در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال Fahime Naseri | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:45:23
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خوبی دیدن یک فیلم اینکه بعدش میتونی نقد دیگران و خود نویسنده یا کارگردان رو بخونی. حالا که ما نمیدونیم در سر عوامل چه میگذشته صرفا به خیالهای ... دیدن ادامه ›› خودمون تفسیر میکنیم ولی این نمایش حداقل در مورد نابازیگر نیاز به شفاف سازی داره.
تو دو تا چیز میخوای که این دوتا با هم متضادن هم میخوای یک کاخ باشکوه بسازی هم میخوای کاخی دیده نشه. این دو گانگی شخصیت کارگردان در دو بازیگر حلول کرده یکی جوانکی نحیف اما بلندپرواز دیگری جوانی ورزیده اما ترسو. این وجه ی ضعیف کارگردان رو دیگران هم میبینن و متوجه میشن تا زمانیکه این شخص تحت فشار عوامل و افسون مقام کارگردانی تسلیم روی سگی خودش میشه، این دو در هم ادغام میشن و ورزیده ی ترسو سکان این ادمی رو به دست میگیره.
نمایشنامه نویس هم البته نتونسته تصمیم خودش رو بگیره که به کدام عرصه بپردازه، توی اشفته بازار تاریخ سیاست و صنعت تئاتر ، بعد شخصی و روانشناسی یک انسان هم نمایش داده میشه. ما این تغییر روند بر اساس مصلحت طلبی رو در طراح صحنه و حزب باد بودن رو در طراح لباس هم دیدیم ولی این پوست اندازی با جزئیات بیشتری در مورد کارگردان به تصویر کشیده میشه. تنها قسمت جذاب داستان برای من به شخصه همین بود، اینکه چطور یک انسان ارمانگرا از طرف دیگرانیکه صرفا غم نان دارند درک نمیشود مگر برای فریب و انتقام!
به نظر میاد دوستان متوجه این قسمت داستان نشدن که بعد سیاسی این داستان کاملا نشان دهنده جهت گیری نمایش در ارتباط با اوضاع سیاسی امروز هست. به انتقاد گرفتن دموکراسی دقایق طولانی(چه اصراری به انگلیسی گفتن تعریف دموکراسی بود؟) دست مایه بازی بازیگران هست. از اینجای داستان سه شخص کارگردان نابازیگر و النده بیشتر در هم ادغام شدن و ما در می یابیم همونطور که کارگردان انسانی پاک و بدون خطا نیست، النده هم که در ظاهر غم زنان کشاورز دارد بی گناه نیست. النده دست نشانده ی قدرت جهانی است همونطور که کارگردان در وهله ی اول با توافق تهیه کننده کارگردان نمایش خود شد.

نکات:
1) نمایش فان کردن تئاتر سیاسی رو به سخره گفته بود در حالیکه خود نمایش اصلی هم از طنز های کوچک برای کاستن تلخی نمایش بهره گرفته بود هرچند که برای من به شخصه بی فایده بود و تلاشی مذبوحانه به طور معمول رقت انگیز به نظر میاد(عذر میخوام از لحن انتقاد ولی کلمات دیگه به این خوبی مفهوم رو نمی رسوند)
2) خانم صمدی بازی عالی داشتن مخصوصا در لحظات پایانی جاییکه از شدت عصبانیت لب هاشون می لرزید. امان از جهت گیری های کورکورانه و عناد.
3) خلاقیت در نمایش های امروز فقط برمیگرده به نحوه اجرا. نظر شخصی من این هست که خلاقیت باید در انتخاب موضوع داستان باشه. روند غالب انتخاب یک داستان قدیمی یا یک شخصیت تاریخیه ولی این همه موضوع! تو هیچ تئاتری ندیدم به مسائل روز یا حتی اینده(futuristic) پرداخته بشه در حالیکه اغلب این پیشرفتهای علم و صنعت سوالهای اساسی رو در ارتباط با انچه ما اخلاق و ارزش انسانی میخونیم ایجاد میکنن.

با پوزش در نمایش تکرار تعریف دموکراسی نبود تعریف دیپلماسی بود، هیچ ارتباطی بین پیام نمایش با شرایط سیاسی روز ندیدم
۲۵ تیر ۱۴۰۱
Captain
با پوزش در نمایش تکرار تعریف دموکراسی نبود تعریف دیپلماسی بود، هیچ ارتباطی بین پیام نمایش با شرایط سیاسی روز ندیدم
خواهش میکنم. من نقد رو چندین روز بعد از تماشای تئاتر و بعد از چندین بار تلاش نوشتم به خاطر همین اشتباه شد.
من برداشتم این بود که داستان در مذمت سیاستمداری هست. در شرایط حال حاضر کشور ما هم یک عده موافق صحبت و مذاکراتن و دسته ی دیگه کاملا مخالف اون هستن.
۳۱ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگر میخواید این نمایش رو ببینین اماده باشین که صد و ده دقیقه بشینین فقط براى ده دقیقه پایانى که بازى خانم صمدى و اقاى گرجى با حذف بقیه بازیگرها که بیشتر حکم شلوغ کار دارن، به اوج میرسه.
در مورد موضوع نمایش: درسته که در این نمایش اشاره اى به النده شده ولى بیشتر در پس زمینه میمونه. همونطور که در خلاصه توضیح داده شده داستان اصلى بر سر معضلات عرصه تئاتر هست و نیم ساعت اول تمام و کمال شاهد رفت و امدها و جدل کارگردان با تهیه کننده و مابقى عوامل هستین و بس. مسلما براى منیکه دغدغه ى تئاتر به جز دیدنش ندارم کل اون دقایق اول هیچ جذابیتى نداره برعکس خیلى کسل بار هست.

اسپویل:
در ابتداى نمایش کارگردان(بازیگر نقش اول) صحبت از اعتقادش به رنج کشیدن میکنه و معتقده همه باید رنج ببینن حتى تماشاچى!
یعنى اونطور که یک نمایش کمدى برنامه ریزى شده تا با روح و روان شما طورى ور بره که بالخره لب از لب به خنده باز کنین، این نمایش هم تمام توانش رو گذاشته تا روى اعصاب شما ناخن بکشه.
از نظر من حتى برپا کردن دود در همین راستاست.سیگار کشیدنهاى وقت و بى وقت، صداى بلند بستن در نه یکبار بلکه سه ... دیدن ادامه ›› بار، فریاد زدن هاى مداوم، شکستن، برتاپ همون خرده ها روى سر بازیگر در ادامه روند دیگر ازارى نمایش هست ولى کاش به همین جا ختم میشد. شما قراره شاهد تحقیر یک انسان و رنج کشیدنش باشین، کارى به تایمهاى بالاى طناب بودن نابازیگر ندارم که مشخصه اندام ورزیده و ورزشکارى دارن، ولى اون به میله سر کوبوندنهاى مداوم حتى اگر فیک باشه که قطعا هست، باز هم براى من ازاردهنده بود هرچند که براى بعضى از تماشاچى ها بانمک و خنده دار بود!
خداى من چه اصرارى به بازى کردن نقش سگ دارین اون هم نه یک ثانیه و چند ثانیه. اون لیس زدن بازوى نابازیگر و کل اون صحنات سگى مشمئز کننده ترین اکتیه که من تاحالا دیدم.
بازیگرى که با تفنگ اسباب بازى خودش رو کشت قادر به فیک کردن عمل سیگار کشیدن نیست. در صحنه تئاتر ما اینطور فرهنگ سازى میشه و جالبتر اینکه رده سنى هشت سال نوشته شده!!!!!!
به نظرم بهتره متن مورد نظرتون رو تو فضای اختصاصی خودتون مثل saved message تلگرام بنویسید و بعد کپی پیست کنید
هرچند که این نکته هیچ کمکی به بهبود مشکلات زیاد تیوال نمی‌کنه.
۲۱ تیر ۱۴۰۱
پویا فلاح
به نظرم بهتره متن مورد نظرتون رو تو فضای اختصاصی خودتون مثل saved message تلگرام بنویسید و بعد کپی پیست کنید هرچند که این نکته هیچ کمکی به بهبود مشکلات زیاد تیوال نمی‌کنه.
درسته. باید حداقل قبل ارسال سلکت و کپى میکردم.
۲۱ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من از اول علاقه ای به دیدن نمایشی که راجبه یک شخصیت سیاسی هست نداشتم و ندارم اما استقبالی که از این نمایش با سابقه جشنواره شد باعث شد به لطف دوستان امروز بلیط رو تهیه کنم و برم. امیدوارم نمایش خوبی باشه چون احتمالا اخرین نمایشیکه تا دوسال اینده میتونم ببینم.
ساطور دستت گرفتی رنگ عوض کردی

حالا بلند بگو: من میتونم بد باشم.

کاش میشد نمایش رو ضبط کرد و توی خونه دوباره نگاه کرد تا راحت قهقهه سر داد چه زجریه برای ادم احساساتی مثل من که اشک از چشمان جاری و فکش درد گرفته باشه از خنده ولی مجبور باشه صداشو پایین بیاره، به خدا ظلمه ظلمه اقاجان.
چقدر حس خوبی داره امید به آینده، گهی زین به پشت و گهی زین به رو ولی من هنوز دوست دارم نمایشی رو ببینم که یکم شخصی تر باشه و با یک داستان پیوسته من رو در مورد شخص خودم به فکر فرو ببره. جنگ و سیاست و اجتماع به جای خود.
به شخصه دوست داشتم ایپزودها به هم ربط پیدا میکرد و همه ی بازیگرها رو با هم روی صحنه میدیدم، حداقل این برداشتی بود که از هالووین داشتم. ... دیدن ادامه ››
بازی ها از نظر من قوی بود و شیرین انقدر شیرین که نگران کشیش بودم. اهنگ های باکلام و بی کلام رو بسیار دوست داشتم.

من فقط نفهمیدم اون پرده پشت سالن همیشه همونطوره؟ خیلی توی ذوق میزنه که. ولی تهویه و اینها مشکلی نداشت. تماشاچی ها هم والا اکی بودن. دیدم دوستان خیلی نقد میکنن به رفتار تماشاچی ها توی اکثر تئاترها ولی من لذت میبرم از اینکه مردم انقدر اشتیاق نشون میدن به دیدن تئاتر . حتما که نباید دانشجوی بازیگری و کارگردانی و عشق سکو بود.


اسپویل:

اینجا با بیرون فرق نداره، اونجا هم ادمو میزنن ولی اینجا یاد میگیری چطور از استخون تاس بسازی، سه بار رو زمین بکوبی بگی غذا .( با اندکی تغییر البته)

قلم رو از نویسنده گرفتین و ساطور دستش دادین.

کشیش و مست با نمک ترین، نویسنده و قصاب جذابترین هست.
بازی سرباز و زندانبان رو من دوست داشتم ولی قسمت زندان و پادگان کمی ضعیف تر هست هرچند که اونها هم پیامهای دلنشینی داشتن مخصوصا زندان.
طنازی نمایش فراتر از لفظ بود مثل تغییر حالت کلنل با دیدن خودش در ائینه، منتقل شدن لرزه زندانی به زندانبان، کشمکش کشیش و مست. بیشترین جاییکه خندیدم وقتی بود که کشیش با اشاره به پول گفت مسیح! ماشالله همه هم الکسیس رو میشناختن!
فقط اون عدد یک میلیون و خورده ای رو نفهمیدم.به نظرم باید منظور عدد خاصی منسوب به حادثه ای باید باشه. نه؟
همون اول ورود حالتی که بازیگرها ایجاد کرده بودن اشتیاق بیشتری ایجاد میکنه. جابجایی اون اندک دکور لزوم چندانی نداشت ولی چه قشنگ اون رو هم به یک المان جذاب تبدیل کرده بودین. سایه بازیگرها روی دیوار.

سه گونه درنده وجود داشت شیر که در پهنه زمین فرمانروایی میکرد و عقاب که در اسمان. گونه ای به نام انسان شی ای ساخت به اسم تفنگ و هردوی اینها رو به خاک و خون کشاند. لذت و حظ فراوان بردیم از پیام و جمع بندی اخر داستان و ممنون که بعد از خنده اشک مارو در نیاورین اما به فکر فرو بردین.


البته همه بازیگرها باهم روی صحنه بودن ولی منظورم دیالوگ داشتنشون با همدیگه بود.
۱۷ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
درود
یعنی طنز این نمایش برای بچه های بالای نه سال قابل فهم و مناسب هست؟
دوستانیکه قصد دیدن این تئاتر در هفته اینده رو دارن و تا اون صندلی های جلو خالی هست خبر بدن با هم بلیط رو بگیریم. حداکثر چهار نفر.
اگه منظورتون ده یازده ساله باشه احتمالا سخت متوجه بشن یکی دو جا هم ممکنه مناسب نباشه
۱۶ تیر ۱۴۰۱
شما رعتید این اجرا رو؟
اگه نرفتید هفته دیگه من هستم
۲۲ تیر ۱۴۰۱
امیر کلهری
شما رعتید این اجرا رو؟ اگه نرفتید هفته دیگه من هستم
نه هنوز نرفتم ولى پشیمون شدم و علاقه اى به رفتن ندارم.
۲۲ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تئاتر ش ف همه همینطور مثبت نوشته بودن و هیچ خوب نبود.
هرچند که از روی ویدئوی بالا، این تئاتر جالب به نظر میاد ولی نگرانم بازهم تعریفها و کامنتها بی مورد باشه.
کاش حداقل یک رده سنی مشخص تر نوشته بشه چون بچه ی 4 ساله با ده ساله زمین تا اسمون فرق داره.
نمیدونم دوتا وروجک 5 و 7 ساله خواهرمو اینجا ببرم یا گورفالو. گورفالو شخصیت مورد علاقه پرهامه.
سلام وقتتون بخیر.
"حادثه‌ای در شهر عروسک‌ها" رو هم می‌تونم پیشنهاد بدم من یکشنبه دیدم و واقعا دوستش داشتم ^-^
۱۵ تیر ۱۴۰۱
Fahime Naseri
درسته. من یک سری از دوستانیکه توی بخش نظرات تیوال فعال هستن رو دنبال کردم و براساس نظر اونها فعلا دارم انتخاب میکنم قطعا النده رو خواهم رفت هالووین هم برای فردا خریدم:)) مثلا دوستی از تئاتری ...
متاسفانه این راهم جواب نمیده چون اکثر کسانی که مینویسند و خوب هم مینویسند از دوستان نزدیک حضوری بنده هستند که هیچکدامشان سر دوتا موضوع نقطه مشترک ندارند و گاهی صدوهشتاد درجه تفاوت سلیقه باهم داریم وگاهی بشدت همراهیم
۱۶ تیر ۱۴۰۱
گوروفالو الان در نیاوران اجرا میشه که فضای نمایش کوچکتر هست و بعضی بازیگرها هم عوض شدند و با اجرای گروه در تئاتر شهرزاد تفاوت کیفی داره ولی در کل کار شاد و جذابی هست. این نمایش هم قشنگه واقعا.
۲۱ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نسبت به این همه تعریف اصلا خوب نبود!
بیشتر شبیه تئاتر بزرگسال بود تا بچه ها! شوخی ها و داشتن لهجه برای بزرگسال جالبه! اهنگها هم بزرگسال!
خواهر زاده های من که حتی پیام داستان رو که همکاری با همدیگه به جای لجبازی هست متوجه نشده بودن از بسکه در طول نمایش کسل و خواب الود شدن. تو کل سالن فقط صدای خنده سه چهار تا بچه می اومد.
انگار نمیشه به امتیازهای تیوال اعتماد کرد:(
من این متن رو دوباره بنویسم با کمی سانسور شاید اینبار سایت هنگ نکنه.
این سبک تئاتر داستان چندان مهم نیست و یک خط داستانی روایی وجود داره تا این فرصت رو به بازیگرا بده که یک سری پیام ها رو به مردم منتقل کنن که من این پیامهارو دوست داشتم. از اونجاییکه داستان محور نیست تمام بار و مسئولیت بر دوش بازیگرهاست که الحق هر سه عزیز بازی عالی داشتن و من به شخصه نمیتونم فرقی بین اجراشون بذارم هر چند که تایم بازی خانم تیرانداز خیلی بیشتر از بقیه بود و به همین دلیل یکم خسته کننده شد.
اولین باری بود که این سبک تعاملی بین بازیگر و تماشاچی رو میرفتم ولی انتظار داشتم تمامی اهالی تشکچه درگیر باشیم که نبودیم! این قضیه خیلی شانسیه و اگر بیست نفر روی زمین نشستن بازیگرا فقط به سه چهار نفر پیوسته توجه میکنن و بقیه هیچ! مخصوصا اگر مثل ما پشت بازیگرا جاتون بیفته که دیگه واویلا. یعنی دوستان نشسته بر صندلی شانس بیشتری نسبت دارن.
دوستان باید لطف کنن تشکچه های پشت رو کامل حذف کن مخصوصا وقتی صندلی خالی بود.



اسپویل:
از اول که متوجه شدم فرزاد رو دونفر صحبت میکنن دنبال چرایی ماجرا بودم. نقش فرزانه هم سه نفر بازی میکردن و من انتظارر داشتم مرزبندی ... دیدن ادامه ›› مشخص تری بین این سه نفر باشه، فرزانه اول اون دختر سرخوش معصومی بود که چشم بسته و عاشقانه فرزاد رو دوست داشت، از اونجاییکه تماشاچی با بازیگر همذات پنداری میکنه ممکنه دلتنگی این دوست داشتن صادقانه که فقط تو سن کم و عشق اول اتفاق میافته به دلتون بیاد، ایده ناگسستنی بودن ازدواج تا مرگ که این روزها دیگه معنی نداره،
فرزانه دوم اندکی تیره شد، وجه دیگری از عشق رو نشون داد: حسادت. فرزانه دوم کمی هوشیارتر بود و داستان اندکی تلخ تر. فرزانه در برابر یک مرد انتظار حمایت از یک مرد دیگه داشت، مرد دیگه ای(فرزاد) که اول اجرا متوجه میشیم برخلاف باورخوش دخترها اعتقادی به عشق نداره .
فرزانه سوم، خانم صامتی تصویر خود درد بود.
به شخصه از غم فراری هستم و تئاتری رو ترجیح میدم که حرف جدیدی بزنه و امیدبخش باشه. شاید خندوندن تماشاچی و بعد محزون کردن اون قدرت اجرا رو نشون بده ولی تئاتری مثل ابلوموف نمایشیکه بین کلی تئاتر تا سالها توی ذهن ادم میمونه.