در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مهدیه سلیمانی درباره نمایش رها: فلیبگ و والر بریج برای من خیلی عزیزن؛ ذهن خلاق و طنز هوشمندانه‌ش رو غب
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:53:12
فلیبگ و والر بریج برای من خیلی عزیزن؛ ذهن خلاق و طنز هوشمندانه‌ش رو غبطه‌خوران تحسین میکنم. والر بریج تعاریف عمیقی رو از مفاهیمی ارائه میده که هزاران نفر پیش از این تلاش کردن تعریفش کنن و به نظرم از بسیاری از نویسندگان بزرگ هم در این امر موفق‌تر عمل کرده، علی الخصوص در به تصویر کشیدن عشق.
والر بریج بر خلاف رسالت ابدی ادبیات در پاک، اساطیری و ماورایی نشون دادن عشق، بلده تعریف دقیقی از ظهور و بروز و در نهایت شکست عشق زمینی و واقعی ارائه بده؛ مجموعه ناهمگنی از شادی‌ها و ناکامی‌ها، هوس و حس گناه، رسیدن و نرسیدن و در نهایت پیشی گرفتن منطق و منافع انسان بر احساسات و عشق؛ و برای همینه که مخاطب(علی الخصوص مخاطب جهان اولی) خیلی جاها با این داستان همذات پنداری میکنه.

همه اینها رو گفتم تا بگم توقعات از این نمایش با توجه به پیشینه این نویسنده و این نمایشنامه، و همینطور با توجه به اینکه عده زیادی پیش‌تر به تماشای سریال تحسین شده این اثر نشستند، بسیار بالاست. امیدوارم این نمایش بتونه همون حس دلنشین رضایت پس از تماشای سریال رو به مخاطب برگردونه.
با درود.

اگر حمل بر گستاخی نمی‌گذارید، اجازه می‌خواهم فقط با همین بخش از فرمایشتان مخالفت کنم:

"...برخلاف رسالت ابدی ادبیات در پاک، اساطیری و ماورایی نشان دادن عشق...".

به زعم حقیر، رسالت ابدی ادبیّات هرگز این ... دیدن ادامه ›› نبوده و نیست. حتّی رسالت مقطعی ادبیّات هم این نبوده. بله، عشق نزد کلاسیک‌ها مقامی "پاک" داشت، چون "پیام اخلاقی" که از اصول متقنِ این مکتب به شمار می‌رود، نیاز به وسیله‌ای داشت برای انتقال، و مقوله‌ی عشق دستاویزی ملموس در اختیار هنرمند قرار می‌داد تا به کمک آن، روح مخاطب را تطهیر کند.

سمبولیست‌ها (که با دنیا و مافیه مواجهه‌ای مالیخولیایی داشتند) به این شبهه دامن زدند که عشق (و هر آنچه تجربه می‌شود) نماد و نشانه‌ای‌ست از عوالم ماورا برای مخابره‌ی پیام‌های اسرارآمیز و فهماندن چیزی به انسان که در واقع آن هم بهانه‌ای بود برای الهام هنری و پرواز دادن طائرِ وَهم.

رمانتیک‌ها هم که تا دلتان بخواهد به جنبه‌های "زمینی و ویرانگر" عشق پرداخته‌اند. در ادبیات ایران‌زمین هم می‌بینیم که مقوله‌ی عشق تا اواخر سده‌ی پنجم کاملاً زمینی‌ست (به استثنای باباطاهر) و بعد از آن هم با ظهور سنایی، در مقام امری غایی و رسالتی ابدی (به فرمایش شما سرور گرامی) مطرح نشده، بلکه بهانه‌ای بوده برای پروراندن برخی تکنیک‌های بلاغی (کاری که ناصرخسرو هم با شعر انجام داد؛ با این تفاوت که شعر را به سلاحی ایدئولوژیک تبدیل کرد) باری...

برای مواردی که نام بردید، ما‌به‌ازاهای فراوان در ادبیّات وجود دارد که برای هر کدام یک اثر مهم را نام می‌برم که به نظر قاصر، بسیار هم موفق عمل کرده است:

"شکست عشق زمینی و واقعی" :
The Little Sister اثر Raymond Chandler

"مجموعه‌ی ناهمگنی از شادی‌ها و ناکامی‌ها" :
Nightwood اثر Djuna Barnes

"هوس و حس گناه" :
Piers Plowman اثر William Langland

"رسیدن و نرسیدن" :
بسیاری از تراژدی‌های شکسپیر و خیل کثیری از سروده‌های باتلر ییتز

"پیشی گرفتن منطق و منافع انسان بر احساسات و عشق" :
Pride and Prejudice اثر Jane Austen

عذرخواه وجودتان من‌باب اطاله‌ی کلام.

با احترام و بدرود.
سامان حسنی
با درود. اگر حمل بر گستاخی نمی‌گذارید، اجازه می‌خواهم فقط با همین بخش از فرمایشتان مخالفت کنم: "...برخلاف رسالت ابدی ادبیات در پاک، اساطیری و ماورایی نشان دادن عشق...". به ...
ممنون از حسن توجه و توضیحات مفیدتون.
طبیعتا در هر امر و هر گزاره، استثنائاتی وجود داره و شاید جمله‌ای که طی اون به رسالت ادبیات پرداختم آنطور که باید سنجیده نبوده.
قطعا فیبی والربریج اولین نفری نیست که تصویری از عشق زمینی رو ارائه داده، و آخرین نفر هم نخواهد بود. بلکه مقصود بنده اینه که در این امر نسبت به بسیاری دیگر موفق‌تر عمل کرده(و این نظر کاملا شخصی بنده‌ست، چرا که تعاریف و مقاصد انسانها از عشق بسیار متفاوت از همدیگه‌ست).
اما قبول کنید طی سالیان متمادی، آثار برجسته و پرطرفدار‌تر ادبی و به تبع اون، موسیقی، تئاتر، سینما و سایر هنر‌ها، تعریفی ورای واقعیت و بسیار تحریف گرایانه از عشق ارائه دادند(و بله، همچنان استثنائاتی اندک و گاها کمتر توجه شده وجود دارند). این تعاریف شیرین اما دور از واقعیت، ... دیدن ادامه ›› توقع مخاطبینشون رو از عشق بالا میبره و بین آنچه که علاقمند به دستیابی آن هستند و آنچه که حقیقتا قابل دستیابی‌ست شکاف عمیقی ایجاد میکنه.
آثار سنت شکن و آوانگاردی نظیر این اثر، برای من نقش نوشدارویی جهت رهایی از توقعات بی‌جا از عشق قرن ۲۱ را دارد.

امیدوارم تونسته باشم مفهوم حرفم رو رسونده باشم؛ مجددا از توضیحاتتون سپاس گزارم.
مهدیه سلیمانی
ممنون از حسن توجه و توضیحات مفیدتون. طبیعتا در هر امر و هر گزاره، استثنائاتی وجود داره و شاید جمله‌ای که طی اون به رسالت ادبیات پرداختم آنطور که باید سنجیده نبوده. قطعا فیبی والربریج اولین ...
سپاس از مهر نگاهتان.

بله، شما در کمال فصاحت و بلاغت نظر خود را بیان فرمودید. اگر کم و کاستـی وجود داشته باشد، از جانب بنده است در دریافت فحوای کلام، فلذا اجازه مـی‌خواهم که نه با هدف تکرار مکرّرات، بلکه به‌منظور حصول اطمینان این حقیـر از ادا شدن حقّ مطلب، به نکته‌ای تأکید کنم و متعاقباً زحمت ... دیدن ادامه ›› را کم.

آثاری که در انتهای پیام به حضور سـرور گرامـی تقدیم شد، استثناء نبوده، یک از هزاراَند و در بدنه‌ی ادبیّات به‌وفور قابل ردیابـی. بنده صـرفاً به‌عنوان مثال و مُشتـی از خروار خدمت شما یادآوری کردم.

به عبارتـی موجزتر، از کلاسیسیسم گرفته تا پست‌مدرنیسم، هیچگاه رسالت غایـی ادبیّات مقوله‌ی «عشق» نبوده است؛ چه زمینـی و چه آسمانـی. صـرفاً یک ابزار بوده برای ابراز. البته اشاره داشتید که آنچه درباره‌ی رسالت ادبیّات مرقوم فرموده‌اید، بسا آنگونه که باید در قالبـی سخته و سنجیده بیان نشده باشد. متوجه فرمایش شما هستم.
شما مشتاقِ دیدن نمایش مورد علاقه‌ی خود هستید و بر همیـن مبنا نیـز نظر خود را ابراز فرمودید. این مورد از نظر حقیـر قابل درک است و نه درخور عتاب. آنچه بر خامه رفت، صـرفاً دفاعیه‌ای بود از باورهای شخصـی این کمتـرین در حوزه‌ای که بدان عشق مـی‌ورزم؛ ادبیّات.

شاید به قول فرمالیست‌های روس، «آشنایـی‌زدایـی» غایت ادبیات باشد. شاید هم نه... باری...

بنده نیـز به سهم ناچیـز خود، سپاسگزارم من‌باب آنچه که بر کفِ صدق نهادید در منظرِ نگاه.

امید که نمایش مورد نظر، مطبوعِ سلیقه افتد.

آموختم از قلمتان.

بدرود –
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید