در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حامد هنرپرورتمیز
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:17:52
 

- عضو انجمن مفاخر معماری ایران، عضو باشگاه پژوهشگران و نخبگان جوان، عضو صندوق اعتباری هنر (نویسنده و پژوهشگر)، عضو سرای اهل قلم (نویسنده)، عضو ناشران ایران، عضو انجمن منتقدین ایران، عضو انجمن نویسندگان انگلیس، عضو خانه ی سینمای ایران، عضو بخش نخبگان VIA شرکت Bmw.

- وی نظریه پرداز و پژوهشگر در حیطه‌ی معماری و نشانه شناسی، منتقد، نمایشنامه نویس و فیلمنامه نویس دوره ی معاصر است ‌و دارای بیش از ۷۰ عنوان کتاب چاپ شده در ایران، انگلیس، در حیطه ی ادبیات داستانی، رمان، ادبیات نمایشی، معماری و نشانه شناسی می باشند و بیش از ۲۰ عنوان مقاله ی علمی پژوهشی دارند.
دارای بیش از ۷۰ عنوان گواهینامه ی بین المللی، تقدیر نامه و سرتیفیکیت از دانشگاه علوم گرجستان، دانشگاه DNW اتریش، آکادمی آکسفورد لندن، دانشگاه Lsbu لندن، یورو ساینس لندن سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸، دانشگاه Pms استرالیا، آکادمی استرالیا، آکادمی BIM امارات متحده، دانشگاه تهران، دانشگاه علم و صنعت، دانشگاه تربیت مدرس و....
هنرپرور در حیطه ی شعر و نقاشی آبسترک نیز آثار فاخری از خود بجا گذاشته. وی در زمینه ی بازیگری نیز فعالیت هایی داشته، اعم از بازی در فیلم سینمایی بخاطر سوگند در سال ۱۳۸۲ به کارگردانی سید رحیم حسینی، بازی در فیلم کوتاه ایران در سال ۱۴۰۰ به کارگردان مهدی عظیمی؛ در حال حاضر نیز به عنوان مدرس دانشگاه آزاد و مدیر مسئولی انتشارات بین المللی اتوپیا (سرادقیه) مشغول به فعالیت می باشند.

 ۲۲ فروردین ۱۳۶۲
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تحلیل نمایش « باغ وحش شیشه‌ای » به کارگردانی دریا خانی

« باغ وحش شیشه‌ای »، اثری که روح زخمی انسان مدرن را در قاب شیشه‌ای خاطرات محبوس می‌کند، بار دیگر در پردهٔ تئاتر جان گرفت، اما این بار به تفسیر و اجرای کارگردانی جوان، خانم دریا خانی.
این اثر همچون خاطره‌ای محو در پس شیشه‌های غبارگرفتهٔ گذشته، جهانی از رویاهای بر باد رفته را پیش چشم تماشاگران می‌گشاید. تنسی ویلیامز، با شاعرانگی خفقان‌آور خود، ما را به خانه‌ای می‌برد که در آن امید، همچون نور کم‌جان چراغی در طوفان، لرزان و بی‌ثبات است.
و در نهایت اثری که در خود وهم و واقعیت را درهم تنیده و در اشک‌ها، شکست‌ها و توهمات یک خانواده، تصویری از تنهایی را به نمایش گذاشته است.

نگاهی شاعرانه به این اثر:
در پس شیشه‌های مه‌گرفتهٔ یک خانه، زنی در خاطرات خود گم شده است. صدای گرامافون، نوای گذشته‌ای را زمزمه می‌کند ... دیدن ادامه ›› که همچنان در اتاق‌ها پرسه می‌زند. نوری کم‌جان از شمعدان پنج‌شعله، بر صورت دختری افتاده است که میان مجسمه‌های شیشه‌ای خود پناه گرفته؛ گویی از جهانی که بیرون از این اتاق است، می‌هراسد.
پسر، میان بودن و رفتن، میان وظیفه و رویاهای نانوشته‌اش، دست‌وپا می‌زند. مادر، در میان زرق‌وبرق خاطرات دورش، هنوز شاهزاده‌ای برای دخترش جست‌وجو می‌کند، غافل از اینکه جهان بیرون، جایی برای رویاهای او ندارد.

بازی بازیگران و جان بخشی به شخصیت ها: میان سایه و نورِ باورپذیری
●نقش مادر در این نمایش، همچون ستونی باید باشد که وزن تاریخچهٔ این خانواده را به دوش بکشد، اما در این اجرا، بازیگر تنها دیالوگ‌ها را از بر داشت، بی آنکه حس زندگی را در واژه‌ها جاری کند. حرکات و بیان او، بیشتر شبیه به خواندن از روی کاغذ بود تا خلق لحظاتی زنده و ملموس.
شخصیت مادر در نمایش ویلیامز، سرشار از وسواس و مالیخولیای خاطرات گذشته است، اما در این اجرا، چنین عمقی در بازی دیده نمی‌شد.
اگر بخوام فنی تر بیان کنم باید بگم که ایشان:
تسلط خوبی بر دیالوگ‌ها داشت اما آن شوری که شخصیت «آماندا» را به زنی واقع‌گرا و در عین حال غرق در اوهام تبدیل می‌کرد، در بازی او کم‌رنگ بود. او مادر بودن را بازی می‌کرد، نه زندگی. لحظاتی که باید مخاطب را در دنیای خیالی و امیدهای پوسیدهٔ آماندا غرق میکرد، به اجرای صرف دیالوگ‌ها محدود میشد.

●آقای حسینی در نقش تام، در مقام راوی موفق‌تر از تامِ زخم‌خورده‌ای بود که در تار و پود داستان تنیده شده است. صدای او، همچون نواری ضبط‌شده، گاهی از حس تهی می‌شد و روایتش از زندگی، در جاهایی بی‌جان می‌نمود. اما در بخش‌هایی که راوی می‌شد، قدرت بیشتری در کلام داشت، هرچند که آن جادوی روایی که باید تماشاگر را مسخ کند، هنوز جای کار داشت.
روایت او می‌توانست گیراتر باشد، کلماتی که باید همچون نجواهای ذهنی در فضای سالن جاری شوند، گاه حالتی مکانیکی پیدا می‌کردند. اما وقتی که قصه را روایت می‌کرد، لحظات کوتاه وجود داشت که مخاطب را در دل ماجرا فرو می‌برد، اما قدرت کلام ضعیف بود و نمی توانست مدت زمان زیادی مخاطب را در رویا شناور نگه دارد.

●اما در میان این شخصیت‌ها، خانم سلین اکبری در نقش لورا، ستارهٔ خاموش و درخشان این نمایش بود. بازی او، فراتر از صرف یک اجرا، غرق شدن در دنیای دختری بود که با ظرافتی شکننده، میان واقعیت و خیال سرگردان است. اشک‌های او، لرزش دستانش، نگاه‌هایی که به زمین دوخته می‌شد، همگی گواهی بر درک عمیق او از لورا بود. آنجا که لورا می‌گریست، مخاطب نیز درون خود زخم‌هایش را احساس می‌کرد.
باورپذیری، حساسیت، و کنترل هوشمندانهٔ احساسات، از او چهره‌ای اصیل و تأثیرگذار بر صحنه ساخت. لحظاتی که اشک از چشمانش جاری میشد، نمایشی از اوج درد و معصومیت بود؛ گویی خودِ لورا، از جهان ویلیامز به این صحنه پا گذاشته است.
ولی اگر کمی تمرکز در راه رفتنش میکرد باور پذیر تر میشد، برای اینکه یه بازیگر نقش شخصی که دارای ناتواتی جسمی است را بازی کند، باید مدتی در کنار این عزیزان سپری کند تا الگوگیری بهتری از این افراد داشته باشد، چون لحظاتی در بازی بود که ایشان موقع راه رفتن یادش می رفت کدوم پاش مشکل داره.

●دوست تام، که حضوری کوتاه اما تأثیرگذار در این روایت داشت، با انرژی‌ای متفاوت بر صحنه ظاهر شد. او نقش را نه بازی، که زیست می‌کرد؛ در حرکات، نگاه‌ها، و بیانش، رهایی و در عین حال، درگیری درونی دیده می‌شد که نمایش را غنی‌تر کرد.

دکور و نمادها و میزانسن: زبان خاموش صحنه
دکور نمایش، همچون روحی که در پسِ پرده‌های فرسودهٔ زمان نفس می‌کشد، نقش مهمی در خلق فضای داستان داشت.
● تراس با آن فرم خاصش، تداعی‌گر مرز میان دنیای درونی شخصیت‌ها و دنیای واقعی بود.
اما آنچه این صحنه را از سطح یک چیدمان ساده فراتر برد، حضور نمادهای ظریف و معنادار بود:

• شمعدان پنج‌شعله، که شاید تداعی‌گر امیدهای خاموش شدهٔ این خانواده باشد.

• گرامافون، انعکاس صدایی از گذشته که همچنان در گوش این خانه پژواک دارد.

• ماشین تایپ، نمادی از تلاش‌های ناکام تام برای فرار از سرنوشت محتومش.

• عکس پدر خانواده، حضور غایبی که همچنان بر سرنوشت اعضای خانه سایه افکنده است.

• مجسمه‌های شیشه‌ای حیوانات، نمادی از شکنندگی، ظرافت، و در عین حال انزوای روح لورا.

◇اما نکته‌ای که جای سوال داشت، عدم استفاده از غذا در صحنه بود. در حالی که بازیگران مجبور به اجرای پانتومیم برای خوردن غذا و نوشیدن قهوه بودند، حضور آب و سیگار بر صحنه بدون مشکل اجرا می‌شد. این تضاد، تعادل نمادین نمایش را مختل کرده بود و به نوعی فاصله میان بازی بازیگران و واقع‌گرایی نمایش ایجاد کرد. که در ادامه این ناهماهنگی در اجرا، به نوعی باعث شد بخشی از فضای رئالیستی اثر، لطمه ببیند.

نورپردازی و موسیقی: بازی با سایه‌های روح
نورپردازی هوشمندانه، لحظات را از وهم به واقعیت و بالعکس می‌کشاند. سایه‌هایی که از پنجره بر صحنه می‌افتاد، انگار خاطراتی بودند که هنوز در این خانه زندگی می‌کردند. انتخاب موسیقی نیز متناسب بود، اگرچه در برخی لحظات، جای سکوتِ معنادار بیش از حضور موسیقی احساس می‌شد.

کارگردانی: گامی جسورانه اما نیازمند تکامل
برای نخستین تجربهٔ کارگردانی، خانم دریا خانی موفق شد نمایش را به سرانجام برساند، اما آنچه بیش از همه نمایان بود، ضعف در هدایت بازیگران بود. عدم استفاده از مشاوران حرفه‌ای و بازیگردان، موجب شد تا برخی از نقش‌آفرینی‌ها در سطح بمانند و فاقد عمق لازم باشند. با این حال، جسارت او در کار با نمادها و چیدمان صحنه، نشان از نگاه خلاقانه‌ای دارد که در اجراهای بعدی، با تجربه و شناخت بیشتر، می‌تواند پخته‌تر و تأثیرگذارتر باشد.

پیشنهادات برای بهبود نمایش:

۱. هدایت قوی‌تر بازیگران: استفاده از بازیگردان حرفه‌ای و تمرینات احساسی برای ایجاد باورپذیری بیشتر.
۲. تعادل در نمادها: اگر پانتومیم برای غذا خوردن استفاده شده، این شیوه در کل نمایش باید یکدست باشد.
۳. کنترل بهتر احساسات در روایت‌گری: بازیگر راوی باید احساس را به دیالوگ‌های خود اضافه کند تا داستان از دل کلمات زاده شود.
۴. نور و موسیقی با دقت بیشتر: برخی لحظات سکوت می‌توانند تأثیرگذارتر از موسیقی باشند.

در نهایت، این نمایش، گامی جسورانه در اجرای یکی از عمیق‌ترین آثار نمایشی است. اگرچه هنوز جای رشد دارد، اما در برخی لحظات، نوری بر روحِ این قصه تابانده که می‌تواند در آینده، درخشان‌تر از همیشه بدرخشد.

جمع بندی و سخن آخر
در خانه‌ای ساخته از خاطراتِ ترک خورده، صدای پای گذشته همچنان بر چوب‌های کهنهٔ زمین طنین می‌اندازد. مادری که در آینهٔ روزهای رفته، تصویری از دخترانگی خود را جستجو می‌کند، فرزندی که در میان سطور نانوشتهٔ داستانش گیر افتاده، و دختری که قلبش را در شیشه‌های کوچک و شفاف پنهان کرده است.
و آنجاست، در کنج صحنه، حیواناتِ شیشه‌ای، که در سکوت، از حقیقت تلخ سرنوشتِ این خانه سخن می‌گویند. آن‌ها، شکننده‌اند، همانند لورا، همانند رؤیاهای از دست رفتهٔ مادر، همانند نورِ کم‌جانِ شمعدانی که سایه‌ها را بر دیوار حک می‌کند.
راوی، که میان حقیقت و توهم، گذشته را می‌کاود، کلماتی را ادا می‌کند که همچون گام‌های مردد در خاطره‌ای مه‌آلود گم می‌شوند. اما آیا این قصه، واقعیت است؟ یا تنها پژواکی از ذهنی که نمی‌خواهد رها کند؟

« باغ وحش شیشه‌ای »، حکایتِ روح‌هایی است که در میانِ ترک‌های زندگی، بی‌صدا فرو می‌ریزند. و این صحنه، آینه‌ای است که در آن، مخاطب شاید، تکه‌ای از روح خود را بیابد.

ارادتمند شما
منتقد: هنرپرورتمیز🖋❄️
متشکر از شما که به تماشای اجرای ما نشستید و تشکر دوم برای این وقتی که برای ما قرار دادید و نکات ارزشمندی رو بیان کردید تا در ادامه مسیر کمک ما کرده باشید.
با سپاس🙏


سلام

با تشکر از زحمات بی‌دریغ و تلاش‌های بی‌وقفه شما. ما با دقت کار را بررسی کردیم و متوجه برخی از اشکالات و نقاط ضعف موجود شدیم که ... دیدن ادامه ›› نیاز به بازبینی و اصلاح دارند. امیدواریم بتوانیم با همکاری و تلاش مشترک، کیفیت نهایی کار را بهبود بخشیم و به بهترین نتیجه ممکن دست یابیم.

از همکاری شما متشکریم

با احترام،
دریا
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تحلیل و نقد نمایش «جن‌زدگان» – برداشتی از «اشباح» هنریک ایبسن به کارگردانی سعید کریمی:
در تاریکی سالن شماره یک شهرزاد، جایی میان حقیقت و توهم، نمایش "جن‌زدگان" چون نجوایی از دل تاریخ بر صحنه جان می‌گیرد. برداشتی شاعرانه و فلسفی از «اشباح» هنریک ایبسن، که با جادوی نور و سایه، روایت سرگشتگی انسان را از ازل تا ابد در تار و پود صحنه می‌تند.

