نمایشی که بر اساس نمایشنامه «قول» اثر فردریش دورنمات به صحنه آمده بود، با وجود تکیه بر متنی پرکشش و ساختاری دراماتیک، در اجرای صحنهای خود از تعادل میان فرم و محتوا بازمانده است. نمایشنامه «قول»، که از جمله آثار پرتعلیق دورنمات محسوب میشود و درونمایهای تلخ و اخلاقی دارد، به شیوهای جنایی-فلسفی به مفهوم عدالت، وسواس حقیقتجویی و قربانیشدن انسانها در راه آرمانهای انتزاعی میپردازد. اما آنچه در اجرای این نمایش رخ داد، بیشتر نمایانگر فاصلهای چشمگیر میان پتانسیل متن و کیفیت اجرایی آن بود.
نخستین و شاید اساسیترین ضعف اجرا، در شخصیتپردازی و اقناعپذیری رفتار قهرمان داستان، یعنی پلیس ماتئی نمود پیدا میکند. در نسخه نمایشی، تماشاگر با روندی باورپذیر مواجه نمیشود که بر اساس آن، درک کند چرا این افسر پلیس تا این اندازه از چهارچوب وظایف اداری خود عبور کرده و شخصاً درگیر پروندهای میشود که ظاهراً بسته شده است. انتظار میرفت که تعهد اخلاقی ماتئی و تضاد درونیاش با منطق سرد دستگاه قضایی، بهگونهای عمیق و تأثیرگذار ترسیم شود؛ اما در اجرای پیشرو، نه بازی بازیگر و نه میزانسن و فضاسازی، قادر نیستند این انگیزه درونی را به تماشاگر منتقل کنند. این مسئله موجب میشود انگیزههای شخصیت اصلی به جای آنکه نیروی پیشران داستان باشند، به شکلی سطحی و خنثی جلوه کنند.
از سوی دیگر، عملکرد بازیگران در این اجرا، در سطحی نازل از بیان و بدن متوقف مانده بود. عدم بروز واکنشهای درونی، اجرای خشک و مکانیکی دیالوگها، و ناتوانی در القای حس، باعث شد که خطوط احساسی متن – خصوصاً در لحظات اوج تنش یا مواجهههای اخلاقی – به تماشاچی منتقل نشود. در این میان، استفاده از موسیقیهایی با فضای کلاسیک یا احساسی، نهتنها یاریگر نمایش نشد، بلکه گاه به ابزاری بیرونی بدل شد که از فضای درونی اجرا فراتر میرفت و وحدت حس و تصویر را در هم میشکست. در مواردی، این موسیقیها نه تنها فضاسازی نمیکردند، بلکه از کنترل اجرا خارج میشدند و به عنصری مزاحم بدل میگشتند.
نکتهای دیگر که
... دیدن ادامه ››
نمیتوان از آن گذشت، وضعیت نمایش در نسبت با هویت رویدادی است که در آن شرکت کرده بود. نمایشی که در قالب یک رویداد عروسکی ارائه میشود، ناگزیر باید از عروسک بهمثابه ابزار بیانی اصلی بهره ببرد. اما در این اجرا، حضور عروسکها صرفاً تزئینی و حاشیهای بود و کارگردان نه در سطح روایت و نه در سطح فرم اجرایی، وابستگیای به این عنصر نداشت. حذف کامل عروسکها، خللی در روند اجرا ایجاد نمیکرد و این، تناقضی بنیادین است با تعریفی که از «تئاتر عروسکی» انتظار میرود. نمایش، عملاً در دوگانگی فرم و هویت، دچار نوعی سردرگمی شده بود.
با این حال، باید اذعان کرد که از منظر طراحی صحنه، دقت و سلیقه قابل قبولی در اجرا به چشم میخورد. طراحی صحنه توانسته بود فضای بسته و تنشزای یک روایت پلیسی را بازآفرینی کند و از حیث ترکیب بصری و چینش عناصر، انسجامی نسبی بر نمایش حاکم بود. همچنین، ساختار کلی روایت و دکوپاژ صحنهها از الگوی درست دراماتیک پیروی میکرد؛ نقاط اوج، گرهافکنی و تعلیق در جای خود قرار داشتند و ضرباهنگ روایت بهخوبی طراحی شده بود، هرچند که به دلیل ضعفهای پیشگفته، این عناصر در اجرا به فعلیت نرسیده بودند.
در مجموع، این اجرا از نمایشنامه «قول»، با وجود برخورداری از متنی قوی و ساختارمند، در سطح اجرایی دچار کاستیهایی اساسی است. شخصیتپردازی سطحی، بازیهای بدون حس، استفاده نادرست از موسیقی، و غیبت معنایی عنصر عروسک در متنی که برای جشنوارهای عروسکی آماده شده، همهوهمه باعث شدهاند که نمایش از پتانسیلهای دراماتیک خود بازبماند. شاید بازنگری در نحوهی مواجهه با متن دورنمات، استفادهی خلاقانهتر از امکانات عروسکی، و هدایت دقیقتر بازیگران، بتواند اجرای آینده این اثر را به تجربهای تأثیرگذارتر بدل کند.