در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال حمیدرضا محمود | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:26:55
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
گمان کن تک گیلاس رسیده‌ی سالمی را بر درخت دیده‌ای و به محض چیدن گیلاس بعدی را ببینی،
ترکیب کلمات همین‌گونه لذت‌بخش بر زبانش جاری می‌شود.
دلنشین است
همچون گرمای فرش آفتاب خورده‌ی ایوان
در ظهر سرد زمستان.
داشتم می‌گفتم،
ناامیدت نمی‌کند
گویی بالشی با هر بار چرخاندن
خنکا را بر مغز داغ کرده از هزار فکرت جاری کند.
حتمن خوشحال می‌شود
ابر را می‌گویم
اگر بدانند تمامشان به او شباهت دارند.
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
بسیار دلنشین ، با تشبیهات فوق العاده زیبا
۵ روز پیش، شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از تو فقط من مانده‌ام انگار
من مانده‌ام، بگذار
من هم بروم
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درد مرا به چنان طنزی واداشت
که بر گریستنم می‌خندید
و این شیرین‌ترین درد من بود...
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در میان خیال و حقیقت قدم می‌زنم،
نگاهم جز هیچ نمی‌بیند و با خود می‌گویم
کاش تو با من می‌ماندی
همانگونه که غمت ماند…
امیرمسعود فدائی، ، حامد قنبری و N M این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سایه‌ت از پشت پنجره همیشه بسته، مرا دلخوش به همیشه بودنت کرده بود.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امروز برگشت؛
اما حتما نمی‌داند من شبیه همان ستاره‌هایی هستم
که با دست نشانم می‌داد و می‌گفت:
“آن‌ ستاره‌ها را می‌بینی؟
آن‌ها سال‌هاست که مرده‌اند.”
کاش تنه خشکیده درخت،
صدای آبی را نشنود
که از بالای آبادی به سوی او
نمی‌آید...
چقدر زیبا بود جناب محمود
۱۱ آبان ۱۳۹۷
ممنونم سعید عزیز
۱۴ آبان ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کاش سکوت، ساعت را فرا میگرفت،
درست در لحظه ای که روبروی من ایستادی و نمیدانم
میخواهی بمانی یا بروی!!
علی صفری (alisafari)
عالی
۳۱ مرداد ۱۳۹۴
ممنون اقای صفری عزیز
۳۱ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چشمانت اقیانوس است، آرام
غرق میشوم
اگر چند لحظه پلک نزنی
روبروی اینه نشستم و شک کردم
این منم که توام
یا توویی که منی...
در انتظار نشسته ام
شاید خیابانی جدید در این شهر بسازند
که من را به تو برساند
درمانده م از طی کردن تمام کوچه و خیابان هایی که مقصدش تو نیستی.
وقتی دل در کف نهادی
وقتی جهت نمای راهت قلبت شد
وقتی چشمانت جز رخ معشوق ندید

وقتی فکرت خیره به احساست ماند٬


آنگاه
تمام راه ها

بوی یار می دهند

آنگاه

حسرت
جدایی
گمگشتگی
پریشانی

در بن بست تردید حبس می شوند

آنگاه
همه خیابانهای کوچک و بزرگ شهر

مشتاقانه به او می رسند ...






درود بر شما جناب محمود
زیبا بود
۱۶ تیر ۱۳۹۴
ممنون از شما خانم غضنفری
۱۶ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهشت گستره ی نگاه توست
روی برنگردان، که جهنم به پا شود...
نگاهت، امیدوارم می کند.
انگار به دخترکی گل فروش
بگویی: شاخه ای چند؟!
عالی بود،سپاس
۳۱ مرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عشق،
قدم‌هایی بود که آهسته بر‌می‌داشتیم
تا فاصله بیافتد
بین ما و دنیا...
دست‌هایم تمام حرف‌هایم را می‌گفت
آن‌گاه که دستان تو را داشت
حال بی‌تو کز می‌کنند در جیبم!
لالمانی گرفته‌اند از سکوت تو...
حال بی‌تو کز می‌کنند در جیبم! زیبا بود مرسی
۰۲ خرداد ۱۳۹۲
خیلی زیبا
ممنون
۰۴ خرداد ۱۳۹۲
ممنون از شما
۰۴ خرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بین ما دیواری‌ست
سدِ راهِ من است و تو، پشت به آن

من این‌جا در سرمای نبودنت...
و تو
آن‌طرف شال می‌بافی
برای مردی که من نیستم

تو عطر یاس تنفس می‌کنی و یأس مرا می‌بلعد.

هفته با تو به‌سان لحظه بود و
حال لحظه‌‌ها بی‌تو به‌سان سال...

آری! رفتنت در اختیار توست، همان‌گونه که آمدنت
و تو شال می‌بافی
برای مردی که من نیستم...
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
زیباست
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۲
عالی بود مرسی
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تابستان ویوالدی بود
یا صدای چک چک آب؟
در فکر تو که باشم
تمام صداها دل‌نشین است...

***

راستی تعطیلات را در فکر تو بودم
چه حالی...
چه حال و هوایی دارد این فکر تو...
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
نینو، سارا ناصری، زهره صوفی و مهسا علی پور این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاهت را نقاشی کرده‌ام
می‌شود به چشمانت بچسبانی‌شان؟
این روزها چشمانت آشناست و
نگاهت غریبه...
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
شما چقدر اشعارتون خوبه و ملموسه برای من،لذت بردم
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲
ممنون از شما، خوش‌حالم‌از‌این‌اتفاق‌:)
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲
چه غم انگیز

۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تمام ابرها شبیه تو اَند.
خطوط نامنظم روی کاشی...
دقت کرده‌ای؟
وقتی به‌شان خیره می‌شوم
چقدر...
چقدر شبیه تو می‌شوند.

به گمانم پشت پلکم هم
تورا تصویر کرده‌اند
که چشمانم را می‌بندم
می‌خوابم
حتی پلک می‌زنم
تو را می‌بینم.

تو کجای زندگی منی؟
که همه‌جا می‌بینمت و
هیچ‌جای آن نیستی
تا دستانت
چشم‌هایت
لب‌هایت
این سکوت محض را
بشکند.
گاهی فکر می‌کردم
مشهور می‌شوم
مرا می‌بینی
عاشقم می‌شوی
و...

گاهی فکر می‌کردم
روبروی تو بلایی سرم می‌آید
کمکم می‌کنی
عاشقم می‌شوی
و...

گاهی فکر می‌کردم
روبروی من بلایی سرت...
هیچ، اصلا از این فکرها نمی‌کردم

حتی به گرفتن دزد کیف تو
و تشکرت
و اینکه عاشقم می‌شوی
و...
فکر کردم

حتی فکر کردم
این دست‌نویس را به تو می‌دهم
می‌خوانی
عاشقم می‌شوی
و...
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۲
باز هم عالی... مثل تفکرات من
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۲
باز هم ممنون :)
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
دوست داشتم...
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پشت پیانو که می‌نشینی
کلاویه‌ها لب می‌شوند
و با هر بوسه بر سر انگشتانت
لرزه بر تار و پود پیانو می‌افتد،

هر جور که لمسش می‌کنی
خشن،
محکم،
تند،
آرام
برایت عاشقانه می‌نوازد،

همه از هنر تو حرف می‌زنند و
من فکر می‌کنم
پیانو هم عاشق توست.
درود ... بسیار عالی بود . ممنون
۳۱ فروردین ۱۳۹۲
خیلی خـوب بود... خیلـــی. ممنون.:)
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
ممنون از شما :)
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید