خودش را تا پایان حفظ می کرد. اشارات برون متنی آن هم تا حد زیادی برای مخاطب آشنا بود که باعث ایجاد ارتباط بین مخاطب و متن می‌شد. بازی دو بازیگر نمایش هم خوب و تاثیرگذار بود. هر چند بازی یکی بیشتر تئاتری بود (تینو صالحی) و بازی دیگری بیشتر تلویزیونی (بهارام افشار).
متن ایده خوبی داشت و با آنکه بر گرفته از یکی از نمایش های موفق خارجی بود ولی پرداخت خوب داخلی شده بود. با این همه امکان تعمیق در شخصیت ها و ماجرا ها را نداشت. که می توان آن را تقصیر سانسور و ممیزی دانست. زیرا در جایی که قرار است نمایش هراس ایجاد کند، کمدی می شود و خنده ایجاد می کند. هرچند کمدی آن خوب اجرا شده اما به متن و ایده نمایش هم لطمه می زند. دکور و صحنه آرایی هم که برگرفته از همان نمایش خارجی ست با یک ویدئو پروجکشن اضافی به خوبی ایرانیزه شده اما با یک ضعف بزرگ. چرا یک میز طولانی؟ اگر قرار است فاصله عمیق را نشان دهد پس نباید اینقدر به مخاطب نزدیک باشد طوری که تماشاگر ردیف های جلو نتوانند هر دو بازیگر را با هم ببینند. و اگر قرار نیست عمق فاصله را نشان دهد و به همین دلیل هم میز نزدیک به مخاطب است پس نباید آنقدر بلند و دراز باشد که نتوان هر دو بازیگر را در یک قاب دید.
نمایش اما دیدنی ست و دارای لحظاتی شاد بی آنکه لوده باشد و به لودگی برسد.
هملت پشتکوهی
نمایشی از ابراهیم پشتکوهی‌ست که بخشی از زندگی بومی یک خانواده جنوبی را در یک برهه از تاریخ ایران (دهه شصت) بیان می‌کند. هم روایت‌های زیستی و هم روایت‌های فرهنگ جنوبی، در یک نمایش در هم تنیده شده و در یک نمایش به یادگار گذاشته شده. این سنت خوبی‌ست اگر دیگر فعالان حوزۀ نمایش و تئاتر سعی کنند بخشی از فرهنگ بومی خود را در یک یا چند برهه تاریخی ثبت کنند تا از این طریق نسل‌های بعد ارتباط‌شان با گذشته پیوند بخورد. امری که بسیار حساس و واجب است. نمایش هملت پشتکوهی در این مسیر گام برداشته که گام مهمی‌ست و موفق هم بوده است.
هملت نامیدن نمایش هم بی‌شباهت به هملت شکسپیر نیست. جدال و خشونت خانوادگی، سرخوشی و سپس ظهور بحران و نهایتا قتل و کشتن در میان اعضای خانواده. پیچیده شدن روابط درون‌خانوادگی و رو شدن بسیاری از نهان‌شده‌های شخصیتی و زیستی. این‌ها می‌تواند مشابهت‌های هملت پشتکوهی را با هملت شکسپیر توجیه کند. اما چرا هملت با پسوند پشتکوهی؟ و نه هملت با پسوندی دیگر و ارجاعی دیگر؟ پشتکوهی البته فقط نام کارگردان نیست بلکه نام محلی در جنوب هم هست که زادگاه کارگردان نیز هست. از این منظر می‌توان آن را هملتی وابسته به محل پشتکوه دانست. ولی از منظر نام کارگردان هم می‌توان به نام نمایش نظر کرد. اینکه هملتی که می‌بینید هملتی‌ست که خود پشتکوهی نوشته و تجربه کرده و نه شکسپیر. از این منظر انگار تبی در بین فعالان آثار نمایشی ایجاد شده که تمایل دارند نام خود را بر نمایش یا در نمایش ذکر کنند. شاید در برخی آثار یا در مقطعی از یک اثر بتوان چنین کرد اما تبدیل شدنش به یک سنت به نظر مناسب نیست.
بازی‌ها در حد و توان متن خوب اجرا شدند هر چند متن جایی برای بازی‌های بهتر نداشت و از این نظر باید ویرایشی در متن صورت می‌گرفت تا فضا برای ... دیدن ادامه ›› بازی‌های بهتر فراهم شود.
فرم اجرای نمایش فاقد نوآوری صحنه‌ای بود و بیشتر متکی به اتفاقات دراماتیک درون‌متنی بود تا ظهورفرم‌های نمایشی. و این مسئلۀ جدی این روزهای تئاتر ایران است: فقدان نوآوری‌های فرمال. برخی هم که می‌خواهند در خلق فرم، تجربه‌گرایی پیشه کنند آنقدر افراط می‌کنند که متن را نابود می‌کنند یا نادیده می‌گیرند و متن نمایشی را به «دستور صحنه» تقلیل می‌دهند.
با آنکه متن نمایش هملت پشتکوهی یک اتفاق مهم در روایت‌پردازی تاریخی از یک برهه حساس تاریخ ایران است و با آنکه نمایش به لحاظ فرمال حرفی برای گفتن ندارد اما در این میان یک میزانسن و یک تک‌لحظه‌ای وجود دارد که می‌تواند ابتکار فرمال کارگردانی در این نمایش باشد و شاید با همین لحظه درخشان ولی اندک بتوان فقدان نوآوری فرمال در نمایش را بخشید و نادیده گرفت. و آن لحظه‌ای‌ست که همه اعضای خانواده در برابر صفحه تلویزیون به یکباره فریز می‌شوند و همه محو در تماشای سریال تلویزیونی دهه شصت (احتمالا سریال اوشین). این فریزشدگی، این سکوت چند ثانیه‌ای و همگانی، از لحظات بسیار درخشان نمایش است که به شدت تاثیر دراماتیک دارد و تا آخر نمایش نیز تاثیر آن بر مخاطب باقی می‌ماند، می‌تواند تا مدت‌ها در ذهن باقی بماند و شاید تبدیل به یک نقطه‌عطف فراموش‌نشدنی نمایش شود. اجرای درست و زیبای همین چند ثانیه نشان می‌دهد که نمایش هملت پشتکوهی با قدری دراماتورژی در متن و دراماتورژی در اجرای صحنه‌ای می‌تواند به یک اثر آوانگارد در تاتر ملی ایران تبدیل شود. تئاتری ایرانی با فرمی آوانگارد و زیباشناختی که نیاز تئاتر ایران امروز است.
***
محسن خیمه‌دوز (mk3680)
درباره نمایش ژپتو i
نمایش «ژپتو» نگاه تازه‌ای به خالق پینوکیو دارد که هر چند در همان فضای خالق عروسک‌ها به سر می‌برد اما واجد شخصیت دیگری هم شده است. از جمله تحمیل باورها به موجود جدیدی که قرار است شکل بگیرد. و در این میان در گیری انسان‌وار سایر دست‌سازهای ژپتو هم به مشکل اصلی اضافه می‌شود که خودش به یک داستان مستقل تبدیل می‌شود. فرم روایت هم نه رئال که فانتزی انتخاب شده که با حرکات عروسک‌ها و با مدل جدید شخصیت ژپتو (که با آنچه مخاطب از ژپتو در ذهن دارد، تضاد دارد) سازگاری داشته باشد و در عین حال به اجرا هم شادابی بدهد. وقتی فرم فانتزی می‌شود پای نور، موسیقی، رقص، گریم، لباس، طراحی ویژه صحنه و شیرین‌کاری‌های بازیگران هم به میان می‌آید که نمایش را جذاب می‌کند.
نمایش از چندین خرده‌روایت پرسش‌محور تشکیل شده که در کلیتش یک روایت را طرح می‌کند. روایت پدر ژپتویی که دیگر مثل گذشته قابل اعتماد نیست، سعی در تحمیل باورهای کتاب مقدس به ذهن دست سازهایش را دارد و این غیر قابل اعتماد بودن و تحمیل‌گر بودن را نیز به مخلوقانش منتقل می‌کند و به مثابه پرسشی در ذهن مخاطبان به یادگار می‌گذارد. این پرسش که: چرا در جهان باید پدر ژپتوها به وجود آیند؟
***
به تمام عوامل نمایش خسته نباشید می گویم.
محسن خیمه‌دوز (mk3680)
درباره نمایش اتاق i
دیدن نمایشی مثل اتاق از چند جهت دشوار است.
اول به خاطر اینکه از مصیبت کرونا سخن می‌گوید که بسیاری را با خود برد از جمله کاراکترهای واقعی این نمایش را.
دوم به خاطر اینکه بنیانگذار این درام، کارگردان مستعدش، ساشا کشوادی را درست در لحظه به ثمر رساندن کارش از دست داد.
و سوم به خاطر اینکه بیان دراماتیک دو مورد اول و دوم را بچه‌های گروه، به ویژه بازیگران، به نحو تاثیرگذاری بازی و ارائه کرده بودند.
و دشواری دیدن این نمایش از همین‌جاست که مخاطب باید، هم بتواند دشواری این موارد سه‌گانه را تحمل کند، هم بتواند از دیدن یک نمایش دراماتیک لذت ببرد. و چه دشواری بالاتر از این که ببینی و احساس کنی زیست خود کارگردان با اثرش و با کاراکترهایی که آنها هم دیگر نیستند، یکی شده و تو نمی‌دانی مرز بین واقعیت و تخیل کجاست؟ به درام نمایش که نگاه می‌کنی واقعیت تلخ را می‌بینی، به واقعیت تلخ که نظر می‌کنی درامی را می‌بینی نشسته بر صحنه و سعی در ارائه روایتی زیبا دارد. و مگر یکی از جنبه‌های مثبت تاتر، تاثیرگذاری‌اش نیست؟ و مگر یکی از وجو بارز «درام- مستند» بازنمایی اتفاقات رئال در بستری از یک درام پر کشش نیست؟ اگر چنین است پس می‌توان گفت که نمایش اتاق موفق بوده است و دشواری چندگانه دیدن نمایش را تحمل‌پذیر می‌کند.
یکی دو نقد جزئی هم بر این نمایش هست که به احترام تمام عوامل این نمایش آنها را به طور خصوصی برای عوامل گروه خواهم گفت که اگر مایل بودند استفاده ... دیدن ادامه ›› کنند و اگر صلاح دیدند نشر دهند.
از بازی‌های خوب نمایش هم نمی‌توان یاد نکرد به ویژه بازی خوب و تاثیرگذار رضا جهانی که آهنگ حرکاتش بر صحنه، موسیقی درام است. به ویژه وقتی که در انتهای نمایش، در یک بازی مینیمال و زیبا، زمان را به نحوی دیدنی فراموش می‌کند. همان زمانی که تاریخ ماست و ما مدت‌هاست تاریخ‌مان را هم فراموش کرده‌ایم.
امیر مسعود، امیرمسعود فدائی و جعفر میراحمدی این را خواندند
سوگند صدیقی این را دوست دارد
دوست گرامی سلام
ضمن سپاس از حضورتون در نمایش ما، از تفسیر زیبا و ثبت نظرتون تشکر میکنم. گروه اتاق خرسند است که توانسته نظر مثبت مخاطبان را جلب کند. ???
۱۱ آذر ۱۴۰۰
ممنون ‌که تشریف آوردید و نظراتتون رو برامون نوشتید ?????
۱۲ آذر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر
شعر و ادبیات
سینما

تماس‌ها

khaimehdooz@gmail.com