۱. بازی نور و سایه – رقص اشباح بر پرده‌ی هستی
نور و سایه، چونان دو چهره‌ی حقیقت، در این نمایش به هنرمندانه‌ترین شکل درهم تنیده شده‌اند. سایه‌بازی، روحی غریب و رازآلود به اثر بخشیده، جایی که اشباح گذشته، از دل تاریکی سربرمی‌آورند، نجواکنان از گناهان پنهان‌شده، از وسوسه‌های خاموش، از نفرین‌هایی که چون سایه‌ای بر دوش انسان سنگینی می‌کنند.
در پس پرده‌ی نور، تصاویری شکل می‌گیرند؛ تصاویری که بیش از آن‌که دیده شوند، حس می‌شوند. «آفرینش آدم» میکل‌آنژ، انگشتی که در تمنای لمس هستی‌ست. و بعد، حوا... وسوسه... سیبی که گاز زده می‌شود و جهانی که فرو می‌ریزد. عشق و فریب، سقوط و سرکشی، همه و همه در شکوهی رازآلود تصویر می‌شوند. در جایی، ضحاک ماردوش سر برمی‌آورد، نمادی از قدرتی که درون انسان زاده می‌شود و او را از درون می‌بلعد.
این تلفیق سحرانگیز نور، موسیقی و سایه‌ها، مرز میان واقعیت ... دیدن ادامه ›› و خیال را محو می‌کند. انسان گویی هم‌زمان در گذشته و حال، در رؤیا و کابوس، در آغاز و پایان ایستاده است.

۲. موسیقی – نجواهای پنهان در تاریکی
موسیقی در این نمایش، نه فقط همراه که جان روایت است. گاه همچون زخمه‌ای آرام بر زخمی کهنه، گاه چون ضربه‌ای ناگهانی که روح را به لرزه می‌اندازد. صدای نجواهای محو، هجوم بی‌قرار صداهای گمشده، ضرب‌آهنگ‌های وهم‌آلود، همه و همه چونان پژواکی از اشباح گذشته در تاریکی طنین می‌اندازد.
سکوت نیز در این نمایش، خود نوعی موسیقی‌ست. سکوتی که در پس آن، صداهایی نامفهوم، نجواهای کهنه و شکسته، زمزمه‌ی اشباحی که هنوز سخن ناگفته دارند، شنیده می‌شود.

۳. پیام نمایش – تقدیر یا نفرین؟
نمایش جن‌زدگان در دست‌های سعید کریمی، چیزی فراتر از یک داستان ساده‌ی خانوادگی‌ست. اینجا، انسان نه‌فقط اسیر گذشته‌ی خود، که میراث‌دار زخم‌های ازلی‌ست. از حوا تا اوسوالد، از وسوسه‌ی نخستین تا جنونی که در خون می‌جوشد، از گناهی که در رگ‌ها می‌دود تا اشباحی که از دل سایه‌ها برمی‌خیزند.
پرسشی که از دل این نمایش سربرمی‌آورد، پرسشی که در نگاه آخرین تماشاگر نیز بی‌پاسخ باقی می‌ماند:

[آیا انسان محکوم به تکرار تاریخ است؟ یا شاید... این اشباح، نه از گذشته، که از درون خود او سر برمی‌آورند؟]

۴. نمادپردازی و پیام نمایش
نمایش «جن‌زدگان» در برداشت سعید کریمی، فراتر از یک داستان خانوادگی، به نقد اجتماعی و روان‌شناختی می‌پردازد:
• خانه‌ی آلوینگ‌ها، نمادی از جامعه‌ای است که در آن، حقیقت پشت دیوارهای دروغ پنهان شده است.
• اوسوالد، قربانی میراث گناه‌آلود گذشته است، همان‌طور که نسل‌های جدید، وارث اشتباهات پیشینیان خود می‌شوند.
• آتش در پایان نمایش (که در نسخه‌های کلاسیک وجود دارد)، نماد فروپاشی، تطهیر یا نابودی کامل است.

۶.طراحی صحنه، نورپردازی و فضاسازی
طراحی صحنه، یکی از مهم‌ترین ابزارهای این نمایش برای انتقال حس «محصور بودن در گذشته» است. سعید کریمی از المان‌های مینیمالیستی بهره گرفته، اما در عین حال، فضا را با جزئیات معنادار غنی کرده است:
• خانه‌ای که در آن وقایع رخ می‌دهد، بیشتر شبیه به یک زندان است. قاب‌های در و پنجره، مانند حصاری نامرئی، شخصیت‌ها را در خود گیر انداخته‌اند.
• نورپردازی سرد و سایه‌دار، حس اضطراب و مالیخولیا را تشدید می‌کند. در لحظات اوج درام، نورها تغییر می‌کنند تا دنیای ذهنی شخصیت‌ها را بازتاب دهند.
• برخی صحنه‌ها در نیمه‌تاریکی اجرا می‌شوند، گویی اشباحی در اطراف شخصیت‌ها سرگردان‌اند.

۷. بازی بازیگران
به جز دو بازیگر که نقش هلن آلوینگ و اوسوالد را نقش آفرینی کردند، ما بقی دوستان در حد انتظار ظاهر نشدند. و ضعیف ظاهر شدند.


۸.کارگردانی و میزانسن
سعید کریمی در کارگردانی این نمایش، زبان رئالیستی ایبسن را با بیان تئاتری مدرن ترکیب کرده است. او از میزانسن‌هایی بهره برده که حس سرگشتگی، اضطراب و ناتوانی در گریز از سرنوشت را در کاراکترها برجسته می‌کند:
• دکوپاژ و حرکت شخصیت‌ها در صحنه، حالتی خفقان‌آور دارد. بازیگران در فضاهای بسته و محدود حرکت می‌کنند، گویی در حصار نامرئی گذشته و سنت‌های پوسیده گرفتار شده‌اند.
• استفاده از فاصله‌گذاری برشتی در برخی لحظات، باعث می‌شود که مخاطب از همذات‌پنداری محض فاصله بگیرد و فرصت تأمل انتقادی پیدا کند.
• نمایش از عنصر «حضور اشباح» به شکل بصری و شنیداری بهره برده است. در برخی صحنه‌ها، شخصیت‌ها گویی با «ارواح گذشته» صحبت می‌کنند یا تحت تأثیر حضور نامرئی آن‌ها قرار می‌گیرند.
• کریمی در این اثر، تاکید زیادی بر جبرگرایی اجتماعی و سرنوشت محتوم شخصیت‌ها دارد. او نشان می‌دهد که چگونه سنت‌های کهنه، مانند «اشباح»، همچنان در زندگی معاصر حضور دارند و افراد را درگیر یک چرخه‌ی تکراری می‌کنند.

ولی بزرگترین ضعف کارگردانی، این بود که کل تمرکز کارگردان و تیم همراه در سایه بازی و فرم ها بود، انقدر که کار ترکیب نور و سایه عالی بود، ولی بازی های روی صحنه خیلی ضعیف بودند واین نشان از عدم تعادل در کار و ناتوانی کارگردان در بازیگیری صحیح از بازیگران را داشت، مخصوصا برادر عزیزم جناب پیمان محسنی بزرگوار، که ایشان خیلی اگزجره بازی میکردند و بیشتر ادا بازی بود کار ایشون تا اینکه باور پذیر بازی کنه، نقش ها رو باید بروی صحنه زندگی کرد، نه ادا بازی ..... نه داد و فریاد ....

نقاط ضعف اثر:
این اثر نقاط قوت زیادی داشت، ولی خوب یکسری ضعفها هم بود که آشکار بود، مختصر اشاراتی به آنها میکنم:

۱. کندی بیش از حد روایت – تأمل یا ایستایی؟
یکی از مهم‌ترین ضعف‌های نمایش، ریتم کند و ایستای روایت است.
این کندی در برخی صحنه‌ها موجب عمق بخشیدن به فضای فلسفی اثر می‌شود، اما در بخش‌هایی از اجرا، ریتم آن‌قدر کشدار می‌شود که تعلیق و درگیری احساسی تماشاگر از بین می‌رود.
لحظاتی که باید شوک، حیرت، یا التهاب ایجاد کنند، گاهی در میان سایه‌ها و مکث‌های طولانی گم می‌شوند. این باعث می‌شود برخی تماشاگران ارتباط خود را با اثر از دست بدهند، چرا که تمرکز بیش از حد بر زیبایی‌شناسی بصری، گاهی روایت را قربانی می‌کند.

۲. استفاده بیش از حد از استعاره‌ها – از ابهام تا سردرگمی
استفاده از تصاویر نمادین، مانند «آفرینش آدم» و سرکشی شیطان و غیره، در شروع کار هوشمندانه و عمیق به نظر می‌رسد، اما در ادامه، تکرار بیش از حد این نمادها بدون ارتباط روشن با درام و داستان اصلی که در حال روایت است، موجب پراکندگی مفهومی می‌شود.
به‌جای آنکه این نمادها به تقویت روایت کمک کنند، گاهی اثر را به مجموعه‌ای از تصاویر زیبا اما گسسته تبدیل می‌کنند. در نتیجه، به‌جای اینکه مخاطب از کشف معنا لذت ببرد، دچار سردرگمی می‌شود و نمی‌تواند به‌راحتی پیام کلی اثر را درک کند.

۳. بازیگران – میان درخشش و یکنواختی
با وجود اینکه برخی بازیگران در اجرای حس و فضای نمایش موفق‌ بودند، اما در برخی لحظات، اجرای آن‌ها دچار سکون و فقدان پویایی می‌شود. به نظر می‌رسد که تمرکز اصلی نمایش روی تصویرسازی‌های بصری و سایه‌ها بوده و کمتر به هدایت بازیگران برای ایجاد تنوع حسی پرداخته شده است.
لحظاتی که باید هیجان، خشم، یا وحشت در اوج باشد، گاه با اجرای یکنواخت و بیش از حد آرام بازیگران کم‌رنگ می‌شود. یا این ضعف در برخی دیالوگ‌ها نیز دیده می‌شود، جایی که جملات به‌جای تأثیرگذاری عاطفی، تنها به‌صورت مونولوگ‌هایی بی‌روح ادا می‌شوند.

۴. هماهنگی میان نور، سایه و متن – زیبایی بصری در خدمت یا در تقابل با نمایش؟
نورپردازی در این اثر چشم‌نواز است، اما در برخی صحنه‌ها، تمرکز بر آن باعث می‌شود که متن و بازی بازیگران تحت‌الشعاع قرار بگیرد. لحظاتی وجود دارد که تماشاگر بیش از آنکه درگیر دیالوگ‌ها و روایت شود، محو بازی نورها می‌شود و در نتیجه، پیوستگی احساسی و روایی اثر کم‌رنگ می‌شود.

۵. اوج و فرودهای نامتعادل – نمایش در مسیر یکنواختی
یکی از ویژگی‌های یک نمایش قوی، ایجاد اوج و فرودهای حسی و داستانی در نقاط درست است. در «جن‌زدگان»، اگرچه فضای کلی اثر پر از حس تعلیق و وهم است، اما در لحظاتی این تعلیق بدون انفجار دراماتیک باقی می‌ماند.
تنش‌ها به‌تدریج ساخته می‌شوند، اما در لحظاتی که انتظار داریم اوج داستانی رخ دهد، نمایش همچنان در همان مسیر آرام خود حرکت می‌کند و به نقطه‌ی عطف تأثیرگذاری نمی‌رسد.


نتیجه‌گیری – تجربه‌ای ازلی، سایه‌ای بر روح
در کل جن‌زدگان، با شاعرانگی تصویر، با صدای اشباح خاموش، با بازی درخشان نور و تاریکی، تماشاگر را به سفری در هزارتوی ذهن و زمان می‌برد. روایتی که گاه کند اما ژرف، گاه سرشار از سکوت اما طنین‌انداز است. و با کارگردانی جسورانه، تصویری زیبا و وهم‌انگیز از متن ایبسن خلق کرده است، اما کندی بیش از حد روایت، تمرکز بیش از حد بر نمادپردازی، یکنواختی برخی اجراها، و کمبود نقاط اوج و فرود، از تأثیرگذاری نهایی اثر کاسته است.
با این حال، این اثر توانسته، همچون سایه‌ای که پس از ترک سالن نیز در ذهن باقی می‌ماند، نه‌فقط تماشایی، که احساسی‌ست که بر جان حک می‌شود.

ارادتمند شما🙏
هنرپرورتمیز🖋❄️
مانا باشید.
نگاهی متفاوت به نمایش "ایرج، زهره، منوچهر"؛ سفری موزیکال به دنیای عشق، خیال و نقد

در دل هیاهوی زمانه، جایی که عشق رنگ می‌بازد و خیال در تنگنای واقعیت می‌شکند، نمایشی متولد شده است که نه‌تنها راوی عشقی کلاسیک، بلکه تصویری هنرمندانه از جدال وهم و حقیقت است. «ایرج، زهره، منوچهر» همچون پرده‌ای از تاریخ ادبیات، واژه‌های ایرج میرزا را جان می‌بخشد و با نگاهی نو، آن را به صحنه‌ای پرشور و زنده تبدیل می‌کند.

روایت و ساختار داستانی
این کنسرت-نمایش روایتی‌ست که میان خیال و واقعیت در نوسان است؛ جایی که داستان عاشقانه زهره و منوچهر در میان طنز، کنایه و موسیقی جان می‌گیرد. روایتگر قصه، امیر غفارمنش، چنان صحنه را به تسخیر خود درآورده که گویی نه‌فقط راوی، بلکه سایه‌ای از ممیزی و قدرت نظارت بر هنر را به تصویر می‌کشد. او نقش راهبر را دارد اما در لابه‌لای دیالوگ‌هایش، نقشی دوگانه از یک کارگردان و ناظر ارشاد را نیز القا می‌کند، که خود به طنزی تلخ و هوشمندانه بدل شده است.

پیرنگ ... دیدن ادامه ›› نمایش با دقت و ظرافت طراحی شده است؛ تعلیق‌های بجا، دیالوگ‌هایی که به‌درستی در تار و پود متن تنیده شده‌اند، و فضایی که مخاطب را میان شور عشق و جدال عقل معلق نگاه می‌دارد. درون‌مایه اثر، از عشقی پرده برمی‌دارد که در آن باید غرور را کنار گذاشت، دل را به دریای جنون سپرد و رهایی را تجربه کرد.

در کل داستان این کنسرت-نمایش با الهام از منظومه «زهره و منوچهر» ایرج میرزا شکل گرفته است. این منظومه، روایتگر عشق میان زهره، الهه زیبایی، و منوچهر، جوانی زمینی است. نمایش با پرداختی نوآورانه، این داستان عاشقانه را با مضامین اجتماعی و سیاسی درهم‌آمیخته و با افزودن تعلیق‌های مناسب، تماشاگر را درگیر می‌کند.

طنز، نقد اجتماعی و کنایه‌های سیاسی
از نقاط برجسته این اثر، هوشمندی در به‌کارگیری طنز و کنایه‌هایی به نقد مسائل سیاسی و اجتماعی است. در جای‌جای نمایش، طعنه‌هایی به ممیزی‌های بی‌منطق، سانسورهای تاریخی و محدودیت‌های هنری زده می‌شود؛ تماشاگر در میان خنده‌هایش، تلخی حقیقت را مزه‌مزه می‌کند. شوخی‌هایی که نه‌فقط برای تفریح، بلکه چون آینه‌ای از واقعیت، به نقد سیاست‌های نظارتی بر هنر و ادبیات می‌پردازد.
و گاهی به‌همراه اشاره‌های ملایم به موضوعات جنسی، فضایی شاد و در عین حال تأمل‌برانگیز را ایجاد کرده است.

بازیگران و تسلط بر صحنه
بازیگران، امیر غفارمنش و به‌ویژه ایفاگران نقش زهره(آرزو کریمی زند) و منوچهر (مهدی رکنی)، با تسلطی چشمگیر بر زبان بدن و بیان دیالوگ، صحنه را در اختیار خود گرفته‌اند. اجراهایی باورپذیر و تأثیرگذار ارائه دادند، و هماهنگیشان با موسیقی و فضای نمایش همخوانی داشت.
بازیگر نقش فرشته مرگ، با پوشش و اجرای متفاوت خود، جلوه‌ای نوین به نمایش بخشیده بود.
کودک خردسالی که در ابتدای و انتهای نمایش، همچون نسیمی سبک‌پا، صحنه را درمی‌نوردد، نمادی از معصومیت و رهایی است؛ تصویری از آزادی که پیش از آنکه سنگینی دنیای واقعی بر دوشش فرود آید، در آسمان خیال شناور است.

موسیقی؛ روح نمایش
موسیقی این اثر، نه یک عنصر تزئینی، بلکه جانی‌ست که در تار و پود آن جاری شده بود. گروه موسیقی «آوای موج» با اجرای زنده، فضایی خلق کرد که شنونده را به سواحل خلیج فارس می‌برد. صدای نی‌انبان، ریتم‌های جنوبی و هارمونی هماهنگ با روایت، شور و حرارتی به نمایش بخشیده که آن را از سطح یک اجرای ساده فراتر می‌برد.

صحنه، نور و طراحی بصری
سادگی در طراحی صحنه، هوشمندانه‌ترین انتخاب کارگردان بود. این نمایش به‌جای تکیه بر زرق‌وبرق، به واژه‌ها جان بخشیده و اجازه داده است که دیالوگ‌ها، درخشان‌ترین عناصر صحنه باشند. نورپردازی‌های حساب‌شده، لحظات دراماتیک را پررنگ‌تر کرده و تغییرات ظریف نور، تماشاگر را به عمق داستان می‌کشاند.

نقاط ضعف جزئی اما قابل تأمل
هرچند این نمایش در بسیاری از بخش‌ها درخشان عمل کرده، اما کاستی‌هایی نیز در آن به چشم می‌خورد. هماهنگی میان برخی هنروران، گاه دچار لغزش می‌شد و لحظاتی از نمایش، تحت‌الشعاع حرکات بی‌مورد آنان قرار می‌گیرد. در برخی سکانس‌ها، موسیقی بر دیالوگ‌ها غلبه کرده و صدای خواننده در میان اوج و فرود ملودی‌ها محو می‌شود. و گاهی ریتم نمایش کند میشد....
همچنین، استفاده مکرر از تلفن همراه روی صحنه توسط امیر غفار منش عزیز، تمرکز اجرا را مختل میکرد و از غرق‌شدن مخاطب در فضای اثر می‌کاهید، کاش امیر عزیز قبل اجرا جواب پیاماشو میداد تا بیشتر تمرکز میکرد روی کار، تا شناور بر متن، و تابع متن دیالوگ بگوید، نکه بیشتر دیالوگهاش فلبداهه باشه. هرچند این چیزی از ارزش های امیر عزیز کم نمیکنه.
و اینکه گروه عوامل اجرایی کمی سهل انگار بودند، در ابتدای نمایش تا یکربع ابتدایی مدام در صحنه ورجه وورجه میکردند، از این ور صحنه به آن سمت صحنه میرفتند، و مدام پله ها را بالا پایین میکردند و همچنان اجازه ورود به سالن میدادند.... و تمرکز مخاطب ‌و حتی بازیگران را برهم میزدند.

پایان سخن
«ایرج، زهره، منوچهر» نه‌فقط یک کنسرت-نمایش، بلکه سفری‌ست به دل تاریخ ادبیات فارسی؛ یادآوری نامی که شاید نسل جدید کمتر از آن شنیده باشد. این نمایش فرصتی است برای آنکه به‌واسطه هنر، بار دیگر صدای شاعری چون ایرج میرزا را بشنویم، واژه‌هایش را لمس کنیم و از رهگذر آن، دمی از این دنیای پرهیاهو رها شویم.

در دورانی که روزگاری نه‌چندان دور، حتی واژه‌ای چون «رقص» از متن‌ها حذف می‌شد، و ارشاد ایرادات بنی اسرائیلی در متنها از ما می گرفت و حتی با شادی کردن بروی صحنه مشکل داشت.
اما خوشحالم که در این زمانه ی حال می‌توان بر صحنه‌ای ایستاد و از عشق، از موسیقی، از آزادی سخن گفت. این نمایش، نه‌فقط اثری نمایشی، بلکه نشانی از تغییر زمانه است؛ هرچند هنوز سایه‌هایی از محدودیت باقی‌ست، اما بی‌شک نسیمی از رهایی در هوای این هنر وزیدن گرفته است.
در انتها به تمامی عوامل این اثر میتونم بگم:
دمتان گرم، دست‌مریزاد، که در این زمانه، عشق و هنر را بر صحنه جاری می‌کنید.

علی پالیزدار قلمت سبز ، مهرداد آبجار هنرت جاودان.🍀

ای کاش بتونم یکبار دیگر این اثر و ببینم


ارادتمند شما.
هنرپرورتمیز🖋❄️
مانا باشید
ممنون از وقتی که گذاشتید.حتما مشکلات کار رو رفع میکنیم و هر روز برای بهتر شدن باید تلاش کنیم🙏🏼🌺
حامد هنرپرورتمیز (honarparvar.tamiz)
مهرداد آبجار
ممنون از وقتی که گذاشتید.حتما مشکلات کار رو رفع میکنیم و هر روز برای بهتر شدن باید تلاش کنیم🙏🏼🌺
ارادتمندم جناب آبجار گرامی
سپاس از محبت و هنرت
مانا باشید 🙏
۰۶ اسفند
حامد هنرپرورتمیز (honarparvar.tamiz)
رایان شیخ حسینى
سپاس از نگاه زیباتون به اجرای رایان کوچولوی ما🙏🏻🥰🌹
همیشه بروی صحنه خوش بدرخش
مانا باشن 🙏🍀
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاهی بر نمایش "برگزیده"

"برگزیده" روایتی از انتخاب است؛ انتخاب زنانی برگزیده....
انتخابی از سرنوشت‌هایی که گاه در دستان ماست و گاه از دستانمان می‌گریزد. نمایشی که در لایه‌های فانتزی و سورئال خود، حقیقتی تلخ از هستی و ماهیت انسان را بازتاب می‌دهد. نویسندگان، محمد اعلایی و بهاره همایونفر، در همراهی با کارگردانان محمد اعلایی و نوشین بدرکوهی، جهانی بدیع خلق کرده‌اند؛ دنیایی که در آن خیال و واقعیت در هم تنیده شده و مخاطب را به قلب رویا و توهم می‌کشاند.

متن و ساختار روایی
نمایش از متنی قوام‌یافته پِی رنگی مفهومی و تعلیق‌های سنجیده ای بهره می‌برد. مسیر روایت هدفمند است و با هوشمندی، لایه‌های پنهان قصه را ... دیدن ادامه ›› به‌تدریج آشکار می‌سازد. داستان در بطن خود، به مسئله‌ی "انتخاب" می‌پردازد؛ انتخابی که گاه با اختیار ما شکل می‌گیرد و گاه تقدیر آن را بر ما تحمیل می‌کند. در این میان، مفاهیم زنانگی و حس مادرانگی نیز در تار و پود روایت تنیده شده‌اند.

شخصیت‌پردازی و نمادگرایی
*در این اثر از نمادگرایی عددی و اعجاز و خواص اعداد استفاده شده بود مثل: ۷ ، ۶، ۵، ۴، ۳، ۲ و ۱
نمایش هفت شخصیت دارد؛ چهار زن، دو مرد و یک راوی زن.
*در این میان، پنج شخصیت دیالوگ دارند و یکی از مردان – که می‌توان او را نماد خدا یا شیطان دانست، در سکوتی معنادار، با حرکات و اکت‌های خود بر صحنه سلطه دارد. این شخصیت که گویی خیمه‌شب‌باز بزرگ این دنیای خیالی است، دو کاراکتر "اَل لَلی" و "یَل لَلی" را چون عروسک‌های خود می‌چرخاند. تنها این دو شخصیت‌اند که نام دارند، اما فاقد هرگونه اراده، مطیع بی‌چون و چرای دستورات هستند؛ انعکاسی از انسان‌هایی که در برابر نیروهای بالادستی، بی‌اختیارند.

*در داستان از رنگ سفید ، مثلث، مثلث امن، خودکار قرمز، نور قرمز، زنانگی استفاده شد که هرکدام از اینها نماد و یا بیانگر یک کد مخفی بودند که نویسنده در متن و دیالوگ ها ‌و نوع حرکات بدن بازیگران، آشکارا استفاده کرد.

*در یکی از صحنه‌های آغازین نمایش، لحظه‌ای سرشار از رمز و راز به تصویر کشیده شد؛ تولدی شگرف یا رهایی از پیله‌ای تاریک. موجودی اسرارآمیز از دل این پیله سربرآورد، گویی که نیرویی کهن، دیرین و خاموش، حیاتی دوباره می‌یافت. این ولادت، نمادی از ظهور تاریکی بود، تولد شیطانی که سایه‌ای سهمگین بر صحنه افکند.

در پرده‌ای دیگر، همین موجود با عینکی آفتابی و سیگاری برگ بر لب ظاهر شد، شکلی که بیش از آنکه صرفاً یک حضور فیزیکی باشد، یادآور دست‌های ناپیدای تقدیر و سرنوشتی از پیش رقم‌خورده بود. این تجسم، بی‌اختیار ذهن را به یاد پدرخوانده‌ای مقتدر و حکمرانی از پس پرده می‌انداخت؛ نیرویی که در پس تمامی اتفاقات ایستاده و سرنوشت دیگران را در دستان نامرئی خود می‌فشرد. تجسمی از اراده‌ای عظیم که بازیگران صحنه‌ی زندگی را همچون مهره‌هایی بی‌اختیار به حرکت درمی‌آورد.


روایت ها:
روایت‌های نمایش در سه قصه‌ی موازی از زندگی سه زن ترسیم می‌شود؛ زنانی که هر یک، نماینده‌ی یکی از اضلاع مثلث زنانگی (زیبای، قدرت، فداکاری) هستند:

• زن اول در حسرت زیبایی و تولدی دوباره برای نسلی نو، انعکاسی از میل به بقا و جاودانگی.

• زن دوم در غم عشقی ناکام و تمنای فرزندی که قدرت را در خون خود داشته باشد، نمادی از جاه‌طلبی و قدرت‌خواهی.

• زن سوم، مادری که فرزند خود را از مهر محروم ساخته اما مادر تمام زمین شده است، تصویری از فداکاری و ایثار مطلق.

در این میان، خدا، به همراه دو عروسک صحنه، مثلثی دیگر می‌سازد که اضلاع آن را منطق، احساس و خشونت شکل می‌دهد؛ اضلاعی که سرنوشت آدمی را در طول تاریخ رقم زده‌اند.

اخبار و پیام‌های پنهان
در طول نمایش، سه بار اخبار از طریق رسانه‌ها پخش می‌شود؛ خبرهایی که هر روز ذهن انسان‌ها را تسخیر می‌کنند و بیشتر این اخبار در مورد نابودی زمین و تاثیرات منفی انسان بر روی کره ی خاکی است که باعث نابودی زمین و طبیعت و محیط زیست شده:

• در روایت اول: "مادری فرزند پنج‌ساله‌اش را کشت"؛ تلنگری بر نابودی مهر مادری در دنیای امروز.

• در روایت دوم: "امیدی به نسل آینده نیست"؛ زنگ خطری برای انسان‌هایی که آینده را در ناامیدی محض ترسیم کرده‌اند.

• در روایت سوم: "نیاز به منجی داریم"؛ نیازی که همواره در طول تاریخ در جوامع انسانی حس شده است.

هر یک از این اخبار، پیامی نمادین در خود نهفته دارند، کُدی که مخاطب را به تفکر وامی‌دارد.

صحنه، نور و موسیقی
نمایش در نهایت سادگی، از طراحی صحنه‌ای مینیمال بهره برده است. سکویی با چهار پله در انتهای صحنه، تجسمی از صعود و تعالی. لباس‌های سفید، نشانه‌ای از پاکی، و رنگ موهای فانتزی بازیگران، تضادی ظریف و هوشمندانه که فضای بصری اثر را از یکنواختی می‌رهاند. نورپردازی اثرگذار و موسیقی متن هماهنگ با فضای اثر است، به‌گونه‌ای که در خدمت روایت و احساسات نهفته در آن قرار می‌گیرد.


جمع‌بندی
"برگزیده" نمایشی است که با زبانی نمادین، پرسش‌هایی عمیق را پیش روی مخاطب می‌گذارد. از ماهیت انتخاب تا سرنوشت زن در جامعه، از قدرت و زیبایی تا فداکاری و عشق. این نکات برداشت های بنده و دریافت های حسی من از این اثر بود... ولی خوب هیچ کاری بدون عیب نیست... بی شک هر کاری عیب هایی هم دارد که من به آنها اشاره ای نمیکنم، چون داستان حرفهای مهم تری داشت که به زیبایی بیان شد.
اما ای کاش بازیگران ارتباط چشمی با مخاطب برقرار می‌کردند تا احساساتشان باورپذیرتر شود.

در پایان، راوی جمله‌ای کلیدی را بر زبان می‌آورد: "شما زن‌ها در دامنتان مردانی را پرورش می دهید که حس مادر بودن را به شما هدیه می‌کنند." جمله‌ای که نه‌تنها پایانی بر نمایش، بلکه نقطه‌ی آغازین تأملی عمیق در ذهن تماشاگر است.

"برگزیده" تجربه‌ای است که باید آن را زیست؛ نمایشی که مخاطب را به سفری در دنیای نویسنده می‌برد، سفری میان رویا و واقعیت، میان وهم و حقیقت...

ارادتمند شما
هنرپرورتمیز❄️🖋
مانا باشید
یلدا فاطمی (yaldafatemy)
درود بر شما
بسیار سپاسگزارم از نگاه و تحلیل زیبا و دقیق شما
سپاس از لطف و حمایت شما جناب هنرپرور 🙏🏻🌷🌱
درود بر شما ، سپاس از نگاه زیبای شما
خریدار
حامد هنرپرورتمیز (honarparvar.tamiz)
آریاناز ضرابی
درود بر شما ، سپاس از نگاه زیبای شما
درود بر شما
سپاس از شما که لحظاتی زیبا خلق کردید و
باعث زایش همچین نگاهی شدید.🙏🍀
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درودی بی‌کران بر تمامی هنرمندان و عوامل نمایش "طبقه اضافی" که با آفرینش اثری ارزشمند، تئاتر را بار دیگر به عرصه‌ی اندیشه و تأمل کشاندند.

شب گذشته افتخار تماشای این اثر را داشتم و اکنون بر آنم تا تحلیلی بر ساختار، محتوا و اجرای آن ارائه کنم:

ساختار و پیرنگ نمایش:
نمایشنامه با ظرافتی کم‌نظیر نگاشته شده و پیرنگ آن با چنان دقتی طراحی شده است که مخاطب را تا واپسین لحظات درگیر خود نگه می‌دارد. تعلیق‌های به‌جا و چینش دقیق رخدادها سبب می‌شود که هیچ لحظه‌ای از اثر، زائد یا کم‌ارزش به نظر نرسد. مفهوم محوری داستان به‌خوبی پرورده شده و مسیر روایت به گونه‌ای است که بیننده را با خود همراه ساخته، او را وادار به تفکر می‌کند.

