در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | هلیا حسینی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:54:20
 

شخصیت عمومی

 ۲۰ آبان ۱۳۷۵
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
هلیا حسینی (dryad)
درباره نمایش شَهرِ بازی i
“تئاتر شهربازی، درهم‌شکستن عادت‌ها؛
تئاتری برای انسان‌هایی که نمی‌خواهند ساده‌انگارانه به دنیا نگاه کنند.
شروعی مسحورکننده، گشودن دری به دنیای ... دیدن ادامه ›› جادو؛
دنیایی که در آن، زمان و مکان بی‌درنگ رنگ باختند.
برای نوشتن این نظر، مجبور بودم اجازه بدم مدت زمانی از تماشای اجرا بگذرد تا به درک بیشتری از آن برسم و بتوانم حق این اثر را ادا کنم.
این تئاتر، به‌معنای واقعی، جریانی تازه برای ذهن من بود؛ چیزی فراتر از کلمات.”
شاید به‌معنای واقعی یک هنجارشکنی و شکستن سنت‌ها.
اتفاقی که در پایان اجرا رخ داد، علارغم شیوه ی شروع اجرا در نگاه اول برایم زننده و حتی ناامیدکننده بود. اما پس از مدتی تفکر، متوجه شدم که نباید به این اجرا با همان قالب‌ها و تعاریفی که برای دیگر تئاترها در ذهن داریم نگاه کنم.
برای من، همه چیز در این اثر نماد یک تابوشکنی بود، فارغ از مفاهیمی که قرار بود در نهایت درک شوند.”



“یکی از لحظات برجسته اجرا، زمانی بود که جلوه‌های بصری صحنه را شکل دادند. از اطراف، شش دست وارد صحنه می‌شوند، در زمینه‌ای شطرنجی می‌چرخند و سپس محو می‌شوند. در این میان، یک دست از انتهای صحنه به سمت مخاطب می‌آید. به نظر من، این دست‌ها استعاره ای از نیروهای خارجی یا همان سرنوشت و تقدیر است که قصد مداخله یا کنترل انسان‌ها را دارند.
دستی که از انتها به سمت مخاطب می‌آید، گویی تلاش دارد حقیقتی دردناک را آشکار کند. و شاید حتی میخواهد بگوید شما در دستان من هستید
در لحظه‌ای که موسیقی به اوج می‌رسد و تمامی شخصیت‌ها، به‌جز ماری،سقوط می‌کنند، برای من این صحنه نماد فروپاشی دنیا و آرامش ماری بود.معصومیتی که تا پیش از این اتفاق دیدیم حالا دچار تغییراتی جبران ناپذیر خواهد شد

“در این لحظه، شاهد یکی از بزرگ‌ترین اتفاقات زندگی ماری و هر انسان دیگری هستیم: حضور و مداخله طبیعت. طبیعتی که بی‌رحمانه مسیر ما را شکل می‌دهد و ما را برای زیستن در دنیای واقعی آماده می‌کند. طبیعت بی‌رحمی که وقتی با معصومیت و بی رنگی ماری رو به رو میشه تلخ میشه از سرنوشتی که در انتظار این موجوده پاکه


“و گروهی از انسان‌ها که باور دارند نمی‌توان با سرنوشت، تقدیر، یا طبیعت جنگید و بدون هیچ مقاومتی، تسلیم و گوش به فرمان آن می‌شوند. اما کافی است که نخواهی آن چیزی باشی که طبیعت برایت تعیین کرده است؛ آنگاه سرنوشتت تغییر می‌کند. مانند جورج جورجی که نور آبی انتخابی‌اش از تنهایی و انزوای پیش رویش حکایت داشت. جورجی‌ که رانده شد، طرد شد، و به حاشیه رانده شد؛ تنها به این دلیل که نتوانست پا به پای بی رحمی ای که باید یاد میگرفت حرکت کند



**“جورج رانده شد، و حصار و پوششی که صورت و بدنش را پوشانده بود، نماد از دست دادن جایگاه و آزادی‌اش بود. او که نتوانست با جمعیتی که چندان برای او خوشایند به نظر نمی‌رسیدند همرنگ شود، در سادگی ابلهانه خودش باقی ماند اما آیا واقعاً کار جورج ابلهانه بود؟یا صرفا تصمیم گرفت به ارزش ها و حقیقت وجودیش پایبند بمونه؟

به هر صورت، اکنون جورج در مقابل قدرت جمعی ای ایستاده است؛ که ذره‌ای برای فردگرایی او ارزش قائل نیستند او در گوشه‌ای مچاله و درهم‌تنیده ایستاده، و نوری به شکل در بر او تابیده است. آیا این نور، این در، می‌تواند نشانی از تغییر مسیر باشد؟ یا تنها امیدی است که در بی‌کرانگی یأس محو خواهد شد؟

**“و ماری، نماد انسان‌ها است؛ انسان‌هایی که تحت سلطه قدرت‌هایی بزرگ‌تر قرار دارند. قدرت‌هایی که هرگز اجازه فرار به ما نمی‌دهند. این حقیقت که زمان به‌طور دایره‌وار در حرکت است و پایان هر چیز، آغاز چیز دیگری است، بیانگر این است که ماجرای ما هرگز به پایان نمی‌رسد. ما در چرخه‌ای بی‌پایان گرفتاریم، جایی که گذشته و آینده در هم آمیخته‌اند و چیزی به نام حقیقت ثابت وجود ندارد.

