در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال Reza Yazdizadeh | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:19:11
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
«زندانی دانمارکی» تلاشی ناکام برای تبدیل یک موضوع مهم به اثری نمایشی است. ترجمه‌ی متن نه‌تنها روان و دقیق نیست، بلکه در بسیاری از جاها نچسب و ناهماهنگ با زبان نمایشنامه است. استفاده از شعرهای سروده‌شده، به‌جای افزودن به بار هنری اثر، آن را شعاری و سطحی کرده. بازی‌ کم‌رمق‌ و کارگردانی فاقد جسارت یا خلاقیتی که چنین موضوعی نیاز دارد. در نهایت، اثری دیدیم که بیشتر از آن‌که تأثیر بگذارد، سردرگم و شلخته بود؛ نمایشی که نه از نظر فرم، نه محتوا، رضایت‌بخش نبود.
البته که حق است که از دکور و نور پردازی و موسیقی بسیار خوب یاد کنیم و تنها نقاط قوت نمایش همین بود.
با سلام. کار یک اثر اقتباسی بود و خیلی وفاداری به ترجمه یا زبان نمایشنامه اصلی اهمیتی نداره.
۲۱ اردیبهشت
دوست عزیز این اثر ترجمه نبود، جدا از اینکه اسم نویسنده و کارگردان رو نخوندین بلکه اسم کار رو هم بهش نگاه نکردین و اشتباه نوشتین . نقد اما موشکافانه .
۲۱ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در ابتدا از استقبال و بدرقه ی آقای کوروش سلیمانی و خوش آمد گویی ایشان تشکر می کنم .

در مواجهه با «شک (یک تمثیل)»، آن‌چه بیش از همه ذهن را ... دیدن ادامه ›› درگیر می‌کند، نه خودِ تردید، بلکه بازی مرموز حقیقت است؛ حقیقتی که در سکوت‌ها، در مکث‌ها و در قضاوت‌های ناتمام می‌لغزد. کوروش سلیمانی، بی‌آن‌که بارِ سنگینِ پیام‌محور بودن را به دوش تماشاچی بگذارد، موفق شده است روایت جان پاتریک شنلی را به گفت‌وگویی زنده میان مخاطب و وجدان او بدل کند.

سبک اجرای نمایش، آگاهانه خویشتن‌دار است. ریتم آهسته، میزانسن‌های هندسی و طراحی صحنه‌ی سرد و مینیمال، ما را نه به دل ماجرا، بلکه به بیرون آن پرتاب می‌کند؛ جایی که تنها می‌توان تماشا کرد و قضاوت کرد – و البته مدام در قضاوت خود شک کرد. انتخاب این زبان بصری سرد و خوددار، کاملاً در راستای جهان متن است؛ نمایشی درباره‌ی شک، باید از احساسات گرمازده دور بماند.

اما اگر قرار باشد از بازی‌ها بنویسیم، رویا افشار در نقش خواهر آلوشیوس، مثل چاقویی کند و مداوم، آرام آرام در روان مخاطب فرو می‌رود. او نه نقش یک زن خشک‌مذهب، که تجسمی از «وظیفه» بی‌چشم‌پوشی‌ست؛ حتی وقتی دیگران در تردید می‌مانند، او با خونسردی به سمت نتیجه‌گیری می‌رود. مقابل او، بهنام تشکر قرار دارد؛ و او استاد بازی با لایه‌هاست. او پدر فلینی را می‌سازد که همزمان می‌تواند بی‌گناه، گناهکار، قربانی و شکارچی باشد. بازی‌اش، نه برای اثبات، که برای گریز از اثبات است.

نمایش «شک» از آن جنس آثاری‌ست که پایان ندارد، چون خودش را در ذهن مخاطب ادامه می‌دهد. نه حقیقت را روشن می‌کند، نه حکم صادر می‌کند، نه حتی تکلیف اخلاق را معلوم می‌کند. این‌جا، اخلاق نه فرمان است، نه پرسش؛ بلکه یک میدان کشمکش بی‌پایان است
کورش سلیمانی و hirbods این را دوست دارند
رضا یزدی زاده عزیز ... تئاتر ما تمام شد اما همان گونه که نوشتید در ذهن شما تماشاگر گرامی انگار ادامه دارد که بعد از چند روز شما را به سمت این صفحه آورده تا به این خوبی درباره اش بنویسید ... چه خوب که این طور است ... باعث خوشحالی ست ... پاینده باشید ...
۲۱ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«کارنامه بندار بیدخش» نمایشی‌ست سترگ، با زبانی فاخر و روایتی اسطوره‌ای، که بهرام بیضایی آن را چون جامی چندلایه نگاشته؛ و این اجرا، به کارگردانی ... دیدن ادامه ›› ساناز پوردشتی و مهدی وحیدروش، توانسته به‌خوبی از پس این لایه‌ها برآید.

