باسلام و خسته نباشید...
حاوی اسپویل.. (این دکمه اسپویل کجاست که نوار زرد میاره؟)
تا آنتراکت اول کار رو دوست داشتم.. مهمترین ویژگی بارز
... دیدن ادامه ››
پارت اول به نظرم هجو جسورانه و پارودی کار بود..از اون هجوها و طنزهای سبک وودی آلن که هرآنچه هست رو به ریشخند تمسخر میگیره..از اون تمسخرهای دلنشین و جذاب.. از تماشاگرها و خود صحنه و بازیگرها گرفته تا دین و مذهب و حتی خود اثر داستایوفسکی....اول از همه روشن بودن چراغهای سمت تماشاگرها نیشخندی بود بر اینکه ما متفاوت هستیم... و بعد خطاب قرار دادن (پدر روحانی) با لفظ (بابا)...
صحنه جلسه اعصا خانواده با کشیش ها و صحبت درباره مقاله مهم ایوان درباره نقش کلیسا در محاکمه که با حرکات و فیگورهای و ژست های خاصی انجام میشد که نیشخندی بود بر تمام ژست های روشنفکری و بالعکس ژست های مذهبی...صحنه بعدی گفتگو درباره مسیح و مذهب و خدا و ایمان بود که در drunk ترین حالت ممکن این گفتگو خیلی بااهمیت در حال انجام بود..
لحن آرام و دوبلوری برادر سوم آلیوشا، بصورت اگزجره و خنده دار، هجوی بود بر دوبله فیلم های آن دوره و صداهای آلن دلونی...
در صحنه هایی شاهد خلق پارودی از فیلم آمریکایی برادران کارامازوف بودیم مثل صحنه خانه فقیرانه ایلیوشا و آه و نالههای بیمارگونه و خندهدار اعضا خانواده و تنگی خانه...
به نطرم حتا در جاهایی هجویی به فیلم ها و سریالهای کرهای ژاپنی داشت که چونمن این فیلمها رو ندیدم خیلی متوجه نشدم..
صحبت کردن بازیگرها باهم و شلوغی و همهمه در حین تعویض صحنه ها، به نظرم هجوی بود بر خود نمایشها .. حتا قسمت هایی که نام همدیگه رو فراموش میکردن یا به همدیگه و دیالوگ های همدیگه ناخودآگاه میخندیدن و هیچ تلاشی برای پنهان کردن این خندهها نداشتن..همانطور که وودی آلن در فیلم ها و نوشتههاش خودش رو به تمسخر میگیره.. حتا به نطرم هجوی هم به جنبش های حامی حیوانات زده شده بود..
در یکی از صحنه های خانه فقیرانه ایلیوشا، اونجا که آلیوشا پدر رو میکشه کنار و چندین بار میگه میخام حرف مهمی بزنم و پدر شروع میکنه به خواندن ترانه، اونجا هم جالب بود و به نظرم هجوی بود به نمایش هایی که خوانندگی در اونها جای نمایش و بازی رو گرفته و هیچ حرف مهمی زده نمیشه بجز خوانندگی.. ولی متاسفانه در ادامه و مارت دوم و سوم خود همیننمایش در استفاده از ترانه و خوندن آهنگ کمی زیادهروی شده بود..
از آنتراکت اول به بعد، جذابیت کار رو به افول رفت.. من ادغام فاوست با کارامازوف رو درک نکردم و لزوم اینکار رو متوجه نشدم..
در پارت سوم واقعا احساس خستگی کردم و گرمای زیاد سالن هم کلافه کننده شده بود..میز آلمانی رو درک نکردم... قسمت های دیالوگ های آذری بامزه بود.. قسمت های دیگهای هم بود مثل نمایش فیلم و فیلمبرداری که میدونم قطعا میخو۰استه چیزی بگی و هجوی بوده بر چیزی ولی دیگه تمرکز لازم رو نداشتم من..
به نطرم نمایش در ۳ تا ۴ ساعت جمع میشد و این تایم کمی زیاده از حد منِ کم طاقت بود..
باز هم همگی خسته نباشید. کار پرزحمتی بود و تجربه جالبی برای ما..
❤️❤️❤️ + ❤️ (صرفا برای فئودور )