بازی بازیگران و شخصیت‌پردازی :
بازی‌ها بی‌نهایت باورپذیر و جان‌دار بودند. هر بازیگر نقشش را نه صرفاً بازی، بلکه زندگی می‌کرد. زبان بدن، ... دیدن ادامه ›› لحن، بیان و حتی لهجه‌ها با دقت و وسواس انتخاب شده بودند تا به شخصیت‌ها عمق ببخشند. شخصیت‌پردازی نیز هوشمندانه طراحی شده بود، چنان‌که هر کاراکتر، نماینده‌ی بخشی از جامعه به نظر می‌رسید.

استعاره‌ها و نمادگرایی :
اثر از نظر نمادپردازی غنی بود. خانواده‌ای که نمایش حول محور آن می‌چرخید، به‌روشنی استعاره‌ای از جامعه‌ای در تزلزل بود؛ جایی که افراد درون آن، گرفتار بازی قدرت هستند. دو برادر بزرگ‌تر (پیروز و پرویز) را می‌توان دو قطب اصلی حکومت دانست که نزاع‌شان چیزی جز نمایش نیست، بلکه ترفندی برای آن است که دیگران گمان برند حق انتخاب دارند. دیالوگ‌های پایانی این دو برادر، کنایه‌ای تلخ از انتخاب‌های تحمیلی در جوامع بسته بود، جایی که مردم میان "بد" و "بدتر" ناگزیرند یکی را برگزینند، حال آنکه نتیجه از پیش تعیین شده است. همچنین جمله‌ای که یکی از بازیگران زن بر زبان آورد: «ما طبقه‌ی جدیدی هستیم، طبقه‌ی اضافی»، استعاره‌ای عمیق از قشری فراموش‌شده بود، کسانی که در هرم قدرت جایی ندارند و بودن یا نبودن‌شان تفاوتی ایجاد نمی‌کند.

طراحی صحنه و میزانسن :
سادگی طراحی صحنه نقطه‌ی قوتی برای نمایش بود، زیرا این سادگی خود نمایانگر لایه‌های اجتماعی اثر بود. فضای محدود، به‌خوبی حس یک جامعه‌ی درهم‌شکسته و بی‌ثبات را منتقل می‌کرد. میزانسن‌ها دقیق و هدفمند بودند و حرکات بازیگران همسو با مفاهیم نمایش، معنایی خاص می‌یافتند.

دیالوگ‌نویسی و زبان اثر :
دیالوگ‌ها محکم، تاثیرگذار و عمیق بودند. گاهی نیشدار، گاهی فلسفی، اما همواره در خدمت روایت. هیچ جمله‌ای اضافی نبود و هر کلمه در جای خود وزنی داشت. کنایه‌ها و طنز تلخ نمایش نیز به‌جا و سنجیده بود، بی‌آنکه در دام اغراق یا شعارزدگی بیفتد. و این نشان از هنر و قدرت نویسنده و کارگردان این اثر بود، مثل همیشه و مثل دیگر آثار جناب سامنی متن در اختیار صحنه و بازیگران در رکاب متن بودند، دقیقا همان چیزی بود که از قبل از ایشون انتظارش را داشتیم، امشب به زیبایی روی صحنه به نمایش در آوردند.

گریم خوب کار:
گریمور این اثر زحمت زیادی کشیدند، چون کار سنگین بود و گریم های باور پذیری روی بازیگران زده بودند. دست مریزاد

نقاط ضعف و چالش‌ها :
اما در کنار تمامی این نقاط قوت ها، مواردی وجود داشت که اگرچه ارتباطی به اثر نداشت، اما تأثیر نامطلوبی بر تجربه‌ی تماشاگران و حتی خود بازیگران گذاشت:
۱. ورود مخاطبان با تأخیر: در حالی که بیش از سی دقیقه از اجرا گذشته بود، عده‌ای به ناگاه وارد سالن شدند. این امر، تمرکز بازیگران را بر هم زد و حتی برای لحظاتی این گمان را در ذهن برخی مخاطبان ایجاد کرد که شاید شخصیت جدیدی وارد نمایش شده است. چون دقیقا درب سالن روی صحنه باز میشد.
۲. حضور کودکان و خردسالان در سالن: نمایش محتوایی جدی و فلسفی داشت که مناسب کودکان نبود، اما متأسفانه چندین خردسال در داخل سالن حضور داشتند و سر و صدای آنان باعث اختلال در تمرکز مخاطبان و هنرمندان شد.
۳. ورود خوراکی به سالن: خوردن خوراکی‌هایی چون چیپس و پفک در ردیف‌های نخست، آن هم با سر و صدای زیاد، فضای نمایش را مخدوش کرد و از شأن تئاتر کاست.
۴. سالن اجرا: سالن شماره ۳ تماشاخانه شهرزاد، فضایی محدود دارد که به نظر نمی‌رسد در شأن اثری با این ارزش باشد. در حالی که نمایش‌های کم‌مایه در سالن‌های بزرگ‌تر اجرا می‌شوند، جای خالی مدیریتی آگاه در این زمینه احساس می‌شود.
۵. تهویه نامطلوب سالن و سرمایش ضعیف.

نتیجه‌گیری :
"طبقه اضافی" نمایشی است که ارزش چندین بار دیدن و بارها و بارها اندیشیدن را دارد. اثری که در عین تلخی، واقعیت‌های جامعه را با زبانی هنرمندانه بازگو می‌کند. اجرایی تراژیک اما در عین حال سرشار از لحظات طنز تلخ که مخاطب را نه‌تنها به تماشا، بلکه به تعمق وادار می‌سازد.

تنها نقطه‌ضعف این اجرا، نه در متن، نه در بازی‌ها و نه در کارگردانی، بلکه در مدیریت ضعیف سالن شهرزاد بود که با بی‌نظمی، فقدان کنترل ورود تماشاگران، و عدم رعایت شأن هنری تئاتر، به تجربه‌ی این اثر فاخر لطمه زد. حیف که چنین نمایش فاخر و ارزشمندی در شرایطی به اجرا می‌رود که سزاوار آن نیست.


جا دارد که بنده شخصا به عنوان نماینده ی فعال هنری، یک منتقد ادبی و نویسنده، از بازیگران و عوامل این اثر بابت نامدیریتی و ضعف های سالن شهرزاد عذرخواهی کنم و دست تک تکتان را به گرمی می فشارم. که تئاتر را از صرفاً یک سرگرمی فراتر برده و آن را به عرصه‌ی تفکر و نقد اجتماعی بدل کرده اید.
باشد که هنر توسط شما هنرمندان واقعی، همواره جاودان و صحنه ی تئاتر با هنرنمایی شما گرم بماند.

مانا باشید
ارادتمند
هنرپرورتمیز🖋❄️
درود بر تمامی عوامل نمایش
"امشب به صرف بورش ‌و خون"

خسته نباشد میگم به تک تک دوستان
دمتان گرم
برای دومین بار این شاهکارو دیدم و لذت بردم.

نظرات تخصصیمم قبلا در باب این اثر هنری گفتم.
امیدوارم باز از این گروه کار ببینم.


مانا باشید🖋🙏❄️
خسته نباشید میگم به تمامی عوامل فیلم.


**نقد و تحلیل فیلم «برف آخر»**

«برف آخر» ساخته‌ی امیرحسین عسگری، فیلمی است که با ضرباهنگی آرام اما عمیق، ما را به سرزمینِ سپید و سردی می‌برد؛ جایی که طبیعت و انسان در مبارزه‌ای بی‌پایان دست و پنجه نرم می‌کنند. این فیلم نه صرفاً یک روایت از زندگی مردی تنها، بلکه تأملی فلسفی بر سرشت انسان، انزوا، و بازگشت به ... دیدن ادامه ›› ریشه‌هاست.

**داستان و درون‌مایه:**
روایت فیلم ساده اما تاثیرگذار است؛ یوسف، دامپزشکی که میان وظیفه و تنهایی‌اش گرفتار شده، با ورود زنی به نام رعنا مواجه می‌شود که به زندگی او تکان می‌دهد. تقابل میان انسان و گرگ در لایه‌های زیرین فیلم، استعاره‌ای از جدال‌های درونی شخصیت اصلی است. «برف آخر» بیش از آن‌که بخواهد قصه بگوید، پرسشی در باب بقا و تنهایی مطرح می‌کند.

**فضاسازی و کارگردانی:**
عسگری با بهره‌گیری هوشمندانه از مناظر برفی و سکوتِ سنگین طبیعت، فضایی می‌سازد که هم بکر و زیباست و هم سرد و غریب. دوربین با صبوری بر چهره‌ها و جزئیات محیط مکث می‌کند و تماشاگر را در میان برف و باد گم می‌کند. سکوت‌های طولانی فیلم نه از جنس کسالت، بلکه از جنس تأمل و تنهایی است.

**شخصیت‌پردازی:**
یوسف با بازی درخشان امین حیایی، چهره‌ای پیچیده از مردی زخم‌خورده را به تصویر می‌کشد که میان اخلاق حرفه‌ای و احساسات انسانی‌اش معلق مانده است. او نه قهرمان است و نه ضدقهرمان؛ بلکه انسانی است در کشمکش با خود. رعنا، با حضور تاثیرگذار لادن مستوفی، نقطه‌ی تعادلی برای شخصیت یوسف می‌شود و زنی است که سرشار از جسارت و تصمیم‌گیری‌های مستقل به تصویر کشیده شده.

**بازیگری:**
امین حیایی با درونی‌سازی عواطف یوسف، بازی‌ای ظریف و کنترل‌شده ارائه می‌دهد که فراتر از کلیشه‌های سینمای ایران است. لادن مستوفی نیز حضوری باورپذیر دارد که شخصیت رعنا را به خوبی زنده می‌کند.

**موسیقی و صداگذاری:**
موسیقی فیلم با تم‌های مینیمال، کاملاً در خدمت فضای سرد و تأمل‌برانگیز داستان است. صداگذاری نیز با تأکید بر عناصر طبیعی مانند صدای باد و برف، به تعمیق حس حضور در این جهان یخ‌زده کمک شایانی می‌کند.

**جمع‌بندی:**
«برف آخر» فیلمی است که مخاطب را به سکوت و تأمل فرا می‌خواند. اثری که در عین سادگی، به لایه‌های عمیقی از وجود انسان می‌پردازد. این فیلم برای آن‌هایی است که می‌خواهند فراتر از داستان‌های کلیشه‌ای به تجربه‌ای شاعرانه و فلسفی از سینما دست یابند؛ جایی که طبیعت و انسان هر دو با زخم‌هایشان به پایان می‌رسند.

ارادتمند شما
هنرپرورتمیز🍀❄️
مانا باشید🖋
تحلیل و نقد ساختاری تئاتر «امشب به صرف بورش و خون»

تئاتر «امشب به صرف بورش و خون» اثری تک‌پرسوناژ با بازی درخشان صابر ابر است که توانسته با ترکیب هوشمندانه متن، طراحی صحنه و بازی هنرمندانه، تجربه‌ای تراژیک و تأثیرگذار برای مخاطب رقم بزند. در ادامه، این اثر را از جنبه‌های مختلف تحلیل می‌کنیم:

بازیگری

صابر ابر به‌عنوان تنها بازیگر این نمایش، نقش خود را با تسلط کم‌نظیری بر بدن، چهره و حرکات اجرا می‌کند. او به‌خوبی از زبان بدن برای انتقال احساسات پیچیده شخصیت استفاده می‌کند. ارتباط چشمی قوی او با مخاطبان و توانایی جذب انرژی از تماشاگران، فضایی پویا و زنده ایجاد کرده است. استفاده او از ... دیدن ادامه ›› حرکات طبیعی و باورپذیر در صحنه، تماشاگر را به دل داستان می‌برد.

متن نمایشنامه

متن نمایشنامه به‌عنوان ستون اصلی این اثر، مملو از ظرافت‌های زبانی و فلسفی است. محوریت موضوع خیانت و کنجکاوی بیمارگونه جامعه در زندگی خصوصی دیگران، به‌شکلی دردناک اما آشنا برای مخاطب روایت می‌شود. دیالوگ‌های تیز و پرمعنا، به‌ویژه جمله ماندگار «سرتان را از رختخواب مردم بکشید بیرون»، تأثیری ماندگار برجان مخاطب می‌گذارند. ترکیب تراژدی و طنز تلخ به این اثر لایه‌های عمیق‌تری بخشیده است.

طراحی صحنه

کانتر آشپزخانه در مرکز صحنه به‌عنوان محور بصری و معنایی نمایش، نمادی از زندگی روزمره و آشوب درونی شخصیت است. صدای واقعی پخت‌وپز و ترکیب رنگی سبزیجات، و جسد معشوقه به صحنه، زندگی و مرگ تواءم با حالتی ملموس بخشیده و از نمایش صرفاً کلامی، فراتر رفته است. دکور سنگین و پرجزئیات، فضاسازی دقیق و هنرمندانه‌ای برای این اثر فراهم کرده است.

نورپردازی

نورپردازی این نمایش با تأکید بر لحظات دراماتیک و تغییرات احساسی شخصیت، به‌شکلی دقیق طراحی شده است. تغییرات نور به‌عنوان ابزاری برای تعلیق و انتقال حس‌های مختلف به‌خوبی به کار گرفته شده‌اند.

موسیقی

انتخاب موسیقی در این نمایش تأثیری عمیق بر فضای داستان دارد و با تقویت حس تراژیک اثر، مخاطب را به لایه‌های عمیق‌تری از احساسات هدایت می‌کند.

موضوع و هدف

موضوع خیانت و سرک کشیدن در زندگی خصوصی دیگران، به عنوان یکی از مسائل اجتماعی همواره مطرح بوده و هست. که این نمایش با پرداختی جسورانه و صادقانه به این موضوع، تماشاگر را به تأملی عمیق درباره قضاوت‌ها و کنجکاوی‌های بی‌جا ویرایش می‌دهد.

تعلیق و پیرنگ

روند داستانی نمایش، با ایجاد تعلیق‌های مناسب و انتقال احساسات شخصیت، تماشاگر را تا لحظه پایانی با خود همراه می‌کند.

سبک کار

این نمایش به سبک رئالیسم روان‌شناختی نزدیک است که با بهره‌گیری از عناصر سمبلیک و رویکردی مینیمالیستی در صحنه‌پردازی، به تجربه‌ای نوآورانه، آوانگارد و جذاب تبدیل شده است.

تئوری و فلسفه

نمایش «امشب به صرف بورش و خون» مفاهیمی همچون خیانت، آزادی شخصی و تجاوز به حریم خصوصی را با نگاهی فلسفی به چالش می‌کشد. این اثر به نقد اجتماعی بی‌پرده‌ای می‌پردازد که نه‌تنها مخاطب را می‌خنداند، بلکه زهر تلخی از واقعیت را نیز به کام او می‌ریزد.

جمع‌بندی

این نمایش، اثری بی‌نقص و عمیق است که با تلفیق تراژدی و طنز تلخ، مخاطب را به چالشی فکری و احساسی می‌کشاند. اگرچه به قول بنده «بدی این اثر این است که خیلی خوب است»، اما این موفقیت بی‌چون‌وچرا را باید مدیون بازی درخشان و کارگردانی بی نقص صابر ابر، متن قوی به قلم مهدی یزدانی خرم و طراحی صحنه و نورپردازی هنرمندانه و تیم خوبی که در پشت صحنه این اثر فعالیت کردند دانست.
دستمریزاد👌👏

ارادتمند شما❄️
هنرپرورتمیز🙏
مانا باشید🖋
خریدار
حامد هنرپرورتمیز (honarparvar.tamiz)
Sorena Yade
لذت بردم
از چی لذت بردید؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود
خداقوت و خسته نباشید عرض میکنم خدمت تمامی عوامل فیلم (هفتاد سی)، در ادامه به تحلیل ساختاری این اثر میپردازم:

نقد و تحلیل فیلم «هفتاد سی»

فیلم «هفتاد سی» به کارگردانی بهرام افشاری، تلاش می‌کند ترکیبی از کمدی و تعلیق را در قالب یک داستان اجتماعی ارائه دهد. اما آیا این اثر توانسته به اندازه‌ای که باید، مخاطب را به خود جذب کند؟
در ادامه به بررسی ساختار، شخصیت‌پردازی، بازی بازیگران، پیرنگ و نقاط قوت و ضعف این فیلم ... دیدن ادامه ›› می‌پردازیم.

متن فیلمنامه و پیرنگ داستان

ایده اولیه فیلم جذاب است؛ دو دوست به دنبال حفظ حیات یک فرد بیمار برای دستیابی به جایزه‌ای بزرگ هستند. این موقعیت بالقوه می‌توانست بستری مناسب برای خلق لحظات طنز و تعلیق باشد. اما ضعف در فیلمنامه باعث شده داستان به سمت کلیشه‌های پیش‌بینی‌پذیر حرکت کند. پیرنگ فیلم عمق لازم را ندارد و از پیچیدگی‌های لازم برای نگه داشتن مخاطب درگیر داستان بی‌بهره است. ولی نکته ی مثبت فیلمنامه این است که میشود با خانواده این فیلم را دید، چون از شوخی های جنسی پرهیز کرده و این نکته ی بسیار مهمی است که در اکثر آثار کمدی روی پرده نمی بینیم.

شخصیت‌پردازی

شخصیت‌های اصلی یعنی برات و پرویز در ابتدا جذاب به نظر می‌رسند؛ اما به مرور به تیپ‌های تکراری در سینمای کمدی ایران تبدیل می‌شوند. عدم عمق‌بخشی به شخصیت‌ها و توجه ناکافی به انگیزه‌های درونی آن‌ها، باعث می‌شود که مخاطب نتواند به‌طور کامل با آن‌ها همذات‌پنداری کند.

بازی بازیگران

بهرام افشاری و هوتن شکیبا با تکیه بر توانایی‌های بازیگری خود لحظات قابل قبولی خلق می‌کنند. اما به دلیل مشکلات فیلمنامه و عدم هدایت دقیق کارگردان، در بسیاری از صحنه‌ها بازی‌ها به اغراق نزدیک می‌شود و از طبیعی بودن فاصله می‌گیرد.

تعلیق و طنز

تعلیق در فیلم به خوبی شکل نمی‌گیرد و مخاطب به ندرت لحظات هیجان‌انگیزی را تجربه می‌کند. در بخش طنز نیز بیشتر شوخی‌ها تکراری و فاقد نوآوری هستند. این موضوع باعث می‌شود که فیلم در مقایسه با آثار موفق کمدی، تأثیرگذاری کمتری داشته باشد.

نقاط قوت

• ایده اولیه جذاب

• حضور بازیگران توانمند

• شروع امیدوارکننده

• پرهیز از شوخی های جنسی و بی ادبی

نقاط ضعف

• فیلمنامه سطحی و کلیشه‌ای

• شخصیت‌پردازی ناقص

• تعلیق ناکافی و طنز تکراری

پیشنهادات کلی

برای ارتقای کیفیت این اثر و آثار مشابه، توجه به فیلمنامه‌ای قوی‌تر با شخصیت‌هایی عمیق و پیچیده ضروری است. استفاده از شوخی‌های نوآورانه و پرهیز از کلیشه‌های رایج در کمدی می‌تواند به جذابیت بیشتر فیلم کمک کند. همچنین پرداخت بهتر به تعلیق و ایجاد چالش‌های واقعی برای شخصیت‌ها می‌تواند مخاطب را تا انتها همراه نگه دارد.

جمع بندی

«هفتاد سی» تلاش دارد تا با خلق لحظاتی کمدی و موقعیت‌های طنز، به مخاطب پیام‌هایی درباره دوستی، طمع و ارزش‌های انسانی بدهد. اما به دلیل ضعف‌های ساختاری، این پیام‌ها به درستی منتقل نمی‌شوند و فیلم در نهایت بیشتر به عنوان یک تجربه روایی نیمه‌کاره در ذهن مخاطب باقی می‌ماند. در کل تبریک میگم به جناب بهرام افشاری عزیز بابت جسارت و ساخت این اثر، در کل فیلم خوبی بود برای شخصی که اولین تجربه ی کارگردانیش بود جای تحسین دارد. امیددارم در آینده ای نچندان دور آثاری فاخر از بهرام عزیز بروی پرده ببینیم.

ارادتمند شما🙏
هنرپرورتمیز
مانا باشید🖋
امیر مسعود، پونه ٢٥ و سپهر این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود
خداقوت و خسته نباشید عرض میکنم خدمت تمامی عوامل فیلم (هفتاد سی)، در ادامه به تحلیل ساختاری این اثر میپردازم:

نقد و تحلیل فیلم «هفتاد سی»

فیلم «هفتاد سی» به کارگردانی بهرام افشاری، تلاش می‌کند ترکیبی از کمدی و تعلیق را در قالب یک داستان اجتماعی ارائه دهد. اما آیا این اثر توانسته به اندازه‌ای که باید، مخاطب را به خود جذب کند؟
در ادامه به بررسی ساختار، شخصیت‌پردازی، بازی بازیگران، پیرنگ و نقاط قوت و ضعف این فیلم ... دیدن ادامه ›› می‌پردازیم.

متن فیلمنامه و پیرنگ داستان

ایده اولیه فیلم جذاب است؛ دو دوست به دنبال حفظ حیات یک فرد بیمار برای دستیابی به جایزه‌ای بزرگ هستند. این موقعیت بالقوه می‌توانست بستری مناسب برای خلق لحظات طنز و تعلیق باشد. اما ضعف در فیلمنامه باعث شده داستان به سمت کلیشه‌های پیش‌بینی‌پذیر حرکت کند. پیرنگ فیلم عمق لازم را ندارد و از پیچیدگی‌های لازم برای نگه داشتن مخاطب درگیر داستان بی‌بهره است. ولی نکته ی مثبت فیلمنامه این است که میشود با خانواده این فیلم را دید، چون از شوخی های جنسی پرهیز کرده و این نکته ی بسیار مهمی است که در اکثر آثار کمدی روی پرده نمی بینیم.

شخصیت‌پردازی

شخصیت‌های اصلی یعنی برات و پرویز در ابتدا جذاب به نظر می‌رسند؛ اما به مرور به تیپ‌های تکراری در سینمای کمدی ایران تبدیل می‌شوند. عدم عمق‌بخشی به شخصیت‌ها و توجه ناکافی به انگیزه‌های درونی آن‌ها، باعث می‌شود که مخاطب نتواند به‌طور کامل با آن‌ها همذات‌پنداری کند.

بازی بازیگران

بهرام افشاری و هوتن شکیبا با تکیه بر توانایی‌های بازیگری خود لحظات قابل قبولی خلق می‌کنند. اما به دلیل مشکلات فیلمنامه و عدم هدایت دقیق کارگردان، در بسیاری از صحنه‌ها بازی‌ها به اغراق نزدیک می‌شود و از طبیعی بودن فاصله می‌گیرد.

تعلیق و طنز

تعلیق در فیلم به خوبی شکل نمی‌گیرد و مخاطب به ندرت لحظات هیجان‌انگیزی را تجربه می‌کند. در بخش طنز نیز بیشتر شوخی‌ها تکراری و فاقد نوآوری هستند. این موضوع باعث می‌شود که فیلم در مقایسه با آثار موفق کمدی، تأثیرگذاری کمتری داشته باشد.

نقاط قوت

• ایده اولیه جذاب

• حضور بازیگران توانمند

• شروع امیدوارکننده

• پرهیز از شوخی های جنسی و بی ادبی

نقاط ضعف

• فیلمنامه سطحی و کلیشه‌ای

• شخصیت‌پردازی ناقص

• تعلیق ناکافی و طنز تکراری

پیشنهادات کلی

برای ارتقای کیفیت این اثر و آثار مشابه، توجه به فیلمنامه‌ای قوی‌تر با شخصیت‌هایی عمیق و پیچیده ضروری است. استفاده از شوخی‌های نوآورانه و پرهیز از کلیشه‌های رایج در کمدی می‌تواند به جذابیت بیشتر فیلم کمک کند. همچنین پرداخت بهتر به تعلیق و ایجاد چالش‌های واقعی برای شخصیت‌ها می‌تواند مخاطب را تا انتها همراه نگه دارد.

جمع بندی

«هفتاد سی» تلاش دارد تا با خلق لحظاتی کمدی و موقعیت‌های طنز، به مخاطب پیام‌هایی درباره دوستی، طمع و ارزش‌های انسانی بدهد. اما به دلیل ضعف‌های ساختاری، این پیام‌ها به درستی منتقل نمی‌شوند و فیلم در نهایت بیشتر به عنوان یک تجربه روایی نیمه‌کاره در ذهن مخاطب باقی می‌ماند. در کل تبریک میگم به جناب بهرام افشاری عزیز بابت جسارت و ساخت این اثر، در کل فیلم خوبی بود برای شخصی که اولین تجربه ی کارگردانیش بود جای تحسین دارد. امیددارم در آینده ای نچندان دور آثاری فاخر از بهرام عزیز بروی پرده ببینیم.

ارادتمند شما🙏
هنرپرورتمیز
مانا باشید🖋
امیر مسعود و سپهر این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود و خسته نباشید خدمت عوامل این اثر
فیلم «خرچنگ» به کارگردانی مصطفی شایسته با بهره‌گیری از ترکیب بازیگران با تجربه و چهره‌های جدید تلاش کرده تا داستانی طنزآمیز و اجتماعی را روایت کند. که در ادامه به تحلیل شخصیت‌ها، پیرنگ داستان و ساختار کلی این اثر و بازی‌ها می‌پردازم:

شخصیت‌ها

• سعید (با بازی حامد آهنگی): شخصیت اصلی داستان که با نیت دستیابی به ثروت از طریق ازدواج با زنان مسن به یک مسیر غیرمعمول قدم می‌گذارد. او شخصیتی جاه‌طلب، خوش‌مشرب اما منفعت‌طلب دارد.

• زنان مسن (گوهر خیراندیش و دیگر بازیگران): این شخصیت‌ها نمایندگان جامعه‌ای هستند که هر یک در پی عشق یا آرامش در دوران سالخوردگی خود ... دیدن ادامه ›› هستند. تعامل این شخصیت‌ها با سعید بستر خلق لحظات کمدی و در عین حال تفکر برانگیز را فراهم می‌کند.

• شخصیت‌های مکمل (علیمردانی، حمید گودرزی و شقایق فراهانی): این شخصیت‌ها نقش‌هایی متنوع و گاه غافلگیرکننده در روایت داستان ایفا می‌کنند و به پویایی فیلم کمک می‌کنند.

پیرنگ داستان و متن فیلمنامه

پیرنگ فیلم از یک ایده نسبتاً جسورانه آغاز می‌شود: نقدی بر طمع‌ورزی و نگاهی کنایه‌آمیز به روابط انسانی و عشق در جامعه مدرن. داستان با روندی نسبتا خطی پیش می‌رود و در هر مرحله چالش‌هایی برای شخصیت اصلی ایجاد می‌شود.
فیلمنامه با دیالوگ‌های طنزآمیز و موقعیت‌های کمدی طراحی شده که گاه در سطح باقی می‌مانند و از پرداخت عمیق به برخی مفاهیم اجتماعی باز می‌مانند. با این حال، توانسته لحظات سرگرم‌کننده‌ای خلق کند. خوبی متن در این است که پرهیز از شوخی های جنسی کرده و میتوان با خانواده راحت نشست و فیلم را دید.

نوع بازی‌ها

• حامد آهنگی: توانسته است با تکیه بر مهارت‌های طنزپردازانه‌اش حضوری قوی و جذاب داشته باشد. او در ارائه لحظات کمدی موفق عمل کرده و به نقش خود بُعدی قابل قبول داده است.

• گوهر خیراندیش: با تجربه و مهارت بازیگری‌اش توانسته لحظات احساسی و طنزآمیز را به خوبی به نمایش بگذارد.

• علیمردانی و حمید گودرزی: حضور این بازیگران نیز به ایجاد تنوع در فضای فیلم کمک کرده و لحظاتی شیرین برای مخاطب خلق کرده است.
نقاط قوت:

• طنز انتقادی: فیلم با نگاه کنایه‌آمیز به مسائل اجتماعی مانند طمع‌ورزی و مفهوم عشق در جامعه معاصر می‌پردازد.

• حضور بازیگران توانمند

• ایجاد لحظات سرگرم‌کننده: روایت داستانی ساده و روان که به‌ویژه برای مخاطبان عام جذاب است.

• دیالوگ‌های طنز: دیالوگ‌نویسی هوشمندانه در برخی صحنه‌ها باعث ماندگاری لحظات فیلم می‌شود.

نقاط ضعف

• سطحی ماندن در پیام اجتماعی: فیلم در انتقال پیام‌های اجتماعی عمیق مانند بحران ارزش‌ها یا نقد مناسبات مالی در روابط انسانی موفق عمل نکرده و بیشتر به لحظات کمدی اکتفا کرده است.

• پرداخت ناکافی به شخصیت‌ها: برخی شخصیت‌ها به‌ویژه شخصیت‌های مکمل، عمق کافی ندارند و صرفاً در خدمت ایجاد لحظات کمدی هستند.

• پایان‌بندی قابل پیش‌بینی: فیلم به شکلی نسبتاً ساده به پایان می‌رسد و از یک اوج یا پیچش داستانی مناسب بی‌بهره است.

تکیه زیاد بر طنز موقعیت: برخی از موقعیت‌های کمدی بیش از حد تکراری هستند و جذابیت خود را از دست می‌دهند.

پیشنهادات:

• پرداخت عمیق‌تر به شخصیت‌ها: نویسنده و کارگردان، با توسعه ی داستانک‌های شخصیت‌های فرعی می‌توانستند به غنای روایت کمک کنند.

• تقویت پیام اجتماعی: پرداخت جدی‌تر به مسائل مطرح‌شده در فیلم می‌توانست فیلم را از یک کمدی صرف به اثری تفکربرانگیز تبدیل کند.

• استفاده از پیچش‌های داستانی: افزودن غافلگیری‌های داستانی به اوج‌گیری روایت و جذب بیشتر مخاطب کمک می‌کرد.

پایان‌بندی: می توانستند باخلق پایانی نامنتظره و جذاب که پیام اصلی فیلم را تقویت کند به بهبود اثر کمک کنند.

جمع‌بندی

در مجموع فیلم «خرچنگ» با ترکیب کمدی و مسائل اجتماعی توانسته اثری سرگرم‌کننده باشد. هرچند می‌توانست با اما می‌تواند با پرداخت بهتر به شخصیت های داستان، عناصر داستانی و تقویت پیام اجتماعی، به یک اثر ماندگار در سینمای ایران تبدیل شود.
اما با این وجود با انتخاب بازیگران مناسب و دیالوگ‌های طنزآمیز باعث موفقیت نسبی آن شده است.

