هملت: این هم یکی دیگر. از کجا که کله یک وکیل دعاوی نباشد؟ کو آن نکتهگیریها و آن موشکافیها و آن دعواها و آن قبالهها و آن فوت و فنهایش؟ چطور اکنون تاب میآورد که این مردک نتراشیده با بیل لجن آلودش به سرش بزند و از چه رو به جرم ایراد ضرب و جرح و مرافعه دادگستری تهدیدش نمیکند؟ هوم! شاید این یارو در زمان خود خریدار عمده زمین بوده، با قباله و قولنامه و مصالحه و ضمانتنامه و احکام اجرائیه سروکار داشته اشت. آیا نتیجه مصالحهنامهها و حاصل احکام اجرائیش همین است که کله ظریفش پر از خاک نرم باشد؟ آیا ضمانتنامههایش، اگر چه دو جانبه بوده باشد، از آن همه زمین خریداری او به اندازه درازا و پنهای یک جفت قباله را برایش تضمین میکند؟ سند انتقال زمینهایش به زحمت اگر در این گودال جا بگیرد، ولی آیا صاحبشان هم نباید جایی بیش از این داشته باشد، ها؟
هوراشیو: همین و نه ذرهای بیش، خداوندگار من.
هملت-ویلیام شکسپیر-ترجمه به آذین-پرده پنجم-صحنه اول
نقاشی از Eugène Delacroix