بازی بازیگران، ستون اصلی این نمایش است. بندار، دانشمند منزوی و مغرور، با اجرایی عمیق و سنگین روی صحنه جان می‌گیرد. بازیگر این نقش، با صدایی لرزان اما پرصلابت، و بدنی خسته اما مقاوم، بندار را نه صرفاً بازی، بلکه زیست می‌کند. تماشاگر وزن سال‌ها دانستن، رنج ساختن، و درد نادیده‌گرفته‌شدن را در لحظه‌لحظه‌ی حضورش حس می‌کند.

اما نقطه‌ی درخشان دیگر این اجرا، بازی «جم‌شاه» است. بازیگری که در این نقش حضور دارد، شخصیتی پیچیده را ارائه می‌دهد؛ شاهی که هم مقتدر است و هم متزلزل، هم الهی جلوه می‌کند و هم به‌شدت انسانی. او در هر جمله، هم شکوه سلطنت را دارد و هم ترس پنهان از دانایی دیگران را. نگاه‌های کوتاه، مکث‌های حساب‌شده و طنین صدایش، جم‌شاه را به نمادی از قدرت و ترس بدل کرده است؛ ترسی که در نهایت به خیانت می‌انجامد.

بازیگران نیز با ظرافت و درک عمیق از زبان و فضاسازی، نمایش را در فضای اسطوره‌ای خود نگه می‌دارند. هیچ حرکت یا دیالوگی بی‌دلیل نیست؛ همه‌چیز در خدمت جهانی‌ست که با کلام ساخته شده و با سکوت معنا می‌گیرد.

«کارنامه بندار بیدخش»، اگرچه متنی دشوار دارد، اما با چنین گروه بازیگری توانا، به اثری قابل لمس و تأثیرگذار تبدیل شده؛ نمایشی که تا مدتی بعد از پایانش، هنوز در ذهن و قلب تماشاگر می‌چرخد.
خریدار
ساناز پوردشتی (sanazpourdashti)
ممنون رضا جان🙏
۱۲ اردیبهشت
سپاس رضا جان🙏
۱۳ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
Reza Yazdizadeh (u.kuprww)
درباره نمایش کاما i
نمایشی که قراره با اقتباس از نمایشنامه‌ی «Wit» مارگارت ادسن، مرز بین واژه و واقعیت رو به چالش بکشه. سروش زرینی با انتخاب این متن، جسورانه به ... دیدن ادامه ›› سراغ یکی از تلخ‌ترین و در عین حال انسانی‌ترین موضوعات ممکن رفته: مرگ. اما چیزی که «کاما» رو فراتر از یک اثر سانتی‌مانتال می‌بره، نحوه‌ی پرداختشه.

اجرای ساناز پوردشتی در نقش ویوین بیرینگ، قلب تپنده‌ی نمایش بود. او با تسلطی کم‌نظیر روی ضرب‌آهنگ دیالوگ‌ها، دگرگونی تدریجی روحیِ یک استاد دانشگاه را از فاصله‌ی تئوریک با مرگ تا مواجهه‌ی شخصی با آن عمیق و ملموس اجرا کرد. انتخاب او برای این نقش کاملاً هوشمندانه بود و نتیجه‌اش اجرایی بود که هم از نظر تکنیکی و هم از نظر احساسی، تماشاگر را رها نمی‌کرد.

طراحی صحنه و نورپردازی علی حافظ‌پور، با مینیمالیسمی سنجیده، محیط خنثای بیمارستان را تبدیل به بستری برای بازی‌های ذهنی و درونی شخصیت کرد. سکوت‌های صحنه، فضاهای تاریک و نورهایی که تنها لحظه‌ای از حضور یا غیاب را روشن می‌کردند، در خدمت روایت بودند، نه تزئین آن.