ارادتمند شما🙏
هنرپرورتمیز
مانا باشید🍀❄️🖋
درود
خسته نباشید عرض میکنم خدمت هنروران نمایش قاب آخر،
در اینجا نظر تخصصی و تحلیلی خودم را عرض میکنم نسبت به این اثر، و کاری به نظرات اقوام و آشنایان ندارم.
شما شاید در منزل این کارو اجرا میکردید به جز خانوادتان کسی تمجید نمیکرد. ولی وقتی اکران عمومی میشه و جنبه ی تخصصی پیدا میکنه باید درست و منطقی تحلیل بشه. که بنده در اینجا به نکاتی در باب این اثر اشاره میکنم:

نمایش «قاب آخر» تجربه‌ای ناموفق و به دور از ارزش‌های هنری بود، که متأسفانه حتی در ابتدایی‌ترین عناصر یک تئاتر قابل‌قبول نیز ناکام ماند. اثری که نه تنها از هنر بی‌بهره بود، بلکه صحنه را به فضایی بی‌نظم و پرهیاهو بدل کرده بود.

اجرا و بازیگری:
بازی‌ها در حدی پایین و اغراق‌شده بودند که بیشتر به "ادا و اطوار" شباهت داشتند تا هنر بازیگری. از بیانی نامناسب ... دیدن ادامه ›› و صدای ناسازگار با صحنه تا حرکاتی غیرهماهنگ، هیچ نشانی از خلق یک تیپ یا شخصیت ملموس دیده نمی‌شد. داد و فریادهای بی‌معنا و جیغ‌های بی‌پایان، نه تنها آزاردهنده بودند، بلکه مخاطب را از هرگونه ارتباط با اثر بازمی‌داشتند. تلاش بازیگران برای جلب توجه، به جای کار گروهی و هماهنگی، صحنه را به فضایی برای خودنمایی فردی بدل کرده بود.

کارگردانی و نظم صحنه:
این نمایش هیچ اثری از هدایت یک کارگردان یا حتی حضور یک بازیگردان را در خود نداشت. هر بازیگر "ساز خود را می‌زد" و هیچ ردی از کار گروهی یا انسجام در اجرا دیده نمی‌شد. صحنه به بی‌نظمی مطلق و هرج‌ومرج بدل شده بود، گویی تمرینی پیش از اجرا وجود نداشته است. اثری که حتی در سطح ارائه دانشجویی نیز قابل‌قبول نبود.

محتوا و ساختار:
متنی که می‌توانست متوسط و قابل‌قبول باشد، قربانی اجرایی بسیار بسیار ضعیف و پرایراد شد. در تئاتر، هدف، فلسفه و مسیر مشخص برای خلق اثر ضروری است، اما این نمایش نه از کانسپت بهره‌ای داشت و نه از رویکردی اندیشمندانه.

مدیریت و احترام به مخاطب:
بی‌نظمی در آغاز نمایش با تأخیر نیم‌ساعته، بدون کوچک‌ترین عذرخواهی از تماشاگران، تنها بخشی از ضعف‌های مدیریتی بود. جای تأسف است که پردیس تئاتر شهرزاد به جای سرمایه‌گذاری بر آثار فاخر و هنری، صحنه را در اختیار نمایش‌هایی با سطحی نازل قرار می‌دهد. سالن‌های تئاتر نباید به محلی برای اجرای آثار ضعیف و غیرحرفه‌ای تبدیل شوند، بلکه باید با استفاده از تیم‌های مشاوره‌ای متخصص به ارتقای کیفیت نمایش‌ها کمک کنند.

پیشنهادات جهت بهبود این اثر و آثار مشابه:
برای بهبود نمایش‌هایی مانند «قاب آخر»، توجه به نکات زیر ضروری است:

1. تقویت کارگردانی و هماهنگی گروهی:

• نقش کارگردان: حضور یک کارگردان حرفه‌ای و مسلط که توانایی هدایت بازیگران و تیم را داشته باشد، حیاتی است. کارگردان باید پیش از هر چیز، انسجام و نظم صحنه را اولویت قرار دهد.

• تمرین و هماهنگی: تیم بازیگری باید پیش از اجرا تمرین‌های فشرده و حرفه‌ای داشته باشد. تمرین‌های گروهی باید بر هماهنگی حرکات، بیان بدن، و تعامل میان بازیگران متمرکز باشد.

• بازیگردانی مؤثر: یک بازیگردان قوی می‌تواند به بازیگران در خلق تیپ‌های مشخص و باورپذیر کمک کند و مانع خودنمایی‌های فردی و بی‌جا شود.

2. بازنگری در بازیگری:

• انتخاب بازیگران حرفه‌ای: بازیگرانی با تجربه و توانایی واقعی انتخاب شوند، نه چهره‌های فضای مجازی یا بلاگرهایی که صرفاً برای جذب مخاطب انتخاب می‌شوند.

• آموزش بیان و بدن: بازیگران باید آموزش‌های حرفه‌ای برای تقویت بیان و استفاده از بدن در صحنه ببینند. صدای بازیگران باید متناسب با فضای تئاتر تنظیم شود، نه اینکه صرفاً به فریاد و جیغ متکی باشند و فالش بخونند.

• خلق تیپ و شخصیت: هر بازیگر باید توانایی ساختن شخصیت مستقل و قابل باور را داشته باشد.

3. تمرکز بر متن و محتوا:

• اصلاح و غنی‌سازی متن: متن باید توسط یک دراماتورژ بررسی و بازنویسی شود تا نقاط ضعف آن برطرف شود.

• ایجاد عمق فلسفی: تئاتر باید هدفمند و دارای پیام باشد. کارگردان و نویسنده باید به کانسپت و محتوای اثر اهمیت بیشتری بدهند.

4. مدیریت حرفه‌ای اجرا:

• احترام به زمان‌بندی: تأخیر در اجرا، بی‌احترامی به مخاطب است. تیم مدیریت باید نظم زمانی را رعایت کرده و در صورت بروز تأخیر، با مخاطب شفاف و محترمانه برخورد کند.

• کنترل تعداد بازیگران: استفاده از تعداد زیادی هنرور بدون تمرین و هماهنگی، صحنه را به هم می‌ریزد. بهتر است تعداد بازیگران متناسب با نیاز متن باشد.

5. بهره‌گیری از مشاوران هنری:

• مشاوره تخصصی: استفاده از یک تیم مشاور در زمینه کارگردانی، طراحی صحنه، و بازیگری می‌تواند به ارتقای سطح نمایش کمک کند.

• ارزیابی پیش از اجرا: پیش از آغاز اجراهای عمومی، یک یا چند اجرای آزمایشی با حضور منتقدان و مخاطبان حرفه‌ای برگزار شود تا نقاط ضعف شناسایی و رفع شود.

6. سرمایه‌گذاری بر کیفیت، نه کمیت:

• زمان برای پختگی اثر: گروه‌ها به جای تولید سریع و پی‌درپی آثار، زمان بیشتری برای تولید یک اثر خوب و ماندگار صرف کنند.

• حمایت از آثار فاخر: سالن‌های تئاتر و مدیران هنری باید به‌جای تمرکز بر درآمدزایی کوتاه‌مدت، روی حمایت از نمایش‌های باکیفیت و تیم‌های حرفه‌ای سرمایه‌گذاری کنند.

7. طراحی صحنه و صوت:

• اجتناب از آلودگی صوتی: صداها و موسیقی باید با دقت تنظیم شوند تا با فضای نمایش هماهنگ باشند و به درک بهتر اثر کمک کنند، نه اینکه مخاطب را آزار دهند.

• طراحی صحنه مینیمال و مؤثر: صحنه باید ساده، هدفمند و متناسب با داستان باشد تا از شلوغی و هرج‌ومرج جلوگیری شود.

8. احترام به مخاطب:

• تعامل با مخاطب: احترام به وقت، هزینه و ذهن مخاطب، باید اولویت هر اثر هنری باشد. در صورت بروز مشکل، تیم اجرایی باید با شفافیت و صداقت عذرخواهی کند.

با این تغییرات، می‌توان انتظار داشت که آثار تئاتری نه تنها مورد تحسین مخاطبان و منتقدان قرار گیرند، بلکه به رشد و ارتقای هنر تئاتر نیز کمک کنند.


نتیجه‌گیری:
نمایش «قاب آخر» نه تنها وقت و هزینه مخاطبان را هدر داد، بلکه شأن و ارزش تئاتر را نیز پایین آورد. چنین آثاری تنها تفاوت میان سیرک و تئاتر را محو می‌کنند و از مسیر اصیل هنر دور می‌شوند.
به گروه‌های نمایشی پیشنهاد می‌شود به جای اجرای پی‌درپی آثار بی‌کیفیت، روی تولید یک اثر ارزشمند و پخته تمرکز کنند. در نهایت، چنین نمایش‌هایی هرچند تلخ و ناامیدکننده‌اند، اما به مخاطب یادآوری می‌کنند که چرا آثار خوب، فاخر و ماندگار، ارزش چندین بار تماشا را دارند.

امید است که با تلاش هنرمندان واقعی، تئاتر از این وضعیت اسفناک و بیمار گونه نجات یابد و به جایگاه شایسته خود بازگردد.

ماناباشید
ارادتمند شما
هنرپرورتمیز
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
باسلام..
ببخشید یه سوال دارم. بابت جمله شما که نوشتید که برای نقد کردن باید حداقل تو دو تا تاتر یا فیلم کوتاه پست مناسب داشته باشی.. یا فرمودین اسمت هیچ جای تاتر کشور شنیده نشده..

وقتی کسی نقدی یا نظری بر چیزی داره باید حتما خودش کاری در اون حوزه ارائه داده باشه یا از دست اندرکاران ... دیدن ادامه ›› باشه؟؟

مثلا فقط بازیگرها و کارگردان ها و تهیه کننده ها میتونن درباره یه نمایش نظر بدن و نقد کنن؟؟

مثلا مردم تهران که درباره آلودگی و ترافیک شهر اینهمه نقد و نطرات منفی به شهرداری دادن... شهردار تهران در جواب بیاد بگه مگه شماها تاحالا شهردار جایی بودید یا پستی تو شهرداری داشتید که دارید نقد میکنید، نظر میدید، حرف میزنید؟؟؟
خریدار
حامد هنرپرورتمیز (honarparvar.tamiz)
Ziba Jafari
کامل و دقیق نقد شد . کاش همه منطقی و درست نقد میکردن .
درسته
ولی افسوس
گاهی بشر فکر میکند اگر تعریف پوچ کند، شاید انگیزه میدن به جوان ها
ولی نمیدانند نقد سازنده، در جهت پیشرفت و پیروزی نتیجه سازه.
بازی عزیزان رو دوست داشتم بنظرم از عهده‌ی نقششون بخوبی برآمدند، ایده رو دوست داشتم، حرکات هماهنگ خوب و بموقع بود، آخرین قاب اشکم رو درآورد، شاید متن میتوانست پخته‌تر باشد، برای همه‌ی عزیزان بازیگران، نویسنده، کارگردان و همه‌ی دست اندرکاران آرزوی موفقیت می‌کنم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود و خسته نباشید عرض میکنم خدمت تمامی عوامل نمایش《 جشنواره الفبا》

متن نمایشنامه فوق العاده بود. کار دارای پِی رنگ، مسیر و هدف قابل تعمقی بود. و بسیار زیبا و شیرین روایت شده.
با وجود اینکه داستان ۱۱ روایت مختلف داشت، اما پیوستگی کار و ریزه کاری ها دقیق و یکپارچه بودند.
در طول مسیری که این داستان منو با خودش به اعماق ادبیات و فرهنگ بومی میبرد، گاهی باهاش خندیدم، گاهی گریستم و گاهی ام به فکر فروع رفتم. نشخوار ذهنی خوبی این اثر برای بنده داشت.
در کل متنی که جناب هاشمی بنویسند، بد از آب درنمیاد.
تمامی بازیگرا حرفه ای بودند، هرکس کار خودش را بلد بود. چون هم کارگردان و هم بازیگردان اثر بخوبی توانسته بودند از بازیگرا بازی بگیرند، و بنده شاهد ادا بازی بروی صحنه نبودم، تمامی هنروران بروی صحنه، نقش هایشان را زندگی کردند.
طراحی لباس ها زیبا بود و با منطق داستان یکی بود. کار بسیار ... دیدن ادامه ›› سنگین بود چون تکثر بازیگر داشت و یازده اپیزود مختلف( یازده پرده) و هر اپیزود دکور مخصوص به خودش را داشت. و مدام هم دکور و هم بازیگران تغییر می کردند. انقدر کار خوب مدیریت شده بود و متن یکدست بود، با وجو تغییر اپیزودها مخاطب تغییری در روند روایت داستان احساس نمیکرد.
موسیقی متن ها خوب انتخاب شده بود.

در اینجا نظراتمو در مورد اپیزودها بیان میکنم:

۱.اپیزود اول:
برای اولین بار شاهد این بودم که یک نمایشی، دعوت کنندگی داشت. در سالن پیش از ورود، این اثر برای مخاطب خود معرکه گرفت و همه رو به دور خود جمع کرد، و مخاطب را از همان ابتدا با خود درگیر داستان کرد. در این بخش حرف (ژ) روایتگر داستان بود، حرفی که در زبان پارسی و فرانسوی به زیبایی استفاده می شود و زبان عربی فاقد این حرف. و اشاره به کمبود آب در مناطق جنوبی داشت.
تنها ایراد این بخش نوع پوشش فرد عرب زبان بود، که معرف این قوم بود، اما نوع و فرم چفیه ای که بسر داشت مخصوص اقوام کُرد بود نه عرب.
[روایت این بخش توسط بازیگر مرد]

۲.اپیزود دوم:
در این بخش حرف (ب) روایتگر این قسمت بود. و بازیگر نقش بهار بانو بسیار مسلط به متن بود و اکتهای بجا و خوبی داشت. این بخش اشاره به برخی از مناطق ایران داشت که مرد سالاری است و زن دستاویز امیال مردهاست.

تنها ایراد این بخش، حضور دختر جوانی بود که بروی صندلی نشسته بود نه اکتی داشت و نه دیالوگی، الکی گوشه ای از صحنه نشسته بود، بود و نبود این فرد هیچ خِللی در کار ایجاد نمی کرد.
[این بخش فاقد بازیگر مرد بود، فقط صدای مرد در پس زمینه داستان بود.] متن این بخش خوب بود.

۳.اپیزود سوم:
در این بخش حرف (د) روایتگر داستان بود. این بخش اشاره به ابراز علاقه کردن به معشوق را داشت.
" کسی رو که دوستش داری بهش بگو"
[این بخش فاقد حضور مرد بود]
متن و دکور این بخش خوب بود.

۴.اپیزود چهارم:
روایتگر این بخش حرف(م) بود.
اشاره به تهاجم فرهنگی و سینما داشت.
[حضور مرد اما بی کلام]

۵.اپیزود پنجم:
حرف (چ) روایتگر این بخش بود.
اشاره به محاصره ی اقتصاد ایران و دنیا توسط کشور چین را داشت.
[ حضور مرد در این پرده، بالاخره حرف زد اما کوتاه و سازی نواخت] متن و طراحی لباس این بخش تقریبا خوب بود.

۶.اپیزود ششم:
حرف (خ) روایتگر این بخش بود.
متن این بخش عالی بود.
بخش خوابگاه که نمادی از اسارت و نبود آزادی بود.
[فاقد حضور مرد]

۷.اپیزود هفتم:
این بخش حرف(پ) روایتگر داستان بود. و اشاره به نگهبانی و حراست از محیط زیست و شکار بی رویه داشت.
[مرگ مرد]

۸.اپیزود هشتم:
در این بخش حرف (ر) روایتگر داستان بود.
اشاره به رسانه های پیام رسان مثل روزنامه های زرد داشت.
طراحی دکور و طراحی لباس های این بخش عالی بود.
[ حضور تکثر مردان در این صحنه، و محوریت داستان این بخش مرد بود، بیکاری و اخراج مرد از کار]


۹.اپیزود نهم:
مجدداً حرف (خ) روایتگر داستان شد.
اشاره به فقر و فحشا داشت.
[حضور مرد، نماد حکومت]

۱۰.اپیزود دهم:
در این بخش حرف (ش) روایتگر داستان بود.
اشاره به مشکل کم آبی یا بی آبی در سیستان را داشت.
[مرگ مرد و مردی در قالب حکومت]

۱۱.اپیزود یازدهم:
روایتگر داستان انتهایی حرف (ک) بود.
اشاره بی ایثار و از خود گذشتگی داشت.
[فاقد حضور مرد، شهادت]
طراحی لباس این بخش عالی بود.
روایتی عاشقانه از معشوقی شهید.

در نهایت در اپیزود یازده به رستگاری و صعود به آسمان میرسیدی. (رستگاری در ایستگاه یازدهم).
هر کدام از اپیزودها یک تابلوی نقاشی منحصر به فرد بود. و نشانه شناسی با حروف در متن‌.
این اثر بیشتر شبیه قطار بود، هر اپیزود واگنی بود که با خود داستانی را حمل میکرد.

واقعا کار فوق العاده سختی بود، خسته نباشید عرض میکنم خدمت بانو گلاب آدینه بابت خلق این اثر.
تمامی انتظارات را برآورده کردید، دقیقا همان انتظاری که از شما و جناب هاشمی داشتم برآورده کردید.

به نقدهای پوچ و بی اساس برخی نا آگاه و بیگانه با هنر توجه نکنید، شخصی که شناختی از هنر، تئاتر و ادبیات ندارد، ارزش کار شما را متوجه نمیشود.
کسی که آثار تخته حوضی دیده است، این اثر برایش لقمه ای بزرگ محسبوب میشود و درکی از فهم این اثر را نخواهد داشت.


امروز این اثر یه هدیه ای دیگر برایم به ارمغان آورد و آن دیدن این اثر در کنار استاد حبیب رضایی عزیز بود که حضور بنده کنار ایشون بعد ۲۰ سال بیشتر شبیه تابلویی سورئال بود.

به امید روزهای شاد برای شما هنرمندان
مانا باشید.🙏

مشک آن است که خود ببوید؛ نه آنکه عطار بگوید.
حامد هنرپرورتمیز (honarparvar.tamiz)
میترا همایونفر
این جور که شما میگین اپیزود حرف سین حذف شده ؟
اپیزود حرف سین نداشت این نمایشنامه.
حامد هنرپرورتمیز
اپیزود حرف سین نداشت این نمایشنامه.
بله اگر ۱۲ تا بوده حرف سین حذف شده متاسفانه ... چقدرم زیبا بود
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود و خسته نباشید عرض میکنم خدمت تمامی عوامل نمایش 《حاشیه ای بر خسرو و شیرین》
این اثر و بنده کامل پنج شنبه غروب دیدم.
کار خیلی قوی نبود. ضعیفم نبود، کار در حد متوسط بود.
به جز سه نفر از بازیگران که خیلی خوب نقش و در آورده بودند و زندگی کردند بروی صحنه( عزیزی که نقش پادشاه رم، هنرمندی که نقش وزیر خسرو و پدر خسرو را بازی کردند) عالی بودند ، الباقی هنروران ضعیف بودند، نقش و فقط بازی میکردند نه زندگی.
کارگردان کاش به جای اینکه نقش اصلی رو برداره و خودش بازی کنه، سعی میکرد با دقت بازیگرانش رو انتخاب میکرد و مدیریت میکرد کارو تا اثر منطقی و فلسفی اجرا بشه، نه کاری که فقط درحد یک رزومه جمع کردن، یا در حد یک اجرای خیلی ساده ی دانشجویی باشد.


بازیگری ادا بازی نیست، جای اینکه بازیگری یا ادا بازی در بیاوریم بروی صحنه، بهتر است آکتور باشیم و خلق شخصیت کنیم و زندگیش کنیم اون کاراکتر ... دیدن ادامه ›› رو بروی صحنه تا باور پذیر باشه......
کار با وجود تاریخی بودنش، نه طراحی صحنه داشت نه طراحی لباس.
لباسا مشخص بود عاریه ای بودند، انگار از سر یک پروژه ی دیگه جمع کردند آوردند سر این پروژه و برای یه کار دیگه ای بودند نه این اثر، چون لباسا بیشتر شبیه لباسای اجراهای تخته حوضی بود، نه لباسای دوره ی ساسانی.

کار شما یک اجرای تخته حوضی نبود که گاهی به بیراهه میرفتید. این اثر تاریخی بود با روایت کلاسیک.
من نمیدانم چرا جدیدا مد شد همکاران فکر میکنند با دوتا آواز و رقص و شوخی جنسی دارند انقلابی در صنعت هنر و تئاتر میکنند.

ای کاش از یک مشاور حرفه ای در کنار کارتان استفاده میکردید تا کارتان حرفی برای گفتن داشته باشد. کارتان پِی رنگ نداشت، فلسفه ای پشت کار نبود.
وقتی روایتی تاریخی میکنید، کار تکراری است جدید نیست. یکبار قبلا اتفاق افتاده، اما وقتی میخواهید به شکلی جدید و کلاسیک روایت کنید از تاریخ کارتان سخت میشود. و نیاز به مطالعه، مشاوره و طراح خلاق دارید که این کار فاقد این عناوین بود‌.
یک توصیه ی برادرانه به شما دوستان دارم، جای اینکه به فامیل و دوستانتان بگید بدون اینکه کارو ببینند برایتان نظر جمع کنند در تیوال، حتما دوتا کار خوب ببینید از اساتید مجرب دعوت کنید بیان نقد کنند کارتان را و به نکات و راهکار ها گوش بدید و انجام بدید تا پیشرفت کنید.



یک دلخوری ام از گروه اجرایی داشتم، کار با ۴۰ دقیقه تاخیر اجرا رفت، نه کارگردان نه عوامل اثر، نه قبل شروع و نه حتی در پایان اجرا بابت این تاخیر عذر خواهی نکردند از مخاطب.
ببینید عزیزان جای اینکه الکی بلیط فیک درست کنید که کل صندلی ها به فروش رفته، چون وقتی وارد سایت تیوال میشدید برای خرید بلیط میزد کل بلیط ها فروش رفته، اما وقتی وارد سالن میشدی نهایت ۱۳ نفر بیشتر بلیط تهیه نکرده بودند. جای این کار زشت برای اثر خودتون و وقتی که مخاطب میذاره میاد اثرتون رو میبینه، حداقل ارزش قائل باشید.
و اینکه روی بروشور ها بزنید مخاطب زیر ۱۴ سال وارد نشه، با توجه به شوخی های جنسی که در کارتان داشتید و روایت پدر کشی.... بنده شاهد این بودم در داخل سالن کودکان ۱۰ ، ۱۲ سال هم داشتید که برای دیدن این کار آمده بودند.

در انتها باید عرض کنم
بزرگترین دارایی بنده وقتمه، که شما با تاخیر در اجرا ۴۵ دقیقه از با ارزشترین دارایی بنده رو پوچ کردید.
حداقل کوچکترین کاری که متوانستید انجام بدهید عذرخواهی بود، که بلد نبودید.

هرچند بنده منتظر بودم، با وجود این تاخیر حداقل یک کار در خور و در شان مخاطب ببینم، ولی بسیار ضعیف اجرا شد.

فقط میخواستید انجام بدهید تا تمام شود.
امیدوارم در آینده آثار بهتری از شما عزیزان ببینم، با آرزوی موفقیت برای شما جوانان.


اردتمند شما
هنرپرورتمیز🍀🌹
سپهر، متین مختومی و امیر مسعود این را خواندند
ممنونم از شما که به دیدن نمایش ما اومدین

خصلت هنر همینه
خلق اثری که x لذت می‌برد و شما نه
خریدار
حامد هنرپرورتمیز (honarparvar.tamiz)
سپاس از شما
ارادتمندم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود و خسته نباشید عرض میکنم و دست مریزاد میگم به تمامی عوامل سریالی که در نگاه مخاطبینش برنده شد نه بازنده. تبریک میگم به همه ی عوامل این اثر هنری.

سریال بازنده که در سال ۱۴۰۳ ساخته شد، یکی از آثار برجسته در ژانر نوآر ایرانی محسوب می‌شود. این سریال داستانی معمایی- جنایی را در فضای تاریک و پر از تنش روایت کرده و کاراکترهای شکست‌خورده و آسیب‌دیده‌ای مانند کارآگاه داستان را به تصویر کشید که در تلاش برای جبران گذشته و مواجهه با چالش‌های جدید بودند.
نقاط قوت سریال شامل کارگردانی حرفه‌ای، بازی‌های قوی از بازیگران و فضاپردازی جذاب آن بود که توانست مخاطب را درگیر داستان و با خود همراه کند.
نقطه ی قوت مهم و تاثیر گذار بعدی این اثر طراحی صحنه ی این سریال بود که به یکی از بخش‌های قابل توجه این اثر تبدیل شد و به شدت در ایجاد فضای نوآر و معمایی اثرگذار بوده. با توجه به نقدهایی که همکاران عزیز انصاف را رعایت نکرده اند نسبت به طراحی صحنه، باید بگویم:
تیم طراحی صحنه ی این اثر تمام تلاششان را کرده‌ اند تا با استفاده از سبک نوآر این سریال با نورپردازی پرکنتراست، تلفیق رنگ های گرم و خنثی در کنار هم و فضاسازی تاریک توانسته حس ناامیدی و تضادهای احساسی را در محیط‌های سرد و تاریک همراه با جزئیات دقیق، حس تعلیق و اضطراب را تقویت کنند و آن ... دیدن ادامه ›› را به خوبی به ما منتقل کنند.
فضاسازی هایی که در این اثر انجام شده بود همه عالی بودند:
از جمله مکان‌هایی که کاراکترها در آن فعالیت می‌کردند: مانند دفتر کارآگاه و تیم پلیسی، خیابان‌های بارانی و خانه‌های قدیمی، و فضای تعلیقی که در اون آسانسور به تصویر کشیده شد، همگی به خوبی با ژانر داستان تطابق داشتند. این محیط‌ها نه‌تنها داستان را تقویت کردند، بلکه نشان‌دهنده ی شکست‌ها و ضعف‌های درونی شخصیت‌ها نیز بودند. این سبک طراحی صحنه، که بر تاثیرگذاری احساسی مخاطب تمرکز داشت، در عوض توانست سریال را به اثری دیدنی‌تر تبدیل کند.
پایان‌بندی سریال بسیار قوی و با مضمون شکست شخصیت‌ها و چالش‌های اخلاقی مخاطبان را به تفکر درباره پیام‌های عمیق‌تر وادار کرد و آن را متمایز از بقیه ی آثار ساخت.
در مجموع، این سریال توانسته اثری متفاوت در شبکه نمایش خانگی ارائه دهد، اما برخی انتقادات به جنبه‌های درام و شخصیت‌پردازی آن می تواند وارد باشد.


مانا باشید🙏🍀
ارادتمند شما
هنرپرور تمیز

درود
خداقوت میگم به تمامی عوامل فیلم مفت بر



تنها متنی که بعد دیدن این اثر بر زبانم جاریست.... اشتباه کردم دیدم....
کار خیلی ضعیف بود، نه متن داشت نه هدف

نمیدونم چرا جناب بهداد این همه سقوط داشتند در بازیگری بعد این همه سال تجربه....
گاهی احساس میکنم ایشون به جز نقش یک مرد پرخاشگر عصبی ... دیدن ادامه ›› یا معتاد هیچ نقشی رو بلد نیست خلق کنه.
نقشی که ایشون سالها خوب بازیش میکرد، مثل نوید محمد زاده
که مدام بهش این انگ زده میشد، تا اینکه نوید فیلم سرخپوست و بازی کرد و به همه ثابت کرد قدرت و توان زیادی در بازیگری داره.


ولی جناب بهداد عزیز نمیدانم چی در ممل آمریکایی یا همسفر بهروز وثوق هنرمند دیده، مدام در حال تقلید از ایشونِ
کل فیلم مفت بر ایشون با لحن و ادای ممل آمریکایی بازی میکنه.
خود جناب وثوقی بزرگوار یبار این نقشو بازی کردند، و مدام در هر فیلم نقش آفرینی کردند و شخصیتی جدید خلق کردند....

اما جناب بهداد بجای اینکه از هنر جناب وثوقی یاد بگیرند بجای الگو، مدام در حال تقلید کردن هستند.....
بنده اگر بخوام این ادا بازی آقای بهداد را در مفت بر ببینم میروم اصل فیلمی که جناب وثوقی بازی کردند را می دیدم چه دلیلی داشت این اثر و ببینم.

در کل فیلم های کمدی روبه تباهی داره میره......
مانا باشید....🍀🙏
سپهر و محمد فروزنده این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود و خسته نباشید عرض میکنم خدمت عوامل فیلم قیف......


باید اعتراف کنم بعد چهل و اندی سال، برای اولین بار در سینما بعد ۱۰ دقیقه ابتدایی خوابم برد.....

به جز ده دقیقه ابتدایی، مابقی این فیم به درد کودک و نوجوان میخورد...


باید تاسف خورد به بازیگرانی که فقط به پول فکر میکنند، ولی به وقت و پول مخاطب توجهی ندارند.


از چشمانم و افکارم عذرخواهی میکنم بابت دیدن این فیلم و نشخوار ذهنی بد برای افکارم......
مانا باشید🍀🙏
سپهر و محمد فروزنده این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود بر هنردوستان عزیز و گرامی
در ابتدای سخنم، خداقوت عرض مینکم به تمامی عوامل سریال غربت


بالاخره با تمامی حواشی ای که این سریال در ابتدای کار داشت به مدتی تعلیق شده بود، به پایان خود رسید.
نکاتی رو در این مجموعه دیدم که علی رغم ضعفهایی که داشت نکات مثبت و جالبی هم به همراه داشت. البته نگاه بنده کمی متفاوت تر از شما هنر دوستان می باشد:
متن فیلم نامه قدرت کافی را نداشت، دیالوگ ماندگار نداشت. تمامی بازیگران با این که همگی اسم و رسمی در حیطه ی هنر داشتند، اما متاسفانه باید بگویم به جز خانم سوسن پرور مابقی در بدترین حالت خود بودند، چیزی که بنده دیدم بیشتر ادا بازی بود تا نقش آفرینی و خلق کاراکتر. که این امر نشان از ضعف کارگردانی داشت، کارگردان میتواند از داشته هایش بهترین استفاده را بکند و از بازیگر آماتور یک سوپر حرفه ای بسازد.
[مثل سریال پوست شیر، تمامی شخصیت ها بهترین ... دیدن ادامه ›› بازی های عمر کاری خودشان را انجام دادند، این هنر کارگردان بود که از بازیگرا بازی کشید بیرون.]
تنها بازیگری که خودش تنها تلاش کرد و کاملا مشخص بود و برای کار خودش و شعور مخاطب ارزش قائل بود خانم سوسن پرور بود.
الباقی فقط بازی کردند کار تموم بشه، گریم ها اصلا حرفه ای نبودند، خیلی خیلی ضعیف بود، کاملا مشخص بود همه چی عاریه ایه.

ولی شاید بتوانم بگویم تنها نکات مثبت این اثر نشانه هایی بود که در کار بود و همه از نیش و کنایه زدن به حکومت ا...ی...ر...ا... بود. باز نمیشود گفت در آن از هنر استفاده شده یا خیر با این که گاهی ناشیانه به کار رفته بود، ولی در کل بد نبود.
مثلا:
# در این داستان ۶ بانو، حضور پر رنگ در کل داستان از ابتدا تا انتها را داشتند. عدد ۶ خودش نماد تقارن و هماهنگی، جزء اعداد منحصر به فرد، کوچکترین عددیه که نه اول و نه مربع، و اینکه از این عدد در فرقه های شیطان پرستی و فراماسونری هم استفاده می شود، و یک عدد مقدس برای آنهاست.
# غربت، نماد یک کشور جهان سومی است، که در آنجا زنها فقط وسیله ی تولید مثل هستند و ابزاری جهت رفاه و به هدف رسیدن مردان، غربت یه جامعه ی کوچکیِ که یک رییس قبیله داره(فریدون) که رهبری اونا رو بر عهده گرفته، و اینکه غربت یک طعنه به ا....ی...ر...ا... میزنه، این رییس قبیله یک ضعف جسمی داره که طعنه میزنه به یک شخص خاص که، البته در اینجا فریدون ضعفش در چشم چپش، و بجوری میخواستند به دجال ربطش بدند که تک چشم است و اینکه هرجایی میره جز خرابی و ویرانی چیزی نمیگذاره، چیزی که خصوصیت اخلاقی فریدون در این داستان بود، ولی فریدون در این داستان در ظاهر دجالِ ولی در باطن نماد شخص دیگری است، اون شخص یک عضو بدنش در سمت راست مشکل دارد، ولی فریدون ضعف جسمیش در چشم چپش.
# نوع گریم مردها، ریش ها و موهاشون نماد گرایی از فرقه صوفی ها، صوفی گری (ریش و موهای بلند) و اشخاصی دیگرند که در اینجا نمی توان گفت، در این سریال نقش های منفی ریش دارند، در قدیم ریش نماد چه انسان هایی با چه خصوصیاتی بود و حرکتی مثبت انجام دادند، اما حالا با مرور زمان اینجا ریش چه نمادیه؟
# اِدی مورفی، نماد جانشین فریدون و یا در بیان کلی تر به عنوان نخست وزیر غربت، این جامعه ی کوچک است که در ادامه به دست رهبر قبیله کشته میشود. و اشاره به این دارد که در این جوامع سومی آنهایی که در راس هستند به خودشان هم رحم نمی کنند و برای حفظ منافع، قدرت و بقاء حاضر به انجام هر کاری هستند. و اشاره به اتفاقاتی در یکی از کشور های خاورمیانه دارد که شخصی مُرد.
# زنانی که در غربت ساکن هستند تصمیم میگیرند بر علیه نظام موجود و حاکمیت مطلق و ظالمانه ی و زن ستیزانه ی غربت بر علیه رییس قبیله ی شان قیام کنند، که در ادامه اکثریت زن ها در این مسزر به شکل های متفاوت کشته میشوند، و اشاره به اتفاقات و حرکتی دارد که در کشوری در خاورمیانه رخ داد.
# در آخر داستان کودکی متولد میشود که دختر است، در هنگام انتخاب نام، اسم او را آزاد می گذارند، در اینجا یه دیالوگ قشنگی رقم میخورد: یکی از شخصیت می گوید: آزاد که اسم دختر نیست...
دیگری در جواب میگه: مگه دختر آزاد نمیشه!!!!!؟
به جای اینکه بگه مگه اسم دختر آزاد نمیشه، با کنایه و کُد میگه : مگه دختر آزاد نمیشه......!
اشاره به آزادی زن ها دارد، و اینکه کودکی متولد میشود که دختر است، و نامش آزاد..... شاید در آینده او منجی زنان غربت شود.....
# نقشی که حسین مهری در این سریال بازی کرد، یک مسیحی بود، با نوع گریمش رنگ ریش و مو، نمادی از مسیح دروغین بود که به منجی زنان غربت بدل شد، که زنان غربت برای رسیدن به اموال کمیته ی امدد امام خمینی به یک منجی نیاز داشتند که مسیح برای آنان ظهور کرد و قبول کرد در رکاب آنها باشد. و زنی که او را فریب داد تا قبول کند، گویی همان مریم مجدلیه است که مسیح را فریب داد و در نهایت کشته شد، به همان شکلی که مریم مجدلیه کشته شد.....
# مامورین پلیس، که هیچ نقشی در داستان نداشتند جز یکی دوتا سکانس در قسمتهای سوم و چهارم. و انتهای داستان قسمت آخر..... چیشد یهو رسیدن بالا سر فریدون؟ علم غیب داشتند؟
در طول قسمتهای سریال هیچ حرکتی از پلیس ندیدیم که نشان بدهد نزدیک شدند به سوژه ی اصلیشون ولی یکدفعه بالاسر فریدون ظاهر شدند.
و جالب اینجاست پلیس ها در قسمت پایانی همه لباس شخصی بودند، هیچ کس لباس نیروی انتظامی بر تن نداشت، که اشاره به لباس شخصی هایی داشت که در طول این چند سال همیشه تنها وارد صحنه میشدند، و همیشه نیروی انتظامی خودشو میکشید کنار....
# فریدون داستان، در امانتی که اِدی مورفی به او سپرده خیانت میکند و به ناموسش دست درازی میکند. و بعد جای جبران، اصل صورت مسله رو پاک میکنه.
دقیقا رفتار فریدون شبیه مذهبیون افراطی است
[بقول برتراند راسل: علم وقتی اشتباهی میکند اشتباهش را میپذیرد و از جامعه ی بشریت عذرخواهی میکند. اما مذهبیون شما را میکشند تا ثابت کنند که دین هرگز اشتباه نمی کند. ]

و خیلی موارد دیگر که در این مجال نمیگنجد.
در کل خسته نباشید میگم خدمت عوامل این سریال، در کل تلاش خوب و هدفمندی انجام شد.
مانا باشید🍀🙏




سپهر و محمد فروزنده این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود و خسته نباشید عرض میکنم خدمت تمامی عوامل نمایشی《سمت تاریک خرس》

امشب به دیدن این اثر نشستم، کاری که در طول اجرا بنده رو به فکر فروع برد.
در کل هیچ کاری بی عیب و نقص نیست، این اثر هم مستثنی از این قضیه نیست، ولی بنده نکات مثبت زیادی را در این اثر دیدم ، که سعی کردم در اینجا بیان کنم:

متن خوب نوشته شده بود و باوجود اینکه سورئال بود، اشارات خوبی به کهن الگو و نشانه های اساطیری در ادبیات کُردی داشت. و اینکه از نماد گرایی در کار استفاده شده بود، معلوم بود کلی فکر و تحقیق پشت متنِ، و نماد گرایی برای بنده همیشه جذابِ، و اینکه تمامی پرده ها مثل واگن های قطار بهم زنجیر شده و یکپارچه بودند.
ریتم کار خوب بود، خسته کننده نبود.
نقطه ی عطف این اثر هنری بی شک انتخاب موسیقی ها بود، که عالی انتخاب شدند و در میانه کار زمانی که سکوت ... دیدن ادامه ›› بر صحنه حکم فرما میشد روح آدمی را به وازایش می کشید. و در صحنه ی نمایش سکوت و به زیبای به تصویر کشیدن آن هم با موسیقی، کار بسیار سخت و هنرمندانه ایست.
بازیها خوب بود، ولی باید اعتراف کنم جناب همتی با اختلاف از سایر دوستان در خلاقیت و نقش آفرینی یک سرو گردن جلوتر بودند. و باور پذیرتر بروی صحنه نقش رو زندگی کردند.
در این نمایش با اسامی زیبای کردی آشنا شدم:
دُرسین: مروارید آسمان ها
دیلا: از تَه دل دوست داشتن.
باسِم: تبسم و خنده های بیصدا
تِریفه: نور ماه
اَنفال: به کُردهای همکار با ارتش بعث، در لغت  «قاطر» می گویند.
جاش: خائن( احزاب  کُرد ضد جمهوری اسلامی از این کلمه برای افراد کُردی که با جمهوری اسلامی همکاری می‌کنند به کار می‌برند.)

نمادگرایی ای که در کار بود به خوبی انتخاب شده و در رکاب متن بود مثل:
پری دریایی: نماد قدرت دریا، قدرت زندگی و خلاقیت و گاهی نماد فتنه انگیزی است. اما در این اثر دیلا بیشتر درقالب فرشته ها ظاهر میشد و رفتار میکرد.
کلاغ: نماد پیام آوری، خوش بینی، دانایی و سیاهی است، که در این اثر دُرسیم در قالب کلاغی ظاهر شد و مدام از آینده خبر می آورد.
خرس: نماد انسان نادان و ابله است که دوستی با او سبب رنج و دردسر میشود، که در این اثر باسم در قالب انسان نادان و ابله تداعی کننده ی خرس بود، چون باسم بروی صحنه مدام با خرس های انسان نما وارد صحنه میشد. و نشان دهنده ی این بود که این فرد ابله.
حُباب: نماد توهم در باطن و تفکر به ظاهر
سیگار: نماد روشن فکری و فخر فروشی.
نور پردازی ها به خوبی انجام شد و جلوه ی خوبی به کار داده بود.

[یه دیالوگ ماندکار داشت این کار که ذهن منو از ابتدای کار باخود درگیر کرد: وقتی در جای عمومی سیگار میکشی، داری تجاوز میکنی.!!!!!]

یه کلمه ای هم بود که چندین بار تکرار شد بروی صحنه، کردها یک انجمن یا گروهی بنام (۵ صبح) داشتند، با توجه به نکاتی که دُرسیم از این انجمن بیان کرد، بنده رو یاد اثر رابین شارما با عنوان باشگاه پنج صبحی ها انداخت که شبیه به این انجمن بود.
در مجموع کار بدی نبود، همه ی عوامل تلاششون رو کردند تا کار خوب بروی صحنه بره که تقریبا همگی موفق بودند.

به جناب پویا امینی تبریک میگم، امیدوارم آثار بیشتری از ایشون بروی صحنه ببینیم.

سپاس از تمامی عوامل، مانا باشید🌹🙏
درود خدمت تمامی عوامل خوش ذوق، حرفه ای و هنرمند 《کاتیوشا》

امشب یک شب زیبا، بیاد ماندنی و خاطر انگیزی را برای بنده خلق کردید. لذت بردم از دیدن این اثر هنری و جذاب.
یک کار پخته، پرتکنیک، پر مفهوم، پرانرژی، باصلابت و توام با هیجان و خوش ریتم. همه چی به اندازه و کافی بود.
دیالوگ ها کوتاه و مفید، بدون پرگویی و یاوه گویی. تایم کار کوتاه و دقیق بود، طولانی و آبکی نبود، دقیق و آنتایم شروع شد. همه ی گروه ها باهم هماهنگ بودند، گروه نوازندگان، گروه خوانندگان، گروه هنروران آکروباتیک و رقص و در انتها بازیگران همه حرفه ای و درجه یک، همه در بهترین حالت خود بودند، گروه بازیگران همگی سال های سال است برای ما در تئاتر و تلویزین کلی خاطره سازی کردند و هرکدام در جایگاه خود متخصص هستند، مثل سرکار خانم صدرایی و خانم مجیدی، آقایان کریم خانی، ضیغمی و حاجی زاده.
اوج زیبایی و خلاقیت این اثر زمانی بود که سرکار خانم کارولین در نقش الهه ی جنگ، بروی صحنه به همراه هنرمند ویولونسن یکه تازی کردند و قاب زیبا و ماندگاری را خلق کردند.
این اثر به نوبه ی خود یک کلاس درسی بود برای کارگردانان تازه کار و علاقه مندان به ساخت تئاتر.
کارگردان این اثر همانند یک ... دیدن ادامه ›› سرآشپز حرفه ای از تمامی متریال های موجود، به اندازه، کافی و بجا استفاده کرده و اثری با طعم دلنشین را خلق کرد. و از تکنیک های جدید و بروز در اثر استفاده کرده و با زیرکی و ترفند از کُد و نشانه در دیالوگ، موسیقی و اَکت ها استفاده کردند.
طراحی صحنه خیلی ساده بود، حرف و طراحی خاصی نداشت، ولی طراح لباس با هوش و درایت با طراحی خاص و استفاده از رنگ های شاد، جلوه ی خاصی را به صحنه بخشیده بود.
....
تنها نکته ی منفی این کار دیالوگ خانومی که نقش گروهبان را بازی میکرد بود آنجایی که میگه: هرکی نمیتونه بزاره از اینجا بره،(دیالوگ زرد اینیستاگرامی) میشد جای این دیالوگ زردی که به کَرات شنیده ایم، با تکنیک و ترفند از جمله ای پربارتر استفاده میشد، مثلا هرکی نمی تونه تحمل کنه در زندان بروش بازه یا که بره خونه نشین بشه، راه باز جاده دراز.......

یک گِلگی ام از گروه اجرایی داشتم، وقتی بلیطی فروخته میشود باید آمار تعداد صندلی خالیتان را داشته باشید و طبق اون مهمان دعوت کنید. نکه منی که بلیط تهیه کرده ام و به زور میخواید از جام بلند کنید تا مهمونتون جای بنده بشینه.... مهمون باید تو جای خالی بشینه نه صندلی فروخته شده....


در کل باید عرض کنم این اثر تنها بدی ای که داشت این بود که خیلی خوب و حرفه ای اجرا شد. این کار ارزش چندبار دیدن را دارد.
امشب منو ساختید دمتان گرم، خستگی یک هفته ی پر کار از روحم بِدر شد، با دیدن این کار خوب کیف کردم، کاش بقیه همکاران از شما یاد بگیرن.
ممنون که برای وقت و شعور مخاطب ارزش قائل بودید.
سپاس از مهرتان مانا باشید🙏🌹🍀
سلام
ممنون از اینکه وقت گذاشتید
و تشکر بابت نگاه زیبای شما
بنده عذرخواهی میکنم اگر از صندلی خودتون جابه جا شدید
برای جبران یک شب به انتخاب خودتون مهمان ویژه بنده هستید
به امید دیدار دوباره شما🤍
خریدار
حامد هنرپرورتمیز (honarparvar.tamiz)
فریبا
چقدر این حرکت زشت است. خوشبختانه تا به حال برایم پیش نیامده و امیدوارم هیچکس جرات نکند چنین درخواستی از من داشته باشد همانطور که به درستی فرمودید، جای مهمان صندلی خالی است 👌👌
درود بر نگاه زیبای شما
سپاس از مهرتان🍀🌹🙏
خریدار
حامد هنرپرورتمیز (honarparvar.tamiz)
فرشاد ارج
سپاس فراوان از شما.... ممنونم که ب دیدن این نمایش آمدی و عذر خواهی میکنم از اتفاق پیش آمده و تشکر ویژه دارم از حسن انتقاد دوست عزیز🙏🏻💐
درود بر شما سپاس از لطفتون
ممنون بابت این اثر زیبایی که خلق کردید
خداقوت میگم

در ادامه ی این مسیر مانا باشید🍀🌹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

شعر و ادبیات
تئاتر
هنرهای تجسمی

تماس‌ها

eng.arc.honarparvar@gmail.com
09120249656
Henry.Timez