مونا شکری عکاس

عرضِ ادب وَ احترام خدمت تیمِ حرفه ای نمایشِ: #اسب_قاتلین.
چَشمانَم یک صحنه ی هنری بی نظیر رو نظاره گر بود. نمایش از هر نظر زیبا، حرفه ای؛ طراحی صحنه بی نظیر؛ گریم عالی، بازی ها وَ متن بی نظیر؛ طراحی نور عالیییی. یک تئاتر بِ معنایِ واقعی؛ تئاتری پر از شکوه وَ عظمت. مبهوت شدم روی صندلیم. تمامِ صحنرو رصد میکردم. این همه هنر وَ هماهنگی گویایِ جمع شدنِ یک تیم هنرمندِ حرفه ای، تلاش وَ تمرین هایِ سخت وَ مستمر هست.
خدا قوّت بِ تک تکِ اعضایِ تیمِ خوب وَ حرفه ای نمایش. از صمیمِ قلبم بهترین ها رو برایِ تک تکِ عزیزان آرزومندم. 😊
مرسی بابتِ شبِ زیبایی کِ برام ساختید. 🙏🌻🎭🐎💫

مگه میشه آدم خودِشو خود بِ خود بِکُشه
کُشتَنِش
اینجا آدما رو می کُشَن ...
بِمانَد بِ یادِگار از اجرایِ روزِ پنجشنبه ۱۹ / بهمن / ۱۴۰۲

عرضِ ادب وَ احترام خدمتِ: جنابِ آقایِ مرتضی فرهاد نیا عزیز؛ نویسنده، طراح وَ کارگردانِ نمایشِ زیبا وَ تامّل برانگیزِ #زخم و تمامی بازیگران وَ عواملِ این اثرِ درخور وَ قابلِ توجّه. طراحی صحنه، طراحی لباس و نور عالی، کِ در همان دقایقِ ابتدایی نمایش، مرا مجذوب خود کرد وَ بسی لذّت بردم. متنی بِ ظاهر اَبزورد ( نظرِ شخصی بنده ی حقیر )، امّا بِ شدّت پر محتوا و تامّل برانگیز، کِ هیچ گونه حسِ پوچی وَ ابهام رو کِ بِ منِ مخاطب القاء نکرد؛ بلکه در ثانیه ثانیه ی نمایش بِ تامّلی بِ شدّت عمیق فرو میبُرد، آنچنان کِ قابلیّتِ ساعت ها صحبت وَ نقد رو برایِ منِ مخاطب فراهم مینِمود. از بازی تک تکِ بازیگرانِ عزیز، بِ اندازه ای کِ باید انتظار می‌رفت ( تجربه ی اوّل عزیزان رویِ صحنه )، لذّت بردم؛ مخصوصاً آقایِ جوانی کِ صبح از خانه بِ قصدِ خریدِ نان بیرون میرفت وَ خانمِ جوانی کِ باردار بودند، ( امیدوارم بنده را بِ بزرگی خودشان ببخشند، چون فامیلی شریف آن ها را نمی دانم ). در ثانیه ثانیه های نمایش حسِ زندگی واقعی رو تجربه کردم ...
ضمنِ تبریک و خدا قوّت بِ جنابِ آقایِ فرهاد نیا عزیز، تک تکِ عوامل وَ بازیگرانِ عزیز، آرزویِ درخشش هایِ بیشتر رو برایِ تمامی دوستانِ عزیز وَ هنرمندِ نمایشِ زیبایِ#زخم، از صمیمِ قلبم آرزومندم. 🙏💫🎭🌻