بنابراین، زمان به مفهومی مبهم و بی‌معنی بدل می‌شود. در این چرخه، با واقعیتی عظیم روبرو هستیم: زندانی که انسان، آگاهانه یا تحت تأثیر اجتماع، با باورها و اعتقادات خودساخته‌اش ایجاد کرده و هرگز از آن رهایی نمی‌یابد. آینده و حال، به‌طور جدایی‌ناپذیری به هم گره خورده‌اند و بدون یکدیگر معنایی ندارند. این حلقه، تکرارِ بی‌پایانِ ماجراهای انسانی است.”**


این متن، سفری فلسفی به درون ترس‌ها، تناقض‌ها و چالش‌های انسانی است. نمایشنامه به‌خوبی توانسته با استفاده از نمادها و استعاره‌های قدرتمند، تصویری از انسان معاصر را به نمایش بگذارد که در برابر زمان و سرنوشت، ناتوان و محصور است. انسان‌هایی که در چرخه‌ای از ترس، تقدیر و امید، به دنبال معنا می‌گردند، اما در نهایت در دایره‌ای بی‌پایان گرفتار می‌شوند




ششصد سال بعد از اکنون،شمایان
اکنون ما ششصد سال بعد از اکنون شمایان
اکنون شمایان
ششصد سال قبل از اکنون،ما
نمایش “زندگی در تئاتر” از ابتدا تا انتها سفری بود به قلب روابط انسانی، هنر و هنرمند و پیچیدگی‌های دنیای تئاتر.
هرچند نمایش تلاش می‌کرد این مفاهیم عمیق را به تصویر بکشد، اما روند اجرا همیشه درگیرکننده نبود. شروع کار کمی کشدار و بی‌رمق به نظر می‌رسید؛ انگار که نمایش هنوز خودش رو پیدا نکرده بود. این مسئله باعث شد که در ابتدا احساس کلافگی کنم.

با این حال، با جلوتر رفتن نمایش،اجرا به‌یک‌باره به سطح تازه‌ای از جذابیت رسید. نقطه‌ای که اختلاف سنی میان رابرت و جان برجسته‌تر شد، روح نمایش جان تازه‌ای گرفت. این تضاد میان نسل‌ها، نه فقط درباره تفاوت‌های سنی، بلکه درباره غرور، ترس و شکنندگی زندگی هنری بود.

رابرت، پیر و خسته، با ترسی عمیق از فراموش شدن دست و پنجه نرم میکرد و این اتفاق با کم شدن لباس ها از روی رگال به حقیقت پیوستن این ترس رو به خوبی نشون میداد در حالی که جان، مغرور و سرشار از انرژی جوانی، خود را در اوج می‌دید. این تقابل، نه‌تنها نقطه اوج درام بود، بلکه به‌وضوح تم اصلی داستان را نیز بیان می‌کرد: تناقض‌های درونی و بیرونی دنیای تئاتر.

اما دیر رسیدن نمایش به این نقطه اوج، یکی از نقاط ضعفش بود. مخاطب مجبور بود زمان زیادی ... دیدن ادامه ›› را در سکوت نسبی و گاهی خسته‌کننده سپری کند تا به این لحظه‌های جذاب برسد. با این حال، وقتی بالاخره به این نقطه رسید، احساسات انسانی، پیچیدگی‌های عاطفی و فلسفه‌های درونی تئاتر به‌گونه‌ای مطرح شد که تجربه کلی نمایش را معنادار می‌کرد و لحظات قبلی ای که گاهی به سختی گذشتند رو از یاد میبرد.

برای من هربار حضور رابرت و اجرایش، نقطه‌های اوج این نمایش بودند.
هرچند اجرای بی‌نقصی نداشت و چند جا تپق زد، اما بنظرم خودش این موضوع رو به‌شکل هوشمندانه‌ای وارد بحث کرد. جمله‌ای که درباره منتقدها گفت،برای من بسیار تأثیرگذار بود: “منتقدها هیچ‌وقت بخش‌های خوب اجرا رو نمی‌بینند؛ کافیه یک اشتباه کنی تا با همون بهت حمله کنند.”

این جمله نشون داد که حتی در دل یک اجرای نمایشی، دغدغه‌های واقعی هنرمندان درباره قضاوت شدن وجود دارد. این نگاه به اجرای بازیگر، یک لایه انسانی به نمایش اضافه می‌کرد؛ که یعنی بازیگر فقط یک شخصیت روی صحنه نیست،بلکه هنرمندی ست که برای دیده شدن و درک شدن می‌جنگد.

نقد این اجرا را نمی‌توان تنها به ضعف‌هایش محدود کرد.
وقتی یک بازیگر، با وجود نقص‌ها(چه روی صحنه چه پشت صحنه)بتواند مخاطب را درگیر کند و حس واقعی ایجاد کند، کار بزرگی انجام داده است. ضعف‌ها بخشی از نمایش هستند، اما نباید باعث بشه که خوبی‌های یک اجرا رو نادیده بگیریم


