در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حسین چیانی درباره نمایش براساس مکبث: اقتباسی از دل و جان مکبث در روزگاری که عناوین اقتباس، برداشت آزا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:56:14

اقتباسی از دل و جان مکبث

در روزگاری که عناوین اقتباس، برداشت آزاد و... بدل به دستاویزی برای اتصالِ شلخته‌ی عناصرِ ناهماهنگ و فرمالیستی شده و هر گروهی از هر سمتی با چسباندن چند نشانه‌ی شکسپیری به یک روایت بی‌ریشه، داعیه‌ی بازخوانی آثار کلاسیک را دارد، مواجهه با نمایشی که واقعاً بر اساس مکبث باشد، تجربه‌ای ارزشمند است.
آنچه این اثر را از انبوه اقتباس‌های سرهم‌بندی‌شده متمایز می‌کند، وفاداری سطحی به خطوط قصه یا بازتولید صحنه‌های مشهور نیست، درک عمیق و تحلیلی‌ست از بنیان‌های روان‌شناختی و شخصیتی دو کاراکتر اصلی نمایشنامه‌ی شکسپیر (مکبث و لیدی مکبث). گروه اجرایی در این نمایش مراقب است تا در دام بازسازیِ تقلیدیِ زخم‌کاری‌مآبانه‌ی صحنه‌ها نیفتاده و به ورطه‌ی آلوده‌سازی اثر با المان‌های ژورنالیستی و خارج از بافت هم نرفته است. اتفاقاً با استخراج ویژگی‌های درونی این دو شخصیت، آن نوسان همیشگی میان جاه‌طلبی و وجدان، آن فروپاشی‌های تدریجی درونی، آن قدرت‌طلبی‌های ملبس به ظرافت‌های عاطفی، موفق شده جهان مستقل و باورپذیر خودش را خلق کند که نه ادامه‌ی مکبث است و نه حتی بازنویسی آن، بلکه همانطور که از نام نمایش پیداست، بر اساس آن ایستاده است. ساخت این جهان نمایشی مستقل، از مهم‌ترین نکات اثر است.
جهان دراماتیک اثر واجد منطق درونی مختص خودش است. مخاطب پس از چند دقیقه، این منطق را می‌پذیرد، به آن اعتماد می‌کند ... دیدن ادامه ›› و در آن می‌ماند. کاراکترهای این جهان به‌دور از شمایل آشنا یا نقل‌قول‌های مستقیم، حامل درونیات پیچیده‌ی کاراکترهای مکبث شکسپیرند. از کاراکتر مرد همان آرمان‌گرایی جاه‌طلبانه، همان ترس و پارانویای پیش‌رونده، همان فروپاشی روانی و تأثیرپذیری از زنانگی را می‌بینیم که در مکبث شکسپیر دیده‌ایم و از کاراکتر زن هم همان قدرت و قاطعیت، جنسیت‌زدایی از خویشتن و شهوت قدرت را می‌بینیم که از لیدی مکبث. با این تفاوت که این‌جا کاراکتر زن و مرد در جهان نمایشی خودشان به مخاطب عرضه می‌شود و مکبث و لیدی‌مکبث در پس‌زمینه‌اند. ما جهان داستانی محمد اشکان را می‌بینیم و نه جهان شکسپیر را و این یعنی متن و کارگردانی در اقتباس از کار شکسپیر موفق عمل کرده.
نمایش، هوشمندانه موتیف "بازی" را به‌مثابه استعاره‌ی مرکزی خود انتخاب می‌کند. در این جهان، بازی سازوکار درونی رابطه‌ها و تصمیم‌گیری‌هاست. بازی همان لحظه‌ای‌ست که قدرت و ضعف، برد و باخت، اعتماد و فریب و مفاهیم متقابل اینچنینی در هم می‌لولند و به وضعیت نمایشی سوخت روانی می‌دهند. مگر درون‌مایه‌ی مکبث شکسپیر چیزی جز همین بازی‌های ابدی قدرت و هراس است؟
از همان ابتدا، نمایش با ریتمی کند و آگاهانه آغاز می‌شود. حرکات ابتدایی زن، که خود آن‌ها را رقص می‌نامد، تنش و سکون را هم‌زمان القا می‌کند. انگار که قرار است به درون شخصیت‌ها قدم برداریم و نه صرفاً به سوی رویداد. نمایش با ریتم کند خود این اجازه را به مخاطب می‌دهد که احساس و حالات و درونیات کاراکترهای در جان تماشاگر آرام‌آرام بنشیند. میزانسِن سرد و فاصله‌دار و سکوت‌های کش‌دار، همگی در راستای دعوت مخاطب به مشاهده‌ی کند و تماشاگرانه‌ی همین فرایندهای روانی‌ست. فرایندی که در مکبث، از تردید تا جنایت و در لیدی مکبث، از اغوا تا گناه، امتداد می‌یابد. چرا که روح کار شکسپیر در این کار نمود درونی دارد و نه بیرونی. این کندی آگاهانه، نه نشانه‌ی ضعف اجرایی که لازمه‌ی رسوب این روان‌شناسی در ذهن تماشاگر است. وقتی درون، سوژه‌ی اصلی نمایش است، ریتم باید مکث کند تا مخاطب زمان کافی برای جذب و تحلیل داشته باشد.
بازی‌ها به‌ویژه در چنین ساختاری، اهمیتی دوچندان می‌یابند. بازیگران در این اجرا به‌درستی کاراکتر خود را زیسته‌اند. حرکات فیزیکی، لحن، سکوت و واکنش همگی در خدمت انتقال درونیاتی بودند که از مکبث شکسپیر سرچشمه گرفته اما در کاراکترهای تازه، بافتی مستقل یافته‌اند.
نقطه‌ی اوج نمایش، بی‌تردید صحنه‌ی بازی سایه‌هاست. لحظه‌ای که نور و حرکت، در هم‌تنیده با تماتیک اثر، تبدیل به زبان بصری برای بیان قدرت و خیانت و زوال و مضامین اصلی اثر می‌شوند. این پرده نه علاوه بر جلوه‌ی زیبایی‌شناسانه، نقطه‌ی تمرکز مفهومی نمایش است. سایه‌ها، که در سنت تئاتر همواره استعاره‌ای از ضمیر پنهان و وجه تاریک شخصیت‌ها بوده‌اند، اینجا ابزار روایی مستقلی می‌شوند که بدون کلام، روایت را پیش می‌برند. در این لحظه، تماشاگر با تصویری مواجه می‌شود که هم از حیث زیبایی‌شناسی چشم‌نواز است و هم از منظر درون‌مایه، چکیده‌ای از آن‌چیزی‌ست که نمایش بر آن بنا شده، یعنی بازی‌های قدرت، ساحت پنهان خیانت و توهم اقتدار در جهانی متزلزل.
در نهایت باید اذعان کرد که این نمایش، یکی از نمونه‌های اقتباسی‌ست که نه گرفتار دکوراتیویسم فرمی و بلم‌بشو شده، نه به شعارهای سطحی مدرن‌سازی بسنده کرده. کار، کار دانشجویی تجربی بود و با چنان بلوغ در تحلیل و چنان جسارت در بازآفرینی همراه بود که می‌توان آن را الگویی برای چگونه اقتباس کردن از کلاسیک‌ها برای خیلی از کارهای این روزها دانست.