در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سید ایلیا حسینی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:47:22
 

فعال هنری

 ۲۳ شهریور ۱۳۸۳
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
فیلم «زیبا صدایم کن»، ساخته‌ی رسول صدرعاملی، اثری است دقیق و حسی که از پس داستان ساده‌ی یک دختر و پدر گرفتار در تفاوت‌های روانی و اجتماعی، رویه‌ای عمیق از خستگی، امید و چالش هویتی نسل امروز می‌سازد.



📌 روایتِ گسست و بازسازی

فیلم با تمرکز بر زیبا (ژولیت رضاعی)، نوجوانی ۱۶‑۱۷ساله، همراه با پدرش خسرو (امین حیایی) که از بیمارستان روانی فرار کرده، قصه‌ای ساده اما مؤثر از تلاش برای اتصال دوباره تعریف می‌کند . این رویارویی بین دو نسل، در دل تهران پرزخم، تلاشی است برای یافتن صدایی که هر دو را مستحکم نگه دارد.



🏙️ ... دیدن ادامه ›› نقد جامعه‌ی خشن و بیمار

خسرو نه فقط بیمار روانی که نماد بحران مردانگی در جامعه‌ی امروز است؛ جامعه‌ای که بیماران روانی را فقط به دلیل عدم تحمل تفاوت، «بیمار» می‌خواند و کنار می‌گذارد . صحنه‌ای که او ساعت را تعمیر می‌کند و با نگاهی مشکوک قضاوت می‌‍‌شود، تصویری از نابرابری و خشونت روانی است که در قالب اندیشه بحران‌های شهری، بی‌رحمانه ادامه می‌یابد .



🎭 از ملودرام تا رئالیسم احساسی

فیلم در ریتمی آرام و داستانی احساسی رخ می‌دهد که گاه مانند آرشیوی مستند اما لطیف از روزمرگی‌های آشفته‌ست. تصاویر، اکت‌ها و سکوت‌ها، بیشتر از دیالوگ‌ها حرف می‌زنند . با این حال، برخی ضعف‌های نوشتاری و شخصیت‌پردازی—هیچ‌گاه به عمق نمی‌رسند یا بی‌منطق جلوه می‌کنند—تاثیر ملودرام را در نیمه دوم کاهش داده‌اند .



🌿 موسیقی و فضا؛ ناجی داستان

موسیقی کریستف رضاعی با ترکیب پیانو، سه‌تار و الکترونیک، و استفاده از فضاهای مینیمال، نقش راوی دوم را ایفا می‌کند؛ در سکانس‌های عصبی، شک، انتظار، و امید، موسیقی به‌شیوه‌ای چیره و آرام، بار احساسی درام را می‌کشد . تهران—با خیابان‌ها، گلدسته‌ها، ساختمان‌ها—در نگاه صدرعاملی، تبدیل به شخصیت اصلی و نمادی از «جنونِ شهر» شده است .



💔 نتیجه‌گیری

فیلم زیبا صدایم کن گزارش یک گره کور عاطفی است؛ پدری که برای شنیدن صدای دخترش، از بیمارستان روانی فرار می‌کند و دختری که به استقلالِ خشکشده‌اش می‌بالد. این «بازگشت» نه صرفاً احساسی، بلکه بازخوانی بحران خانواده و جامعه‌ای‌ست که در آن، ارتباط صادقانه جرم است و خاموشی شنیده نمی‌شود.

خلاصه اینکه:
• فیلم پر از لحظات تأمل‌برانگیز است؛
• اما گاهی شخصیت‌پردازی‌های ناپخته، برخی سکانس‌ها را سطحی می‌کند؛
• و به‌هرحال، صدای امید و بازسازی است که در سکوت‌ها شنیده می‌شود.
امیر مسعود این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درباره‌ی دروغ؛ درباره‌ی حذف؛ درباره‌ی ما

در فیلمی که همه چیز از ابتدا طبیعی به‌نظر می‌رسد—خانواده‌ها، بچه‌ها، سفر شمال، شوخی و خنده‌ها—همه چیز غیرطبیعی‌تر از هر اثر ترسناک دیگری پیش می‌رود. «درباره الی» بیش از آنکه درباره‌ی یک شخصیت غایب باشد، درباره‌ی حضوری نامرئی و عذاب‌آور است: حقیقت.

الی، شخصیتی است که حتی در زمان حضورش هم غایب است. نه او را درست می‌شناسیم، نه گذشته‌اش را، نه نیتش را. تنها چیزی که می‌دانیم، این است که او «پیشنهاد شده» تا شاید با مردی آشنا شود. و وقتی او ناپدید می‌شود، سیستم به لرزه می‌افتد؛ سیستمی که روی ظواهر و مصلحت‌گرایی بنا شده، نه اعتماد، نه صداقت، نه حتی شجاعت مواجهه ... دیدن ادامه ›› با واقعیت.

اصغر فرهادی، با مهندسی رفتاری شخصیت‌ها، جامعه‌ای می‌سازد که حتی پیش از فاجعه، در دروغ زندگی می‌کرده است. الی تنها تلنگری‌ست به بنایی که از اول ترک خورده بود. از همان لحظه‌ای که درباره‌ی وضعیت نامزدی‌اش دروغ گفته شد، از همان لحظه که تصمیم گرفته شد برایش همسر پیدا کنند بدون رضایت روشن، ما وارد قلمرو «گناه‌های کوچک مشروع» می‌شویم. اما در جهان فرهادی، هیچ گناهی کوچک نیست؛ همه‌چیز اثر دارد، چون دروغ کوچک، زمینه‌ی فروپاشی اعتماد جمعی را فراهم می‌کند.

شخصیت‌های فرهادی، از طبقه‌ای هستند که همیشه فکر می‌کنند «آدم‌های خوبی‌اند». همان‌ها که درس‌خوانده‌اند، لباس تمیز می‌پوشند، برای بچه‌هایشان نگران‌اند، و به موسیقی کلاسیک گوش می‌دهند. اما در بحران، چهره‌ی اصلی‌شان آشکار می‌شود: ناتوان از مسئولیت‌پذیری، مستأصل، و آماده‌ی فدا کردن دیگری برای حفظ نظم ظاهری. همه می‌خواهند مسئله را «جمع کنند». درباره‌ی حقیقت؟ سکوت. درباره‌ی احساسات؟ پاک‌کردن صورت مسئله. درباره‌ی مسئولیت؟ پنهان‌کردن ردپاها.

دوربینِ آرام، گفت‌وگوهای خفه، و تصمیم‌های لحظه‌ای، فضایی خلق می‌کنند که مخاطب را به کابوسی آرام می‌برد: کابوس زندگی در جامعه‌ای که حقیقت در آن تاب نمی‌آورد.

الی، نه نماد قربانی است، نه نماد زن. او نماد حقیقتِ برهم‌زننده‌ی نظم مصنوعی‌ست. او که قرار نبود «چیزی را خراب کند»، با رفتنش، پرده از پوسیدگی اخلاقی جمعی برمی‌دارد.



در نهایت، «درباره الی» فقط درباره‌ی یک زن گمشده نیست. درباره‌ی ماست. درباره‌ی اخلاق‌هایی که فقط تا لحظه‌ی بحران دوام می‌آورند. درباره‌ی وجدان‌هایی که فقط تا وقتی هزینه ندارد، بیدارند.
و درباره‌ی ترسی عمیق‌تر از هر ترور یا جنایت: ترس از حقیقتی که به نظم جعلی‌مان آسیب بزند.
مهدیه سلیمانی این را خواند
محمد فروزنده و زهرا خلیلیان این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«صدام»، بازتاب هذیان قدرت در آینه‌ی تقلید

در تاریکیِ تاریخ، همیشه بدل‌ها بوده‌اند. کسانی که نه قدرت داشته‌اند، نه اراده‌ای برای آن؛ فقط شباهت. این شباهت گاهی ناجی بوده، گاهی قاتل، و اغلب، مایه‌ی هزل و تراژدی همزمان. «صددام» ساخته‌ی پدرام پورامیری نیز در امتداد این خط ایستاده است. اما نه در مقام یک کمدی صرف، بلکه تلاشی است برای پرده‌برداری از منطق دروغ، از قدرتی که با تقلید، با ساختن چهره‌ای جعلی، خود را بازتولید می‌کند.

فیلم با یک ایده‌ی هوشمندانه آغاز می‌شود: مردی ساده‌دل و تهی‌دست به‌نام صلاح، تنها به‌خاطر شباهتش به صدام حسین، به درون بازی‌های امنیتی و سیاسی کشیده می‌شود. اما این شباهت فقط یک بُعد از فاجعه است؛ آن‌چه در ژرفای فیلم جریان دارد، هجو تمام‌عیار نظام‌هایی است که در نبود حقیقت، به «شبه‌چهره‌ها» پناه می‌برند؛ نظام‌هایی که از ترس سقوط، حتی در سایه‌های شبیه به قدرت هم دست می‌برند.

در بطن این کمدی سیاه، مفهوم بدل از یک ابزار نمایشی، به استعاره‌ای از سیاست بدل می‌شود: سیاستی که چهره ندارد، فقط ماسک دارد. فیلم، در این ... دیدن ادامه ›› معنا، نه‌تنها به نقد دوران صدام می‌پردازد، بلکه بازتابی است از سازوکارهایی که هنوز هم، در خاورمیانه‌ی معاصر، قدرت را با بدل‌سازی تداوم می‌بخشند. از شبه‌انقلابیونِ تلویزیونی تا سردارانِ بی‌نبرد، همه بدل‌هایی‌اند که در هیبت اقتدار قدم می‌زنند، اما حقیقت ندارند.

صلاح، شخصیت اصلی فیلم، قربانی همین نظام بدل‌سازی است؛ انسانی که نه هویت دارد، نه هدف، فقط تصویری است از یک هیولا، و همین تصویر برای بازیگران اصلی قدرت کافی‌ست. او نه علیه صدام است، نه با او؛ فقط می‌خواهد زندگی کند. اما در نهایت، همین خواست ساده هم در جهان وارونه‌ای که فیلم می‌سازد، نوعی خطر تلقی می‌شود.

در دل این روایت، ایران نیز به عنوان صحنه‌ی پنهانِ رخدادها حضور دارد. فیلم هرگز مستقیماً سراغ سیاست داخلی ایران نمی‌رود، اما با ظرافتی هوشمندانه، تلنگرهایی به مخاطب آگاه می‌زند: آیا ما نیز در جامعه‌ای زندگی نمی‌کنیم که بدل‌ها، شبه‌مقدسان، و نسخه‌های جعلی قهرمانان، بر ساحت واقعیات سایه انداخته‌اند؟ آیا ما هم شاهد حکومت‌هایی نیستیم که برای حفظ ظاهر خود، به آینه‌هایی دروغگو پناه می‌برند؟

«صددام» از دل کمدی، به تراژدی بدل می‌شود. تراژدی انسان‌هایی که خواستار سادگی‌اند، اما در جهان جعل، حتی همین خواسته نیز هویت‌زدایی می‌شود. فیلم در نهایت به یک پرسش می‌رسد: اگر چهره‌ی قدرت قابل جعل است، پس چه چیز در این جهان واقعی‌ست؟
مریم اسدی، امیر مسعود و mohsen miladi این را خواندند
همچنان معتقدم صد دام ایده اولیه خوبی داره که میتونست یه فیلم موقعیت طنز خیلی قوی باشه اما متاسفانه به علت نداشتن یک فیلنامه نویس قوی کاملا برعکس فیلم مارمولک ما در کلیت فیلم صد دام شاهد زشتی لودگی سکانس های تهوع آور شلختگی در روایت پر از سکانس هایی که بود و نبودش هیچ فرقی به قصه نداشته ش نداره
۱۰ خرداد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«زندانی در دانمارک»؛ هملتی در تابوت زبان و تاریکی

در «زندانی در دانمارک»، محمد مساوات هملت را از دل نمایشنامه شکسپیر بیرون می‌کشد و در تابوتی از زبان، تاریکی و مونولوگ دفن می‌کند. این اجرا، نه بازخوانی هملت است و نه اقتباسی وفادار؛ بلکه مواجهه‌ای رادیکال با میراثی است که در آن، روایت جای خود را به زبان داده و کنش به تأمل. مساوات، با ساختاری اپیزودیک و زبانی آرکائیک، جهانی می‌سازد که در آن، هملت نه برای انتقام، بلکه برای فهم تاریکی بازمی‌گردد.

ساختار نمایش بر پایه مونولوگ‌های درونی استوار است؛ مونولوگ‌هایی که بیشتر به شعر اجرایی شباهت دارند تا دیالوگ‌های نمایشی. این زبان، گاه یادآور آثار بیضایی و گاه نزدیک به شعر حجم است؛ زبانی که در آن، معنا در تاریکی گم می‌شود و مخاطب را درگیر تلاشی بی‌پایان برای فهم ... دیدن ادامه ›› می‌کند.  

مفهوم «تاریکی» در این نمایش، هم به‌صورت فیزیکی و هم استعاری حضور دارد. تاریکی‌ای که نه تنها صحنه را دربرمی‌گیرد، بلکه ذهن و زبان هملت را نیز تسخیر می‌کند. هملت مساوات، در این تاریکی، به جای کنش، به تأمل می‌پردازد؛ تأملی که بیشتر به خودنمایی زبانی شباهت دارد تا جستجوی حقیقت. 

در یکی از اپیزودها، مساوات با لحنی نوستالژیک، به مقایسه بازیگران دوران شکسپیر با امروز می‌پردازد و با نقدی بر مصنوعی بودن حضور صحنه‌ای، جایگاه تماشاگر و بازیگر را به چالش می‌کشد. اما این نقد، بیش از آنکه ساختارشکن باشد، به خودشیفتگی هنرمندانه می‌ماند؛ جایی که اجراگر، بیش از آنکه به مخاطب بیندیشد، درگیر بازی‌های زبانی و فرمی خود است. 

در نهایت، «زندانی در دانمارک»، بیش از آنکه تئاتری برای مخاطب باشد، تئاتری برای خالق آن است؛ نمایشی که در آن، زبان بر معنا غلبه دارد و تاریکی بر روشنایی. هملتی که نه برای انتقام، بلکه برای تأملی بی‌پایان بازگشته است؛ تأملی که در نهایت، مخاطب را در تاریکی تنها می‌گذارد.
عکسها را خودتان گرفته‌اید؟
۳۱ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دعوتنامه‌ای از جنس رؤیا و خاطره

شب‌های صحنه، گاه محوِ نوری می‌شود که از دلِ خاطرات می‌تابد. نوری که تکه‌های شیشه را جان می‌بخشد و حقیقت را در قابِ شکننده‌ی رؤیاها منعکس می‌کند. اینجا، در میان هزارتوی واژه‌ها و خاموشی‌های پرمعنا، شما را به هم‌نفسی با داستانی می‌خوانم که هم لطافت بلور را دارد، هم تیزیِ زخم‌های کهنه را.

من، تام وینگفیلد، قصه‌گوی این شب‌ها، از شما، فرهیختگان و عاشقان هنر نمایش، دعوت می‌کنم تا در باغ‌وحش شیشه‌ای، همراه با من و دیگر ارواحِ این خانه‌ی غریب، در آینه‌ی زمان بنگرید. بیایید تا باهم در پرتوِ چراغی کم‌سوی، رویای شاعرانه‌ای را زیست کنیم که میان گذشته و اکنون، در آستانه‌ی شکستن ایستاده است.

این یک نمایش نیست، یک اعتراف است.
یک نامه‌ی بی‌پاسخ.
یک وداع که هنوز به پایان نرسیده است.

بیایید تا حقیقت را در پرتو خیال تماشا کنیم.

رزرو و خرید بلیت:
http://tiwall.com/p/baghevahsheshishei19
حسین چیانی و نوا راد این را خواندند
امیر مهدی تاجیک این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه فایده‌ای داره آدم کفش بپوشه ولی به یک مسافرت طولانی نره؟
بازی ایلیا حسینی رو دوست داشتم ،در همانجا هم نظرات و ایراداتی که حس کردم رو اظهار داشتم خدمت تون ،در کل راه پیشرفت رو برای تان بسیار هموار می بینم ،درود بر شما
۲۴ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام و خداقوت خدمت تمامی دست‌اندرکاران نمایش نشانه‌های مرگ
به تاریخ ۱۸ مهرماه به همراه جمعی از دوستانم مخاطبان این نمایش بودیم.
بنظر بنده سیر روایت نمایش، انسجام کافی نداشت و میتوانست دارای پایان بندی‌ بهتری باشد.
همچنین بنظر بنده طراحی صحنه و جایگاه شخصیت ها دچار ضعف مشهودی بود؛ به طور مثال در پرده سوم، جایی که خانم پویان درحال تلفن کردن به رئیس بود، آقای خسروی کاملا ماسکه بود. متاسفانه این ماسکه شدن بازیگران توسط یکدیگر چندبار دیگر نیز اتفاق افتاد.
بنظر میرسید که طراحی لباس شخصیت "دنیا" به نحوی انجام شده‌‌بود که برای مخاطب‌عام جذاب و همچنین تکمیل‌کننده ضعف ایشان در ارائه بازی باشد.
از نقاط قوت این نمایش نیز میتوان به هارمونی و ترکیب‌ رنگ‌های جذاب اشاره کرد که کاملا متناسب با حال و هوای هر پرده بوده و همان حس را به مخاطب القاء میکردند.
بازی آقای بیات‌زاده بیشتر و بازی خانم پویان کمتر به دل بنده نشست.
احتراماً این دیدگاه شخصی بنده بود و برای تمامی بازیگران و دست‌اندرکاران این نمایش آرزوی موفقیت دارم.
جناب حسینی‌عزیز سلام و درود
سپاس که به دیدن اجرای ما نشستید و سپاس از نقد حرفه ای شما.
ان شالله در اجراهاو کارهای بعدی نیز میزبان نگاه شما باشیم.
۱۹ مهر ۱۴۰۳
جناب حسینی از حسن نگاه شما برادر بزرگوار سپاسگذارم
چیدمان صندلی ها ونور بخشی از عمده وپر رنگ کردن کار محسوب می‌شود
باز از حمایت ونظر شما برادر عزیز سپاسگذارم
ارادتمند خوشبیانی
۲۰ مهر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

سینما
شعر و ادبیات
تئاتر
موسیقی

تماس‌ها

09193800705 (تماس)
iliahosseini_
seyediliahosseini