خوش درخشیدید خداقوت🌻
دیر رسیدن نمایش به نقطه اوج به نظر من اسانس این نمایش‌نامه است.
هلیا حسینی
برای من کمی سخت بود بخصوص که صندلیم کنار جایی بود که عوامل پشت صحنه نشسته بودند و متوجه حرکاتشون میشدم و این باعث میشد بیشتر بفهمم که هنوز نمایش منو جذب خودش نکرده تا حواسم رو از هر عامل خارجی ...
من هم همونجا نشسته بودم ولی تجربه خوبی از این نمایش داشتم و البته می‌دونید که مخاطب آسان‌گیری محسوب نمیشم.
این کلا باگ خانه هنر دیوار هست که در دو نمایش قبلی هم که دیدم وجود داشته است.
هلیا حسینی
برای من کمی سخت بود بخصوص که صندلیم کنار جایی بود که عوامل پشت صحنه نشسته بودند و متوجه حرکاتشون میشدم و این باعث میشد بیشتر بفهمم که هنوز نمایش منو جذب خودش نکرده تا حواسم رو از هر عامل خارجی ...
اتفاقا دوست عزیز، این دیده شدن تحرکات پشت صحنه عمدی هست بهر حال اگر به اسم نمایش رجوع کنید
یعنی زندگی در تئاتر، متوجه عمدی بودن این موارد میشید بهر حال کل لحظات این نمایش در تئاتر میگذره
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تئاتر «ساکورای کاغذی» قصه‌ی از دست دادن و تلاش برای فراموش کردن گذشته بود، اما به‌جای اینکه بتونه بیننده رو عمیقاً درگیر کنه، بیشتر شبیه یه پکیج از شعارهای آماده بود که انگار هدفش فقط انتقال پیام بوده، نه ایجاد حس.

یکی از مشکلات بزرگ نمایش این بود که نمی‌تونست اون حس واقعی و زنده رو به تماشاگر منتقل کنه. تو خیلی از صحنه‌ها، به‌جای اینکه بازیگرا با اجراشون حس رو زنده کنن، از موسیقی استفاده کرده بودن تا تأثیر بیشتری بذارن. موسیقی خوب بود، ولی انگار که داشت جای خالی یه بازی قوی رو پر میکرد. این در حالیه که تأثیرگذاری باید از خود بازی و نگاه و حرکات بازیگرا بیاد، نه اینکه موسیقی بار اصلی رو به دوش بکشه.

عنوان نمایش، «ساکورای کاغذی»، شاید بهترین نماد برای فضای کلی داستان باشه. درخت ساکورا تو فرهنگ ژاپنی نماد زیبایی گذرا و کوتاه مدته، و وقتی بهش صفت «کاغذی» اضافه می‌شه، انگار این حس شکنندگی و موقتی بودن بیشتر هم می‌شه. درست مثل خاطرات شخصیت اصلی که با وجود زیباییشون، نه موندگار هستن و نه واقعی.

صحنه‌های رویاپردازی و مواجهه با خاطرات گذشته هم پتانسیل زیادی داشتن که مخاطب رو توی حس فرو ببرن، اما انگار یه چیزی کم بود. شاید مشکل این ... دیدن ادامه ›› بود که نمایش زیادی روی مفهوم تمرکز کرده بود و کمتر به جزییات و عمق داستان پرداخته بود.

در نهایت، «ساکورای کاغذی» حرف‌های ارزشمندی برای گفتن داشت، اما نتونست اون‌ها رو طوری بیان کنه که تأثیر عمیق و ماندگاری بذاره. با این حال، اگر به موضوعاتی مثل کنار اومدن با گذشته یا شروع دوباره علاقه داشته باشید، دیدنش می‌تونه جالب باشه؛ حتی اگر فقط باعث بشه برای چند لحظه به این مسائل فکر کنید


خداقوت خسته نباشید
ضمن تایید نکاتی که مرقوم فرمودید، زمان نمایش هم به نظرم طولانی بود و چند جا وقتی صحنه تمام می شد فکر می کردی که نمایش تموم شده ، حتی در شبی که من نمایش را دیدم، تقریبا در اواسط نمایش وقتی صحنه تاریک شد یکی دو نفر به هوای اینکه نمایش تموم شده، دست زدند.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
*در لحظه لحظه ی زندگی ات مفتون چشم هایی بودی که برای تو نبود اما این روزها هرشب تمام چشم ها برای توست*

الف غین میم
اسمی که از همون اول مرموز ... دیدن ادامه ›› بود، مثل یه دعوت به دنیایی تاریک و ناشناخته. وقتی نمایش شروع شد، اولین چیزی که چشم‌ها رو به خودش می‌کشید، لباس‌ها بود. پارچه‌هایی که با فنس‌های فلزی ترکیب شده بودن، انگار یه قفس نامرئی رو نشون می‌دادن؛ قفسی که هم برای مردم اون دوره ساخته شده بود و هم شاید برای خودشون. اما آقا محمد خان، با اون لباس سفید ساده، از همه جدا بود؛ نه زندانی، نه قربانی. خودش سازنده‌ی این قفس‌ها بود، یه فرمانده‌ی بی‌رحم که فقط به قدرت فکر می‌کرد.

اما فراتر از قدرت، جنایت‌های او از جای عمیق‌تری شروع شده بود؛ عشقی نافرجام و عقیم شدن به دست عمه‌ای که مثل مادر برایش بود. عمه‌ای که به جای مهر، به او داغی همیشگی بخشید. این عشق بی‌ثمر برای خورشید، که نمادی از آرزوهای دست‌نیافتنی او بود، شعله‌ی خشمی شد که در نهایت به جنایت‌های خونین او دامن زد.

بازیگر نقش آقا محمد خان به‌قدری حضور قوی‌ای داشت که هر صحنه با نگاه و حرکت‌های او تسخیر می‌شد. تمام اجرا پر از انرژی و حرکت بود؛ انگار نمایش هیچ‌وقت نمی‌خواست متوقف بشه، مثل تپش‌های تند قلبی که می‌دونه لحظه‌ی آخر نزدیکه.