نکته‌ای که شاید جای تأمل دارد، ریتم اجراست؛ گاهی نمایش دچار کش‌آمدگی می‌شود و مونولوگ‌های سنگین، مخصوصاً در نیمه‌ی دوم، ممکن است برای تماشاگر کم‌حوصله خسته‌کننده شود. با این حال، همین سکون و مکث‌ها، در نهایت با کلیت جهان‌بینی اثر هماهنگ‌اند.

در نهایت، «کاما» نه فقط یک درام تراژیک درباره‌ی مرگ، که گفت‌وگویی جدی‌ست درباره‌ی زبان، معنا، و مرزهایی که در پایان زندگی فرو می‌ریزند. تئاتری که باید در سکوت پایانی‌اش نشست و فکر کرد: ما چقدر با مرگ آشتی‌ایم؟ و چقدر از زبان برای فرار از آن استفاده می‌کنیم؟
راوی به گونه ای سالن را در دستان خود می گیرد که کوچکترین حرکتی از چشمان او دور نمی ماند ، تماشاچی را با خود به اوج می برد و از اوج ناگهان تماشاچی ... دیدن ادامه ›› را چنان بر زمین گرم می کوبد که تماشاچی در نمایش حل می شود.
با خنده و مزاح تماشاچی را سرگرم می کند و هرمس را بالا می آورد و در صدم ثانیه دنیای تلخ و ترسناک و بی رحم را به نمایش گذاشته و سالن را در هادس فرو می برد ، یک سقوط ازاد جانانه ،
راوی واقعیت را انکار می کند و در صدد خاموش کردن عذاب وجدان خویش است و فرافکنی های متعدد او تماشاچی را گیج میکند و در فکر فرو می برد،
متن زیبا و اجزای زیبا سالن نمایش را به شکل های گوناگون تفسیر می کند ، سالن گاهی منزل راوی است ، گاهی رستوران محل قرار است، گاهی مراسم خواستگاری است و در تمام این صحنه ها خدمتکار در حال رسیدگی ، شعله گاز روشن و غذا در حال اماده شدن است ،
و در انتها یک جسد ، یک رقص دونفره و یک تغییر جنسیت زیبا را مشاهده می کنیم که جشن و پایکوبی دونفره را به نمایش می گذارد.
و اما به نظر من ویتری که همراه راوی بازی می کند، "وجدان" راوی است که در صحنه هایی که راوی خود را فریب می دهد با خشم وارد می شود
بیزحمت گزینه افشا رو فعال کنید🤝
۰۳ دی ۱۴۰۳
مهدیه سلیمانی
بیزحمت گزینه افشا رو فعال کنید🤝
خیلی ممنون یاداوری کردید
۰۴ دی ۱۴۰۳
چه تفسیر قشنگی. حدود یه ساعته دارم فکر میکنم قطعات اجرا رو چجوری کنار هم بزارم.
۰۴ دی ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در این روز های سخت و دشوار زیر استرس و اضطراب ها، کسانی هستند ، مکان هایی هستندکه " امن" هستند ، موضوع تراپی و اتاق درمان و تراپیستی ... دیدن ادامه ›› که لازمه ی هر اتاق درمانی است بیشتر و بیشتر اهمیت پیدا کرده و داستان های زیادی به گوش می رسد ،
همانطور که دیدیم اقای جلال تهرانی بر ترس های وجودی انسان از جمله " ترس از تنهایی" " ترس از مرگ" و " ترس از آزادی " و همچنین در قسمت هایی از نمایش بر " ترس از پوچی" اشاره های مهم و واضحی کرده اند و این ترس های را به گونه ای زیبا و شفاف به تصویر کشیده اند که اضطراب تماشاچیان بالا امده و پدیدار می شود و ساعت ها و شاید روز های در سالن نمایش باقی می مانند و به آن فکر می کنند ،جالبترین قسمت های این نمایش لحظه هایی است که مکانیز م های دفاعی نمایش داده می شود و لحظه ای پر استرس و اضطرابی را که حاصل متن زیبا، کارگردانی و بازی بازیگران می باشند.

باعث افتخار است که شانس دیدن این نمایش را داشتم .
دیدن دوباره این نمایش ظرفیت بالایی از پذیرش را می خواهد.