هملت پشتکوهی
نمایشی از ابراهیم پشتکوهیست که بخشی از زندگی بومی یک خانواده جنوبی را در یک برهه از تاریخ ایران (دهه شصت) بیان میکند. هم روایتهای زیستی و هم روایتهای فرهنگ جنوبی، در یک نمایش در هم تنیده شده و در یک نمایش به یادگار گذاشته شده. این سنت خوبیست اگر دیگر فعالان حوزۀ نمایش و تئاتر سعی کنند بخشی از فرهنگ بومی خود را در یک یا چند برهه تاریخی ثبت کنند تا از این طریق نسلهای بعد ارتباطشان با گذشته پیوند بخورد. امری که بسیار حساس و واجب است. نمایش هملت پشتکوهی در این مسیر گام برداشته که گام مهمیست و موفق هم بوده است.
هملت نامیدن نمایش هم بیشباهت به هملت شکسپیر نیست. جدال و خشونت خانوادگی، سرخوشی و سپس ظهور بحران و نهایتا قتل و کشتن در میان اعضای خانواده. پیچیده شدن روابط درونخانوادگی و رو شدن بسیاری از نهانشدههای شخصیتی و زیستی. اینها میتواند مشابهتهای هملت پشتکوهی را با هملت شکسپیر توجیه کند. اما چرا هملت با پسوند پشتکوهی؟ و نه هملت با پسوندی دیگر و ارجاعی دیگر؟ پشتکوهی البته فقط نام کارگردان نیست بلکه نام محلی در جنوب هم هست که زادگاه کارگردان نیز هست. از این منظر میتوان آن را هملتی وابسته به محل پشتکوه دانست. ولی از منظر نام کارگردان هم میتوان به نام نمایش نظر کرد. اینکه هملتی که میبینید هملتیست که خود پشتکوهی نوشته و تجربه کرده و نه شکسپیر. از این منظر انگار تبی در بین فعالان آثار نمایشی ایجاد شده که تمایل دارند نام خود را بر نمایش یا در نمایش ذکر کنند. شاید در برخی آثار یا در مقطعی از یک اثر بتوان چنین کرد اما تبدیل شدنش به یک سنت به نظر مناسب نیست.
بازیها در حد و توان متن خوب اجرا شدند هر چند متن جایی برای بازیهای بهتر نداشت و از این نظر باید ویرایشی در متن صورت میگرفت تا فضا برای
... دیدن ادامه ››
بازیهای بهتر فراهم شود.
فرم اجرای نمایش فاقد نوآوری صحنهای بود و بیشتر متکی به اتفاقات دراماتیک درونمتنی بود تا ظهورفرمهای نمایشی. و این مسئلۀ جدی این روزهای تئاتر ایران است: فقدان نوآوریهای فرمال. برخی هم که میخواهند در خلق فرم، تجربهگرایی پیشه کنند آنقدر افراط میکنند که متن را نابود میکنند یا نادیده میگیرند و متن نمایشی را به «دستور صحنه» تقلیل میدهند.
با آنکه متن نمایش هملت پشتکوهی یک اتفاق مهم در روایتپردازی تاریخی از یک برهه حساس تاریخ ایران است و با آنکه نمایش به لحاظ فرمال حرفی برای گفتن ندارد اما در این میان یک میزانسن و یک تکلحظهای وجود دارد که میتواند ابتکار فرمال کارگردانی در این نمایش باشد و شاید با همین لحظه درخشان ولی اندک بتوان فقدان نوآوری فرمال در نمایش را بخشید و نادیده گرفت. و آن لحظهایست که همه اعضای خانواده در برابر صفحه تلویزیون به یکباره فریز میشوند و همه محو در تماشای سریال تلویزیونی دهه شصت (احتمالا سریال اوشین). این فریزشدگی، این سکوت چند ثانیهای و همگانی، از لحظات بسیار درخشان نمایش است که به شدت تاثیر دراماتیک دارد و تا آخر نمایش نیز تاثیر آن بر مخاطب باقی میماند، میتواند تا مدتها در ذهن باقی بماند و شاید تبدیل به یک نقطهعطف فراموشنشدنی نمایش شود. اجرای درست و زیبای همین چند ثانیه نشان میدهد که نمایش هملت پشتکوهی با قدری دراماتورژی در متن و دراماتورژی در اجرای صحنهای میتواند به یک اثر آوانگارد در تاتر ملی ایران تبدیل شود. تئاتری ایرانی با فرمی آوانگارد و زیباشناختی که نیاز تئاتر ایران امروز است.
***