دیالوگ‌ها با خشونت، سرعت و تلخی بیان می‌شدن. هر کلمه مثل ضربه‌ای بود که تو رو مجبور می‌کرد بیشتر به عظمت و تنهایی شخصیت فکر کنی. پایان نمایش، جایی بود که انگار یه سکوت درونی از میان همه‌ی شلوغی‌ها شنیده می‌شد؛ آقا محمد خان در اوج قدرت بود، اما تهی. قدرتش همه چیز رو نابود کرده بود، حتی خودش رو.

اسم الف غین میم انگار یه رمز بود؛ شاید نشونه‌ای از عظمت، شاید هم اشاره‌ای به تاریکی. مردی که چشم دشمن‌هاش رو می‌گرفت، اما خودش هیچ‌وقت چیزی جز سایه‌های قدرت ندید. نمایش با طراحی لباس و صحنه‌هایی که پر از نماد بود، سعی کرد این دوگانگی رو به مخاطب نشون بده. هرچند گاهی پیچیدگی نمادها کار رو برای درک راحت‌تر سخت می‌کرد، اما همین رازآلود بودن، قدرت اصلی اثر بود.

این اجرا یه روایت متفاوت از یه شخصیت تاریخی بود. نه فقط درباره‌ی خشونت و قدرت، بلکه درباره‌ی شکنندگی پشت این عظمت؛ مردی که به ظاهر همه چیز داشت، اما زخم‌های عمیق گذشته، عشقی نافرجام، و تلخی تنهایی در نهایت چیزی جز پوچی برایش باقی نگذاشت
الف غین میم
آزادی غارت شده‌ی ما
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هلیا حسینی (dryad)
درباره نمایش اکتینگ i
نقد نمایش اکتینگ

نمایش اکتینگ سفری عاطفی و در عین حال تاریک به دنیای هنر و روان انسان است. داستان بازیگری که در زندان، هم‌زمان با تحمل مجازات ... دیدن ادامه ›› و جستجوی معنا، تلاش می‌کند هنر را به نقطه‌ای از امید و هدف در زندگی تبدیل کند، به‌خوبی دغدغه‌های درونی هنرمندان را به تصویر می‌کشد. این اثر، علاوه بر جنبه روایی، درامی روان‌شناسانه است که به پیچیدگی‌های روحی انسان و نقش هنر در گذر از دشواری‌های زندگی می‌پردازد.

تنش‌های روحی بازیگر اصلی و مواجهه او با اضطراب‌های هنری به‌خوبی ملموس بود: از تلاش برای ماندن در دنیای بازیگری تا نگرانی از دیده نشدن و کم‌رنگ شدن اصول اصلی تئاتر. این دغدغه‌ها، برای هر هنرمندی به‌ویژه بازیگران، کاملاً آشناست و همین ویژگی نمایش را عمیقاً تأثیرگذار می‌کند.

با این حال، ریتم نمایش گاهی دچار ایستایی بود و نمی‌توانست مخاطب را در تمام لحظات درگیر نگه دارد. صحنه‌هایی مثل روشن کردن سیگار یا استفاده زیاد از عود، به جای افزودن به جو احساسی، باعث خستگی و حتی آزار برخی تماشاگران شد. همچنین، سکوت طولانی شخصیت سوم تا پایان نمایش، اگرچه جذاب بود، اما کمی ناپخته به نظر می‌رسید و می‌توانست با پرداخت بیشتری تأثیر بیشتری داشته باشد.

پایان تلخ نمایش، با اجرای یک مونولوگ تأثیرگذار و سپس خودکشی شخصیت اصلی، اوج نمایش بود؛ لحظه‌ای که قدرت و شکنندگی هنر را به‌طور هم‌زمان نشان می‌داد و تأکیدی دوباره بر نقش هنر به‌عنوان نقطه‌ای از امید و هدف در زندگی داشت.

در مجموع، اکتینگ نمایشی است که هنرمندان و بازیگران را عمیقاً درگیر می‌کند و با درامی روان‌شناسانه، پیام خود را منتقل می‌سازد، اما ریتم کند و برخی جزئیات اجرایی از تأثیرگذاری آن کاسته بود
ولی این اجرایی ست در خور توجه و تامل
خداقوت خسته نباشید
دو عدد بلیط برای فردا جمعه ردیف یک موجوده درصورت نیاز به آیدی زیر پیام بدید

@Women_life_freedom_01
شمیم نوروزبیگی و حسین چیانی این را خواندند
حمیدرضا محب این را دوست دارد
موجود دارین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هلیا حسینی (dryad)
درباره نمایش شبهای طهرون i
فارغ از هرچیزی وقتی دیدم سحر ولدبیگی و سوسن پرور که با فیلم هاشون بزرگ شدم و فلورا سام که قلمش رو دوست دارم اجرا دارند بی نهایت خوشحال شدم
اما ... دیدن ادامه ›› میتونم بگم متن چیزی نیست که وقتی از در سالن خارج میشید ذهنتون رو درگیر کنه
خلاصه ی از فیلم های فارسی قدیم
دوتا دختر مجرد که رویای بازیگری داشتند
صیغه کسی شدن و زندگی یواشکی
آشنایی با کسی که ادعا میکنه با بزرگان سینما ارتباط داره و میتونه کمک کنه مشهور بشه و غیره و غیره

اما بازی های خانم سحر ولدبیگی و خانم پرور رو دوست داشتم
تنها نقطه ی قوت این اجرا که باعث میشه خوشحال باشم بخاطر خرید بلیط این اجرا ،حرف پایانی خانم سام بود


پ.ن:شبی که این اجرا رو دیدم خیلی بهم سخت گذشت
آدمهایی مخاطب این اجرا بودند که بی نهایت مشکل فقر فرهنگی داشتند
اون همه حرف زدن اون همه ری اکشن های اغراق آمیز
ی وقتایی دلم میخاست تو باکس رو ب رویی بودم
اون تیم انگار آروم تر بودند🫠
هلیا حسینی (dryad)
درباره نمایش رها i
موقعی که بلیط این اجرا رو گرفتم اصلا به اسم انگلیسی اون دقت نکردم
تنها لحظه ای که روی صندلی نشستم و جمله ی ای وای ببخشید سوتفاهم شد رو شنیدم ... دیدن ادامه ›› متوجه شدم شاهد چه اجراییم
بر گرفته از سریالی با چندین جایزه و بازی فوق العاده ی فیبی والر

حکایت دختری افسرده درمانده بی پول در استانه ی ورشکستگی محتاج به محبت و نیازمند سکس

اما اما اما این اجرا با روان من چه کرد؟
که تا امروز وسط هیچ اجرایی از سالن خارج نشده بودم
اما باعث شد پشت در قلق دار سالن گیر کنم و به خودم لعنت بفرستم

اولین چیزی که تو ذوقم زد نوع لباسی بود که برای کاراکتر خانم انتخاب شده بود
اگر کسی این سریال رو دیده باشه قطعا متوجه میشه که کاراکتر اصلی فیلم اصلا همچین سبک استایلی نداره
دومین مورد دکور بود😟😕
فقط یه صندلی؟
حتی فضای یه کافه نه؟
شاید تو سریال یا حتی نمایشنامه،این اجرا بیشتر مونولوگ محور باشه اما حقیقت اینکه شما نمیتونید این اثر رو تنها با یک کاراکتر اجرا برید و با نازک و کلفت کردن صدا خودتون رو جای شخصیت دیگه ای بذارید و احساس اون رو منتقل کنید
و از همه مهمتر درسته شخصیت فلیبگ در واقع زنیست درگیر با تمایلات جنسی شاید،شاید خارج از عرف برای افرادی که دارای عقاید مذهبی ان اما بخشی از این فیلم برمیگرده به درگیری هایی که با خانواده و کارش داره
اما تو این اجرا شما بیشتر جنبه سکشوالیتی این فیلم رو میبینید که به طور عجیب و غریبی بدون هیچ بالانسی بیان میشه
درصورتی که بنظرم میتونست با بیانی روان تر و لطیف تر به این جنبه توجه بشه
و ده ها مورد دیگه که خارج از حوصله ست برای گفتن

این نمایشنامه چیزی نبود که بشه طی یک ساعت و فقط با اجرای یک نفر تمام زوایاش رو نشون داد
من‌ این نمایش رو ندیدم ولی تو اجرای نمایش فلیبگ هم که خود فیبی والربریج اجرا می‌کنه فقط و فقط یک صندلی وجود داره و دکوری اصلا نیست

مشکل اصلی اینه که متن این نمایشنامه قابل اجرا شدن تو ایرلن نیست و به نظرم قابل ایرانیزه کردن هم نیست
هلیا حسینی
دارید راجب سریالش صحبت میکنید؟
خیر
بعد از ساخت سریال یه نمایش هم خود والر بریج ساخت که خودش تنها بازیگر و کارگردانش بود

سرچ کنید نمایشش رو پیدا می‌کنید
https://www.tiwall.com/p/fleabag

تو خانه هنرمندان هم فیلم تاترش چند وقت پیش اکران شد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هلیا حسینی (dryad)
درباره نمایش قلب نارنگی i
دیشب وقتی نشستم رو صندلی و شروع کار رو دیدم جا خوردم
فکر کردم قراره با یه کار فلسفی یا نهایت درام رو به رو شم
اما هشتاد دقیقه ای رو گذروندم که متوجه نشدم زمان چطور گذشت
نمیگم قراره به تماشای یک کار فاخر بشینید اما قطعا قراره شاهد یک اجرای تمیز و جذاب باشید و از لحظه لحظه ی کار لذت ببرید

