«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
بعضی آدمها به لحاظ بصری قوی هستند و بعضی به لحاظ سمعی...دیدن این نمایش رو به گروه اول پیشنهاد نمیکنم چون برای شنیدن ساخته شده..باید بتونید چشمهاتون رو ببندید و تصور کنید در سلول انفرادی هستین و زندگیتون توی سرتونه..کار راحتی نیست.
آقای افشاریان ممنونم از شما که اینقدر حال عوض کن هستید. من فکر میکنم نبودن دکور در این نمایش به معنی خالی بودن فضای زندان برای زندانی است چون همه میدونیم که قصر هم برای زندانی قابل دیده شدن نیست..شب قبل از تماشای این نمایش فیلم معصومان رو تماشا میکردم و مفهوم عصمت رو در ذهنم مرور میکردم و اینکه ما از آغاز تولد محکوم به گناهکاری هستیم برای رانده شدن از بهشت...و چه بسا آدمهایی که با همین اندوه برما مسلط میشن...ظاهر نمایش زندانی بلاتکلیف و جوان بود اما باطن نمایش، گناه از پیش نوشته شده برای همه ماست . خیلی از ما بلاتکلیف و در بند احساس گناهی که در ناخودآگاهمونه اسیر توهم و تنهایی میشیم و باید با خودمون صلح کنیم.به امید رهایی..
افرای ژاپنی روایت ادمهاست وقتی تکلیفشان با خودشان معلوم است و میدانند دلشان چه میخواهد.کسانی که حقیقت را تغییر میدهند بخاطر حقیقت دیگری که عشق و آرامش تنها چیزیست که ما لازم داریم.
مردها در مقابل عشق ناتوانی بیشتری دارند و زنها درعشق بی پرواترند.
باید بگم این نمایش تأثیر حسی زیادی روی من گذاشت و کاملا متفاوت از یک تماشای معمولی بود.فکر میکنم بیشتر از اینکه خود متن یادم بمونه حسی که از متن گرفتم همیشه همراهم بمونه.اینکه کجاها آدم کم میاره برای موندن توی یه رابطه عاشقانه.هرچقدر عاشقتر باشی بعداز گذر زمان تلاشت برای یافتن خودت بیشتر میشه.بنظر من عشق مثل نیاز انسان به هوا نیاز به آزادی داره.نیاز به رفتن .نیاز به فاصله.و اینکه نتونی بری تا خودت و قدرت درونت رو پیدا کنی آغاز مرگ عشقه.رفتنی موقتی که اگه عاشق باشی حتما برمیگردی.اما اگه نتونی بری، میمیری یا میکشی.این تلاش انسان برای بقای خودشه که حتی در عشق هم هست چون عشق میتونه انسان رو از خودش بگیره و این بی من زیستن میتونه ویرانگر باشه همونقدر که شیرینه. زن نمایش بی پروا بود چه در رفتن چه در عشق ورزیدن اما مرد عاجزتر بود چه در گریز از عشق چه در انتخاب عشق و استیصال مردها در عشق بنظرم یکم عمومیه.زنها اگه عاشق باشن شجاعترن و کمتر دچار استیصال میشن.همونطور که مردها در خیلی چیزهای دیگه شجاعت بیشتری دارن.
بازی خوب، متن درست و پایان نادرست.موضوع نمایش پول بود و کاملا درست بهش پرداخته شد.اینکه چه تأثیری رو زندگی هممون داره ولی نمیدونم چرا با موضوع صیغه تمومش کرد.احساس میکنم موضوع صیغه برای نسل جدید کلیشه و بی مزه شده و اصلا با این متن خوب و درست درباره پول حرف از صیغه پایان نامناسبی بود.چرا ما باید همه جا این موضوع رو بچسبونیم و کی میخوایم دست از کلیشه برداریم.متن رو واقعا دوست داشتم تا قسمت پایانی. نحوه آمدن بازیگرا روی صحنه در پایان هم جذاب بود.کامران تفتی عالی و لعیا زنگنه همیشه دوست داشتنی با دیگر بازیگران جوان و خوب.
شهرت مثل یه بادکنکه که ترکیدنش هم ترس آوره هم خنده دار...نمایش خوبی از پوچی شهرت با هنرمندای جوون و با استعداد
رفتن برای زنها لزوما ترک کردن خانه نیست بلکه ترک آغوش یک مرده ولی برای مردها رفتن یعنی ترک کردن زن و زندگی...سالها گذشت یک زن ممکنه باعث بشه خسته و خالی بشه چون پاداش گذشت برای یک زن قدردانی و دیده شدن کارهاشه که معمولا وقتی آدمها عادت میکنن به این گذشتها دیگه اون زن و از خود گذشتگیشو نمیبینن.
آدمها همدیگه رو ترک میکنن اما آیا تن ها و سلولهای تنشون هم میپذیرن؟
و نکته سوم و آخر اینکه گاهی آدم برای عشق، آرامش رو رها میکنه و بعد متوجه میشه که چقدر به آرامش احتیاج داره.
با دیدن این نمایش اینکه میگیم تئاتر زنده است رو لمس کردم.توی نگاه صادقانه بازیگرا به تماشاگرا که وانمود کردن به ندیدن نبود.
واقعیت اینه که گاهی آدما اونقدری که درگیر حقیقت زندگی هستن جرأت زندگی کردن ندارن. نمایشی که دوست داشتم.ساده و پرمعنا بود.
تمیز ، زیبا و خدمتی بزرگ به زنها...
یه تئاتر واقعی بود.همیشه میگم دنیای مجازی چیزی به ما اضافه نمیکنه فقط باید ابزار دستمون باشه نه اینکه ما ابزارش بشیم. هنر واقعی و رسالت حقیقی تئاتر بود این نمایش.ممنونم.
بیان نرمی از عشق حقیقی که آتشی است در جان انسان.سالها بود بی پرده این کلام رو نشنیده بودم.من لذت بردم.