سلام و خسته نباشید عرض میکنم خدمت شما و تمام عوامل پشت صحنه و روی صحنه نمایش خرگوش.
نمایش خرگوش در صحنه از نظر طراحی بسیار باور پذیر و بسیار ساده و خلاقانه بدون هیچ چیز اضافه ای در صحنه،کاملاً مرتبط،گرم و یک فضای دلنشین و محیطی کاملاً گیرا اجرا شد که در همان ابتدا مخاطب را در دل صحنه جا میداد و نمایانگر بود میزانسن به درستی القا شده است.
مورد بعدی جایگذاری شخصیت ها و میزانسن بازیگران بود که در تمام طول نمایش به درستی استفاده و اجرا شد حتی در بخش هایی از نمایش کاملاً به صورت مفهومی و دارای پیام های زیرپوستی بود که نشان دهنده خلاقیت و رعایت اصول نمایشی را در ناخودآگاهِ مخاطب کاشت و لذت دیدن را افزایش و فضا را باور پذیر تر کرد که در جزئیات مشخص میشد.
نکته دیگر انتقال به موقع صحنه بود همزمان با نورپردازیِ فکر شده و درست و استفاده از افکت های نوری پس زمینه که جلوه بصری خوبی را برای مخاطب به ارمغان آورد.
و حالا به نوعی تحسین،اما در قالب انتقاد،
نویسنده؛
بر این باور هستم که قلمِ نویسنده قدرتِ خودش را داشت،حرف هایی داشت که گوش نواز بود و حتی در برخی از گوشه های نمایش به بلوغ و نبوغ
... دیدن ادامه ››
هم رسید ولی،اصول دست و پایش را در هم نگه داشت و این امر باعث شد که نمایش از حالت واقعی بیرون بزند و تماشاگر را در برخی از صحنه ها از موضوع بکند یا اورا از دیدن نمایش دور کند و لگدی به او بزند؛داشتن شخصیت پردازیه عمیق روی شخصیت های بولد شدهی داستان باعث شد دو شخصیت دیگرِ داستان آرام آرام مهو شوند و در سایه شخصیت های بِلا سَندی و کاراکترِ نویسنده باشند،یعنی توجه زیادی به پَروَراندن کارکتر های اصلی شده بود ولی شخصیت های فرعی از پرورش و فکر منع شده بودند و صرفاً جای خالیه صحنه را پُر کرده بودند(البته که در جزئیات خیلی بدرد خوردند)ولی این تحسین میشود که خیلی درست و زیرکانه به شخصیت های سندی،نویسنده و بلا پرداخته شده بود و تماماً درست و قابل درک بود
به طوری که وقتی هر کارکتر راجب کارکترِ دیگری صحبت میکرد و یا در ذهنش بر او باور غلط یا درستی داشت کاملاً درست بود،به عنوان مثال وقتی هر کارکتر راجب کارکتر دیگری صحبت میکرد،حقیقتِ اون فَرد را برملا میکرد و هیچ قضاوتِ بی موردی راجبِ هیچ شخصیتی نبود،من بر این باورم که تمام صحبت های نویسنده راجب بِلا حقیقت داشت و بلعکس سندی و بِلا هرچه راجبِ نویسنده میگفتند درست بود.
ریز جزئیاتِ داخل نمایش چه در بخش میزانسن و چه در بخش نوشتار من رو خیلی بیشتر به نمایش جذب کرد؛به طور مثال ریز جزئیاتی راجب به شخصیت سندی،که از بَدو شروع نمایش یک شخصیت از پیش ساخته شده و زیرسازی شده در اجرا معرفی میشود که بر اساس برداشت ما متوجه میشیم این خانوم نماد فمنیست است و این نامعلومه که این زن یک فمنیستِ درست است یا یک فمنیستِ غلط ولی میدانیم که اورا به مرحلهی مرد ستیزی رسانده که از صحبت های شخصیت نویسنده قبل از ورود سندی متوجه میشیم که او برای هیچ مردی مناسب نیست و هیچ مردی نمیتواند او را تحمل کند زیرا او پایبند اصول و عقاید خودش است حال آنها درست باشند و چه غلط باشند،او با این ویژگی ها شاید شخصیتی بسیار مقتدر،استوار و قوی جلوه کند اما در گوشه کناره هایی ضعیف مقابلِ رابطه نشان داده میشود که شاید این دلیلی بر این باشد که عقاید او در اعماق ذهنیتش برای خودش هم غلط است و خودش راهم اذیت و آزار میدهد.
یا دیگر مثال،داشتن اختلال شخصیت وابسته در کارکتر بِلا که دعوت کردن دو معشوقهی قبلی اش به مهمانی نمایانگر بخشی از این اختلال است،و یا کنتلرگر بودنش با توجه به صحبت های درسته شخصیت نویسنده؛و یا وقتی که صحبت از معشوقه و خاطرات بینشان شد سندی از سر میز بلند شد چون خاطره ای در میان آنها نداشت که به معشوقی ربطی داشته باشد و یا وقتی بحثه مقصر بودن شد ایمی از جایش بلند شده بود و سندی ام پشت سرش حرکت کرد،و یا به اصطلاح لاس زدن های ریز ریزکی بِینِ همهی دوستان بِلا و منکر بودن همهی آنها بر این عمل که نشانگرِ طرز فکرِ درسته بِلا هست که از اول ترس این را داشته که دوستانش به او خیانتی کنند که بی اعتمادیِ اورا درست جلوه میدهد که باعث میشود به این فکر کنید شاید افکار بلا درست بوده و شخصیت کنتلر گری نداشته.