خداقوت
بدرخشید🌱❤️

پ.ن:اولین بار در اجرای سقراط با این پدیده رو به رو شدم
که در احساسی ترین و مهم ترین لحظه ی اجرا که بار روانی و احساسی بشدت بالایی داره ... دیدن ادامه ›› ادمهایی وجود دارند که با صدای بلند قهقهه میزنن و درکی از مفهوم اون سکانس ندارند
امیدوارم این آدمها در آینده به درکی هرچند کوچیک درمورد حقیقت هایی که ممکنه چه علنی چه در قالب طنز پنهان شده باشه برسند
دربارهٔ پی‌نوشتتون: من خودم متأسفانه یا خوشبختانه از همین آدم‌هایی هستم که می‌خندم، خوب هم می‌خندم، گاهی بلند هم می‌خندم. جلوی خنده و گریهٔ مخاطب رو نمیشه گرفت به نظرم. گهگاه برای خودم هم مایهٔ تعجب و عصبانیته که یه جاهایی از نمایش چرا یک یا چند تماشاگر دارند می‌خندند؟! ولی تلاش می‌کنم یه جوری هضمش کنم یا باهاش کنار بیام... چون واقعاً به نظرم این موضوع مثل بی‌صدا کردن گوشی و حرف نزدن و این چیزها نیست که خیلی بدیهی باشه و حد و مرز مشخصی داشته باشه!
امیرمسعود فدائی
دربارهٔ پی‌نوشتتون: من خودم متأسفانه یا خوشبختانه از همین آدم‌هایی هستم که می‌خندم، خوب هم می‌خندم، گاهی بلند هم می‌خندم. جلوی خنده و گریهٔ مخاطب رو نمیشه گرفت به نظرم. گهگاه برای خودم هم مایهٔ ...
نه اصلا مسئله خودِ امر خندیدن نیست اصلا
مسئله درک ما نسبت به یک اتفاقه
دیشب کنار من نشسته بودید ری اکشن هاتون رو میدیدم
من خودم درکل آدمیم که خیلی خنده رو نیستم و یه اجرا خیلی باید جالب باشه تا از من خنده بگیره
و البته که این اجرا رو دوست داشتم
به طور مثال تو سکانسی که پدر داره از پسرش جدا میشه و پسر دست پدرشو گرفته و با بغض درخواست میکنه ... دیدن ادامه ›› که نره نفهمیدم چرا برای بقیه خنده دار بود
یعنی سوالم این بود فهمشون از اون سکانس(حداقل برای من تلخ) انقدر سطحی بود؟
درکل حق هر آدمیِ که لذتش از اجرا رو اونطوری که میخواد نشون بده
پی نوشتم درمورد یک سری لحظه های بخصوص بود
هلیا حسینی
نه اصلا مسئله خودِ امر خندیدن نیست اصلا مسئله درک ما نسبت به یک اتفاقه دیشب کنار من نشسته بودید ری اکشن هاتون رو میدیدم من خودم درکل آدمیم که خیلی خنده رو نیستم و یه اجرا خیلی باید جالب باشه ...
کلا هر واکنش اغراق امیز و اگزحره در یک جمع عمومی و بطور ویژه درمورد بحث حاضر، سالن نمایش، کار پسندیده‌ای نیست.
من هم اتفاقا دقیقا یادمه سر سقراط یه آقایی ردیفهای جلو نشسته بودن در سکوت سالن میخندیدند، یعنی حتی در مواردی که همه میخندیدند هم ایشون بعد از اتمام خنده بقیه با صدای بلند میخندیدند
سر نمایش فرانکشتاین یه آقایی از بس تو سکوت و بی‌مورد میخندید که حراست اومد اصلا بیرونش کرد، داد میزد شما مخالف زیبایی هستین 🙃
فارغ از اینگونه رفتار بیمارگونه و ازار دگران که استثنا و احتمالا مشکل دارند، حتی در موارد طبیعی هم به عقیده من بهتره ابراز احساساتمون رو کنترل شده کنیم. بدیهیه لازم نیست جلو خنده یا گریه‌مونو بگیریم، ولی ته ذهنمون به اینم فکر کنیم که ممکنه کناریمون برداشت متفاوتی نسبت به اتفاقی که روی صحنه داره رخ میده داشته باشه، پس میتونیم خنده یا گریه یا هر نوع واکنش دیگه رو ارامتر و کنترل شده تر و با رعایت دیگران انجام بدیم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هلیا حسینی (dryad)
درباره نمایش جزیره لؤلؤ i
وضعیت سایت تیوال چک شده در چهار سیستم
😒😒😒😒
چقدر عجیبه که این اجرا هیچ کامنتی نداره
زخمی تعطیلات هفته قبلند
ضمن عرض سلام، ادب و احترام به عرض می رسانم این جانب دکتر مهدی نظامی استاد زبان و ادبیات انگلیسی همواره در دروس ادبیات نمایشی، نمایشنامه باغ وحش شیشه ای را از تنسی ویلیامز در برنامه تدریس دارم. دیدن نمایش پرنده شیرین جوانی به کارگردانی و بازیگری نقش اول هنرمند توانا جناب آقای حسن عسگری این جانب را چنان به وجد آورده که از این پس نمایش پرنده شیرین جوانی را در برنامه تدریس و نقد ادبی قرار دهم. با توجه به وضعیت تاسف باری که برای مقوله هنر در جامعه حال حاضر ما پیش آمده و عدم استقبال از هنر نمایش، واقعا اجرای این نمایش با امکانات موجود، کار بی نظیری است. به هنردوستان و هنرشناسان توصیه می نمایم که این فرصت استثنایی را برای دیدن این نمایش از دست ندهند. با در نظر گرفتن همه کاستی ها، کم لطفی ها و مشکلاتی که برای هنر در جامعه ما به وجود آمده ارزیابی این کار فاخر ادبی و هنری بسیار عالی است. تندرستی، شادکامی و پیروزی روزافزون همه عوامل این نمایش و همه هنردوستان را آرزومندم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کاش فیلم تئاترهایی که تو سالن مولوی اجرا میشه رو تو سایت تیوال بارگذاری میکردند و انقدر ساده از کنار این موضوع گذر نمیکردند
آخه ضبط فیلم تئاتر با یه دوربین از یه زاویه واقعا لطفی نداره
عرفان ضرغامی
آخه ضبط فیلم تئاتر با یه دوربین از یه زاویه واقعا لطفی نداره
برای ادمایی که مولوی نمیرن این تنها راهه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هلیا حسینی (dryad)
درباره نمایش ادبیات i
صدسال دیگه تمام دختران سرزمینم اسم من را میشناسد

درسال 1403 از تو تنها سنگ قبری بی نام و نشان در این خاک به یادگار مانده


اجرای ادبیات
اجرایی درخور توجه که حتی بعد از پایان باعث به فکر فرو رفتن مخاطب میشه
اجرایی که در لحظه با تشویق تماشاگر به پایان نمیرسه و برای بعد هم جا برای حرف زدن داره چیزی بهت اضافه میکنه و ممکنه در طی اجرا مدام در ... دیدن ادامه ›› ذهنت به چالش کشیده بشی
قدم زدن در تاریخ به مدت یکساعت و ۲۵ دقیقه اما انگار تایمی که رو صندلی نشستی کمتر از این هاست
خلاصه ای از مجموعه اتفاقات مهم تاریخی فراموش شده،فراموش شدنی از سر ناسپاسی یا ….
بشدت از لحظه لحظه ی این اجرا لذت بردم
خداقوت
همینطور به درخشیدن ادامه بدید🌻
اگه درست یادم باشه
بعد این اپیزود که صدسال دیگه تمام زنان ایران اسم مرا می‌شناسند
از چند نفر سوال کردند که قبر این خانم کجاست. کنایه آمیز جایی بود که بین اونها خانم تقریبا مسنی جواب دادند حالا مثلا صدیقه دولت‌آبادی چه گ..ی هستش.
خریدار
محمد حسن درباغی فرد (darbaghi)
سپاس فراوان
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگر قرار بود من اسمی برای این نمایش انتخاب کنم قطعا بهش میگفتم پیتزای قورمه سبزی
درعین جالب بودنش برای یک سری افراد باعث میشه ادمهایی مثل من ... دیدن ادامه ›› قیافه شون از تصورش کج بشه

این اجرا داستانی شبیه به انسان اسب پنجاه پنجاه داشت
هرچند که گیرایی اون اجرا رو در این اجرا نمیبینیم
تعداد بالای بازیگر (در سالنی که به نسبت سالن یک شهرزاد کوچیکتره)که در جاهایی به دلیل موقعیت قرار گیریشون باعث میشد صورت بعضی از کاراکترها دیده نشه و مشخصا اگر هرکدام از کاراکتر ها نتونن حضور پیدا کنند ایرادی در اجرای نمایش پیش نخواهد اومد
سطح بازی ها یکسان نبود
سعی در خنده گرفتن و ناموفق بودن بشدت مشهود بود

بکی از مواردی که از لحظه ی اول فکرم رو مشغول کرد این بود که در هیچ اردوگاهی چه جنگ جهانی دوم چه جنگ های دیگه جنسیت ها ادغام نبودن و تفکیک جنسیتی به خصوص در زمان نازی ها در اردوگاه ها امری قطعی بوده
تنها در زمان جنگ ژاپن که کره جنوبی مستعمره بود این اتفاق در مواردی خاص پیش میومد که معمولا مربوط بود به زنان اسایشگر میشد که البته طبق دکور و سبک و سیاق اجرا این اردوگاه قطعا مربوط به اون زمان نبود
در این مورد بنظرم اجرای انسان اسب بهتر عمل کردند با یکسان کردن گریم ها به هر نحوی

به این اجرا صرفا اگر از نمای دور نگاه کنید میتونید یک طرح کلی رو ببینید که وقتی واردش میشید برخی از جزئیاتش آزاردهنده میشه

خداقوت
خسته نباشید


پ.ن:همش با خودم میگفتم یعنی این اجرا چقدر خفنه که بلیطاش در لحظه فروش میره؟
بعد متوجه شدم هرکدوم از بازیگرها دوتا از دوستانشون رو دعوت کنن هم سالن پر میشه🤷🏻‍♀️
این هم جدیدا رایج شده بکارگیری تعداد بالای بازیگر و سیاهی لشگر با نگاه به گیشه اون هم معمولا بعد از برگزاری دوره آموزشی
از اون همه گلی که دست تماشاگرا بود معلوم بود که همه آشنا هستن!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر تیوال پلاس کمک کنندست واقعا🤦🏻‍♀️
اگه قراره باز شدن فروش بلیط یه اجرا روز بعد باز شدن پیامش برامون بیاد فایده ش چیه؟
این ماجرا بارها و بارها اتفاق افتاده
کی میخوایید به این مسائل رسیدگی کنید؟
از طرفی یکی از آپشن های تیوال پلاس این بود که تا پنج دقیقه صندلی های بهتر رو برای کاربرای تیوال پلاس نگه میداره
سر اجرای پپرونی که همچین اتفاقی نیفتاد
اینم مثل اینکه فقط درحد حرف بوده

پ.ن:مجددا کامنت گذاشتن برای پپرونی بستست
چرا؟
چند بار هم برای من اتفاق افتاده روز بعد از واقعه پیامکش برام ارسال شده
۲۳ شهریور
در این مورد به خصوص مشکل از گروه‌هاست که یهو خواستار باز شدن بلیت‌فروشی هستند. سیستم پیامکی وقتی عمل می‌کنه که مثلاً ۲۴ ساعت قبلش توی سایت اطلاع‌رسانی شده باشه.
۲۳ شهریور
امیرمسعود فدائی
در این مورد به خصوص مشکل از گروه‌هاست که یهو خواستار باز شدن بلیت‌فروشی هستند. سیستم پیامکی وقتی عمل می‌کنه که مثلاً ۲۴ ساعت قبلش توی سایت اطلاع‌رسانی شده باشه.
سایتی با این حجم از کاربر نباید همچین باگ هایی بده
موردی ک درمورد تیوال اینکه هربار تیوال موردی رو از روی بی توجهی از گردنش باز میکنه هزارتا دلیل برای توجیهش میاد وسط
۲۴ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام شما تئاتر رو دیدین ؟
morteza ehyaee این را خواند
تئاتر پیرونی رو خیر
بلیطم برای تاریخ دیگریست
۲۰ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از دیروز تاحالا نمیشه برای این اجرا کامنت گذاشت
ادمهایی که دیشب این اجرا رو دیدن حق گذاشتن نظراتشون رو ندارن؟
شما نمی تونی حرف بزنی...
شما نمی تونی هر کامنتی که دوست داشتی بگذاری...
هر نظری که گروه اجرایی خوششون نیاد نظرت باید هاید بشه و ممکنه علیه خودتان در دادگاه استفاده بشه...
۲۰ شهریور
// پیرونی برای تیوال یا دیکتاتور! //

بیاید یک قرار دسته جمعی بگذاریم و این نمایش را نرویم..
نه به خاطر کیفیت اش، چون کیفیت اش را نمی دانم..
به خاطر اینکه نظرات مخالفانش " هاید " می شود...
گویا تیوال بعد از ۱۲ سال هنوز یاد نگرفته، داشتن نظر مخالف حقِّ یک مخاطب ... دیدن ادامه ›› است...
اما راستش یک دلیل ساده دارد! با صدای محمد اصفهانی بخوانید:
" واسه پوله، واسه پوله، اگه اینو بدونی! به هاید تیوال نمی غُری! "
غری، به معنای غر زدن و غریدن در اینجا معنا می دهد!

https://www.tiwall.com/wall/post/362517
۲۹ شهریور
بعنوان مخاطبِ تئاتر ، به خودم این حق رو میدم که نظراتم رو در صفحه‌ی نمایش ثبت کنم و متاسفم که پپرونی برای دیکتاتور ، دیکتاتوری را در حد کامنت‌ها هم پیش برده و نظرات منفی رو هاید می‌کنه (اگر با حضور چند سلبریتی ، پذیرشِ نظر منفی را داشتید ، نشانه‌ی قدرت نمایش و آزاداندیشی بود)
متاسفانه این نمایش بلحاظ اجرا و تماشاگران ، کاملا یه تئاتر آزاد بود که اصلا بار هنری و درخشانی نداشت
و بارها زیرلب از مرحوم آتیلا پسیانی یاد کردم که بلد بود با مخاطبین نافهیم برخورد قاطع داشته باشه
اصلا سلیقه‌ی من نبود و بغلم نکرد
۲۹ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مگه میشه بی دلیل کامنت رو هاید کنید؟
سپهر و ارش خیل تاش این را خواندند
امیرمسعود فدائی، سوزان، سینا دهقان و نرگس رضوی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هلیا حسینی (dryad)
درباره اجرای پژوهشی باعث i
امیدی به تمدید نیست؟
هلیا حسینی (dryad)
درباره نمایش شالهنگ i
شالهنگ درواقع ترکیبی است از اجرایی ضعیف و سخیف درکنار اسمی با مفهومی زیبا

تمام مدت هرچیزی که میدیدم من رو متعجب و بیزار میکرد بازی ها،بیان،اکت و و و
همه چیز در اوج ضعیف بودن قرار داشت
گاهی فکر میکردم به تماشای کشتی کج رفتم
بدترین زوج ها هم ظاهر خودشون رو حفظ میکنند
بدترین زوج ها هم ذره ای برای هم احترام قائلند که اگر اینطور نباشه چرا باید کنار هم بمونند؟
کسی که میتونه تظاهر به عاشق بودن بکنه پس تظاهر به احترام گذاشتن هم میکنه
کسی که با رضایت ب گروگان بودن ادامه داده هرگز اینطور بی پروا ... دیدن ادامه ›› نمیتونه دیالوگ کنه
با این رفتارها باید به مفهوم اسم پی میبردیم؟
خیر با اینکارها ما به این مسیر هدایت نمیشدیم
چون انسان ذاتا در جایی که ارامش نداشته باشه نمیمونه
مگر اینکه بپذیریم تمام کاراکترها بنده ی پول بودند که دیگه اسمش گروگانگیری نمیشد

همیشه با پرده دری در تئاتر مخالف بودم و هستم

نمیدونم کجا و کی باب شد که از الفاظ زننده در تئاتر استفاده کنیم
کی و کجا باب شد که پشت ب پشت سیگار روشن کنیم بی توجه به اینکه ممکنه مخاطبی مشکل تنفسی داشته باشه یا حتی باردار باشه(این مسئله مدتها بود برام ازاردهنده شده بود و فرصتی شد تا در کامنت این اجرا به این موضوع اشاره کنم و مخاطبم در این خصوص همه ی اجراهاییه ک اینکار رو انجام میدهند)

لحن دختر حاجی کاملا قابل باور بود
اما لحن کسی که مزون داره هم اینطوریه؟اون هم انقدر ناپخته؟؟
در این جامعه زن برای به چشم اومدن(که متاسفانه در نظام این کشور زن مشکل عدم خودباوری داره و عادیه برای خیلی ها)همیشه عمل زیبایی انجام میده؟بار فرهنگی انسان رو به چشم نمیاره؟درحالی که خیلی از دخترانمون درتلاشن که قدرت خودشون رو با استقلال و پشتکار نشون بدن و این سیکل معیوب رو بشکنن و این امر بر هیچکس پوشیده نیست
زنی با لیسانس زبان درگیر سنت ها یا برده ی پول؟
تمام سر و‌ ته این اجرا یک اجرای ضد زن بود
هیچ جا هیچ کاراکتری به هیچ زنی نگفت خودباوری داشته باش که بگیم پیام اخلاقیش اینه
تمام محتوای اجرا راجب پول بود حقیقتا
به شعور مخاطب احترام بذاریم
 

زمینه‌های فعالیت