بقول یکی از دوستان این اثر یک نمایش نبود، یک تجربه ی زیسته بود. تجربه ای که از بدو ورود همراهش شدیم، هرچند ابتدای کار کمی سرگردان شدیم از اینکه چه اتفاقی درحال رخ دادنه اما چیزی نگذشت که ماهم ساکن برج عیوض شدیم و عزادار خان آراسته (یادباد!).
از لحاظ طراحی صحنه و لباس نکته ای برای گفته باقی نذاشتید و همه چیز در بهترین حالت ممکن بود.
حتی از لحاظ متنی هم شلوغی ها و درهم تنیدگی ها و بی نظمی ها با نظم، دقت و وسواس چیده شده بودن.
خداقوت میگم به تیم زیبا و دوست داشتنی نمایش، درخشانید.
۴۰ دقیقه بی انصافی و بسیار کم بود، اگر این نمایش ۴۰ روز ادامهدار میشد بیوقفه به تماشا مینشستم.
جزئی نگری، حرفهای بودن و ظرافت در تک تک لحظات نمایش پیدا بود.
برای لحظهای حتی ارتباط مخاطب با نمایش قطع نمیشد.
آقای یساقی و همه ی همه ی کسایی که برای این اجرا زحمت کشیدن، درود بر شما و خسته نباشید.
اجرای بسیار باکیفیت و دوست داشتنی ای بود، درد و احساس ناخوشایند آزار به راحتی از بازیگر به مخاطب منتقل میشد و نمایشی بود که تک تک جزئیاتش با تمرکز و دقت چیده شده بودن از گریم و طراحی لباس تا بازیگردانی.
خسته نباشید به تمامی اعضای پرتلاش این نمایش خوب.
خسته نباشید میگم به همه ی عوامل که زحمت بسیاری برای اجرا کشیدن
نمایشی که دیدم و البته لذت ببردم، به راحتی درد و رنجی که در داستان وجود داشت رو منتقل کرد و احساساتم رو درگیر کرد.
این سبک تئاتر کار کردن، کار راحتی نیست اما شما خیلی خوب از پسش بر اومدید.
به امید موفقیت های بیشتر
نمایش بچه، اجرایی پر از نماد و مفهوم بود. به وضوح مشخص بود که از ابتدایی ترین مراحل یعنی ایدهپردازی تا آخرین لحظه ی اجرا با وسواس و دقت چیدمان شده بود؛ چرا که تک تک لحظات، آنچه که دیدنی و شنیدنی بود در خدمت متن و اجرا بودن. از جمله تمامی اجزای دکور و طراحی صحنه و لباس که هرکدوم کاربرد و نقش خودشون رو در پیشبرد داستان ایفا کردن. این نمایش بالا و پایین های بسیاری داشت بهطوری که بعد از یک ملایمت نسبی دوباره و دوباره با نقاط عطف جدیدی روبرو میشدیم. برخلاف نمایش های رئال که در پایانبندی سوالات ذهنی مخاطب پاسخ داده میشن، با پایان اجرای بچه تازه زمان اون میرسید که سوالاتی در ذهن مخاطب شکل بگیره و تا مدتها اون رو به فکر فرو ببره. وقتی صحبت از هرلحظه ی این نمایش میشه یعنی حتی سکوت، زمزمه ها و تاریکی ها هم به جا و در خدمت داستان بودن.