در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مرضیه زهری
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:30:27
 

فعال هنری

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سلام
تبریک میگم
واقعا فوق العاده بودید و سورپرایز شدم
متن، فضاسازی و بازی همه بازیگران فوق العاده بود.
محبت شماست . نگاه شما خوب دیده قطعاً
۲۷ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مرضیه زهری (marzie.zohari)
درباره نمایش کا i
تبریک می گم به ابوالفضل قادری به خاطر جسارتش.☀️

لحظات خوبی سپری شد.⭐

از بازی بازیگران به خصوص حسین کوهی لذت بردم. ☀️
بازی ها، نورپردازی، طراحی صحنه، فوق العاده بود، تمپو اجرا باعث می شد با علاقه به تماشا ادامه بدم و موضوع نمایش هم قابل تامل بود :) نمایشی که نمی شه به راحتی ازش جدا شد :)

به همه عوامل این اجرا تبریک می گم، پایدار باشید ???
مرضیه زهری (marzie.zohari)
درباره نمایش مده آ i
مهدیه کوهستانی عزیز، بازیگری باسواد و توانمند و درخشان که این بار هم با صدای گرمش درخشید.
درک کاراکتر بسیار سخت مده آ از ویژگی های این مونولوگ بود و به زیبایی به اجرا گذاشته شد. تبریک و خسته نباشید خدمت خانم کوهستانی عزیز
نمایش آبی مایل به صورتی، نمایشی است که باید دیده شود.

بانو ساناز بیان با شجاعتی ستودنی مانند همیشه دست روی موضوعی چالش برانگیز گذاشته است و با خلاقیتی که در نگارش نمایشنامه و شیوه روایت دارد، از لوث شدن و افتادن از اطراف مختلف بام جلوگیری کرده است.
با توجه به اینکه دست اندرکاران تولید اینگونه آثار مستند نمایشی فشار روانی بسیاری را متحمل می شوند، به عنوان یک انسان دست تک تک عزیزان را به گرمی می فشارم و قدردانی می کنم.
بازیگران در ایفای نقش خود فوق العاده و درخشان اند.

مانا باشید و همواره روی صحنه بدرخشید و دغدغه مند و مسئولیت پذیر و خوب بمانید.
مریم کلهری، کاوه و محمد فروزنده این را خواندند
یاسمن، رضا تهوری و مهیار گودرزی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اصلا آبی مایل به صورتی، دلم برات تنگ شده مادر...
روزنامه قانون و "همه دزدها که دزد نیستند(+85)"
پنج شنبه ۲۵ دی

فکر می‌کنم اگر این آخر هفته‌ای به پردیس کوروش بروید و نمایش «همه دزدها که دزد نیستند» را ببینید حتما از وقتی که برای تماشای آن گذاشته‌اید پشیمان نخواهید شد.این نمایش به کارگردانی امین میری، اولین نمایش حرفه‌ای است که در سالن تئاتر مجتمع پردیس کورش روی صحنه رفته و تا امروز هم با استقبال خوب مخاطبان روبه‌رو شده است.این اثر یک کمدی اجتماعی به نویسندگی «داریوفو» است که بعد از سال‌ها اکنون اجازه اجرا گرفته است و در کارگردانی آن سعی شده از عناصر نمایش سیاه بازی هم بهره گرفته شود.خیال‌تان راحت اگر فعلا فرصتی برای دیدن این نمایش ندارید تا 30 دی ماه فرصت دارید هر شب ساعت 20 به تماشایش بنشینید.
_ برمی گرده.
_برنمی گرده.
_اون به اینجا عادت کرده، بر می گرده.
_به شهر هم عادت میکنه. برنمی گرده.
- بسیار خب من این راز را با کسی در میان نخواهم گذاشت، تو هم از این راز با کسی چیزی نگو
- نه برو همه جا بگو من از همداستانی تو بیمناکم
نیلوفر ثانی و عمو فرهاد قصه ها این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من برای مهرورزی به دنیا آمده ام نه کینه توزی.
این نمایش هیچوقت از یادم نخواهد رفت. به خاطر بازی های خوبش .
می دونی که ، بعضی از این مدرسه ها هستن گاو می گیرن مهندس می دن بیرون.
یکی از دیالوگ های ماندگار افشین هاشمی در مقابل درب ورودی کافه تریا:
افشین هاشمی: چرا اینا رو بدون بلیط راه میدی برن تو؟!
مسئول: چون اینا هنرمند هستن!
افشین هاشمی: آره اینا همشون هنرمندن! هرکی موهاش بلند بود و شال گردن داشت هنرمنده!
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

"دستها "

ما چند نفر
در کافه ای نشسته ایم
با موهایی سوخته و
سینه ای شلوغ از خیابان های تهران
با پوست هایی از روز
که گهگاه شب شده است
ما چند اسب بودیم
که بال نداشتیم
یال نداشتیم
چمنزار نداشتیم
ما فقط دویدن بودیم
و با نعل ... دیدن ادامه ›› های خاکی اسپورت
از گلوی گرفته ی کوچه ها بیرون زدیم
درخت ها چماق شده بودند
و آنقدر گریه داشتیم
که در آن همه غبار و گاز
اشکهای طبیعی بریزیم.

گروس عبدالملکیان
مرضیه عزیزم... کجایی؟!
۰۶ بهمن ۱۳۹۰
مرضیه زهری (marzie.zohari)
عزیزم دلم تنگ شده برات :* :)
۰۷ بهمن ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صرف اینکه یه چار دیواری دورمون و یه سقفی بالای سرمون رو گرفته چیزی رو نمی رسونه.هنوز خطرناکه. امکان اینکه اتفاقی بیفته خیلی زیاده. هر اتفاقی می تونه بیفته. هر حرکتی ممکنه. دیدم. می ری بیرون. دنیا آرومه. سفید. همه چی چشم گیر. نه صدای موتوری. نه نوری. تو خونه رو نگاه می کنی. شمع ها رو می بینی. آدم ها رو تماشا می کنی . می بینی تو چطوره . شمع ها تو رو جلب می کنند. از بیرون بودن احساس سردی بهت دست می ده. از جد افتادن. فکر می کنی تو بودن صمیمانه تره. دوستانه تره. گرمی . آدم ها . با هم حرف زدن . هر کی یه زبونی. بعد می ری تو. شوکه می شی . اون طور که فکر می کردی نیست. اونی رو که بیرون داشتی از دست می دی. فراموش می کنی اصلا بیرونی هم وجود داشته. تنها چیزی که می شناسی توئه. دنبال راهی می گردی که با همه کس باشی . یه راهی که بفهمی چطوری رفتار کنی. متوجه می شی چه انتظاری از تو می ره. خودت رو بازی می کنی.

نمایشنامه "بازی"

نگران نباش




نگران نباش
چیز مهمی نیست
به نبودنت عادت می کنم
اصلا وقتی نیستی
خلاقیتم گل می کند
نمی گویم راضی ام
اما بارها بعد رفتنت
سر از کشف الکل درآورده ام



فقط یک اجرا

این گردو را تو در گلویم کاشته ای
و گر نه در این نمایش تا نقش کار می کند
تویی که پرنده باشند پر نمی زند

تو خواسته بودی
من نقش درخت را بردارم
...
این گردو را تو در گلویم کاشته ای
تا بازی ام زیرپوستی باشد حتما


تقدیم به امیر بنکدار عزیز



گاهی اوقات دلم می گیرد.
نگاهی به گذشته می کنم، نگاهی به حال و نگاهی به آینده.
به گذشته نگاه می کنم،
گویی هیچ نبوده، به حال می نگرم هیچ نمی بینم،
به آینده رو می کنم، هیچ چیز نمی خواهم.
می خواهم در بالاترین سطح باشم، بالاترین سطح را ... دیدن ادامه ›› گم کرده ام. دلم سرگردان می شود کسی را می خواهم هدایتم کند.
اما عده ای مثل خودم می باشند و عده ای هم سرشان شلوغ. سرگردان می مانم.
برای چه زندگی می کنی؟
از خودت پرسیده ای؟
کسی جوابی نمی گوید.
اگر در همین فضا بمانم می میرم. تمام خلاقیتم را به کار می گیرم. باید از این فضا بیرون بیایم و بدانم چه بکنم.
تصمیم می گیرم با خودم مهربان تر باشم. می فهمم زندگی را خیلی جدی گرفته ام.
دوباره به خودم نگاه می کنم.
می گویم تلاشت را بکن، شریف زندگی کن، وقتت را به بطالت مگذران و بدان کسی که به تو زندگی بخشیده همیشه مراقب توست.
زندگی را زیبا ببین، با دیدن یک درخت یا یک گل لذت ببر و عاشق باش.
آنگاه زندگی برایت معنی پیدا می کند.
29/2/1387
زندگی را زیبا خواهم دید

با دیدن هر شاخه گل، به یادت خواهم بود.

-------------------------------------

یه دنیا تشکر برای این پست زیبا.

ممنون(-:
۱۱ آذر ۱۳۹۰
مرضیه زهری (marzie.zohari)
مرسی :)
خواهش میکنم اصلا قابل شما رو نداشت.
۱۲ آذر ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زهر کش دار

شکل تکامل یافته ی مار بود آن روز قطار
چنبره زده در ایستگاه
با دو چشم روشن و
چهره ای در هم کشیده بر ریل مقدر

به مسافران امکان داده بود
با خیال راحت چمدانشان را ببندند
دست های شان را تکان دهند

و چند لحظه بعد

با زهری کش دار
سوتش را به بازماندگان ریخته بود
هنگامی که از تو می نوشتم دستم کارگر احساسم شده بود.
مدتی پس از آنکه گفته بودی دوستت دارم،
رفتی و افتادم با تبر به جان تمام خیالهایی که با هم بودنمان را ساخته بود.
دودوتاهایم مساوی شد با آن که دلت را زده بودم، به همین سادگی !
اما اشک امانم نمی دهد می دانی چرا؟ تکه تکه های خیال های خرد شده به وسیله ی تبر، بر قلبم فرود می آیند و آن طفلک هم می شکند، آخر پوستش هنوز کلفت نشده است. کاش دلم آن حساب کتابها سرش می شد و من به فکر آن هستم که در کلاس تقویتی ثبت نامش کنم، اما حالا نه!
حالا که شب است و با بغضی در گلو در ایوان خانه نشسته ام و شب بی شهابم را با تلالو اشکهایم شهاب باران می کنم.

06/09/1390
مرضیه زهری (marzie.zohari)
جناب آقای ارمغان و خانم پور علی بسیار ممنون از نظر شما.
۰۶ آذر ۱۳۹۰
عذر میخوام برای تاخیر اما خوش اومدید دوست عزیز
۱۴ آذر ۱۳۹۰
مرضیه زهری (marzie.zohari)
خواهش می کنم، ممنون دوست عزیز
۲۲ آذر ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر